کلمه جو
صفحه اصلی

مستحب


مترادف مستحب : پسندیده، نیکو، روا، جایز

متضاد مستحب : واجب، حرام، مکروه، مباح

برابر پارسی : پسندیده، شایسته، نیکو

مترادف و متضاد

پسندیده، نیکو، روا، جایز ≠ واجب، حرام، مکروه، مباح


فرهنگ فارسی

دوست داشتنی، نیکووپسندیده ودوست داشته شده، عملی که بجا آوردنش ثواب داشته باشدوترک آن گناه وعقاب نداشته باشد
(اسم ) ۱- دوست داشته شده دوستی داشته ۲ ٠ - پسندیده نیکو . ۳ - قول یافعلی که ازگفتن و کردن آنهاثواب اخروی حاصل آید مقابل واجب حرام مکروه مباح .
دوست دارنده و مهربان

فرهنگ معین

(مُ تَ حَ بّ ) [ ع - فا. ] (اِمف . ) کاری که انجام دادن آن بهتر از ترک آن باشد.

لغت نامه دهخدا

مستحب. [ م ُ ت َ ح ِب ب ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحباب. دوست دارنده و مهربان ودارای محبت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استحباب شود.

مستحب. [ م ُ ت َ ح َب ب ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحباب. دوست داشته شده. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || پسندیده شده. ( ناظم الاطباء ). مستحسن. ( اقرب الموارد ). گزیده بر. مرجَّح. و رجوع به استحباب شود. || در اصطلاح فقهی ، آن فعل از عبادات که رسول ( ص ) ثواب آن بیان فرموده یا گاهی خود کرده باشد. ( از غیاث ) ( آنندراج ). رسم مشروع افزون بر فرض و واجب ، و گویند مستحب آن است که شارع راتمایل بدان باشد ولی آن را واجب نکرده است. ( از تعریفات جرجانی ). آنچه بر فعل آن ثواب است ، اما بر ترک آن عقاب نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. مقابل واجب. سنت. مسنون. مندوب. طاعت که نه فریضه بود. عملی است که فعلش راجح بود و از ترکش منع نباشد.

مستحب . [ م ُ ت َ ح ِب ب ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحباب . دوست دارنده و مهربان ودارای محبت . (ناظم الاطباء). رجوع به استحباب شود.


مستحب . [ م ُ ت َ ح َب ب ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحباب . دوست داشته شده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || پسندیده شده . (ناظم الاطباء). مستحسن . (اقرب الموارد). گزیده ٔ بر. مرجَّح . و رجوع به استحباب شود. || در اصطلاح فقهی ، آن فعل از عبادات که رسول (ص ) ثواب آن بیان فرموده یا گاهی خود کرده باشد. (از غیاث ) (آنندراج ). رسم مشروع افزون بر فرض و واجب ، و گویند مستحب آن است که شارع راتمایل بدان باشد ولی آن را واجب نکرده است . (از تعریفات جرجانی ). آنچه بر فعل آن ثواب است ، اما بر ترک آن عقاب نیست . و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. مقابل واجب . سنت . مسنون . مندوب . طاعت که نه فریضه بود. عملی است که فعلش راجح بود و از ترکش منع نباشد.


فرهنگ عمید

۱. (فقه ) عملی که به جا آوردنش ثواب داشته باشد و ترک آن گناه و عقاب نداشته باشد.
۲. [قدیمی] دوست داشتنی، نیکو و پسندیده، دوست داشته شده.

دانشنامه عمومی

مستحب در لغت به معنای دوست داشته شده و پسندیده شده است و در اصطلاح فقه اسلام، عملی است که انجامش بر مکلَف مطلوب است و پاداش دارد ولی ترک آن عذاب ندارد. مانند: نماز شب. تعداد مستحبات بسیار زیاد است و قابل شمردن نیست
در مستحب مؤکد، تأکید بر انجام فعل است، تأکیدی بیش از تأکید موجود در استحباب، و کمتر از تأکید واجب. در این گونه خواسته ها مکلف به خاطر سرپیچی عقاب نمی شود، ولی شارع او را به خاطر نادیده گرفتن تأکید او برانجام فعل، سرزنش می کند.

فرهنگ فارسی ساره

شایسته


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شیء مطلوب مولا، با عدم حرمت ترک آن است.
مستحب، از اقسام محکوم به است؛ یعنی شارع مقدس مکلف را به انجام عملی تشویق و تحریص می کند، بی آن که در آن الزامی وجود داشته باشد؛ به بیان دیگر، مستحب، عملی است که فعل آن پسندیده است و ترکش حرام نیست؛ یعنی انجام دهنده آن سزاوار ستایش می باشد، ولی ترک کننده آن مستحق ذم نیست، مانند: نماز و روزه مستحبی.
نکته اول
در میان اصولی ها در این که مندوب ، ماموربه است یا نه، اختلاف است؛ عده ای همانند « مالکیه » و « شافعیه » و « حنابله » مندوب را ماموربه می دانند، به دلیل این که فعل مندوب، اطاعت است؛ اما « حنفیه » به عدم ماموربه بودن مندوب معتقدند.
نکته دوم
در این که استحباب، مدلول لفظ است یا حکم عقل ، اختلاف وجود دارد؛ بیشتر متاخرین معتقدند در جایی که بعث به مطلوب از سوی مولا با اراده غیر اکید باشد، به گونه ای که اگر مکلف با آن مخالفت کند مورد سرزنش قرار نگیرد، عقل به استحباب آن عمل، حکم می کند.
نکته سوم
...

[ویکی شیعه] مُستَحَب؛ به معنای چیزی که شخص با آن محبوب می شود، اصطلاحی فقهی است و به اعمالی گفته می شود که انجام آن ها ، بهتر از ترک آن ها است، هرچند انجام دادنش واجب نیست. نماز شب، نمازهای نافله روزانه، روزه های مستحبی، دعا به خصوص دعاهای مأثور، صلوات و بسیاری از اعمال دیگر را مستحب خوانده اند.
در معنای لغوی، استحباب مصدر باب استفعال از ماده "ح ب ب" و به معنای دوست داشتن و پسندیدن چیزی است. کاربرد این لغت در قرآن کریم و احادیث معصومان به همان معنای لغوی است و در اصطلاح فقها، عملی است که حکم شرعی آن، استحباب است و انجام آن بهتر است و در عین حال ترک کردن آن اشکالی ندارد.
عناوین ندب، نفل، سنّت و تطوّع نیز بیانگر معنای استحباب است.

[ویکی فقه] مستحب (اصول). شیء مطلوب مولا ، با عدم حرمت ترک آن است.
مستحب، از اقسام محکوم به است؛ یعنی شارع مقدس مکلف را به انجام عملی تشویق و تحریص می کند، بی آن که در آن الزامی وجود داشته باشد؛ به بیان دیگر، مستحب، عملی است که فعل آن پسندیده است و ترکش حرام نیست؛ یعنی انجام دهنده آن سزاوار ستایش می باشد، ولی ترک کننده آن مستحق ذم نیست، مانند: نماز و روزه مستحبی.
نکته اول
در میان اصولی ها در این که مندوب ، ماموربه است یا نه، اختلاف است؛ عده ای همانند « مالکیه » و « شافعیه » و « حنابله » مندوب را ماموربه می دانند، به دلیل این که فعل مندوب، اطاعت است؛ اما « حنفیه » به عدم ماموربه بودن مندوب معتقدند.
نکته دوم
در این که استحباب، مدلول لفظ است یا حکم عقل ، اختلاف وجود دارد؛ بیشتر متاخرین معتقدند در جایی که بعث به مطلوب از سوی مولا با اراده غیر اکید باشد، به گونه ای که اگر مکلف با آن مخالفت کند مورد سرزنش قرار نگیرد، عقل به استحباب آن عمل، حکم می کند.
نکته سوم
...

پیشنهاد کاربران

recommended

در پارسی " روامند ، روادار"

پسندیده، نیکو، روا، جایز، نافله


کلمات دیگر: