مترادف محرم : رازپوش، رازدار، رازنگهدار، سرنگهدار، معتمد، موثق، انیس، مقرب، مونس، ندیم، آشنا، خویش، خویشاوند، نزدیک، همسر، زوجه، حرام، ناشایست | زایر احرام بسته، مقیم حرم
متضاد محرم : نامحرم | محل
برابر پارسی : خودی، رازدار، همدم، همدل، آشنا
of close relationship, with whom marriage is prohibited
confidant, confidential, insider, intimate, trusty, trustworthy
قدغن کردن , منع کردن , بازداشتن , اجازه ندادن () () ملعون , مطرود , ممنوع
صفت ≠ نامحرم
رازپوش، رازدار، رازنگهدار، سرنگهدار، معتمد، موثق
انیس، مقرب، مونس، ندیم
آشنا، خویش، خویشاوند، نزدیک
همسر، زوجه
حرام، ناشایست
زایر احرامبسته، مقیمحرم ≠ محل
۱. رازپوش، رازدار، رازنگهدار، سرنگهدار، معتمد، موثق
۲. انیس، مقرب، مونس، ندیم
۳. آشنا، خویش، خویشاوند، نزدیک
۴. همسر، زوجه
۵. حرام، ناشایست ≠ نامحرم
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - از اعضای نزدیک خانواده ، کسی که ازدواج با او حرام باشد. 2 - کنایه از: زن ، زوجه . 3 - خویشاوند، خویش . 4 - آشنا. 5 - هم راز. ج . محارم .
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که لباس احرام بر تن دارد.
(مُ حَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) نام ماه اوُل از دوازده ماه قمری .
محرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عارف . متوفی در جمادی الاولی 971هَ . ق . اوراست رساله ای در رضاع . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
محرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن پیر محمدبن مزید، مکنی به ابوالفیض قسطمونی . او راست : ترغیب المتعلمین ، القول البدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع، و رساله ای مشتمل بر ده مطلب که از تفاسیر و کتب مشهور فراهم کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
سعید اشرف .
سنائی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
عطار.
کمال اسماعیل .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
اسیری مشهدی .
محتشم کاشانی .
حافظ.
خاقانی .
عطار.
مولوی .
امیرخسرو.
خاقانی .
حافظ.
حافظ.
حافظ.
حافظ.
حافظ.
خاقانی .
خاقانی .
اسیری مشهدی .
محمدجان قدسی .
عطار.
سعدی .
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
محرم . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) حرام کننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرام گرداننده . || کسی که محکم می بندد تازیانه را. (ناظم الاطباء). || کسی که پوست را ناتمام دباغت میکند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 238).
خاقانی .
خاقانی .
سعدی (کلیات ص 716).
مولوی .
سعدی .
فرخی .
۱. (فقه) خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است.
۲. (فقه) ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست.
۳. بسیارصمیمی و امین.
کسی که احرام حج بسته باشد؛ کسی که جامۀ احرام بر تن دارد.
ماه اول از سال هجری قمری؛ شهرالحرام؛ محرمالحرام. Δ این ماه را برای آن محرم گفتهاند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام میدانستند.
رازدار، آشنا