مظلوم، ستمدیده
( صفت ) ۱ - مظلوم ستمدیده . ۲ - بسیار ظالم بسیار ستمگر .
بسیار ستم . ظلوم . ظلام .
ستارۀ دوتایی تتا - نهر که شامل یک زیرغول و یک کوتوله با قدرهای 3/2 و 4/3 با فاصلۀ تقریبی 161 سال نوری از خورشید است
( ~.) [ ع . ] (ص .) 1 - مظلوم ، ستمدیده . 2 - بسیار ستمگر.
(ظَ) [ ع . ] (اِ.) شترمرغ نر.
ظلیم . [ ظَ ] (اِخ ) مولی عبداﷲبن سعد. تابعی است .
ابودؤاد الایادی (از معجم البلدان ).
فرخی .
فرخی .
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
سوزنی .
سوزنی .
ظلیم . [ ظَ ] (ع ص ) مظلوم . ستمدیده .
ظلیم . [ ظِل ْ لی ] (ع ص ) بسیارستم .ظلوم . ظلاّم . رجل ظلیم ؛ کثیرالظلم . (مهذب الاسماء).
ظلیم . [ ظُ ل َ ] (اِخ ) ابن حطیط. محدث است .
ظلیم . [ ظُ ل َ ] (اِخ ) ابن حنظلةبن مالک بن مرةبن مالک بن زیدمناةبن تمیم ، و ظلیم لقب اوست . (تاج العروس ). || یکی از بطنهای براجم و از ایشان است حکم بن عبداﷲبن عدن بن ظلیم شاعر.
ظلیم . [ ظُ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است در یمن و ذوظلیم از ملوک حِمْیَر منسوب بدانجاست .
ظلیم . [ ظَ ] (اِخ ) (الَ ...) آخرالنهر . نام ستاره ای از قدر اول بیرون صورت نهر .