مترادف هبه : انعام، بخشش، بذل، دهش، عطیه، وقف، هبت، هدیه
هبه
مترادف هبه : انعام، بخشش، بذل، دهش، عطیه، وقف، هبت، هدیه
فارسی به انگلیسی
donation, gift
gift (inter vivos), donation
عربی به فارسی
اعطا , موهبت , دست بدست دادن عروس و داماد , بخشيدن , فاش کردن , بذل , تند باد , باد ناگهاني , انفجار , فوت , خوشي , تفريح , تمايل , مزمزه , چشيدن , حب , حب دارو , دانه , حب ساختن , صورتحساب , هزينه , برگ , باريکه , حساب , شمارش , باريکه دادن به , نوار زدن به , نشاندار کردن , گلچين کردن
فرهنگ اسم ها
معنی: دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش، دادن چیزی به کسی بدون دریافت چیزی در مقابل آن، عطا، عقدی که در آن شخصی مالی را بدون دریافت چیزی به دیگری واگذار می کند، هِبه در میتولوژیِ [اسطوره شناسیِ] یونان نماد مؤنث جوانی و شکوفایی شناخته شده است
(تلفظ: hebe) (عربی) دادن چیزی به کسی بدون دریافت چیزی در مقابل آن ؛ بخشش ؛ عطا و (در فقه و حقوق) ، عقدی که در آن شخصی مالی را بدون دریافت چیزی به دیگری واگذار میکند ؛ هِبه در میتولوژیِ [اسطوره شناسیِ] یونان نماد مؤنث جوانی و شکوفایی شناخته شده است .
مترادف و متضاد
انعام، بخشش، بذل، دهش، عطیه، وقف، هبت، هدیه
فرهنگ فارسی
بخشیدن، دادن چیزی بکسی بدون عوض، بخشیده شده
۱-(مصدر ) بخشیدن دادن . ۲-(اسم ) بخشش انعام . ۳- عقدی است که بموجب آن یک نفر مالی رامجانا بکس دیگری تملیک میکند. تملیک کننده راواهب طرف دیگر را متهب ومالی را که موردهبهاست عین موهوبهمیگویند . یا هب. غیرقابل رجوع . هبهای که بموجب قباله- که هبهنامیدهمیشود- صورت گیردوقبال. آن ثبت شود. یا هب. قابل رجوع . هبهای که بدون قباله صورت گیرد . ۴- (اسم ) آنچه که ببخشنده جایزه عطیه : (( ... ایشان راعلفه ونفقات مهیابودی وبرسبیل قرض وهبه وسنت بیکدیگر دادندی ) )
در اساطیر یونان ربه النوع جوانی است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
هبة. [ هََ / هَِ ب ْ ب َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (منتهی الارب ): هب السیف الشی ٔ هبة؛ برید شمشیر آن چیز را. (اقرب الموارد). || به حرکت درآوردن شمشیر چیزی را. جنبانیدن شمشیر چیزی را. (معجم متن اللغة). || جنبیدن و به حرکت درآمدن شمشیر. (معجم متن اللغة).
هبه. [ هَِ ب َ / ب ِ ] ( از ع اِمص ) بخشش و انعام. ( ناظم الاطباء ). دهش. عطا. داد. رجوع به هبت ( هبة ) شود.
هبه. [ هَِ ب َ ] ( ع اِ ) آنچه که ببخشند. ( مهذب الاسماء ). جایزه. عطیه. رجوع به هبة شود.
هبه. [ هَِ ب ِ ] ( اِخ ) در اساطیر یونان ربةالنوع جوانی است. وی دختر مشتری و هرا میباشد و متصدی ساقیگری ربةالنوع بوده ، روزی در اثناء انجام وظیفه از عمل خود شرمسار شد و از شغل خود سرباز زد و به محفل خدایان داخل نگشت ، لاجرم مشتری وظیفه او را به جوانی موسوم به گانیمد تفویض کرد. هرکول ، پهلوان افسانه ای یونان در موقع عروج به آسمان با هبه ازدواج کرد. در قورنته معبدی مخصوص به وی وجود داشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ) ( از دایرةالمعارف بریتانیکا ).
هبه. [ هَِ/ هََ ب ْ ب َ ] ( ع اِ ) رجوع به هِبَّة و هَبَّة شود.
هبه . [ هَِ ب َ ] (ع اِ) آنچه که ببخشند. (مهذب الاسماء). جایزه . عطیه . رجوع به هبة شود.
هبه . [ هَِ ب َ ] (ع مص ) بخشیدن . دادن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). رجوع به هبة شود.
هبه . [ هَِ ب َ / ب ِ ] (از ع اِمص ) بخشش و انعام . (ناظم الاطباء). دهش . عطا. داد. رجوع به هبت (هبة) شود.
هبه . [ هَِ ب ِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان ربةالنوع جوانی است . وی دختر مشتری و هرا میباشد و متصدی ساقیگری ربةالنوع بوده ، روزی در اثناء انجام وظیفه از عمل خود شرمسار شد و از شغل خود سرباز زد و به محفل خدایان داخل نگشت ، لاجرم مشتری وظیفه ٔ او را به جوانی موسوم به گانیمد تفویض کرد. هرکول ، پهلوان افسانه ای یونان در موقع عروج به آسمان با هبه ازدواج کرد. در قورنته معبدی مخصوص به وی وجود داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از دایرةالمعارف بریتانیکا).
هبه . [ هَِ/ هََ ب ْ ب َ ] (ع اِ) رجوع به هِبَّة و هَبَّة شود.
هبة. [ هََ ب ْ ب َ ] (ع اِ) یک مرتبه . یک بار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رایته هبة؛ دیدم او را یک بار در تمام عمر. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). || ساعتی که از پگاه باقی باشد. || مدتی از روزگار. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || هیجان نر برای گشنی . (معجم متن اللغة). || روانی شمشیر و نیزه در ضریبه و درخش آن . گفته میشود «سیف ذوهبة». (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و «احذر هبة السیف ». (اقرب الموارد).
هبة. [ هَِ ب ْ ب َ ] (ع مص )بانگ کردن تکه وقت گشنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن برای گشنی . (معجم متن اللغة). || تیز شدن تکه برای گشنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهیجان آمدن برای گشنی . (معجم متن اللغة). || خواندن گشن را بگشنی . (معجم متن اللغة).
هبة. [ هَِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد الفخربن یوسف بن منصور. ملقب به بهاءالدین و معروف به ابن الفخر. از امرای دولت رسولی بود. در سال 790 هَ . ق . به امارت شهر زبید منصوب گشت و تا آخر عمر (796 هَ . ق .) در این سمت باقی بود. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 55).
هبة. [ هَِ ب َ ] (ع اِ) عطیه و هدیه ای که خالی از غرض یا عوض باشد. (معجم متن اللغة). ج ، هِبات . (اقرب الموارد).
هبة. [ هَِب ْ ب َ ] (ع اِ) نوع . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد. || حال .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوع و هیئت از وزیدن باد. (ناظم الاطباء). حال وزش باد. (معجم متن اللغة). || روانی شمشیر و نیزه در ضریبه و درخش آن . گفته میشود: سیف ذوهبة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روانی شمشیر در ضریبه و درخشش آن . (معجم متن اللغة): للسیف هبة. (اقرب الموارد). || پاره ای از جامه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || جامه ٔ کهنه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ساعتی که از پگاه باقی باشد. || مدتی از روزگار. گفته میشود: عشنا هبة؛ مدتی از زمان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هبة. [ هَِ ب َ ] (ع مص ، اِمص ) (از«وهَ ب ») بخشش و انعام . (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بخشیدن چیزی را. (منتهی الارب ). بخشیدن و دادن چیزی بلاعوض . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). التبرع تملیک العین بلاعوض . (تعریفات ). || دراصطلاح شرع اسلام : هی العقد المقتضی لتملیک العین من غیر عوض منجزا مجرداً عن القربة. (شرایع محقق حلی ).
هبه در قانون مدنی ایران : قانون مدنی ایران هبه را در ماده ٔ 795 به این طریق تعریف میکند: هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجاناً به کس دیگری تملیک میکند. تملیک کننده را واهب ، طرف دیگر را متهب و مالی را که مورد هبة است عین موهوبه میگویند.» هبه بر دو قسم است : یکی قابل رجوع و دیگری غیرقابل رجوع . هبه ای که بموجب قباله که هبه نامه نامیده میشود صورت گیرد و قباله ٔ آن ثبت شود قابل ارجاع نیست ولی هبه ای که مقبوض نباشد قابل ارجاع است .
هبه در حقوق روم : موضوع خانواده نزد رومیان قدیم اهمیتی فوق العاده داشته است و سیاستمداران و مقننین روم همواره سعی داشته اند که اساس خانواده را محکمتر نموده و آن را از موجبات زوال و تزلزل محفوظ دارند و به این جهت رومیان کاملاً طرفدار هبه نبوده و آن را با نظر غیرمساعدنگاه میکردند و هبه را جز در موارد خاص و یا شرایط سخت تجویز نمیکردند. بنابراین دو نوع تضمین وثیقه درمورد هبه وجود داشت . 1 - قدیمترین قانونی که در خصوص هبه در روم وضع شده بود قانون سینسیا است . قانون مزبور از طرفی عقد هبه را از سایر عقود کاملاً مجزا و از طرف دیگر آن را خواه از حیث مقدار و خواه از حیث اشخاص محدود کرده بود نکته ٔ قابل ذکر این است که قانون مزبور هیچ نوع ضمانت اجراء در موارد تخلف از آن پیش بینی نکرده بود. 2 - ثبت قباله ٔ هبه . یکی از تشریفاتی که ممکن است باعث جدی بودن عمل هبه و سبب تأمل و تفکر واهب بشود ثبت قباله ٔ هبه است . قوانین ثبت قباله ٔ هبه در زمان کنستانس کلوری و کنستانتین وضع شد ولی در عهد امپراتوری ژوستینین بموجب فرمانی که صادر کرد ثبت قباله ٔ هبه وقتی اجباری بود که میزان آن از 500 شاهی طلا تجاوز کند.
هبه در حقوق ایران باستان : در کتب تاریخ ایران باستان اطلاعات مهم و مفصلی در باب هبه وجود ندارد. تنها ممکن است از کتاب روایات که جزء کتب خطی کتابخانه ٔ ملی پاریس است و همچنین از تحقیقات پرفسور بارتولمه ، مطالب بسیار مختصری در خصوص هبة به دست آورد. هبه چنانکه از روایات استنباط میشودیکی از نتایج تکامل تاریخی مساله ٔ اپرماند است که در حقیقت عبارت از وصیت ، به معنی امروزی در حقوق ایران میباشد. اپرماند عبارت از مالی بود که متوفی در وصیت نامه ٔ خود به کسی میداد و این اپرماند به تدریج به صورت هبه درآمده و دارای همان خواصی است که پوتلاچ به معنی هبه در زمان قدیم داشته است . در ایران قدیم متهب در صورت قبول هبه متعهد میشد که در مواقع لزوم عین مال و یا مثل آن و یا اینکه دو برابر آن را بر حسب موارد، بواهب و یا وارث مسترد دارد و معمولاً عمل هبة در روز اول هر سال و یا در اعیاد خصوصاً عید میتراصورت میگرفته و همان روز اسامی طرفین در دفتری ثبت میشده است . (از حقوق مدنی تألیف موسی عمید) (از ترجمه ٔ النهایة فی مجردالفقه و الفتاوی ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
هبه يعني بخشيدن چيزي به ديگري بدون عوض و مجاناً و صيغه خاصي لازم ندارد بلكه اگر هبه كننده چيزي را به قصد بخشش به ديگري بدهد و او هم به همين انگيزه بگيرد هبه انجام گرفته و هبه داراي دو نوع است. 1- هبه معوضه يعني بخشيدن بشرط دريافت چيزي و كاري مشروع بعوض آن بخشش 2- هبه غير معوضه يعني بخشش مطلق و بدون شرط
هبه (بخشش):به معنی بخشش در اقتصاد اسلامی
هبه (قربانی): به معنی قتل نفس
آابپتجچخدرزژسشفکگلمنوهی
او زمانی وظیفه اش را به عنوان ساقی ایزدان از دست داد که به زمین افتاد و جامه اش پاره شد، در نتیجه سینه اش در معرض دید قرار گرفت. آپولون او را از کار بر کنار کرد و گانومده یکی از معشوقه های زئوس جایگزین او شد. در زمان باستان اعتقاد بر این بود که او توانایی بازگرداندن جوانی را دارد. یولائوس برادرزاده و ارابه ران هراکلس، برای نبرد با ائوروستئوس پادشاه موکنای از هبه درخواست کرد فقط برای یک روز دوباره جوان شود. هبه در ابتدا تمایلی برای انجام این کار نداشت اما تمیس، ایزدبانوی عدالت به او گفت این امری منصفانه است. چنین شد که آرزوی یولائوس برآورده شد و به پیروزی رسید. هبه در اساطیر رومی با یوونتاس مطابق است.
هبه در ادیان کهن به مفهوم فنا شدن انسان به ویژه فرزند در راه عقیده است. مراسم توسط کاهنان در جایی مخصوص که قربانگاه نامیده می شد، اجرا می گشت.
هرودوت دربارهٔ پارسیان که از لحاظ دین تحت رهبری مغان قرار داشتند چنین می گوید: بر پا داشتن بتان و بنای معابد و قربانگاه نزد ایشان مجاز نیست … به نظر می رسد ایشان خدایان را در مخیلهٔ خویش شبیه آدمیان مصوّر نمی سازند. در پیش گاه خورشید، ماه، خاک و آتش و باد قربانی نثار می کنند. از روزگار کهن قربانی نثار این خدایان می شد و مراسم قربانی حتماً می بایست با شرکت مغان صورت گیرد.
موارد قربانی کردن آدمی نیز دیده شده. هرودوت بدون اینکه مسئولیت صحت خبر را بر عهده گیرد چنین می نویسد: شنیدم که آمستریدا زن خشایار شاه به شکرانهٔ رسیدن به سن کهولت امر کرد دو هفت نفر از جوانان بزرگ زادهٔ پارسی را به افتخار ایزدی که در زیر زمین است در گور کنند. به خبر دیگر هرودوت هخامنشیان در فراکیه به رسم قربانی ۹ پسر و ۹ دختر جوان را زنده به گور کردند. هرودوت مغان را به قربانی کردند انسان متهم نمی کند و فقط پارسیان را مقصر می داند؛ ولی وی اشتباه می کند قتل نفس از ویژگی های طبقه مغان بود.
دانشنامه آزاد فارسی
هِبِه
(یووِنتاس در اساطیر روم) در اساطیر یونان، الهۀ جوانی. پدرش زئوس و هِرا، هم مادرش و هم عمه اش، بود. پیش از آن که پسرکی زمینی به نام گانومده او را برباید ساقی زئوس بود. با هرکول ازدواج کرد؛ هرکول پهلوانی بود که مقام خدایی داشت و به اتفاق در آتن پرستندگانی یافتند. هبه بعدها قدرت بازگرداندن جوانی را به دست آورد.
(در لغت به معنی بخشش و تملیک بلاعوض) در اصطلاح فقه و حقوق، عقدی که به موجب آن شخصی مالی را بدون دریافت چیزی به دیگری واگذار می کند. تملیک کننده را واهب، طرف دیگر را مُتهَب، مالی که مورد هبه است عین موهوبه، و سند یا قباله ای را که طبق آن کسی مال یا ملکی را می بخشد هبه نامه گویند. واهب باید مالک مالی باشد که هبه می کند. هبه از عقود معیّن و در اختیار قرار دادن عین موهوبه به متهب، با اذن واهب، ازجمله شرایط صحت آن است. بدین ترتیب، چنانچه واهب یا متهب پیش از قبض فوت کند هبه باطل می شود. اگرچه هبه عقدی بلاعوض است، ولی واهب می تواند ضمن عقد شرط کند که متهب نیز در مقابل مالی را به او هبه کند و یا عمل مشروعی را مجاناً به جا آورد. در این صورت هبه مُعوَّض می شود. قرار دادن شرط عوض در هبه تأثیری در مجانی بودن طبیعت این عقد ندارد. چنانچه عوض در هبه بسیار کم ارزش باشد، مانند یک سیر نبات، هبه را در اصطلاح هبۀ محاباتی گویند. هدف از قرار دادن چنین عوضی آن است که واهب نتواند از هبه رجوع کند. استثنائاً در مواردی حق رجوع از هبه از واهب ساقط است و آن عبارت است از مواردی که متهب پدر یا مادر یا اولاد واهب باشند، یا هبه معوض بوده و عوض هم داده شده باشد، یا عین موهوبه از مالکیت متهب خارج یا متعلق به غیر شده باشد. علاوه بر آن، بعد از مرگ واهب و متهب نیز رجوع ممکن نیست. چنانچه شخصی مال خود را به عنوان صدقه به دیگری دهد حق رجوع ندارد.
دانشنامه اسلامی
«هبه» عبارت است از خارج ساختن مال از ملک خود و به ملک دیگری در آوردن آن به طور رایگان و آن قراردادی است که به ایجاب و قبول احتیاج دارد، به هر لفظی که مقصود را برساند.
ارکان هبه
به هبه کننده «واهب»، به هبه شده «موهوبٌ له» و به مال مورد هبه «عین موهوبه» گفته میشود.
شرط صحّت هبه
در صحت هبه، شرط است که قبض و اقباض انجام گرفته باشد. بنابراین، اگر پس از عقد هبه و پیش از قبض و اقباض، واهب یا موهوبٌ له بمیرد، عقد هبه به هم می خورد و مال به واهب یا وارثان او بر میگردد.
قصد قربت در هبه
...
«هبه» عبارت است از خارج ساختن مال از ملک خود و به ملک دیگری در آوردن آن به طور رایگان و آن قراردادی است که به ایجاب و قبول احتیاج دارد، به هر لفظی که مقصود را برساند.
ارکان هبه
به هبه کننده «واهب»، به هبه شده «موهوبٌ له» و به مال مورد هبه «عین موهوبه» گفته میشود.
شرط صحّت هبه
در صحت هبه، شرط است که قبض و اقباض انجام گرفته باشد. بنابراین، اگر پس از عقد هبه و پیش از قبض و اقباض، واهب یا موهوبٌ له بمیرد، عقد هبه به هم می خورد و مال به واهب یا وارثان او بر میگردد.
تحریر الوسیله، ج۲، ص۵۶، مسئله۱.
...