کلمه جو
صفحه اصلی

مشورت


مترادف مشورت : تدبیر، رای، رایزنی، شور، مشاوره

برابر پارسی : رایزنی، کنکاش، همپرسی

فارسی به انگلیسی

consultation, counsel, deliberation


conferment, conferral, counsel, guidance


consultation, deliberation, counsel, conferment, conferral, guidance

فارسی به عربی

استشارة , استشر , مستشار , نصیحة

مترادف و متضاد

تدبیر، رای، رایزنی، شور، مشاوره


counsel (اسم)
مشورت، اندرز، رایزنی، تدبیر، مصلحت اندیشی، مشاوره دو نفری

advice (اسم)
خبر، اگاهی، نصیحت، مشورت، اندرز، نظر، پند، رایزنی، مصلحت، صوابدید، اطلاع

consultation (اسم)
مشورت، رایزنی، مذاکره، مشاوره، همفکری

deliberation (اسم)
مشورت، تامل، اندیشه، خیال، غور، شور، بررسی، سنجش

advisement (اسم)
مشورت، تامل

rede (اسم)
جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع

فرهنگ فارسی

صلاح اندیشی، رایزنی، کنکاش، کنکاج
۱- ( اسم ) رایزنی شور . ۲ - ( اسم ) رای تدبیر: پس از نزدیکان او ( پادشاه ) کسانی بایند که حل و عقد عالم وصلاح و فساد بندگان خدای بمشورت ورای و تدبیر ایشان باز بسته بود و باید که هر یکی از ایشان افضل واکمل وقت باشند .

فرهنگ معین

(مَ وَ رَ ) [ ع . مشورة ] (اِمص . ) صلاح اندیشی ، رایزنی .

لغت نامه دهخدا

مشورت. [ م َش ْ وَ رَ ] ( ع اِمص ) شور و کنگاش و کنگاج. ( ناظم الاطباء ). سگالیدن با یکدیگر. رای زدن با هم. شور. ( یادداشت مؤلف ). مشورة : اما اینجا مسئلتی است و چون سخن در مشورت افکنده آمد بنده آنچه داند بگوید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284 ). خردمند در مشورت اگرچه دشمن بود چیزی پرسند شرط نصیحت فرونگذارد. ( کلیله و دمنه ). مشورت برانداختن رایهاست. ( مرزبان نامه ).
گفت پیغمبر بکن ای رای زن
مشورت کالمستشار مؤتمن.
مولوی.
مشورت ادراک و هشیاری دهد
عقلها مر عقل را یاری دهد.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 24 ).
مشورت بازنان تباه است. ( گلستان ).
به پارسائی از این حال مشورت بردم
مگر ز خاطر من بند بسته بگشاید.
سعدی.
هرکه بی مشورت کند تدبیر
غالبش بر هدف نیاید تیر.
سعدی.
- مشورت کردن ؛ کنکاش کردن و رأی خواستن و تدبیر خواستن. ( ناظم الاطباء ) : کسی به پدرش هرمز فرستاد و حال بازنمود ومشورت کرد که چه تدبیر کند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 100 ). ما با تو مشورت میکنیم. ( کلیله و دمنه ).
مشورت کردی پیمبر بسته سر
گفته ایشانش جواب و بی خبر.
مولوی.
مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. ( گلستان ).
چون دو کس مشورت کنند به هم
گوید این عیب من همی گوید.
سعدی.
با هرکه مشورت کنم از جور آن صنم
گوید ببایدت دل از این کار برگرفت.
سعدی.
هر که با دانا مشورت کند از رسوایی ایمن باشد. ( از تاریخ گزیده ).

مشورة. [ م َش ْ وَ رَ / م َش ْ وِ رَ / م َش ْ وُ رَ ] ( ع اِمص ) شوری. کنکاش و کنکاش کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). صلاح پرسی و کنکاش. ( آنندراج ) ( غیاث ). کنکاش. اسم من شاورته فی کذا مشاورة. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مشورت شود.

مشورت . [ م َش ْ وَ رَ ] (ع اِمص ) شور و کنگاش و کنگاج . (ناظم الاطباء). سگالیدن با یکدیگر. رای زدن با هم . شور. (یادداشت مؤلف ). مشورة : اما اینجا مسئلتی است و چون سخن در مشورت افکنده آمد بنده آنچه داند بگوید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284). خردمند در مشورت اگرچه دشمن بود چیزی پرسند شرط نصیحت فرونگذارد. (کلیله و دمنه ). مشورت برانداختن رایهاست . (مرزبان نامه ).
گفت پیغمبر بکن ای رای زن
مشورت کالمستشار مؤتمن .

مولوی .


مشورت ادراک و هشیاری دهد
عقلها مر عقل را یاری دهد.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 24).


مشورت بازنان تباه است . (گلستان ).
به پارسائی از این حال مشورت بردم
مگر ز خاطر من بند بسته بگشاید.

سعدی .


هرکه بی مشورت کند تدبیر
غالبش بر هدف نیاید تیر.

سعدی .


- مشورت کردن ؛ کنکاش کردن و رأی خواستن و تدبیر خواستن . (ناظم الاطباء) : کسی به پدرش هرمز فرستاد و حال بازنمود ومشورت کرد که چه تدبیر کند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 100). ما با تو مشورت میکنیم . (کلیله و دمنه ).
مشورت کردی پیمبر بسته سر
گفته ایشانش جواب و بی خبر.

مولوی .


مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. (گلستان ).
چون دو کس مشورت کنند به هم
گوید این عیب من همی گوید.

سعدی .


با هرکه مشورت کنم از جور آن صنم
گوید ببایدت دل از این کار برگرفت .

سعدی .


هر که با دانا مشورت کند از رسوایی ایمن باشد. (از تاریخ گزیده ).

فرهنگ عمید

۱. صلاح اندیشی، رایزنی.
۲. کنکاش، کنکاج.

فرهنگ فارسی ساره

کنکاش، رایزن


نقل قول ها

این نوشتار یا بخش نیازمند ویکی سازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوه نامه آن را ویکی سازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
• از پرتو رحمت الهی در برابر آنها نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند بنابراین آنها را عفو کن و برای آنها طلب آمرزش نما و در کارها با آنها مشورت کن اما هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد». -> آل عمران آیه ۱۵۹
• و آنان که دستورات پروردگار را اجابت و اطاعت کردند و نماز به پا داشتند و کارشان را با مشورت یکدیگر انجام دادند و از آنچه روزی شان دادیم انفاق می کنند -> سورهٔ شوری، آیهٔ ۳۸
• رأی؛ هیچکس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأی، خوشبخت نشده است» -> حضرت محمد بن عبدالله(تفسیر ابو الفتوح رازی).
• هر که خودکامگی کند به هلاکت رسد و هر که با دیگران مشورت کند در عقل آنان شرکت جسته است» -> علی بن ابیطالب (نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱).
• هنگامی که زمامداران شما، نیکان شما باشند و توانگران شما سخاوتمندان و کارهایتان به مشورت انجام گیرد، در این موقع روی زمین از زیر زمین برای شما بهتر است (یعنی شایسته حیات و زندگی هستید) ولی اگر زمامدارانتان، بدان، و ثروتمندان، افراد بخیل باشند و در کارها مشورت نکنید در این صورت، زیر زمین از روی آن برای شما بهتر است -> حضرت محمد بن عبدالله(تفسیر ابو الفتوح رازی).
• با سه طایفه مشورت نکن: با هیچ بخیلی مشورت مکن، که تو را از فضل و بخشش باز می دارد و از فقر و نیاز می ترساند»، و نه با هیچ ترسویی، که تو را از اقدام در امور سست می سازد»، و نه با هیچ حریصی، که به ناروا حرص و آز را در نظرت می آراید». -> علی بن ابیطالب (نهج البلاغه، نامه ۵۳)
• حق کسی که از تو مشورت می خواهد این است که اگر عقیده و نظری داری در اختیار او بگذاری و اگر درباره آن کار، چیزی نمی دانی، او را به کسی راهنمایی کنی که می داند و اما حق کسی که مشاور تو است این است که در آنچه با تو موافق نیست او را متهم نسازی» -> علی بن حسین (تفسیر نور الثقلین، جلد ۱ ص ۴۰۵).
• سرزنش نمی شود کسی که مشورت کرده است. -> علی بن ابیطالب،بحار، ج۷۵، ص۱۰۴ ـ ۱۰۰
• با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن!• معرفت از لفظ دین داران کامل عقل جوی /مشورت بارای نزدیکان دور اندیش کن• «مشورت ادراک و هشیاری دهد// عقل ها را عقل ها یاری دهد»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مشورت به معنای شوری، رایزنی و شور کردن است، و دین اسلام به مشورت کردن در امور فردی و اجتماعی اهمیت زیادی داده است، و برای مشورت کننده فواید و آثار زیادی در روایات بیان شده، و لذا در قرآن کریم و روایات اسلامی سفارش به مشورت کردن شده است و البته باید مشورت با افراد با تجربه و صاحب عقل و درایت باشد.
موضوع مشاوره در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است چنانچه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) با قطع نظر از وحی آسمانی آنچنان فکر نیرومندی داشت که هیچ گاه نیاز به مشاوره پیدا نمی کرد، ولی برای اینکه از یک سو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه سازد تا آن را جزء برنامه های اساسی زندگی خود قرار دهند و از سوی دیگر نیروی فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومی مسلمانان که جنبه ی اجرای قوانین الهی داشت (نه قانون گزاری) جلسه ی مشاوره تشکیل می داد و مخصوصاً برای رای افراد صاحب نظر ارزش خاصی قائل بود تا آنجا که گاهی به احترام آن ها از رای خود صرف نظر می کرد، چنان که نمونه ی آن در جنگ احد اتفاق افتاد و می توان گفت که یکی از عوامل موفقیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) در پیشبرد اهداف اسلامی همین بود.
موضوعات بحث
در این بحث به پنج موضوع توجه فرمائید:۱ـ آیات و روایات پیرامون شورا.۲ـ با چه اشخاصی می توان مشورت کرد؟۳ـ نتایج ثمربخش مشورت.۴ـ وظیفه ی مشاور.۵ـ مذمت استبداد.
مشورت از منظر اسلام
آیین اسلام بر مشورت در امور فردی و جمعی ارجی ویژه می نهد.قرآن کریم سوره ای به نام «سوره شوری » دارد که مشورت را در شمار فرائض اخلاقی و روحیّات معنوی آورده است.بنای حکومت اسلامی نیز بر مشورت و دوری از استبداد و خودرایی است و حاکمان اسلامی باید از مشورتِ مشاوران کارآزموده و آگاه بهره مند باشند.البتّه پیروی از رای آنان برای حاکم الزامی نیست و او می تواند به تشخیص خود عمل کند.
← مشورت پیامبر با صحابه
...

جدول کلمات

کنکاش

پیشنهاد کاربران

سکالش: مشورت، شور
سکالیدن:مشورت کردن
سکالشگاه:مجلس شورا یا پارلمان
سکالاد: هیئت مشورت، شورا، کنگره
( برگرفته از نسک زبان پاک نوشته استاد کسروی )

این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن اینهاست: اوسکار Uskar ( پهلوى: مشورت ، رایزنى - در پهلوى اوسکاردن Uskardan : شور - مشورت - مشاوره - رایزنى - هم اندیشى کردن، بحث - مباحثه کردن ) ، اوسکارِش Uskaresh ( پهلوى : اوسکاریشْنْ : مشاوره ، مشورت ، هم اندیشى - اوسکاردار
Uskardar : پهلوى: مشاور ، رایزن ) ، پورسِگى Pursegi ( پهلوى: مشورت ، شور ، همپرسى، رایزنى - عیادت و احوالپرسى ) ، پَهیکار Pahikar ( پهلوى: رایزنى - مشورت - شور - مشاوره ، در پهلوى پَهیکاردن Pahikardan : مشورت - مشاوره - همفکرى - استشاره کردن - ادعا - استدعا - تقاضا - درخواست کردن
) ، سُبارش Sobaresh ( پهلوى: سُباریشْنْ : مشاوره ، مشورت - در پهلوى سُباریدن ( سباریتن ) : مشورت - مشاوره - استشاره کردن ، سُبار Sobar : مشاور ، مستشار ) ، همپورسى Hampursi ( پهلوى: مشورت ، رایزنى ، هم اندیشى - در پهلوى همپورسیدن Hampursidan : مشورت - هم اندیشى کردن
) رایزنى Rayzani ، سگالش Segalesh ( پهلوى: سِگالیشْنْ : مشورت، مشاوره ، چاره جویى - در پهلوى سِگالیدن Segalidan : مشورت - هم اندیشى کردن ، تفکر کردن ) ، کَنکاش Kankash ( پهلوى: مشورت، شور ، تفحص - جستجو - در پهلوى: کنکاشیدنKankashidan : مشورت - رایزنى - تفحص - جستجو کردن
)


کلمات دیگر: