مترادف طرح : الگو، مدل، انگار، نگاره، گرده، نقاشی، نقش، نقشه، نمودار، شکل، تصویر، زمینه، قالب، پروژه، پیشنهاد، برنامه، کشیدن، نقاشی کردن، مطرح کردن، ارائه کردن، ارائه دادن
برابر پارسی : برنامه، پیرنگ، پیش نویس، شالوده، نمودار
architecture, blueprint, design, device, diagram, draft, form, idea, layout, pattern, plan, project, proposal, proposition, scheme
plan, design, sketch, rough draft, scheme, project
دفع , مدفوع
الگو، مدل
انگار، نگاره
گرده
نقاشی، نقش، نقشه
نمودار
شکل، تصویر
زمینه، قالب
پروژه
پیشنهاد
برنامه
کشیدن، نقاشی کردن
مطرح کردن، ارائه کردن، ارائه دادن
۱. الگو، مدل
۲. انگار، نگاره
۳. گرده
۴. نقاشی، نقش، نقشه
۵. نمودار
۶. شکل، تصویر
۷. زمینه، قالب
۸. پروژه
۹. پیشنهاد
۱۰. برنامه
۱۱. کشیدن، نقاشی کردن
۱۲. مطرح کردن، ارائه کردن، ارائه دادن
تصویر بازنماییشده بر روی سطح بهوسیلۀ خطوط
(طَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) انداختن ، دور کردن ، افکندن . 2 - پیشنهاد کردن . 3 - نقاشی کردن . 4 - طرح اولیة چیزی را برداشتن . 5 - فروختن جنسی به زور به رعایا. 6 - گستردن ، پهن کردن . 7 - (مص ل .) کناره گرفتن از کاری . 8 - (اِمص .) بیرون اندازی . 9 - (اِ.) نقاشی . 10 - صورت ، پیکر.
طرح . [ طَ رَ ] (ع ص ) جای دور. || نیة طرح ؛ قصد دور و بعید. || افکنده شده . بمعنی مطروح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) فضله . پلیدی : و من سقی شیئاً من طرح الاسد، بغض الشراب من ساعته . (ابن البیطار).
طرح . [ طَ رَ ] (ع مص ) زشت گردیدن خوی :طرح طرحاً؛ زشت گردید خوی او. || نیک مرفه الحال شدن . فراخ عیش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرح . [ طَ ] (اِ) خُچ . درختی است که میوه ٔ آن قابل استفاده میباشد و از آن در جنگلهای ایران موجود است .
طرح . [ طِ ] (ع ص ) جای دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرح . [ طُرْ رَ ] (ع ص ) مکان بعید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
(از آنندراج ).
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 13).
ملا طغرا.
ظهوری .
ظهوری .
طالب آملی .
طالب آملی .
طالب آملی (از آنندراج ).
نظیری نیشابوری (از آنندراج ).
سیدحسین خالص (از آنندراج ).
مفید بلخی (از آنندراج ).
۱. (نقاشی) تصویر بدون رنگ.
۲. (ادبی) خلاصۀ حوادث یک داستان.
۳. (اسم مصدر) مطرح کردن؛ پیشنهاد کردن؛ ارائه کردن.
۴. (اسم مصدر) پیریزی کردن؛ بنا نهادن.
۵. نقشه.
۶. مطلب.
۷. (سیاسی) قانونی که برای مطالعه و تصویب تهیه میشود.
۸. (اسم مصدر) [قدیمی] دور انداختن؛ حذف کردن.
۹. (صفت) [قدیمی] ویژگی آنچه به زور و اجبار فروخته شود.
〈 طرح افکندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] طرح ریختن؛ بنیان نهادن؛ پی افکندن.
〈 طرح ریختن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. برای کاری برنامهریزی کردن.
۲. (مصدر متعدی) چیزی را از روی نقشه ساختن.
۳. نقشۀ ساختن چیزی را کشیدن.
〈 طرح کردن: (مصدر متعدی)
۱. نقشۀ چیزی یا کاری را کشیدن.
۲. مطرح کردن؛ پیشنهاد کردن؛ ارائه کردن.
۳. [قدیمی] فروختن.
۴. [قدیمی] دور انداختن؛ رها کردن.
۵. [قدیمی] تحقیر کردن.
نمودار، پیرنگ