کلمه جو
صفحه اصلی

سرب

فارسی به انگلیسی

lead

عربی به فارسی

دسته , گروه (دختران) , بخش , دسته اي از مردم , گروه هواپيما


مترادف و متضاد

lead (اسم)
راهنمایی، سبقت، رهبری، تقدم، سر پوش، مدرک، هدایت، راه آب، سرب، شاقول گلوله، پیش افت

plumbum (اسم)
سرب

massicot (اسم)
سرب، کشته سرب، پروتوکسید زرد

serbian (اسم)
سرب، صرب، زبان صربستانی

فرهنگ فارسی

( اسم ) فلزیست نرم و خاکستری رنگ مایل با آبی شماره اتمی آن ۸۲ و وزن اتمی ۲٠۷ / ۲۱ در طبیعت به حالت آزاد موجود نیست سنگهای معدنی آن گالن یا سولفور سرب سرویست ( کربنات سرب ) میباشد آنک .
گله آهوان یا جماعت زنان و جز آن یا گروه سنگخوار .

وزنه‌ای معمولاً سربی که برای میزان کردن تایر بر لبۀ رینگ (rim) چرخ اضافه می‌شود


فرهنگ معین

(سُ) (اِ.) فلزی است نرم و چکش خور به رنگ خاکستری که در طبیعت به طور آزاد موجود نیست .


(سَ رَ) [ ع . ] (اِ.) راه زیرزمینی .


(س ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گلة آهو، دستة پرندگان . ۲ - دل ، قلب .
(سُ ) (اِ. ) فلزی است نرم و چکش خور به رنگ خاکستری که در طبیعت به طور آزاد موجود نیست .
(سَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) راه زیرزمینی .

(س ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گلة آهو، دستة پرندگان . 2 - دل ، قلب .


لغت نامه دهخدا

سرب . [ س َ ] (ع مص ) دوختن درز. (منتهی الارب ). دوختن مشک . (محیط المحیط).


سرب . [ س َ رَ ] (ع مص ) روان شدن آب از آب دستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چکیدن آب از مشک نو. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).


سرب . [ س َ ] (ع اِ) ستور. (منتهی الارب ). شتر و هر چرنده . (محیط المحیط). || چرندگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (محیط المحیط). || درز. (منتهی الارب ). || جانب و سوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وجهه . (محیط المحیط). || سینه . (محیط المحیط). || گویند: اذهب فلااَنْدَه ُ سربک ؛ ای لااردّ؛ مرا حاجتی در تو نیست . در جاهلیت بجای صیغه ٔ طلاق گفتندی : اذهبی فلااَنْدَه ُ سربک . (منتهی الارب ) (محیط المحیط).


سرب. [ س ُ / س ُ رُ ] ( اِ ) اوستا «سرو» ( سرب )، پهلوی «سرپین » ( سربی )، کردی «سیریفت » ، بلوچی «سوروپ »، «سوروف » ، افغانی «سوروپ » ، گیلکی «سورب » . رجوع کنید به اسرب ، معرب آن نیز «اسرب ». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). مخفف اسرب که بعربی آنُک و بهندی سیسا خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). اسرب.آنک. ( نصاب الصبیان ). سرب دارای خواص فیزیولوژیکی و عمومی و بهداشتی است و دارای مسمومیت های حاد و مزمن میباشد. رجوع به درمان شناسی عطایی صص 465 - 470 شود.یکی از فلزاتی است که از قدیم الایام شناخته شده و جسمی است سفید خاکستری رنگ و بسیار نرم و سنگین و وزن مخصوص آن 11/33 و همیشه در کان بصورت سولفور میباشد واکثر اوقات محتوی مقدار زیادی سم و یکی از سموم قویّه است و از این جهت استعمال آن در آلات و ادوات طباخی بسی خطرناک میباشد و املاح و ترکیبات این فلز را خارجاً و داخلاً در طب استعمال میکنند و نیز در نقاشی وصنایع مستعمل است. ( ناظم الاطباء ) : و از شهر سامار به دیلمان آهن و سرمه و سرب بسیار خیزد. ( حدود العالم ). و اندر کوههای فرغانه معدن زر و سیم است بسیار و معدن مس و سرب و نوشادر. ( حدود العالم ).
گروهی اند که ندانند باز سیم ز سرب
همه دروغ زن و خربطند و خیره سرند.
قریعالدهر ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 297 ).
بچشم خرد چیز ناچیز کرد
دو صندوق پر سرب و ارزیز کرد.
فردوسی.
جان تو بی علم چه باشد سرب
دین کندت زرّ که دین کیمیاست.
ناصرخسرو.
نگویی سنگ مغناطیس آهن چون کشد با خود
سرب الماس را برد که این حکمت زبر دارد.
ناصرخسرو.
سیماب دختر است عطارد را
کیوان چو مادر است و سُرُب دختر.
ناصرخسرو.
در آن چه عیب که از سرب بشکند الماس
هنر در آنکه ز الماس بشکند پولاد.
خاقانی.
این هم ز عجایب خواص است
کالماس به زخم سرب بشکست.
خاقانی.
|| غار و مغاره. ( ناظم الاطباء ).

سرب. [س َ رِ ] ( ص ) پوسیده. ( ناظم الاطباء ). پوده. ( برهان ) ( آنندراج ). فسرده. ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ). افشرده. ( برهان ) ( آنندراج ). از هم رفته. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کهنه و فرسوده. ( ناظم الاطباء ).

سرب. [ س َ ] ( ع مص ) دوختن درز. ( منتهی الارب ). دوختن مشک. ( محیط المحیط ).

سرب . [ س ِ ] (ع اِ) گله ٔ آهوان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب ). || جماعت زنان و جز آن . || گروه سنگخوار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گروه ازپرندگان و از این معنی است گفته ٔ شاعر :
اء سرب َالقطا هل من یعیر جناحَه ُ
لعلی الی من قد هویت اطیر.

(از محیط المحیط).


و قطا، مرغی سنگخوار بود. مؤلف منتهی الارب و به پیروی از او مؤلفان آنندراج و ناظم الاطباءعام را بر خاص اطلاق کرده اند. || پاره ای از خرمابنان . || راه . || حال و شأن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و از این معنی است : هو واسعالسرب ؛ ای رخی البال ؛ یعنی آسوده خاطر است .(منتهی الارب ). || نفس . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و منه : هو آمن فی سربه ؛ ای نفسه . (آنندراج ). || سینه . ج ، اسراب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (بحر الجواهر).

سرب . [ س ُ / س ُ رُ ] (اِ) اوستا «سرو» (سرب )، پهلوی «سرپین » (سربی )، کردی «سیریفت » ، بلوچی «سوروپ »، «سوروف » ، افغانی «سوروپ » ، گیلکی «سورب » . رجوع کنید به اسرب ، معرب آن نیز «اسرب ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مخفف اسرب که بعربی آنُک و بهندی سیسا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). اسرب .آنک . (نصاب الصبیان ). سرب دارای خواص فیزیولوژیکی و عمومی و بهداشتی است و دارای مسمومیت های حاد و مزمن میباشد. رجوع به درمان شناسی عطایی صص 465 - 470 شود.یکی از فلزاتی است که از قدیم الایام شناخته شده و جسمی است سفید خاکستری رنگ و بسیار نرم و سنگین و وزن مخصوص آن 11/33 و همیشه در کان بصورت سولفور میباشد واکثر اوقات محتوی مقدار زیادی سم و یکی از سموم قویّه است و از این جهت استعمال آن در آلات و ادوات طباخی بسی خطرناک میباشد و املاح و ترکیبات این فلز را خارجاً و داخلاً در طب استعمال میکنند و نیز در نقاشی وصنایع مستعمل است . (ناظم الاطباء) : و از شهر سامار به دیلمان آهن و سرمه و سرب بسیار خیزد. (حدود العالم ). و اندر کوههای فرغانه معدن زر و سیم است بسیار و معدن مس و سرب و نوشادر. (حدود العالم ).
گروهی اند که ندانند باز سیم ز سرب
همه دروغ زن و خربطند و خیره سرند.
قریعالدهر (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 297).
بچشم خرد چیز ناچیز کرد
دو صندوق پر سرب و ارزیز کرد.

فردوسی .


جان تو بی علم چه باشد سرب
دین کندت زرّ که دین کیمیاست .

ناصرخسرو.


نگویی سنگ مغناطیس آهن چون کشد با خود
سرب الماس را برد که این حکمت زبر دارد.

ناصرخسرو.


سیماب دختر است عطارد را
کیوان چو مادر است و سُرُب دختر.

ناصرخسرو.


در آن چه عیب که از سرب بشکند الماس
هنر در آنکه ز الماس بشکند پولاد.

خاقانی .


این هم ز عجایب خواص است
کالماس به زخم سرب بشکست .

خاقانی .


|| غار و مغاره . (ناظم الاطباء).

سرب . [س َ رِ ] (ص ) پوسیده . (ناظم الاطباء). پوده . (برهان ) (آنندراج ). فسرده . (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). افشرده . (برهان ) (آنندراج ). از هم رفته . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کهنه و فرسوده . (ناظم الاطباء).


سرب . [ س َ رَ ] (ع اِ)سوراخ جانوران دشتی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سُمج . (مجمل اللغة) (شرفنامه ) :
در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خرد
ور نه ای مجنون چرا می پای کوبی در سرب .

ناصرخسرو.


|| خانه ٔ کنده زیر زمین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) :
وز مغرب آفتاب چو سر زد مترس اگر
بیرون کنی تو نیز به یمگان سر از سرب .

ناصرخسرو.


|| گیاه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || راه پوشیده . || کاریز که از آن آب به باغ رود. || آبی که به مشک ریزند تا دوالهای آن تر و نرم گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آب که در مشک نو کنند تا درزهای آن محکم شود. (مهذب الاسماء). || آبی که از مشک روان شود. || آب روان . ج ، اَسْراب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || از ارباب منازل . (تحقیق ماللهند ص 262).

فرهنگ عمید

۱. گلۀ آهو.
۲. دستۀ پرندگان.
۳. جماعت.
۴. راه.
۵. قلب، دل.
فلزی نرم، چکش خور، قابل تورق و کم دوام به رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب می شود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیم های برق به کار می رود.

۱. گلۀ آهو.
۲. دستۀ پرندگان.
۳. جماعت.
۴. راه.
۵. قلب؛ دل.


فلزی نرم، چکش‌خور، قابل تورق و کم‌دوام به ‌رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب می‌شود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیم‌های برق به کار می‌رود.


دانشنامه عمومی

سرب از عنصرهای شیمیایی واسطه در جدول تناوبی با نماد شیمیایی Pb (به لاتین: Plumbum) است. سرب همچنین در رده فلزها قرار دارد. این فلز تشعشعات هسته ای را عبور نمی دهد. سرب در طبیعت به شکل کانی به نام گالن (سیستم تبلور کوبیک یا مکعبی) یافت می گردد.نبو
سرب عنصر شیمیایی است که در جدول تناوبی با نشان Pb و عدد اتمی ۸۲ وجود دارد. سرب عنصری سنگین، سمی و چکش خوار است که دارای رنگ خاکستری کدری می باشد. هنگامیکه تازه تراشیده شده سفید مایل به آبی است اما در معرض هوا به رنگ خاکستری تیره تبدیل می شود. از سرب در سازه های ساختمانی، خازنهای اسید سرب، ساچمه و گلوله استفاده شده و نیز بخشی از آلیاژهای لحیم، پیوتر و آلیاژهای گدازپذیر می باشد. سرب سنگین ترین عنصر پایدار است.
سرب فلزی است براق، انعطاف پذیر، بسیار نرم، شدیداً چکش خوار و به رنگ سفید مایل به آبی که از خاصیت رسانای الکتریکی پایینی برخوردار می باشد. این فلز حقیقی به شدت در برابر پوسیدگی مقاومت می کند و به همین علت از آن برای نگهداری مایعات فرسایشگر (مثل اسید سولفوریک) استفاده می شود. با افزودن مقادیر خیلی کمی آنتیموان یا فلزات دیگر به سرب می توان آن را سخت نمود.
کاربردهای اولیه سرب عبارت بودند از:سازه های ساختمانی، رنگدانه های مورد استفاده در لعاب سرامیک و لوله های انتقال آب. کاخ ها و کلیساهای بزرگ اروپا دروسایل تزئینی، سقفها، لوله ها و پنجره ها یشان دارای مقادیر قابل توجهی سرب هستند. این فلز (در حالت عنصری) پس از آهن، آلومینیم، مس و روی بیشترین کاربرد را دارد. موارد استفاده معمولی سرب به شرح زیر است:در باتری های اسید سرب، در اجزای الکترونیکی، روکش کابل، مهمات، در شیشه CTRها، سرامیک، شیشه های سربدار، لوله های سربی (استفاده از اتصالات سربی در لوله های آب آشامیدنی در دهه ۹۰ در آمریکا غیرقانونی شد و امروزه کاربرد آنچنانی ندارند) در رنگ ها (از سال ۱۹۷۸ در آمریکا و به تدریج از دهه ۶۰ تا دهه ۸۰ در انگلستان ممنوع شد اگرچه رنگ سطوح قدیمی می توانست تا ۵۰٪ وزن از سرب باشد) آلیاژها، پیوتر، اتصالات و مواد پرکننده . همچنین در بام ها به عنوان درزگیر برای محافظت اتصالات در برابر باران مورد استفاده قرار می گیرد. در بنزین به صورت تترا اتیل و تترا متیل سرب برای کاهش صدای موتور کاربرد داشت. البته فروش بنزین سربدار در آمریکا از سال ۱۹۸۶ و در اتحادیه اروپا از سال ۱۹۹۹ ممنوع شد.

سرب (ابهام زدایی). سرب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
سرب (II) سولفید
سرب (II) نیترات
سرب (II) یدید
سرب (فیلم)

دانشنامه آزاد فارسی

سُرب (lead)
عنصری فلزی، خاکستری رنگ، چکش خوار، نرم و سنگین، با نماد Pb، عدد اتمی ۸۲، و جرم اتمی نسبی ۲۰۷.۱۹. معمولاً به شکل کانی، غالباً به شکل سولفید گالنایا سولفید سرب طبیعی یافت می شود. گاهی نیز به شکل فلز آزادیا فلز خالص طبیعیوجود دارد و گاهی نیز محصول پایدار واپاشی اورانیوماست. نقطۀ ذوبآن پایین، و رسانای ضعیف جریان الکتریسته است. در برابر خوردگی اسیدیمقاوم است. این ماده از طریق لوله های آب یا رنگ های سربی و بنزین سرب دار به شکل سم توده ای وارد بدن می شود. برای انسان، قرار گرفتن در معرض سرب در محدودۀ ۲ تا ۴سالگی موجب آسیب های جدی مغزی می شود. این فلز محافظ خوبی در برابر تشعشع است و در باطر ی ها، شیشه، سرامیک، و آلیاژهایی مثل لحیم و مفرغ به کار می رود. از قرن ۱۵م، برای ساخت گلوله به کار می رود. در بهار ۱۹۹۹، ارتش امریکا تفنگ هایی فاقد سرب در اختیار سربازان خود قرار داد که برای محیط زیست خطری نداشتند. این ارتش از ۲۰۰۳ همۀ گلوله های سربی را از بین برده و دیگر از آن استفاده نمی کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{balance weight} [مهندسی بسپار- تایر] وزنه ای معمولاً سربی که برای میزان کردن تایر بر لبۀ رینگ (rim ) چرخ اضافه می شود

نقل قول ها

سرب (فیلم). سرب فیلم ایرانی به نویسندگی و کارگردانی مسعود کیمیایی که در سال ۱۳۶۷ اکران شده است و داستان یک زوج جوان یهودی ایرانی را در اواخر دههٔ ۲۰ خورشیدی روایت می کند که خواهان عزیمت به سرزمین موعود (اسراییل) هستند اما پس از مواجهه با مخالفت سازمان یهودی هاگانا و کشته شدن عمویشان به دست آنها مجبور به فرار شده و درگیر ماجراهای پس از آن می شوند. این فیلم در هفتمین دورهٔ جشنواره بین المللی فیلم فجر کاندیدای چند جایزه بوده و سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری و بهترین چهره پردازی را از آن خود ساخته است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَارِبٌ: رونده در راه که رفتن خود را علنی کند و پنهان ندارد (از کلمه سَرَب یا سُرب به معنی معنای در سرازیری رفتن ، روان شدن اشک ، و نیز رفتن در هر راه میباشد )
معنی مَّرْصُوصٌ: با سُرب (رصاص) محکم کاری شده (به طوری که در مقابل عوامل انهدام ، مقاوم باشد)
معنی سَرَباً: مسلک و مذهب (سرب و نفق عبارت است از راهی که در زیر زمین کنده شده و از نظر عموم پنهان است . در عبارت "فَـﭑتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی ﭐلْبَحْرِ سَرَباً " گویا راهی را که ماهی موسی پیش گرفته و به دریا رفت تشبیه به نقبی کرده که کسی پیش بگیرد و ناپدید شود)
تکرار در قرآن: ۲(بار)
«سَرَب» (بر وزن جَرَب) به گونه ای که «راغب» در «مفردات» گوید، به معنای راه رفتن در سراشیبی است.
(به فتح س - ر) رفتن در سرازیر و نیز محل سرازیر چنانکه راغب گفته است . ظاهراً سرب مصدر و تمیز است یعنی: ماهی خود را فراموش کردند پس راه خویش را سرازیز به دریا پیش گرفت (به طور سرازیری رفت). سارب: راه رونده در علم خدا مساوی است آنکه پنهانی سخن گوید و آنکه آشمار و آنکه در شب پنهان می‏شود و در روز روشن راه می‏رود. راغب گوید «السارب: الذاهب فی سربه‏ای طریقه» گوئی یک نوع آسانی و راحت رفتن در آن ملحوظ است که سرازیری در معنی اوّلی آن قید شده.

[ویکی فقه] سرب (ابهام زدایی). واژه سرب ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • فدیه، سرب اطلاق شده به فدیه به معنای چیز دریافت شده در برابر آزادی اسیر• سرب (فلز)، از عنصرهای شیمیایی واسطه در جدول تناوبی و یکی از فلزات
...

گویش مازنی

سرب


/sarb/ سرب

جدول کلمات

ابک

پیشنهاد کاربران

خاک سرب=سربا

انک

سرپ - سرب - رچاچ -

تقدم . . . رهبری . . . . . سبقت . . . . .


کلمات دیگر: