کلمه جو
صفحه اصلی

عذاب


مترادف عذاب : آزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، وبال

برابر پارسی : آزار، رنج، شکنجه

فارسی به انگلیسی

agony, distress, misery, retribution, torment, torture, tribulation, travail, sting, punishment, wrench

torture, torment, punishment


agony, distress, misery, retribution, torment, torture, travail, tribulation


فارسی به عربی

تعذیب , عذاب , مهنة

عربی به فارسی

زجر , عذاب , شکنجه , ازار , زحمت , عذاب دادن , زجر دادن


مترادف و متضاد

آزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، محنت، وبال


agony (اسم)
درد، رنج، عذاب، تقلا، سکرات مرگ، جان کندن، حالت نزع

tribulation (اسم)
رنج، عذاب، محنت، اختلال، ازمایش سخت

suffering (اسم)
مصیبت، عذاب

torture (اسم)
شکنجه، عذاب، زجر

torment (اسم)
شکنجه، عذاب، غرامت، ازار، زحمت، زجر

excruciation (اسم)
شکنجه، عذاب، ازار

rack (اسم)
شکنجه، عذاب، قفسه، طاقچه، چرخ دنده دار، چنگک جالباسی، بار بند، جا کلاهی

anguish (اسم)
عذاب، غم و اندوه، اضطراب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی

inquisition (اسم)
عذاب، استنطاق، جستجو، تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا

فرهنگ فارسی

شکنجه، آزار، رنج ودرد
( صفت ) جمع عذب گواراها خوشگوارها ( آب خورش ) .
ده از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی واقع در نه هزار و پانصد گزی جنوب خاوری خوی و سه هزار گزی خاور شوسه خوی به شاهپور جلگه

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) شکنجه ، آزار. ۲ - (اِ. ) درد و رنج .

لغت نامه دهخدا

عذاب . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه دشوار باشد بر انسان و او را از قصدش باز دارد. (از اقرب الموارد). ج ، اَعذبة. || نکال . (قطرالمحیط). || هر چه به نفس رسد از الم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکنجه . (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). کل عذاب فی القرآن فهو التعذیب ؛ ألا و لیشهد عذابها طائفة. فان المراد الضرب . (اقرب الموارد). سیاست و عقوبت . (ناظم الاطباء). تنبیه و زدن تازیانه .(ناظم الاطباء). || جفا و بلا :
خود نبینی مگر عذاب وعنا
چون نمایی مرا عنا و عذاب .

ناصرخسرو (دیوان ، چ تقوی ص 35).


و بباید دانست که اطراف عالم پر بلا و عذاب است . (کلیله و دمنه ). و اگر کسی را گویند صد سال دایم در عذاب روزگار باید گذاشت . (کلیله و دمنه ). یا دینداری بودکه از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد. (کلیله و دمنه ).
اینکه می بینم به بیداری است یا رب یا بخواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب .

انوری .


ای مالک سعیر برین راندگان خلد
زحمت مکن که زحمت من بس عذابشان .

خاقانی .


هر که جز آن خشت نقابش نبود
گرچه گنه داشت عذابش نبود.

نظامی .


گر هزاران سال باشی در عذاب
میتوان گفتن که بس آسان بود.

عطار.


اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکنی به عذاب .

سعدی .


- به عذاب آوردن ؛ به تنگ آوردن . به ستوه آوردن .
- عذاب ابد ؛ عذاب همیشگی و دائمی :
از خطر آتش و عذاب ابد
دین و خرد کرد، در حصار مرا.

ناصرخسرو.


- عذاب النار ؛ عذاب نار. آتش جهنم . شکنجه ٔ جهنم :
زینهار از قرین بد زنهار
و قنا ربناعذاب النار.

سعدی .


- عذاب الیم ؛ رنج وشکنجه ٔ سخت :
خسته از محنت و بلای حجاز.
رسته از دوزخ و عذاب الیم .

ناصرخسرو.


مگر کرده بودم گناهی عظیم
که بردم در آن شب عذابی الیم .

سعدی (بوستان ).


- عذاب بردن ؛ رنج بردن . سختی کشیدن :
تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب .

رودکی .


- عذاب دادن ؛ اذیت کردن . شکنجه دادن :
بار در افکن که عذابت دهد
نان ندهد تا که به آبت دهد.

نظامی .


- عذاب سقر ؛ عذاب جهنم . عذاب آخرت :
زین پس تو و ترحم روحانیان خلد
خاقانیا عذاب سقر کزتو باز ماند.
- عذاب کده ؛ محل شکنجه ؛ محل اجرای حدود و تعزیرات :
مثل است این که در عذاب کده
حدزده به بود که بیم زده .

سنائی .


- || کنایه از دنیاست که حضرت امیر فرمودند :
الدنیا بالبلاء محفوفة.
- عذاب کردن ؛ شکنجه دادن :
چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان
این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست .

ناصرخسرو.


گر جمله را عذاب کنی ، ور عطا دهی
کس را مجال این نه که این چون و آن چرا.

سعدی .


نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویشتن کن اگرم کنی عذابی .

سعدی .


- عذاب کشیدن ؛ شکنجه کشیدن . دشواری کشیدن .
- عذاب نمودن ؛ شکنجه دادن :
خودنبینی مگر عذاب و عنا
چون نمایی مرا عنا و عذاب .

ناصرخسرو.



عذاب . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عذاب .خوش گواردی و گوارا. (از ناظم الاطباء) :
پاک از آغاز و آخر آن عذاب
مانده محرومان ز مهرش در عذاب .

مولوی .



عذاب . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدیان بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در نه هزاروپانصدگزی جنوب خاوری خوی و سه هزارگزی خاور شوسه ٔ خوی به سلماس جلگه . سکنه 224 تن . آب آن از رود قطور و محصولات آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


عذاب. [ ع َ ] ( ع اِ ) آنچه دشوار باشد بر انسان و او را از قصدش باز دارد. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَعذبة. || نکال. ( قطرالمحیط ). || هر چه به نفس رسد از الم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکنجه. ( از قطرالمحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). کل عذاب فی القرآن فهو التعذیب ؛ ألا و لیشهد عذابها طائفة. فان المراد الضرب. ( اقرب الموارد ). سیاست و عقوبت. ( ناظم الاطباء ). تنبیه و زدن تازیانه.( ناظم الاطباء ). || جفا و بلا :
خود نبینی مگر عذاب وعنا
چون نمایی مرا عنا و عذاب.
ناصرخسرو ( دیوان ، چ تقوی ص 35 ).
و بباید دانست که اطراف عالم پر بلا و عذاب است. ( کلیله و دمنه ). و اگر کسی را گویند صد سال دایم در عذاب روزگار باید گذاشت. ( کلیله و دمنه ). یا دینداری بودکه از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد. ( کلیله و دمنه ).
اینکه می بینم به بیداری است یا رب یا بخواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب.
انوری.
ای مالک سعیر برین راندگان خلد
زحمت مکن که زحمت من بس عذابشان.
خاقانی.
هر که جز آن خشت نقابش نبود
گرچه گنه داشت عذابش نبود.
نظامی.
گر هزاران سال باشی در عذاب
میتوان گفتن که بس آسان بود.
عطار.
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکنی به عذاب.
سعدی.
- به عذاب آوردن ؛ به تنگ آوردن. به ستوه آوردن.
- عذاب ابد ؛ عذاب همیشگی و دائمی :
از خطر آتش و عذاب ابد
دین و خرد کرد، در حصار مرا.
ناصرخسرو.
- عذاب النار ؛ عذاب نار. آتش جهنم. شکنجه جهنم :
زینهار از قرین بد زنهار
و قنا ربناعذاب النار.
سعدی.
- عذاب الیم ؛ رنج وشکنجه سخت :
خسته از محنت و بلای حجاز.
رسته از دوزخ و عذاب الیم.
ناصرخسرو.
مگر کرده بودم گناهی عظیم
که بردم در آن شب عذابی الیم.
سعدی ( بوستان ).
- عذاب بردن ؛ رنج بردن. سختی کشیدن :
تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب.
رودکی.
- عذاب دادن ؛ اذیت کردن. شکنجه دادن :
بار در افکن که عذابت دهد
نان ندهد تا که به آبت دهد.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. شکنجه؛ آزار.
۲. رنج و درد.
⟨ عذاب دادن (کردن): (مصدر متعدی) آزار دادن؛ شکنجه کردن.
⟨ عذاب کشیدن (بردن): (مصدر لازم) درد کشیدن؛ رنج بردن؛ رنج و آزار را تحمل کردن.


شیرین و خوشایند. Δ در فارسی در معنای مفرد به کار می‌رود.


۱. شکنجه، آزار.
۲. رنج و درد.
* عذاب دادن (کردن ): (مصدر متعدی ) آزار دادن، شکنجه کردن.
* عذاب کشیدن (بردن ): (مصدر لازم ) درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن.
شیرین و خوشایند. &delta، در فارسی در معنای مفرد به کار می رود.

دانشنامه عمومی

عذاب به معنی درد و رنج است.
عذاب (خوی)، روستایی از توابع بخش مرکزی و در شهرستان خوی استان آذربایجان غربی
عذاب همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
عذاب (فیلم ۱۹۴۴)، فیلمی به کارگردانی آلف خوباریا

فرهنگ فارسی ساره

شکنجه


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در قرآن کریم، بارها از عذاب گناهکاران سخن به میان آمده است.
کلمه «عذاب» به معنای شکنجه و عقوبت است.
معنای اصطلاحی
مراد، کیفرهای دردناک دنیوی و اخروی ملحدان، منافقان و فاسقان است.خداوند حکیم آدمی را برای بندگی خویش آفریده و به او توان انتخاب و اختیار بخشیده است. کسانی که از روی اختیار راه بندگی در پیش گیرند، به کمال می رسند و در آن سرای، از نعمت ها و پاداش های بیکران الهی بهره می برند؛ امّا کسانی که از بندگی خدا روی برتابند و راه زشتکاران و گناه و نافرمانی در پیش گیرند، از تقرب به خدا باز می مانند و دچار خشم و غضب و کیفر الهی می شوند. اینان در عالم برزخ و محشر و آخرت، گرفتار کیفر عقاید و رفتارها و اعمال خویش خواهند بود.
انواع عذاب
همان سان که معاد، روحانی و جسمانی است، کیفر و پاداش نیز هم روحانی است و هم جسمانی:
← عذاب روحانی
...

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
عذاب به معنای مجازات و عقوبت و نیز به معنای ایجاد درد شدید است. در اصل ریشه لغوی عذاب اختلاف است. برخی آن را از «عَذْب» دانسته که بنابراین «عَذّبتُه» یعنی لذت زندگی را از او گرفتم و برخی گفته اند: اصل تعذیب، زیادزدن با انتها و بند شلاّق است.
گفتنی است که عقوبت های مجرمانی مانند دزد، زناکار و... در مدخل کیفر بحث خواهد شد. در این مدخل، از واژه های «بأس»، «وبال»، «جزاء»، «عذاب»، «عقاب» و مشتقّات برخی از آنها و الفاظ و جملات با معانی مشابه استفاده شده است.
فرهنگ قرآن، جلد 20، صفحه 190.

[ویکی الکتاب] معنی عَذَابٌ: عذاب - عقوبت - شکنجه (نکره آوردن کلمه عذاب به منظور بزرگ جلوه دادن آن است)
معنی عَذَابَهُ: عذاب او- عذاب آن
معنی عَذَابَهَا: عذاب او- عذاب آن
معنی أَفَبِعَذَابِنَا: آیا پس به عذاب ما
معنی لَوْلَا یُعَذِّبُنَا: چرا ما را عذاب نمی کند
معنی عَذَابِی: عذاب من
معنی عذَّبَ: عذاب کرد
معنی عَذَّبَهُمْ: آنان را عذاب کرد
معنی یُعَذِّبُ: عذاب می کند
معنی یُعَذِّبَ: که عذاب کند
معنی یُعَذِّبُکُم: شما را عذاب می کند
ریشه کلمه:
عذب (۳۷۳ بار)

عقوبت. شکنجه. طبرسی آن را استمرار الم، زمخشری کلّ الم فادح، راغب ایجاع شدید، جوهری عقوبت، اقرب هر آنچه بر انسان دشوار است و او را از مرادش منع می‏کند معنی کرده است . راغب در اصل آن چند قول نقل کرده از جمله گفته‏اند: اصل آن از عذب است عَذَّبْتُهُ یعنی گوارائی زندگی را از او بردم مثل مَرَّضْتُهُ و قَذَّرْتُهُ که به معنی مرضش را و قذارتش را از بین بردم است. به قول بعضی اهل لغت تعذیب به معنی ضرب است و به قولی آن از «ماء عذب» آب آلوده و کدر است، عَذَّبْتُهُ یعنی عیش او را کدر و آلوده کردم... بنظر نگارنده: اصل آن به معنی منع است و عذاب را از آن جهت عذاب گویند که از راحتی و آسایش منع می‏کند و آن را از بین می‏برد در صحاح و قاموس و اقرب الموارد منع را از جمله معانی عذب شمرده است در نهایه گفته: در حدیث علی «علیه السلام» هست که در موقع مشایعت عده‏ای از لشکریان خویش فرمود: «اَعْذِبُوا عَنْ ذِکْرِ النِّساءِ اَنْفُسَکُمْ فَاِنَّ ذلَکُمْ یُکَسِّرُکُمْ عَنِ الْغَزْوِ» یعنی خود را از یادآوری زنان منع کنید چون آن شما را از جهاد باز می‏دارد. این کلمه نهج البلاغه هفتمین کلمه از کلمات نه گانه غریب آن حضرت که بعد از حکمت 260 ذکر شده‏اند بصورت ذیل نقل شده که به لشکریانش فرمود: «اَعْذِبُوا عَنِ النِّساءِ مَا اسْتَطَعْتُمْ»، عاذب و عذوب کسی را گویند که از اکل و شرب امتناع کند. علی هذا عذاب مصدر به معنی فاعل است یعنی: آنچه مشّقت دارد و مانع آسایش است چنان که از اقرب الموارد نقل شد. افعال عذاب در قرآن همه از باب تفعیل آمده است و در عذاب دنیوی و اخروی هر دو بکار رفته مثل . که درباره حدّ زناکاران است ایضاً . استعمال آن در عذاب آخرت احتیاج به ذکر شاهد ندارد. عذاب در قرآن با الفاظ عظیم، مهین، الیم، مقیم، حریق، شدید و غیره توصیف شده است مثل: «لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ - وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ - وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ اَلیمٌ - وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ - وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ - وَ عَذابٌ شَدیدٌ». عذاب پس از اتمام حجت . . گرچه هر دو آیه درباره تعذیب منکرین رسالت در این دنیا است ولی روشن می‏شود که عذاب آخرت نیز پس از تبلیغ و اتمام حجت است. مشروح این مطلب در «ضعف» ذیل بحث مستضعفین دیده شود. محقق طوسی رحمه اللّه در تجرید درباره عدم عذاب اطفال کفّار فرموده: تعذیب غیر مکلّف قبیح است، علامه در شرح آن حشویّه را که قائل به عذاب اطفال مشرکین‏اند و نیز اشاعره را که آن را جایز می‏دانند ردّ می‏کند. و درباره قول نوح «علیه السلام» که گفته: «وَ لا یَلِدُوا اِلَّا فاجِراً کَفَّاراً» گفته‏اند مجاز و به اعتبار مایؤل است یعنی بعد از بزرگ شدن فاجر و کافر می‏شوند نه اینکه حکم کفر و فجور از طفولیت بر آنها بار است.

جدول کلمات

وبال

پیشنهاد کاربران

ازار

آزار دهنده ؛ شکنحه ؛ تاوان انجام کار بد و زشت

کیفر، کیفر دادن، به کیفر رساندن

فَقِنا عَذابَ النّارِ = ما را از شکنجه ی آتش نگاه دار

عذاب = شکنجه


کلمات دیگر: