مترادف روضه : باغ، بوستان، گلزار، روضه خوانی، عزاداری، قبر، گور، مزار
روضه
مترادف روضه : باغ، بوستان، گلزار، روضه خوانی، عزاداری، قبر، گور، مزار
فارسی به انگلیسی
homily
garden
(gathering for the) recital of the tragedies of Karbela
مترادف و متضاد
۱. باغ، بوستان، گلزار
۲. روضهخوانی، عزاداری
۳. قبر، گور، مزار
باغ، بوستان، گلزار
روضهخوانی، عزاداری
قبر، گور، مزار
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - باغ گلزار جمع ریاض روضات . یا روضه باغ رفیع بهشت . ۲ - قبر گور. یا روضه ترکیب قالب مردم جسم آدم . یا روضه حور بهشت . یا روضه دوزخ باز شمشیر آبدار . یا روضه رضوان بهشت . یا روضه فیروزه رنگ آسمان . خطبهای که در مراسم عزاداری بالای منبر خوانند و آن شامل حمد خدا و درود بر پیغمبر اسلام و ائمه اطهار و مسایل دینی و اخلاقی و شرح بخشی از وقایع کربلاست . توضیح : این کلمه از نام [[ روضه الشهدائ ]] ماخوذ است . ۴ - مجالسی که در آن روضه منعقد است .
میان منبر و مقبره حضرت رسول ( ص ) مکانی است که نام آنرا روضه گویند .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
روضة ماء نهرها سلسال
دوحة سجع طیرها موزون.
روضه. [ رَ ض َ / ض ِ ] ( ع اِ ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول ( ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل تعزیه که نوحه سرایی به نظم است. ( از یادداشت مؤلف ). ذکر مصیبت حضرت حسین. ملاحسین کاشفی معاصر سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی در قرن دهم هَ. ق. کتابی در این مورد به نام روضةالشهدا نوشت که در مجالس سوگواری آن حضرت عیناً آن کتاب را برای مردم می خواندند و خوانندگان را روضةالشهدا خوان می گفتند و کم کم روضةالشهداخوان را روضه خوان گفتندی و کلمه روضه را بر ذکر مصیبت اطلاق نمودندی. ( ناظم الاطباء ).
- روضه ماه محرم ؛ مجمعی که در ایام عاشورا در آنجا گرد آمده روضةالشهدا می خوانند و گریه می کنند و ماتم می گیرند.( آنندراج ) :
ما را که ا ز فراق بتان دیده پرنم است
گلگشت باغ روضه ماه محرم است.
گر فراز آیند و شعر اوستادم بشنوند
تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن.
بسوی روضه برون آمد هر محبوس.
- روضه ٔ ماه محرم ؛ مجمعی که در ایام عاشورا در آنجا گرد آمده روضةالشهدا می خوانند و گریه می کنند و ماتم می گیرند.(آنندراج ) :
ما را که ا ز فراق بتان دیده پرنم است
گلگشت باغ روضه ٔ ماه محرم است .
اشرف (از آنندراج ).
|| باغ و مرغزار یعنی سبزه زار. (غیاث اللغات ). مرغزار. (صراح اللغة). باغچه . (التفهیم ). چمن . چمنزار :
گر فراز آیند و شعر اوستادم بشنوند
تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن .
منوچهری .
رفت سرما و بهار آمد چون طاووس
بسوی روضه برون آمد هر محبوس .
منوچهری .
گروهی گفته اند که وی (روی نیکو)... باران رحمت است که روضه ٔ معرفت را تازه گرداند. (نوروزنامه ).
انسیان را هم از مصحف انس
روضه ٔ انس و جان کنید امروز.
خاقانی .
بیضه ٔمهر احمدی جبهتش از گشادگی
روضه ٔ قدس عیسوی نکهتش از معنبری .
خاقانی .
بی نسیم رضات روضه ٔ عمر
سر نشوونمو نمی دارد.
خاقانی .
وی روضه ٔ بوستان دولت
در دخمه ٔ پادشات جویم .
خاقانی .
من به چنین شب که چراغی نداشت
بلبل آن روضه که باغی نداشت .
نظامی .
پیر چو زان روضه ٔ مینو گذشت
بعد مهی چند بدان سو گذشت .
نظامی .
شدند آن روضه ٔ حوران دلکش
به صحرایی چو مینو خرم و خوش .
نظامی .
من الیف مرغزاری بوده ام
در ظلال روضه ها آسوده ام .
مولوی .
چون روضه ٔ ربیع پر نقش بدیع کردند. (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 421). تا مر این روضه ٔ رضا و حدیقه ٔ علیا چون بهشت به هشت باب اتفاق افتاد. (گلستان ).
گلشن و گل روضه و بستان بهم
سرو و چمن رستم و دستان بهم .
خواجو.
- روضه رنگ ؛ سبزرنگ . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). زنگاری :
صبح ظفر تیغ اوست حوروش و روضه رنگ
روضه ٔ دوزخ اثر حور زبانی عقاب .
خاقانی .
- روضه روضه ؛ باغ باغ . باغ در کنار باغ . کنایه از باغها و روضه های بسیار :
روضه روضه همه ره باغ منور بینند
برکه برکه همه جو آب مصفا شنوند.
خاقانی .
- روضه ٔ فیروزه رنگ ؛ کنایه از آسمان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ).
- روضه ٔ کرم ؛ به احتمالی ضعیف نام باغی از آن شیخ ابواسحاق بوده و به احتمالی بسیار قوی «کرم » تصحیف «ارم » است زیرا تشبیه جوانمردی به باغ معقول نیست و تعبیر در روضه ٔ جوانمردی (باغ جوانمردی ) اصلا شنیده نشده است و معنی ندارد وبه معنی اخیر نیز مراد معنی معروف نیست بلکه باید باز مراد باغی از شیخ ابواسحاق باشد و شاید همان «گلستان ارم » باشد که خواجه در بیت زیر بدان اشاره می کند:
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت .
و هیچ بعید نیست که باغ ارم امروزی در شیراز با روضه ٔ ارم قدیم یکی باشد یعنی این باغ ارم یا در محل روضه ٔ ارم قدیمی واقعاست یا این تسمیه حاکی و یادگار از تسمیه ٔ قدیمی می باشد. (از حواشی دیوان حافظ بقلم علامه قزوینی ) :
فرشته ای بحقیقت سروش عالم غیب
که روضه ٔ کرمش نکته بر جنان گیرد.
حافظ.
|| کنایه از بهشت است :
تنت گورست و پا الحد دلت تابوت و جان مرده
فراغت روضه ٔ خرم مشقت دوزخ نیران .
ناصرخسرو.
همی گفت و در روضه ها می چمید
کزآن خاربرمن چه گلها دمید.
سعدی (بوستان ).
- روضه ٔ آتشین ؛ کنایه از دوزخ :
روضه ٔ آتشین بلارک تست
باد جودی شکاف ناوک تست .
خاقانی .
- روضه ٔ باغ رفیع ؛ باغ بهشت . (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ) :
از گل آن روضه ٔ باغ رفیع
ربع زمین یافته رنگ ربیع.
نظامی .
- روضه ٔ ترکیب ؛ جسد آدمی و قالب مردم . (از شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) :
روضه ٔ ترکیب ترا حور ازوست
نرگس بینای ترا نور ازوست .
نظامی .
- روضه ٔ جاوید ؛ کنایه از بهشت . (از آنندراج ).
- || کنایه از ذات حق . (آنندراج ).
- روضه ٔ خلد ؛ روضه ٔ رضوان . باغ بهشت . (یادداشت مؤلف ) :
یکی را سد مأجوج است دیوار
یکی را روضه ٔ خلد است بالان .
عنصری .
- روضه ٔ خلد برین ؛ کنایه از بهشت است :
روضه ٔ خلد برین خلعت درویشان است
مایه ٔ محتشمی خدمت درویشان است .
حافظ.
- روضه ٔ خوب ؛ بهشت . (ناظم الاطباء).
- روضه ٔ دارالسلام ؛ کنایه از بهشت است :
آخور خر کس نکرد روضه ٔ دارالسلام
کس جل سگ هم نساخت خلعت بیت الحرام .
خاقانی .
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه ٔ دارالسلام را.
حافظ.
بر نگاری دلنشین چون قصر فردوس برین
گلشنی پیراهنش چون روضه ٔ دارالسلام .
حافظ.
- روضه ٔ دوزخ اثر ؛ کنایه از شمشیر است :
صبح ظفر تیغ اوست حوروش و روضه رنگ
روضه ٔ دوزخ اثر حور زبانی عقاب .
خاقانی .
- روضه ٔ دوزخ بار ؛ کنایه از شمشیر آبدار است . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (از مجموعه ٔ مترادفات ).
- روضه ٔ رضوان ؛ بهشت . باغ بهشت . (یادداشت مؤلف ) :
رضای او به چه ماند به سایه ٔ طوبی
خصال او به چه ماند به روضه ٔ رضوان .
فرخی .
ولایت تو ز امن ای امیر چون حرم است
ز خرمی و خوشی همچو روضه ٔ رضوان .
فرخی .
من ز دیدار شه جداماندم
آدم از خلد و روضه ٔ رضوان .
فرخی .
گر نسیم کرمش بر در دوزخ گذرد
هاویه خوبتر از روضه ٔ رضوان گردد.
منوچهری .
پدرم روضه ٔ رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم .
حافظ.
- روضه ٔ رضوانی ؛ کنایه از نوشته هایی که چون بهشت آراسته و زیباست : همه نسختها من داشتم و بقصد ناچیز کردند دریغا و بسیار دریغا که آن روضه های رضوانی بجای نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 279).
- روضه ٔ رفیع ؛ کنایه از بهشت است . (ازانجمن آرا). و رجوع به ترکیب روضه ٔ باغ رفیع در ذیل همین ماده شود.
- روضه وار ؛ مانند روضه . مانند باغ بهشت . باصفا و خرم همچون باغ و گلستان . در صفا و نزهت چون باغ بهشت :
گر گوشتان اشارت غیبی شنیده نیست
برخاک روضه وار فریبرز بگذرید.
خاقانی .
|| گور. قبر. تربت . مزار. (از یادداشت مؤلف ). مقبره . مرقد : روضه ٔ مقدس پیغمبر(ص ) با بسیار صحابه آنجا [ در مدینه ] است . (حدود العالم ). و همانجا [ در مدینه ] منبر ومسجد و روضه ٔ پیغامبر (ص ) است . (مجمل التواریخ و القصص ). روضه ٔ او [ حضرت محمد ص ] به مدینةالرسول اندرحجره ٔ عایشه هم پهلوی مسجد. (مجمل التواریخ و القصص ).
وقت قدوم روضه ترا مرحبا زده
صدق دلت به حضرت او نورهان شده .
خاقانی .
روضه ٔ پاک رضا دیدن اگر طغیان است
شاید ار بر ره طغیان شدنم نگذارند.
خاقانی .
تو شب به روضه ای نبوی زنده داشته
عین اللهت به لطف نظر پاسبان شده .
خاقانی .
بر سر روضه ٔ معصوم رضا
شبه رضوان شوم ان شاء اﷲ
گرد آن روضه چو پروانه ٔ شمع
مست جولان شوم ان شاء اﷲ.
خاقانی .
کنم درخواستی زآن روضه ٔ پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک .
نظامی .
- روضه ٔ غرا ؛ کنایه از بارگاه و مسجد حضرت رسول (ص ) :
البنی النبی آرند خلایق به زبان
امتی امتی از روضه ٔ غرا شنوند.
خاقانی .
|| (اصطلاح فقه ) مقدار فاصله ای که بین قبر پیغمبر (ص ) و منبر در مسجدالنبی (در مدینه ) موجود است . (یادداشت مؤلف ).
روضه . [ رَ ض / ض ِ ] (اِخ ) میان منبر و مقبره ٔ حضرت رسول (ص ) مکانی است که نام آنرا روضه گویند به استناد روایتی که از حضرت است . ناصرخسرو گوید : میان مقبره [ مقبره ٔ حضرت رسول ص ] و منبر هم حظیره ای است از سنگهای رخام کرده چون پیشگاهی و آنرا روضه گویند و گویند آن بستانی است از بستانهای بهشت چه رسول اﷲ فرموده است : «بین قبری و منبری روضة من ریاض الجنة». (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 74).
روضه . [ رَ ض َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای که در دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه جاری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). و رجوع به روضه چای شود.
روضه . [ رَض َ / ض ِ ] (اِخ ) میان نسق شامی و نسق یمانی از کواکب ثابته را روضه خوانند یعنی باغچه . (از التفهیم ).
روضة ماء نهرها سلسال
دوحة سجع طیرها موزون .
سعدی (گلستان ).
در بلاد عرب روضه های فراوان یافت شود. معروف شان آنها هستند که مضاف واقع شده اند که قریب صدوسی وشش کلمه است و روضة عبارتست از زمینهایی است که بواسطه ٔ سیراب شدن ، گیاه و سبزه می رویاند و وقتی که پرگیاه شد حدیقه اش نامند. (از معجم البلدان ). || گلخانه و گلستان . (ناظم الاطباء). || فراهم آمدنگاه آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نیم مشک آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آب اندک . (دهار). آن قدر آب که تک حوض را فراز گیرد. ج ، رَوض . رِیاض . رَیضان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، روضات . (المنجد). باقی آب که در حوض بماند. (مهذب الاسماء).
فرهنگ عمید
٢. [مجاز] جلسه ای که برای خواندن این سوگواری برگزار می شود: رفته بودم روضه.
٣. [قدیمی] باغ، گلستان، گلزار، سبزه زار، مرغزار.
۴. [قدیمی، مجاز] قبر بزرگان دینی.
۵. [قدیمی] بهشت.
* روضهٴ رضوان: [قدیمی] باغ بهشت.
۱. [مجاز] مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر میخوانند. Δ مٲخوذ از نام کتاب «روضةالشهدا» تٲلیف ملاحسین کاشفی، از علما و وعاظ دورۀ تیموریان که آن را در سال ۹۰۸ هجری قمری دربارۀ وقایع کربلا و شهادت حضرت امام حسین تٲلیف کرده.
٢. [مجاز] جلسهای که برای خواندن این سوگواری برگزار میشود: رفته بودم روضه.
٣. [قدیمی] باغ؛ گلستان؛ گلزار؛ سبزهزار؛ مرغزار.
۴. [قدیمی، مجاز] قبر بزرگان دینی.
۵. [قدیمی] بهشت.
〈 روضهٴ رضوان: [قدیمی] باغ بهشت.
دانشنامه عمومی
به معانی بهشت، باغ، بستان، گلزار
اصطلاحات «روضه» و «روضه خوانی» برگرفته ازحدیث نبوی است که فرمود:درباغ های بهشت گردش کنید. وقتی سؤال شد:چگونه؟ فرمود:مجالس ذکرما (پیامبرواهل بیتش) باغی ازباغ های بهشت (روضه من ریاض الجنه) است. ونیزگفته اند:از نام کتاب روضة الشهداء اثر کمال الدین حسین بیهقی کاشفی سبزواری گرفته شده است. وی این کتاب را در سده هشتم و نهم هجری در شهر هرات نوشت. این کتاب «ده باب» داشت و به تدریج خواندن ده باب آن در ده روز اول ماه محرم رایج شد و این گونه بود که سنتی پدیدار شد، با ابعاد و شاخه ها و تأثیرگذاری های بسیار، که اکنون به عنوان «روضه خوانی» نام بردار است.
در ایران روضه ها بیشتر در ماه های محرم و صفر برگزار می شوند. معمولاً هر مجلس روضه از دو بخش زنانه و مردانه تشکیل می شود. برخی روضه ها ممکن است کاملاً زنانه باشند و گاه کاملاً مردانه. مجلس روضه ممکن است در خانه تشکیل شود یا در تکیه ها، مساجد و حسینیه ها برپا شود.
دانشنامه اسلامی
روضه به معنای اوّل به قسمتی از مسجد النبی صلّی اللَّه علیه وآله، یعنی حدّ فاصل بین قبر مقدس و منبر رسول خدا صلّی اللَّه علیه وآله اطلاق می شود.بنابر دیدگاه علمای شیعه، روضه از دیوار محراب در جنوب- که امروزه بانرده های فلزّی مشخص است- آغاز و در شمال به چهارمین ستون منتهی می گردد (یک ستون علاوه بر آن چه اهل سنت می گویند).حدّ دوم آن در شرق داخل حجره شریف پیامبر صلّی اللَّه علیه وآله و بیت فاطمه زهرا علیها السّلام است و در سمت غرب برابر منبر شریف می باشد.
فضیلت روضه پیامبر
از اماکن بسیار با فضیلتِ مسجد النبی صلّی اللَّه علیه وآله روضه شریف است. در روایتی معروف از پیامبر صلّی اللَّه علیه وآله نقل شده که بین بیت و منبر من باغی از باغهای بهشت است.
قبر حضرت فاطمه در روضه
بنابه نقلی قبر شریف حضرت فاطمه علیها السّلام در همین مکان مقدس قرار دارد؛(بین بیت پیامبر صلی الله علیه وآله و بیت فاطمه زهرا سلام الله علیها) از این رو، زیارت آن حضرت در این مکان مستحب است.
← حکم خواندن نماز در روضه
...
ریشه کلمه:
روض (۲ بار)
«رَوْضَة» چنان که گذشت به معنای محلی است که آب و درخت فراوان دارد، لذا به باغ های خرم و سرسبز «روضة» اطلاق می شود، و اگر می بینیم در سوره، «روم» این کلمه به صورت نکره آمده است، برای تعظیم و بزرگداشت آن است، یعنی در بهترین و برترین باغ های زیبا و سرورانگیز بهشت غرق نعمت، خواهند بود.
روضه باغ و بستانی است که با اب همراه باشد (مفردات) در اقرب گوید: روضه نگویند مگر آنکه با آن یا در کنار آن آب باشد . و جمع آن روضات است . مراد از هر دو آیه روضههای بهشتی است اللهم لرزقنا بمحمد ئ اله صلواتک علیهم اجمعین.
پیشنهاد کاربران
بنابه نقلی قبر شریف حضرت فاطمه علیها السّلام در همین مکان مقدس قرار دارد؛ ( بین بیت پیامبر صلی الله علیه وآله و بیت فاطمه زهرا سلام الله علیها ) از این رو، زیارت آن حضرت در این مکان مستحب است.
کاربرد در جمله :
نادره کبکی به جمال تمام / شاهد آن روضه ی فیروزه فام
شاه قوی طالع و فیروز چنگ
گلبن این روضی پیروزه رنگ
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۱۸.