کلمه جو
صفحه اصلی

ذرت سرخ

دانشنامه عمومی


دانشنامه آزاد فارسی

ذرت سرخ (رمان).
مو یان، نویسنده ی رمان «ذرت سرخ»
(نام اصلی:红高粱家族 -نام کامل: ذرت سرخ، رمانی درباره ی چین)
رمانی به زبان چینی، نوشته ی مو_یان، نویسنده ی برنده ی جایزه ی نوبل. اولین رمان نویسنده است و همچنان جزو بهترین آثار او به شمار می رود. این رمان، از پنج بخش مجزا تشکیل می شود که هر کدام پیش از انتشار در قالب یک رمان واحد، در مجله های مختلفی به چاپ رسیدهبودند. همین قسمت های مجزا در مجلات، ژانگ ییمو، کارگردان چینی، را ترغیب کرد تا فیلمی اقتباسی بر مبنای این اثر بسازد. نتیجه ی این اقتباس، فیلمی است با نام ذرت سرخ که در زمان اکران بسیار موفقیت آمیز بود و خرس طلایی جشنواره ی فیلم برلین را نیز به دست آورد. تقریباً همزمان با پخش فیلم، رمان نیز برای اولین بار به شکل کامل منتشر شد.
این اثر، سرگذشت سه نسل از خاندان شاندونگ را از سال های 1923 تا 1976 روایت می کند. راوی داستان، از مصائبی که بر خود و خانواده اش-که نسل در نسل در کار تقطیر ذرت برای ساخت شراب بوده اند- رفته سخن می گوید. سپس، داستان مقاومت و بردباری شان در جریان «جنگ دوم چین و ژاپن» را روایت می کند. همچنین، ضمن پرداختن به انقلاب فرهنگی چین و از سرگیری رابطه با ژاپن، به جزئیات درگیری گروه های مختلف در عرصه ی سیاست چین اشاره می کند. یان در این اثر نثری فشرده و موجز را به کار می برد و راوی سوم شخص او به صورت غیرخطی وقایع را روایت می کند. همچنین، در بخش هایی از کتاب عناصری مشترک با افسانه ها و داستان های پریان وجود دارد که این اثر را در رده ی رئالیسم جادویی قرار می دهد.
ذرت سرخ، به عنوان اصلی ترین محصول آن منطقه از چین، در طول داستان نقشی محوری دارد و در میان دهه ها خونریزی و مرگ، به شکلی پیوسته می روید تا غذا، پناهگاه و در نهایت زندگی این قوم را تأمین کند.

نقل قول ها

ذرت سرخ (رمان). ذرت سرخ (به انگلیسی: Red Sorghum: A Novel of China or Red Sorghum Clan) رمانی به زبان چینی اثر مو یان که در سال ۱۹۸۶ منتشر شده است.
• «پدر می دود و گام هایی که برای بازگشت برمی دارد، اول به تک گویی ملایمی، بعد به موزیکی که مادربزرگ چند لحظه پیش از آسمان شنیده بود، تبدیل می شود. این آهنگ عالم وجود است که از خوشه های سرخ ذرت سرچشمه می گیرد. او به خوشه های ذرت نگاه می کند و ساقه ها در میان تاری دیدش، حیله گر، فوق العاده زیبا، عجیب و غریب و نامأنوس می شوند.»• «درنهایت، او غرق در این فکر بود که هستی انسان به کوتاهی زندگی علف های پاییزی است، پس چرا باید از غنمیت شمردن فرصت های زندگی اش می ترسید؟»• «او را در آغوش می گیرند؛ لحظه ای شیطانی هستند و لحظه ای دیگر صمیمی و در چشمان او مثل مار، به خود می پیچند؛ بعد ناگهان مثل میخ، کش می آیند.»


کلمات دیگر: