کلمه جو
صفحه اصلی

رویت


مترادف رویت : دید، دیدار، دیدن، مشاهده، نظر

برابر پارسی : دیدن، دید

فارسی به انگلیسی

sight, sighting

policy, method, tack, reflection


مترادف و متضاد

seeing (اسم)
دید، بینش، مشاهده، رویت، قوه دید

دید، دیدار، دیدن، مشاهده، نظر


فرهنگ فارسی

دیدن، قابل ظهور، تماشاکردن
۱ - ( مصدر ) دیدن : [[ قبل از رویت هلال ... ]] . ۲ - ( اسم ) دیدار دید . ۳ - ( اسم ) چهره : [[ رویت خوبی دارد ]] . ۴ - ( تصوف ) دیدار حق و لقائ او .
رویه . رویت عبارت از معرفت است بعد از فکر و تدبر زیاد و بالجمله معرفتی را که منشا آن فکر و تامل زیاد است رویت گویند .

فرهنگ معین

(رَ یَّ ) [ ع .رویة ] (اِ. ) ۱ - اندیشه در امور، فکر، تأمل . ۲ - با تفکر و تأمل شعری گفتن . مق . بداهت .

(رُ یَ ) [ ع . رؤیة ] ۱ - (مص م . ) دیدن . ۲ - (اِمص . ) دیدار، دید. ۳ - (اِ. ) چهره . رئالیسم (رِ ) [ فر. ] (اِمر. ) واقع بینی ، حقیقت - جویی ، نمایاندن مناظر زندگی بی کم و زیاد و دخل و تصرف .

لغت نامه دهخدا

رؤیت. [ رُءْ ی َ ] ( ع اِمص ) رؤیة. دیدار. زنشت. ( ناظم الاطباء ). دیدار. دیدن. ( یادداشت مؤلف ). دیدن به چشم و این متعدی به یک مفعول است. ( آنندراج ). || بینش. مشاهده. ( از ناظم الاطباء ). بینش. دریافتن. ( یادداشت مؤلف ). دانستن و این متعدی به دو مفعول است. ( آنندراج ). || ( اِ ) شکل و ترکیب و هیکل. ( ناظم الاطباء ).
- بدرؤیت ؛ بدشکل و بدترکیب. ( ناظم الاطباء ).
- خوش رؤیت ؛ خوش شکل. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح عرفان ) رؤیت عبارت ازمشاهده به بصر است خواه در دنیا و خواه در آخرت. و مراد از رؤیت در اصطلاح صوفیان رؤیت حق و لقاء اوست که «و من کان یرجوا لقاء اﷲ فان اجل اﷲ لاَّت ». ( قرآن 5/29 ). رؤیت عیان در این جهان متعذر است اما در آخرت مؤمنان را موعود است به حکم : «وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة». ( قرآن 23/75 ). و کافران را ممنوع است به حکم : کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون ». ( قرآن 15/83 ). مؤمنان حق را در دنیا به دیده ایمان ببینند و در آخرت به نظر عیان : «انکم سترون ربکم یوم القیمة کما ترون القمر لیلةالقدر». ( فرهنگ اصطلاحات عرفاء سجادی ) :
هر که دیده ست مصحف رویت
دیگر از منکران رؤیت نیست.
قبول ( از آنندراج ).

رویت. [ رَ وی ی َ ] ( ع اِ ) رویة. عبارت از معرفت است بعد از فکر و تدبر زیاد و بالجمله معرفتی را که منشاء آن فکر و تأمل زیاد است رویت گویند. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی از اسفار ).

رؤیة. [ رُءْ ی َ ] ( ع مص ) رؤیت. دیدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). دیدن به چشم در هرکجا باشد خواه در دنیا خواه در آخرت. ( از تعریفات جرجانی ). || دانستن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || پنداشتن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). رجوع به رؤیت شود.

رویت . [ رَ وی ی َ ] (ع اِ) رویة. عبارت از معرفت است بعد از فکر و تدبر زیاد و بالجمله معرفتی را که منشاء آن فکر و تأمل زیاد است رویت گویند. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی از اسفار).


فرهنگ عمید

۱. فکر کردن و تٲمل نمودن در کارها.
۲. تفکر، تٲمل، بررسی.
۳. [مقابلِ بدیهه] (ادبی ) سرودن شعر با اندیشه و تٲمل.

۱. دیدن.
۲. دیدار.

دانشنامه عمومی

رویت (آلمان). رویت (آلمان) (به آلمانی: Reut) یک شهر در آلمان است که در بایرن واقع شده است.
فهرست شهرهای آلمان
رویت ۳۰٫۷۶ کیلومترمربع مساحت دارد ۴۶۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

رؤیت
رجوع شود به:چشم

فرهنگ فارسی ساره

دید، دیدن


پیشنهاد کاربران

چهره

ملحوظ افتادن ؛ ملاحظه شدن. دیده شدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) .

نظر کردن


کلمات دیگر: