کلمه جو
صفحه اصلی

صدقه


مترادف صدقه : بلاگردان، خیر، خیرات، خیریه، تصدق، زکات

برابر پارسی : دردگردان

فارسی به انگلیسی

alms, charity, handout, largess, largesse, offering

alms


فارسی به عربی

زکاة , صدقة

عربی به فارسی

دستگيري , صدقه , خيرات , نيکوکاري


مترادف و متضاد

alms (اسم)
صدقه، خیرات، خیر

charity (اسم)
صدقه، خیرات، خوش قلبی، دستگیری، نیکوکاری

dole (اسم)
صدقه، فرم، قسمت، اندوه، ضجه، سار، حق بیمه ایام بیکاری، حصه، ماتم، کمک هزینه دولتی به بیکاران

بلاگردان، خیر، خیرات، خیریه


تصدق


زکات


۱. بلاگردان، خیر، خیرات، خیریه
۲. تصدق
۳. زکات


فرهنگ فارسی

نام دو تن از خاندان بنی مزید (در حله ) صدقه اول .سیف الدوله ابوالحسن بن بهائ الدوله ابو کامل منصور چهارمین امیر سلسله مذکور ( جل. ۴۷۹ ه.ق ./ ۱٠۸۶ م .- مقت. ۵٠۱ ه.ق ./ ۱۱٠۷ م . ) وی یکی از شجاعان معروف عربست و مورخان و شاعران محامد آثار او را یاد آور شده اند . صدقه پس از پدر امارت حله یافت و مدت ده سال حکومت آن ناحیه داشت چون اعراب خفاجه ولایت وی را غارت کردند و از آنجا بکربلا شدند و دست بفتنه گشودند صدقه سپاهی مامور دفع آنان کرد و جمعی کثیر از ایشان را بقتل آورد. در سال ۴۹۴ ه.ق .سیف الدوله باسلطان بر کیارق خلاف آغاز کرد و خطبه بنام سلطان محمد خواند و نایب بر کیارق را از کوفه براند . در سال ۴۹۵ ه.ق . پایتخت خود را در نزدیکی جامعان در شهر حله بنا کرد و آنجا را بوسیله ساختن ابنیه زیبا و رونق تجارت تا مدتی مشهور عالم کرد . در سال ۴۹۶ ه.ق . یکی از امرای برکیارق ببغداد شد و ایلغازی ابن ارتق را که از قبل سلطان محمد حاکم بود عذر خواست . ایلغازی بسیف الدوله پناه برد و او در مقام یاری بر آمد و در نواحی بغداد دست بغارت گشود. خلیفه قاصدی نزد وی فرستاد تا دست از اضرار خلایق باز دارد . صدقه بپذیرفت بدان شرط که خلیفه گماشته بر کیارق را از بغداد اخراج کند و او بناچار بغداد را ترگ گفت . آنگاه صدقه پسر خود منصور را همراه ایلغازی بملازمت مستظهر بالله فرستاد و از رفتار سابق خویش معذرت خواست . صدقه در سال ۴۹۶ ه.ق . [ سیب ] را تسخیر کرد و بسال ۴۹۹ ه.ق . بصره را بتصرف آورد و در ۵٠٠ ه.ق . بر قلعه تکریت استیلا یافت .در ۵٠۱ ه.ق . ابودلف سرخاب بن کیخسرو که سلطان محمد او را حکومت ساوه داده بود از وی بگریخت و بصدقه پناه برد. سلطان قاصدی فرستاد و او را از صدقه طلبید و او عذری بگفت و ابو دلف را بفرستاده سلطان نداد و بین آن دو مخالفت آغاز گشت و سلطان در همان سال ببغداد شتافت و دیگر بار فرستادگان به حله روانه داشت و صدقه را پیام داد که عازم غزوروم هستم مناسب است که تو نیز با جمعی از سپاهیان بما پیوندی .صدقه پاسخ داد چون مزاج سلطان را بر خود متغیر می بینم شرط عقل نیست که بخدمت پیوندم لیکن از فرستادن کمک مضایقت نیست . سلطان این عذر نپذیرفت وجمعی از سپاهیان را بفرمود تا برحله هجوم برند و خود نیز بسوی حله حرکت کرد و در کناره دجله مقام نمود و بین دو لشکر جنگی صورت گرفت و صدقه بقتل رسید. یا صدقه دوم ابن نورالدوله دبلیس دوم . ششمین امیر سلسله مزبور ( جل.۵۲۹ ه.ق ./ ۱۱۳۴ م . - مقت. ۵۳۲ ه.ق ./ ۱۱۳۷ م . ). وی پس از پدر امارت حله یافت .سلطان مسعود سلجوقی بر آن شد که حله را از وی بگیرد . صدقه با او بجنگ در آمد و پیروز گشت و مسعود بسال ۵۳۱ ببغداد باز گردید و بین او و صدقه آشتی برقرار شد و چون بین سلطان مسعود و صاحب فارس جنگ رخ داد صدقه با مسعود بود و در یکی از جنگها کشته شد.
آنچه که درراه خدابه بینوایان بدهندبجهت ثواب
( اسم ) ۱ - آنچه به حکم شرع بدرویش و مسکین دهند در راه خدا زکات . ۲ - آنچه از پیش خود ( نه به حکم شرع ) درویش را دهند جمع : صدقات . یا صدقه سر . صدقه ای که به نهان دهند و کسی از آن آگاه نگردد مقابل صدقه علانیه . یا صدقه علانیه . صدقه ای که با حضور دیگران دهند مقابل صدقه سر . یا صدقه سری . مجانی رایگان . یا از صدقه سر فلان . از توجه او از عنایت و لطف وی : از صدقه سر شما نانی می خوریم . یا صدقه کسی رفتن . تصدقت شوم گفتن باو قربان او رفتن .
جلال الدین مکنی بابی علی

فرهنگ معین

(صَ دَ قِ ) [ ع . صدقة ] (اِ. ) آن چه از مال که برای رضای خدا به بینوایان دهند.

لغت نامه دهخدا

صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ السمین . رجوع به ابومعاویه صدقه شود.


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن فضل مکنی به ابوالفضل مروزی . تابعی است .


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی قاضی .او راست : رتبة الماسح و فخرالقاسم . (کشف الظنون ).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن خالد. مولی ام البنین ، مکنی به ابوالعباس تابعی است .


صدقه . [ ص ُ دُ ق َ ] (ع اِ) دست پیمان . (منتهی الارب ).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن یحیی . یکی از روات قرائت ابن عامر است ، بواسطه ٔ یحیی بن حارث ذماری . (ابن الندیم ).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن یسار جزری مکی . تابعی است .


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن یوسف الفلاحی مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر صدقة شود.


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) کوچه ای است به مرو. (معجم البلدان ).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن دبیس بن صدقةبن منصور اسدی . وی از امراء بنی مزید است ، پس از پدر به سال 529 هَ . ق . ولایت حله یافت . سلطان مسعود سلجوقی بر آن شد که آن بلد را از وی انتزاع کند. صدقه با او بجنگ درآمد و پیروز گشت و مسعود به سال 531 به بغداد بازگردید و بین او و صدقه آشتی برقرار شد و چون بین سلطان مسعود و صاحب فارس جنگ درپیوست صدقة با مسعود بود و در یکی از جنگها به سال 532 کشته شد. (از الاعلام زرکلی ص 430). صاحب حبیب السیر آرد: چون پدر وی دبیس بامر سلطان مسعود سلجوقی بقتل رسید وی چند گاهی با برادر خویش در حدود حله بمخالفت با سلجوقیان برخاست . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 543). در طبقات سلاطین اسلام آورده : وی ششمین امیراز امرای بنی مزید حله است و از سال 529 تا سال 532 امارت داشته است . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 108).


صدقه . [ ص َ دُ ق َ ] (ع اِ) کابین زن . ج ، صُدقات . (منتهی الارب ). دست پیمان . (منتهی الارب ). کاوین . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). کابین . (مهذب الاسماء). صداق . شیربها. مهر.


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ )جلال الدین مکنی به ابوعلی . صاحب دستورالوزراء آرد: وی بفضایل نفسانی متصف بود و در مضمار انشاء و استیفاء قصب السبق از امثال و اقران می ربود. وی در شهور سال 513 هَ . ق . بحکم مسترشد مشید قواعد وزارت شد و مدتی در کمال اختیار بدان امر خطیر اشتغال داشت و مآل حال او بوضوح نپیوست . (دستور الوزراء چ نفیسی ص 92).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ] (اِخ ) ابن صالح مکنی به ابوالزنباع . تابعی است .


صدقة. [ ص َ دَق َ ] (اِخ ) ابن حداد. رجوع به صدقةبن الحسین شود.


صدقة. [ ص َ ق َ ] (ع ص ) تأنیث صَدق . رجوع به صدق شود.


صدقة. [ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن موسی . وی از مالک بن دینار و از او زیادبن یحیی حدیث کند. (عیون الاخبار ج 2 ص 30).


صدقة. [ص َ دَ ق َ ] (ع اِ) آنچه بدرویش دهی در راه خدای تعالی . (منتهی الارب ).آنچه براه خدا بفقرا دهند و بسکون دال خطاست . (غیاث اللغات ). هر چه بدهند نه بر سبیل وجوب . (مهذب الاسماء). آرازش . (برهان ). تسک . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: صدقة با دو فتحه مشتق از صدق ، بخششی را نامند که به منظور احراز ثواب باشد نه بمنظور اکرام . زیرا چنین بخشایشی راستی و خلوص نیت بخشاینده را حکایت کند. کذا فی جامع الرموز - انتهی : و صدقات و قربانی روان شد بی اندازه . (تاریخ بیهقی ). یک روز آن جا بار افکند و بسیار صدقه فرمود درویشان را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 198). یوسف بسیار شادی کرد و بسیار چیز بخشید خادمان را و بسیار صدقه داد. (تاریخ بیهقی ). او را بخانه بردند و صدقات و قرابی روان شد. (تاریخ بیهقی ). در صدقة بی نیت ... فایده بیشتر نباشد. (کلیله و دمنه ). آن بقعه ازو ذکری جاری و صدقه ای باقی ماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 441). این شوخ دیده را بصدقه ٔ گور پدرت آزاد کن . (گلستان ).
- از صدقه ٔ سر فلان ؛ یعنی ازتوجه او. از عنایت او. از لطف او.
- از صدقه ٔ سر شما نان می خوریم ؛ یعنی بطفیل وجود شما زنده ایم . از نواله ٔ شمابرخورداریم .
- صدقه سری ؛مجانی . رایگان .
- صدقه ٔ کسی رفتن ؛ قربانت شوم و تصدقت شوم گفتن .


( صدقة ) صدقة. [ص َ دَ ق َ ] ( ع اِ ) آنچه بدرویش دهی در راه خدای تعالی. ( منتهی الارب ).آنچه براه خدا بفقرا دهند و بسکون دال خطاست. ( غیاث اللغات ). هر چه بدهند نه بر سبیل وجوب. ( مهذب الاسماء ). آرازش. ( برهان ). تسک. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: صدقة با دو فتحه مشتق از صدق ، بخششی را نامند که به منظور احراز ثواب باشد نه بمنظور اکرام. زیرا چنین بخشایشی راستی و خلوص نیت بخشاینده را حکایت کند. کذا فی جامع الرموز - انتهی : و صدقات و قربانی روان شد بی اندازه. ( تاریخ بیهقی ). یک روز آن جا بار افکند و بسیار صدقه فرمود درویشان را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 198 ). یوسف بسیار شادی کرد و بسیار چیز بخشید خادمان را و بسیار صدقه داد. ( تاریخ بیهقی ). او را بخانه بردند و صدقات و قرابی روان شد. ( تاریخ بیهقی ). در صدقة بی نیت... فایده بیشتر نباشد. ( کلیله و دمنه ). آن بقعه ازو ذکری جاری و صدقه ای باقی ماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 441 ). این شوخ دیده را بصدقه گور پدرت آزاد کن. ( گلستان ).
- از صدقه سر فلان ؛ یعنی ازتوجه او. از عنایت او. از لطف او.
- از صدقه سر شما نان می خوریم ؛ یعنی بطفیل وجود شما زنده ایم. از نواله شمابرخورداریم.
- صدقه سری ؛مجانی. رایگان.
- صدقه کسی رفتن ؛ قربانت شوم و تصدقت شوم گفتن.

صدقة. [ ص َ دَ ق َ ]( ع اِ ) زکات. ج ، صدقات. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). مؤلف قاموس مقدس آرد: این لفظ در عهد قدیم وارد نشده است ، لکن از بعضی اشارات معلوم میشود که ترحم برفقرا از جمله واجبات می باشد؛ از جمله اوامر واجبه اسرائیلیان واگذاشتن گوشه و کنارهای مزارع بود که آنها را در موقع حصاد صرف نظر کرده خوشه چینی نکنند وبجهت فقرا واگذارند ( سفر لاویان 19:9 و 10 و 23:22؛ سفر تثنیه 15:11 و 24:19 ) و مأمور بودند که از نوبرمحصولات خودشان در حضور کاهن آن عصر بیاورند که او بحضور خداوند تقدیم نماید ( سفر تثنیه 26:2 - 13 ) و ازحکایات روت معلوم میشود که عادت خوشه چینی که در ( این ؟ ) ایام هم معمول است در آن زمان هم رواج داشته و هر سه سال یک مرتبه هم می بایست عشر محصولات ارضی را به لاویان و یتیمان و غربا و بیوه زنان بدهند ( سفر تثنیه 14:28 و 29 ) و هم چنین کسی که بر فقرا تصدق دهد پسندیده باشد ( دوم تواریخ ایام 31:17. مزامیر 41:1 و 112:9 ) در هیکل نیز صندوقی قرار داده بودند تا عطایا وتصدقات را در آنجا جمع کرده ، اولاد فقرا که از خانواده محترم و شریفی می بودند تربیت نمایند و تصدق از جمله اعمال مخصوصه فریسیان بود که خود بدان نهایت مراقبت و فخر را داشتند و عیسی مسیح ایشان را محض دادن صدقه سرزنش و توبیخ نفرموده بلکه بواسطه فخر ایشان بود که متعرض حال ایشان گردید ( انجیل متی 6:2. 15:25 - 27. اول تواریخ ایام 16:1 - 4 ). ( قاموس کتاب مقدس ).و در تاریخ تمدن اسلام آرد: صدقه و زکاة دو اسمی است که یک معنی دارد و از مسلمانان متمول گرفته و بفقرای اسلام داده میشد. صدقه یا زکاة در مرکز ( دارالخلافه ) دیوان مخصوص داشته و شعبات آن در تمام ممالک ( شهرها و ده ها ) دایر بوده است و مأمورین مخصوص آن را جمع و تفریق میکردند. آنچه زکاة به آن تعلق میگیرد چهار چیز است : چارپایان ، زر و سیم ، میوه ، محصول کشت و کار. زکاة چارپایان به شتر و گاو و گوسفند تعلق میگیرد و حضرت رسول اکرم ( بامر خدا ) میزان آن را تعیین فرموده اند و اینک ( ترجمه ) متن نامه ای که ابوبکر در مورد زکاة به انس بن مالک هنگام اعزام او به بحرین نوشته است : بنام خدای بخشاینده مهربان. این صدقه فریضه ای است که رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم بفرمان خدا برمسلمین فرض نموده و چیزی از آن نباید کم و زیاد بشود و آن فریضه چنین است : تا 24 شتر و کمتر از آن برای هر پنج شتر یک گوسفند، از 25 شتر تا 35 شتر یک شتر ماده دوساله ، از 36 تا 45 شتر، یک شتر سه ساله ماده ، از 46 تا 60 شتر یک شتر نر پنجساله ، از 61 تا 75 شتر یک شتر پنج ساله ، از 76 تا 90 دو کره شتر ماده ، از - 120 به بالا از هر چهل شتر یک کره شتر ماده و ازهر پنجاه شتر یک شتر نر پنج ساله. هر کس چهار شتر دارد زکاة نمیدهد و همینکه پنج شتر پیدا کرد باید یک گوسفند زکاة بدهد اما زکاة گوسفند چنین است : اگر در صحرا می چرد و آب صحرا می خورد از 40 تا 120 گوسفند یک گوسفند، از 121 تا 200 گوسفند دو گوسفند، از 200 تا300 گوسفند سه گوسفند، از 300 گوسفند به بالا برای هر صد گوسفند یک گوسفند واگر از چهل یکی کم بود زکاة ندارد و اگر گوسفند دستی آب و علوفه میخورد از هر دویست گوسفند یک گوسفند و صد و نود گوسفند زکاة ندارد.فقیهان راجع بزکاة کتابهای مفصلی نگاشته اند و در هرصورت اسب و استر و الاغ زکاة ندارد. زکاة نقره ، از دویست درهم ببالا برای هر صد درهم دو درهم و نیم در سال ( 1 - 40 ) و از دویست درهم بپائین زکاة ندارد . زکاة طلا در هر بیست مثقال نیم مثقال در سال و هرچه مقدار بالا برود زکاتش همان نیم مثقال در بیست مثقال میباشد و از بیست مثقال به پائین زکاة ندارد. سایر کالاهای تجارتی نیز بهمین میزان تسعیر میشود و زکاة میدهند. زکاة میوه بسته بطریق آبیاری آن است به این قسم که اگر با آب رودخانه و یا باران ( بدون زحمت آب کشی ) آبیاری شده زکاتش ده یک است ودر غیر آن ده نیم میباشد و در هر حال باید مقدار محصول میوه به پنج وسق برسد تا زکاة واجب بشود هر وسقی شصت صاع است و هر صاع پنج رطل و ثلث رطل عراق است. خرما و انگور نیز مانند سایر میوه ها مشمول همین احکام میشود. حکم زکاة جو و گندم و برنج و نخود و لوبیا عیناً مانند احکام زکاة میوه میباشد. مصرف زکاة صریحاً در قرآن مجید بیان شده چنانکه در سوره توبه میفرماید: صدقه برای فقیران ؛ مسکینان و مأمورین جمعآوری آن و دل بدست آوردگان و برای آزاد کردن بندگان و بدهکاران و در راه خدا و آوارگان است . بنابراین زکاة به هشت سهم تقسیم میشود از این قرار: 1 - سهم فقیران یعنی کسانی که هیچ ندارند. 2 - سهم مسکینان ، کسانی که هزینه آنان بیش از درآمدشان است. سهم این دو طایفه با رعایت اوضاع و احوال نباید از 200 درم افزون شودچه در آنصورت خودشان باید زکاة بدهند و مستحق زکاة نمیشوند و بنا بر روایت قاضی ابویوسف در کتاب موسوم به «خراج » فقرای اهل ذمه ( یهود و نصاری ) بگفته عمر جزء مساکین بشمار می آمدند، اما کلمه فقرا فقط شامل فقرای اسلام میشده است. 3 - حقوق مأمورین جمع و تفریق زکاة مطابق خدمت و استحقاق آنان و اگر سهم هر کی از آنان بیش از میزان حقوق و استحقاق آنان بود مازاد را بسهم دیگران می افزایند. 4 - سهم دل بدست آوردگان - اینان کسانی بودند که حضرت رسول و خلفا سهمی از زکاةبه آنان میدادند تا مسلمانان را آزار نرسانند و یا در اسلام خود پایدار بمانند و یا کسان خود را بمسلمان شدن تشویق نمایند و اگر این دسته خودشان مسلمان نبودند از مسلمانان سهم نمیبردند بلکه از غنیمت و فی سهم میگرفتند. 5 - سهم مخصوص برای خریدن بندگان و آزاد کردن آنها. 6 - سهم مخصوص برای پرداخت وام وامدارانی که توانائی پرداخت آن را ندارند. 7 - سهم مخصوص هزینه محاربه در راه خدا. 8 - سهم مخصوص هزینه راه آوارگانی که از وطن دور مانده اند و وسیله بازگشت ندارند. مأمورین صدقه ( زکاة ) از خود اختیاراتی داشتندکه مطابق احکام فوق زکاة را جمع کنند و بمستحقین بپردازند مگر اینکه دستور مخالف آن از طرف خلیفه صادر شده باشد. ولی مأمورین اموال غنیمت و فی فقط با اذن صریح خلیفه و یا جانشین او میتوانستند در آن نوع اموال تصرف کنند. ( ترجمه تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 صص 204 - 207 ) و رجوع به زکاة شود :

صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن ابی الکرم الیعقوبی . وی به بغداد نزد ابن فضلان و جز او فقه آموخت و به مصر شدو قضاء اعمال اشمونین یافت . سپس به بغداد به نظامیه بازگشت و قضاء یعقوبی یافت . (حسن المحاضره ص 187).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن الحسین الحداد. مورخ است و به بغداد به سال 573 هَ. ق . درگذشت . او راست : ذیلی بر تاریخ زاغونی . (الاعلام زرکلی ص 429). صاحب کشف الظنون ذیل تاریخ ثابت بن قره نویسد: علی بن عبداﷲبن نصر حنبلی معروف به ابن زاغونی مکنی به ابوالحسن متوفی به سال 527 ذیلی تا بدین سال (527) بر آن نوشت سپس صدقةبن حداد ملقب به عفیف تا سال 570 بر آن ذیلی نگاشت و به سال 573 درگذشت .


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن محمد جندی شاپوری مکنی به ابومحمد. ابی نعیم آرد: وی بتجارت باصفهان آمد و از عبدالواحدبن حسن بن احمدبن خلف حدیث کند. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 350).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن منجابن صدقة السامری . وی طبیب بود و بخدمت الملک الاشرف موسی ایوبی پیوست و به سال 625 هَ . ق . به حران در خدمت او درگذشت . الملک الاشرف او را محترم وگرامی میداشت و بر وی اعتماد می کرد. صدقة را تصانیفی است ، از آنجمله است : النفس ، شرح التوراة، و او را نظمی است که بیشتر آن دو بیتی است . (الاعلام زرکلی ص 430). صاحب کشف الظنون در ذیل کتاب النفس ارسطو نویسد او را شرحی است بر کتاب نفس و به سال 620 درگذشت ، و در ذیل فصول بقراط شرحی بنام وی بر این کتاب ثبت کرده و وفات او را به سال 220 (!) نوشته است . و در باب شروح توراة نویسد: صدقة به حران به سال ششصد و بیست واندی (نیف و عشرین و ستمائة) درگذشت . صاحب عیون الانباء وی را سخت ستوده و گوید: الملک الاشرف را در صناعت طب بدو اعتماد بود و صدقه از وی جامگی وافر و صلات متواتر داشت . وی به سال ششصد و بیست و اندی به حران درگذشت و مالی فراوان بجا گذاشت و او را فرزندی نبود، از سخنان اوست که از خط او نقل کردم (صاحب عیون الانباء): روزه بازداشتن بدن از غذا و نگاه داشتن حواس از خطا و اعضاء از گناه است و آن بازداشتن همه ٔ آنهاست از آنچه آدمی را از ذکر خدا مشغول دارد. و گوید: همه ٔ طاعات دیده میشود جز روزه که آن را جز خدا نمی بیند چه روزه عملی است در باطن مجرد بصبر و روزه را سه درجت است : صوم عموم و آن نگاه داشتن شکم و فرج است از قضاء شهوت و صوم خصوص و آن نگاه داشتن گوش و دیده و زبان و سایر جوارح است از گناه و اما صوم خصوص صوم دل است از همم دنیه و افکار دنیائی و نگاه داشتن دل از ماسوی اﷲ و گوید رطوباتی که از بدن بیرون می آیدهرگاه مستحیل نبود و آن را مقری نباشد پاک است چون اشک و عرق و لعاب و آب بینی و آنچه را مقر است و مستحیل بود نجس است چون بول و غایط... از اشعار اوست :
سلوه لم سدنی تیهاً و لم هجرا؟
و اورث الجفن بعد الرقدة السهرا
و قد جفانی بلاذنب ولاسبب
و قد وفیت بمیثاقی فلم غدرا؟
یا للرجال قفوا و استشرحوا خبری
منی فغیری لم یصدقکم خبرا
ان لنت ذلاً قسا عزاً علی وان
دانیته بان او آنسته نفرا
هذا هوالموت عندی کیف عندکم
هیهات ان یستوی الصادی و من صدرا.
و او راست :
الراح بدت بریحها الریحانی
ثم افتخرت بلطفها الروحانی
لما سطعت بنورها النورانی
رقت و صفت خلائق الانسان .
از تألیفات اوست :... تعالیق فی الطب ، ذکر فیها الامراض و علاماتها. مقالة فی اسامی الادویةالمفردة. مقالة اجاب فیه عن مسائل طبیة سأله عنها الاسعد المحلی الیهودی . مقالة فی التوحید و سمها کتاب الکنز فی الفوز. کتاب الاعتقاد. (عیون الانباء ج 2 صص 230 - 233).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن منصور ملقب به سیف الدولة. وی فرزند منصوربن دبیس مکنی به ابوکامل و ملقب به بهاءالدولة است . به سال 479 هَ . ق . پس از مرگ پدر ایالت حله یافت و مدت ده سال حکومت آن ناحیت داشت چون اعراب خفاجه ولایت او غارت کردند و از آنجا بکربلا شدندو دست بفتنه گشودند، صدقه سپاهی مأمور دفع آنان کرد و جمعی کثیر از ایشان را بقتل رسانید. به سال 494 سیف الدولة با سلطان برکیارق خلاف آغاز کرد و خطبه بنام سلطان محمد خواند و نایب برکیارق را از کوفه براندو به سال 495 شهر حله را عمارت کرد و منازل پادشاهانه بنا فرمود و به سال 496 یکی از امراء برکیارق به بغداد شد و ایلغازی بن ارتق را که از قبل سلطان محمد حاکم بود عذر خواست ، ایلغازی به سیف الدوله پناه برد و او در مقام امداد برآمد و در نواحی بغداد دست بغارت گشود. خلیفه قاصدی نزد وی فرستاد تا دست از اضرار خلایق بازدارد. صدقه بپذیرفت بدان شرط که خلیفه گماشته ٔ برکیارق را از بغداد اخراج کند و او بناچار بروز دوازدهم ربیعالاخری همان سال بغداد را ترک گفت . آنگاه صدقه پسر خود منصور را مصحوب ایلغازی بملازمت مستظهرباﷲ ارسال داشت و از رفتار سابق خویش معذرت خواست . صدقه به سال 496 سیب را تسخیر کرد و به سال 499 بصره را بتصرف آورد و به سال 500 بر قلعه ٔ تکریت استیلا یافت و به سال 501 ابودلف سرخاب بن کیخسرو که سلطان محمد وی را حکومت ساوه داده بود، از وی بگریخت و به صدقه پناهنده گشت و سلطان قاصدی فرستاد و او را از صدقه بطلبید و او عذری بگفت و ابودلف را بفرستاده ٔ سلطان نداد و بین الجانبین مخالفت آغاز گشت و سلطان در همان سال به بغداد شتافت و دیگر بار فرستادگان به حله روانه داشت و صدقه را پیام داد که عازم غزو روم هستم مناسب است که تو نیز با جمعی از سپاهیان بما بپیوندی . صدقة پاسخ داد چون مزاج سلطان را بر خود متغیر می بینم شرط عقل نیست که بخدمت او پیوندم لیکن از فرستادن کمک مضایقت نیست . سلطان این عذر نپذیرفت و جمعی ازسپاهیان را بفرمود تا بر حله هجوم برند و خود نیز در هشتم رجب همان سال از بغداد بصوب حله حرکت کرد و در کناره ٔ دجله منزل گزید و در نوزدهم آن ماه بین الجانبین جنگ درپیوست و صدقة بقتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 541 - 542). و در ص 504 از همین مجلد از تاریخ امام یافعی قتل وی را در روز جمعه سلخ جمادی الاخری سال 501 هَ . ق . نوشته است و گوید: صدقه شیعی مذهب بوده و مدت بیست و دو سال امارت کرد. ابن اثیر در حوادث سال 494 آرد: در این سال امیر صدقةبن منصوربن دبیس بن مزید صاحب حله از طاعت سلطان برکیارق خارج شد و خطبه ٔ وی را در بلاد خویش قطع کرد و بنام سلطان محمد خطبه خواند و سبب آن بود که وزیر اعز ابوالمحاسن دهستانی وزیر برکیارق کس نزد صدقه فرستاد و از اوهزار هزار دینار و چندی دینار خراج پس افتاده ٔ خزانه ٔ سلطان را بطلبید و پیام داد که اگر نفرستی لشکرهافرستیم و آن مال از تو بگیریم . چون فرستاده این رسالت بنهاد صدقه خطبه ٔ برکیارق را قطع کرد و بنام سلطان محمد خطبه خواند و چون برکیارق به بغداد رسید رسولها فرستاد و او را بحضور خواند و صدقه نپذیرفت . پس امیر ایاز کس نزد او فرستاد و او را بخدمت سلطان خواند و ضمانت کرد که هر چه خواهد از سلطان برای وی بگیرد. صدقه گفت حاضر نشوم و اطاعت سلطان نکنم ، مگر آنگاه که وزیر ابوالمحاسن را بمن بسپارد و اگر این نپذیرد هرگز تصور حضور مرا نکند و اگر وزیر را بمن سپارد او را در اطاعت بنده ٔ مخلص باشم ، سلطان نپذیرفت و صدقه همچنان از او ببرید و کس بکوفه فرستاد و نائب سلطان را از آنجا براند و کوفه را بملک خود منضم کرد. (کامل ابن اثیر چ مطبعه ٔ ازهریه ج 10 ص 127). و رجوع به صفحات 175 و 184 همین مجلد و رجوع به الاعلام زرکلی ص 430 و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. در طبقات سلاطین اسلام آرد: صدقة چهارمین امیر از سلسله ٔ بنی مزید حله است . وی به سال 495 هَ . ق . پای تخت خود را در نزدیکی جامعان در شهر حله بنا نهاد و آن شهر را با ابنیه ٔ زیبا و رونق تجارت تا مدتی مشهور عالم کرد، وی یکی از شجعان معروف تاریخ عربست و مورخین و شعرا محامد او را یادآور شده اند. سلسله ٔ بنی مزید پس از صدقه رو بضعف نهاد. (تاریخ طبقات سلاطین اسلام صص 107 - 108).


صدقة. [ ص َ دَ ق َ ](ع اِ) زکات . ج ، صدقات . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مؤلف قاموس مقدس آرد: این لفظ در عهد قدیم وارد نشده است ، لکن از بعضی اشارات معلوم میشود که ترحم برفقرا از جمله ٔ واجبات می باشد؛ از جمله ٔ اوامر واجبه ٔ اسرائیلیان واگذاشتن گوشه و کنارهای مزارع بود که آنها را در موقع حصاد صرف نظر کرده خوشه چینی نکنند وبجهت فقرا واگذارند (سفر لاویان 19:9 و 10 و 23:22؛ سفر تثنیه 15:11 و 24:19) و مأمور بودند که از نوبرمحصولات خودشان در حضور کاهن آن عصر بیاورند که او بحضور خداوند تقدیم نماید (سفر تثنیه 26:2 - 13) و ازحکایات روت معلوم میشود که عادت خوشه چینی که در (این ؟) ایام هم معمول است در آن زمان هم رواج داشته و هر سه سال یک مرتبه هم می بایست عشر محصولات ارضی را به لاویان و یتیمان و غربا و بیوه زنان بدهند (سفر تثنیه 14:28 و 29) و هم چنین کسی که بر فقرا تصدق دهد پسندیده باشد (دوم تواریخ ایام 31:17. مزامیر 41:1 و 112:9) در هیکل نیز صندوقی قرار داده بودند تا عطایا وتصدقات را در آنجا جمع کرده ، اولاد فقرا که از خانواده ٔ محترم و شریفی می بودند تربیت نمایند و تصدق از جمله ٔ اعمال مخصوصه ٔ فریسیان بود که خود بدان نهایت مراقبت و فخر را داشتند و عیسی مسیح ایشان را محض دادن صدقه سرزنش و توبیخ نفرموده بلکه بواسطه ٔ فخر ایشان بود که متعرض حال ایشان گردید (انجیل متی 6:2. 15:25 - 27. اول تواریخ ایام 16:1 - 4). (قاموس کتاب مقدس ).و در تاریخ تمدن اسلام آرد: صدقه و زکاة دو اسمی است که یک معنی دارد و از مسلمانان متمول گرفته و بفقرای اسلام داده میشد. صدقه یا زکاة در مرکز (دارالخلافه ) دیوان مخصوص داشته و شعبات آن در تمام ممالک (شهرها و ده ها) دایر بوده است و مأمورین مخصوص آن را جمع و تفریق میکردند. آنچه زکاة به آن تعلق میگیرد چهار چیز است : چارپایان ، زر و سیم ، میوه ، محصول کشت و کار. زکاة چارپایان به شتر و گاو و گوسفند تعلق میگیرد و حضرت رسول اکرم (بامر خدا) میزان آن را تعیین فرموده اند و اینک (ترجمه ٔ) متن نامه ای که ابوبکر در مورد زکاة به انس بن مالک هنگام اعزام او به بحرین نوشته است : بنام خدای بخشاینده ٔ مهربان . این صدقه فریضه ای است که رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم بفرمان خدا برمسلمین فرض نموده و چیزی از آن نباید کم و زیاد بشود و آن فریضه چنین است : تا 24 شتر و کمتر از آن برای هر پنج شتر یک گوسفند، از 25 شتر تا 35 شتر یک شتر ماده ٔ دوساله ، از 36 تا 45 شتر، یک شتر سه ساله ٔ ماده ، از 46 تا 60 شتر یک شتر نر پنجساله ، از 61 تا 75 شتر یک شتر پنج ساله ، از 76 تا 90 دو کره شتر ماده ، از - 120 به بالا از هر چهل شتر یک کره شتر ماده و ازهر پنجاه شتر یک شتر نر پنج ساله . هر کس چهار شتر دارد زکاة نمیدهد و همینکه پنج شتر پیدا کرد باید یک گوسفند زکاة بدهد اما زکاة گوسفند چنین است : اگر در صحرا می چرد و آب صحرا می خورد از 40 تا 120 گوسفند یک گوسفند، از 121 تا 200 گوسفند دو گوسفند، از 200 تا300 گوسفند سه گوسفند، از 300 گوسفند به بالا برای هر صد گوسفند یک گوسفند واگر از چهل یکی کم بود زکاة ندارد و اگر گوسفند دستی آب و علوفه میخورد از هر دویست گوسفند یک گوسفند و صد و نود گوسفند زکاة ندارد.فقیهان راجع بزکاة کتابهای مفصلی نگاشته اند و در هرصورت اسب و استر و الاغ زکاة ندارد. زکاة نقره ، از دویست درهم ببالا برای هر صد درهم دو درهم و نیم در سال (1 - 40) و از دویست درهم بپائین زکاة ندارد . زکاة طلا در هر بیست مثقال نیم مثقال در سال و هرچه مقدار بالا برود زکاتش همان نیم مثقال در بیست مثقال میباشد و از بیست مثقال به پائین زکاة ندارد. سایر کالاهای تجارتی نیز بهمین میزان تسعیر میشود و زکاة میدهند. زکاة میوه بسته بطریق آبیاری آن است به این قسم که اگر با آب رودخانه و یا باران (بدون زحمت آب کشی ) آبیاری شده زکاتش ده یک است ودر غیر آن ده نیم میباشد و در هر حال باید مقدار محصول میوه به پنج وسق برسد تا زکاة واجب بشود هر وسقی شصت صاع است و هر صاع پنج رطل و ثلث رطل عراق است . خرما و انگور نیز مانند سایر میوه ها مشمول همین احکام میشود. حکم زکاة جو و گندم و برنج و نخود و لوبیا عیناً مانند احکام زکاة میوه میباشد. مصرف زکاة صریحاً در قرآن مجید بیان شده چنانکه در سوره ٔ توبه میفرماید: صدقه برای فقیران ؛ مسکینان و مأمورین جمعآوری آن و دل بدست آوردگان و برای آزاد کردن بندگان و بدهکاران و در راه خدا و آوارگان است . بنابراین زکاة به هشت سهم تقسیم میشود از این قرار: 1 - سهم فقیران یعنی کسانی که هیچ ندارند. 2 - سهم مسکینان ، کسانی که هزینه ٔ آنان بیش از درآمدشان است . سهم این دو طایفه با رعایت اوضاع و احوال نباید از 200 درم افزون شودچه در آنصورت خودشان باید زکاة بدهند و مستحق زکاة نمیشوند و بنا بر روایت قاضی ابویوسف در کتاب موسوم به «خراج » فقرای اهل ذمه (یهود و نصاری ) بگفته ٔ عمر جزء مساکین بشمار می آمدند، اما کلمه ٔ فقرا فقط شامل فقرای اسلام میشده است . 3 - حقوق مأمورین جمع و تفریق زکاة مطابق خدمت و استحقاق آنان و اگر سهم هر کی از آنان بیش از میزان حقوق و استحقاق آنان بود مازاد را بسهم دیگران می افزایند. 4 - سهم دل بدست آوردگان - اینان کسانی بودند که حضرت رسول و خلفا سهمی از زکاةبه آنان میدادند تا مسلمانان را آزار نرسانند و یا در اسلام خود پایدار بمانند و یا کسان خود را بمسلمان شدن تشویق نمایند و اگر این دسته خودشان مسلمان نبودند از مسلمانان سهم نمیبردند بلکه از غنیمت و فی ٔ سهم میگرفتند. 5 - سهم مخصوص برای خریدن بندگان و آزاد کردن آنها. 6 - سهم مخصوص برای پرداخت وام وامدارانی که توانائی پرداخت آن را ندارند. 7 - سهم مخصوص هزینه ٔ محاربه در راه خدا. 8 - سهم مخصوص هزینه ٔ راه آوارگانی که از وطن دور مانده اند و وسیله ٔ بازگشت ندارند. مأمورین صدقه (زکاة) از خود اختیاراتی داشتندکه مطابق احکام فوق زکاة را جمع کنند و بمستحقین بپردازند مگر اینکه دستور مخالف آن از طرف خلیفه صادر شده باشد. ولی مأمورین اموال غنیمت و فی ٔ فقط با اذن صریح خلیفه و یا جانشین او میتوانستند در آن نوع اموال تصرف کنند. (ترجمه ٔ تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 صص 204 - 207) و رجوع به زکاة شود :
تا بحدی که عامل صدقات
آنچه ماند از منش ستد بزکات .

نظامی .


- صدقه بتلة ؛ صدقه ای که دهنده را باز رجوع در آن جایز نبود. (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

آنچه در راه خدا به بینوایان می دهند به جهت ثواب، چیزی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق می دهد، صدقۀ سر، صدقه سری.

دانشنامه عمومی

صدقه هدیه ای است از طرف افراد حقیقی یا حقوقی با منظورهای خیریه و بهره مند شدن افراد دیگر، داده می شود. صدقه ممکن است به صورت های وجه نقد، خدمات، وسایل استفاده شده یا استفاده نشده ای مانند پوشاک، اسباب بازی، خوراک و رسانگر، کمک های ضروری از جمله کمک های انسان دوستانه، کمک به توسعه و گسترش و نیازهای ضروری بدن انسان مانند خون، اندام و پیوند باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

صَدَقه
در لغت یعنی عطیّه و در اصطلاح، تملیکی را گویند که بلاعوض و به قصد تقرب به خدای متعال صورت می گیرد. زکات را صدقۀ فریضه و دیگر صدقات را صدقۀ تطوع یا مستحبی گویند. در سورۀ توبه از زکات به صدقه تعبیر شده است. به وقف نیز صدقۀ جاریه گویند. رجوع در صدقه جایز نیست. در مطلق صدقات، مستحب است که ارحام فقیر، ترجیح داده شوند. صدقۀ پنهانی از صدقۀ آشکار برتر است. در حدیث از پیامبر (ص) نقل است که صدقۀ پنهانی غضب پروردگار را فرومی نشاند، اما دربارۀ صدقۀ واجب (زکات) برخی عقیده دارند که اگر آشکار باشد، با فضیلت تر خواهد بود. نیز ← زکات

نقل قول ها

• «فاضل‏ترین صدقات ،اصلاح کردن میان مردمان است».• «صدقه بلا را برطرف می‏کند و مؤثرترینِ داروست. همچنین، قضای حتمی را برمی‏گرداند و درد و بیماری‏ها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نمی‏برد.».• «صدقه بجا، نیکوکاری، نیکی به پدر و مادر و صله رحم، بدبختی را به خوش‏بختی تبدیل و عمر را زیاد و از پیشامدهای بد جلوگیری می‏کند.».• «صدقه دادن، ده حسنه، قرض دادن، هجده حسنه، رابطه با برادران ، بیست حسنه و صله رحم، بیست و چهار حسنه دارد.».• «میهمانی یک روز و دو روز و سه روز است، بعد از آن هر چه به میهمان دهی صدقه محسوب می‏شود.».• «دختران ، دلسوز ، مددکار و بابرکت‏اند . هر کس یک دختر داشته باشد ، خداوند ، او را پوششی از دوزخ قرار می‏دهد و هر کس دو دختر داشته باشد ، به خاطر آن وارد بهشت می‏شود و هر کس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد ، جهاد و صدقه از او برداشته می‏شود .».• «من مأمورم که صدقه (و زکات) را از ثروتمندانتان بگیرم و به فقرایتان بدهم..».• «صدقه بده، هرچند کم باشد، زیرا هر کار کوچکی که برای خدا باشد، پس از نیّت راستین، اگر هم کم باشد ، امّا بزرگ است.» وسائل الشیعة، ج ۱، ص 87 -> علی رضا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در دین اسلام همان گونه که کسب درآمد از هر راهی مجاز نیست، خرج کردن مال نیز در هر راهی درست نیست، یکی از نیکوترین راه های مورد تأیید اسلام برای صرف مال، صدقه دادن آن در راه خداست، دادن مال در راه خدا را «تصدّق» و مال داده شده را «صدقه» می نامند.
چیزی که انسان آن را به قصد قربت از مالش خارج می کند مانند زکات که انسان از مال خود در راه خدا می دهد را صدقه گویند؛ ولی در واقع، صدقه هم شامل واجب می شود و هم مستحب.
معرفی اجمالی
علامه بزرگوار ابن فهد برای صدقه پنج قسم بیان کرده است: صدقه در مال، در جاه، در عقل، در زبان، در علم. صدقه در مال، معلوم است و اما در جاه: تصورش به این است که برای دیگری در راه خدا شفاعت کند، و در عقل: در مشورت کمک نماید، و در زبان: در میان مردم به اصطلاح برخیزد، و در علم: روشن گر افکار مردم شود. و باید متوجه بود که صدقه در مال، تنها پنج ریال یا یک تومان دادن به فقیر و مسکین نیست، بلکه جامعه از این مال یا به نحو وجوب و یا بطور استحباب، حقی دارد؛ بنابراین از این اموال، شخص مسلمان باید جامعه را بهره مند سازد، کتاب های دینی چاپ کرده، در دسترس قرار دهد، کتابخانه، بیمارستان، زایشگاه، پل، جاده، و حمام بسازد و صدها امر دیگر که در خدمت بندگان خدا قرار می گیرد، انجام دهد.
معنای فقیر و مسکین
فقیر: کسی است که محتاج است، ولی سؤال (درخواست) نمی کند، اما مسکین؛ کسی است که سؤال می نماید و بر این معنی از امام باقر (علیه السّلام) روایتی نقل شده است. «الفَقیرُ الّذی لایساَلُ النّاسُ وَ المسکینُ الّذی یَساَلُ.» و آیه مبارکه: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ اُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْاَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ اِلْحافاً؛ برای فقراء: آن کسانی که در راه خدا بازداشت شده اند، قدرت سیر در زمین را ندارند، نادان آن ها را از جهت عفیف بودنشان، ثروتمند می پندارند، تو آن ها را به سیما می شناسی، از مردم در حالت الحاح سؤال نمی کنند.» روشن گر این مدعاست.»
اقسام صدقه
...

واژه نامه بختیاریکا

خیرِ پیری

پیشنهاد کاربران

صدقه از صداقت است. چیزی که با بخشش شما صداقت شما را نسبت به دیگری می ر ساند. طبق گفته رسول خدا صدقه از بخشش به زن و فرزند آغاز می شود. و هر چه قدرت بخشش بیشتر باشد، صدقه بیشتر می شود. صدقه ثابت کردن صداقت خود نسبت به دیگران است.

بلا گردان

در پهلوی " داشن " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .


کلمات دیگر: