مترادف نقره : سیم، فضه، لجین، خالص، ناب، ناسره
برابر پارسی : سیم، سیِم | ( نُقره ) سیم
silver
() از خود بيخود شدن , تلنگر , ضربت سبک وناگهاني , تلنگر زدن , گستاخ , جسور , پر رو
(تلفظ: noqre) (از سغدی) (در شیمی) فلزی گرانبها ، نرم ، و سفید با جلای فلزی که در ساختن زیور آلات ، آینه و ... بکار میرود ، سیم .
سیم، فضه، لجین
خالص، ناب، ناسره
۱. سیم، فضه، لجین
۲. خالص، ناب، ناسره
نقره . [ ن ِ رَ / رِ ] (اِ) زیره ٔ رومی .کرایا. کراویه . نانخواه . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (ع اِ) چاهک ،خصوصاً چاهک پس گردن انسان در منتهای سر. (غیاث اللغات ). نقرة. مغاک . (یادداشت مؤلف ). نقره ٔ قفا؛ مغاک پس گردن را گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به نُقرَة شود : عصابه ٔ یمان برسرآرند و به چپ وراست فرودآرند تا به نقره ٔ قفا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و باز به چپ و راست بگردانند و فرودآرند تا به نقره ٔ قفا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || سیم گداخته . (غیاث اللغات ). رجوع به نُقرَه و نُقرِه شود.
نقرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ)چاهک پشت خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء). || چیز اندک ،یقال : مااثابه نقرة؛ یعنی پاداش نداد ترا چیزی . و این را جز به نفی استعمال نکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || واحد نقر است . (از اقرب الموارد). به معنی یک بارانگشتک زدن . (از ناظم الاطباء). رجوع به نَقر شود.
نقرة. [ ن َ ق ِ رَ ] (ع اِ) هر زمین بلند در زمین نشیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).زمین بلندبرآمده در زمین نشیب . (ناظم الاطباء). || (ص ) شاة نقرة؛ گوسپند نقره زده . (منتهی الارب ). گوسپند مبتلا به بیماری نقر. (ناظم الاطباء). تأنیث نَقِر. (از اقرب الموارد). رجوع به نُقَرَة شود.
نقرة. [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) مراجعه ٔ کلام میان دو نفر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نقره . مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ).
نقرة. [ ن ُ ق َ رَ ] (ع اِ) بیمارئی است در پای یا پهلوی گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری که در پهلوی گوسفند پدید آید. (ناظم الاطباء). مرضی است که در پای گاو و گوسفند پدیدآید و آن التواء عرقوبین است . (از اقرب الموارد).
نقره . [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) نقرة. مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نِقرَة شود : چون خواجه عماد [ را ]همه وقت نقره ای با شیخ بود. (مزارات کرمان ص 22).
منوچهری .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
عطار.
مولوی .
سعدی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
خاقانی .
سعدی .
نظامی (آنندراج ).
فرخی (از آنندراج ).
وحید (از آنندراج ).
تأثیر (از آنندراج ).
بدرالدین هروی (از لباب الالباب ).
نظامی .
نقرة. [ ن ُرَ ] (ع اِ) گوِ گرد خرد در زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گودی گرد در زمین . (ناظم الاطباء). گودال مستدیر کوچک در زمین . گودالچه ٔ مستدیر. (از اقرب الموارد). ج ، نُقَر، نِقار. || مغاکچه ٔ بالای پس گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گودی پس گردن . (ناظم الاطباء). منقطع القمحدوة فی القفا. (بحر الجواهر) (اقرب الموارد): نقرةالقفا؛ مغاک قفا. (مهذب الاسماء). || مغاک . مغاکچه . گو. گودال . (یادداشت مؤلف ). || چاهک و فرورفتگی پشت هسته ٔ خرما. (از اقرب الموارد). || مغاک چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وقب العین . (بحر الجواهر) (اقرب الموارد). || سوراخ کون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از بحر الجواهر) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جای بیضه نهادن مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای تخم گذاشتن مرغ . (ناظم الاطباء). ج ، نُقَر. || پاره ٔ زر و سیم گداخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قطعه ٔ مذاب از طلا و نقره . (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته .(مهذب الاسماء). سیم . فضه . لجین . (یادداشت مؤلف ).
فلزی سفیدرنگ، براق، چکشخور، و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتیگراد ذوب میشود که میتوان از آن ورقههای نازک یا مفتولهای باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرفهای گرانبها، و آبنقره دادن به فلزات به کار میرود و برای محکمتر شدن آن را با مس ترکیب میکنند و بهصورت آلیاژ به کار میبرند؛ سیم.
〈 نقرۀ شاخدار: سیم شاخدار؛ نقرۀ پاکیزه و بیغش؛ نقرۀ خالص.
تکیه ای: noqra
طاری: noqra
طامه ای: noqra
طرقی: noqra
کشه ای: noqra
نطنزی: noqre