مترادف خاله : خواهر مادر ، لک، لکه، تک خال
متضاد خاله : خال، خالو، دایی، عم، عمو، عمه
برابر پارسی : مادرتای، دایزه، مِرخا
aunt
خواهر مادر ≠ خال، خالو، دایی، عم، عمو، عمه
۱. خواهر مادر ≠ خال، خالو، دایی، عم، عمو، عمه
۲. لک، لکه
۳. تکخال
خاله . [ ل َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله . یکی از شعرای پارسی گوست و عوفی چنین آورد: شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله که هاله ؛ یعنی خرمن ماه گدای ضمیر اوست و عطارد چون سنبله خوشه چین کشت زار لطایف او، در کمال لطف طبع و جمال فضل و حسن معاشرت و لطف منادمت عدیم المثل ، وقتی مرصاحب اجل را هجوی گفته :
دوش دیدم صاحب پردخل خرج انگیز را
آتشی بر سر چو شمع و تافته دل چون سراج
گفتم ای دستور گردون مرتبت در ملک شاه
تا بداری همچو بخت و سرفرازی همچو تاج
این تفکر چیست گفتازشت باشد ای جوان معجزی در عهد ما با ملک وانگه بی خراج . (از لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ص 514).
(از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 391).
خالة. [ ل َ ] (ع اِ) مؤنث خال . خواهر مادر.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : «هما ابنا خالة» و لا یقال ابناعمة. (ناظم الاطباء). رجوع به خاله شود.
ناصرخسرو.
کج
مرخا
تکیه ای: xâla
طاری: hâla
طامه ای: hâle
طرقی: hâla
کشه ای: hâla
نطنزی: xâla