کلمه جو
صفحه اصلی

مستعصم


مترادف مستعصم : پناه جو، پناه خواه، متوسل، ملتجی

فارسی به انگلیسی

holding fast


مترادف و متضاد

پناه‌جو، پناه‌خواه، متوسل، ملتجی


فرهنگ فارسی

چنگ درزننده، پناه برنده
( اسم ) چنگ در زننده پناه برنده جمع :مستعصمین .
آخرین خلیفه عباسی

فرهنگ معین

(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا. ) چنگ زننده ، پناه برنده .

لغت نامه دهخدا

مستعصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعصام . آنکه سخت می گیرد چیزی را و ضبط می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مستمسک و چنگ درزننده به کسی یا به چیزی . (اقرب الموارد).
- مستعصم باﷲ ؛ چنگ درزننده و آویزنده و مستمسک به خداوند. رجوع به استعصام شود.


مستعصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعصام. آنکه سخت می گیرد چیزی را و ضبط می کند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). مستمسک و چنگ درزننده به کسی یا به چیزی. ( اقرب الموارد ).
- مستعصم باﷲ ؛ چنگ درزننده و آویزنده و مستمسک به خداوند. رجوع به استعصام شود.

مستعصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) آخرین خلیفه عباسی :
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین.
سعدی.
رجوع به مستعصم باﷲ شود.

مستعصم . [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) آخرین خلیفه ٔ عباسی :
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین .

سعدی .


رجوع به مستعصم باﷲ شود.

دانشنامه عمومی

أبو أحمد عبدالله بن منصور بن محمد المستعصم بالله (۶۵۶–۶۰۹ قمری در بغداد) آخرین خلیفه عباسی در بغداد بود؛ او از سال ۶۴۰ تا ۶۵۶ قمری خلافت را برعهده داشت.
محمد خضری (۱۴۱۹)، الدولة العباسیة، ترجمهٔ عبدالعزیز دوری، به کوشش محمد ضناری.، قاهره: دارالکتب العلمیه، ص. ۱۴۴
فاروق عمر (۱۴۲۱)، الخلافة العباسیه فی عصر الفوضی العسکریه ۲۴۷/۳۳۹ه - ۸۶۱/۹۴۶م: دراسة تاریخیة لبوادر التسلط العسکری علی الخلافة العباسیة، به کوشش سعید شورایی.، قاهره: دارالإحسان، ص. ۸۸
رسول جعفریان (۱۳۷۸)، تاریخ اسلام از پیدایش تا ایران اسلامی، به کوشش مرتضی رحیمی.، قم: انتشارات حوزه علمیه، ص. ۸۸
خلافت وی مصادف با ایلغار چنگیزخان در ایران و عراق بود. پس از وی منگوقاآن برادر کوچکترش هلاکوخان را به ایران فرستاد، هلاکو نخست طالقان و الموت را در اختیار گرفت و آخرین شیخ الموت را کُشت و بسیاری از قلاع اسماعیلیان را ویران کرد؛ در این میان خلافت بغداد دو دشمن بزرگ خود یعنی فاطمیان و اسماعیلیان را از دست داده بود.
سرانجام، هلاکوخان کسانی را به نزد خلیفه در بغداد فرستاد و از او خواست که تسلیم شود، و خود یا وزیرش به نزد او بیایند، اما مستعصم اعتنایی نکرد؛ از این رو هلاکوخان دستور به محاصره بغداد داد، مغولان وارد شهر شدند و آن شهر را ویران کردند و بسیاری را کشتند.
بالاخره شهر تصرف شد و خلیفه با نزدیکانش در یکشنبه ۴ صفر ۶۵۶ قمری (۲۹ بهمن ۶۳۶) تسلیم شدند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] با درگذشت مستنصر، پسرش ابواحمد عبدالله ملقب به المستعصم بالله در سال 640 ق بر تخت نشست. وی به خواندن کتاب علاقه نشان می داد. دربار این واپسین خلیفه عباسی، محل کشمکش و نزاع بین امیران گوناگون و پیروان مذاهب مختلف بود. مدت خلافت مستعصم 16 سال و 8 ماه و سن او بنا به گفته حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده، 46 سال و سه ماه بوده است.
مستعصم در 642ق/1244م، وزارت خویش را به مؤیدالدین مشهور به ابن العلقمی که مذهب شیعه داشت، سپرد. او به هواداری از اهل تشیع برخاست و در مقابل ابوبکر، پسر مستعصم به هواخواهی ازاهل سنت قد برافراشت و بر اهل تشیع ناروایی های زیادی رواداشت. به همین دلیل ابن العلقمی از خلیفه رنجید و زمانی که هلاکو آهنگ بغداد را نمود، دربار خلافت گرفتار چنددستگی و ناسازگاری های خانمان برانداز بود.
هلاکوخان مغول بعد از حمله به ایران از همدان نمایندگانی نزد خلیفه فرستاد و نمایندگانی از بغداد به خدمت هلاکو آمدند. هلاکو از خلیفه درخواست کرد که بر علیه اسماعیلیان با او همداستان شود ولی درخواست او بدون پاسخ ماند. خلیفه از این فرصت مناسب استفاده نکرد و در مقابل مغول ها به سوی بغداد سرازیر شدند.
خلیفه که در آن زمان توان گردآوری نیرو و پایداری نداشت با سپاهی کوچک که برای دفاع گسیل داشته بود، به آسانی شکست خورد و مغولان دست به چپاول شهر زدند و دیوارهای آن را ویران نمودند. کوشک خلیفه چپاول شد و خلیفه را با شماری زیاد از خویشانش به بیرون شهر برده و همه را به قتل رساندند. در برخی از تواریخ آمده که خلیفه را در نمد پیچیده و آنقدر مالیدند تا درگذشت.
بدین ترتیب با مرگ مستعصم، سلسله عباسی پس از چند سده سیادت مادی، مذهبی و دینی فروپاشید و از میان رفت.


کلمات دیگر: