کلمه جو
صفحه اصلی

شوری

فارسی به انگلیسی

salinity, saltiness, council

council


saltiness, salinity


salinity, saltiness


مترادف و متضاد

brininess (اسم)
شوری

salinity (اسم)
شوری

فرهنگ فارسی

سوره ۲۴ قر آن مکیه تعداد آیات ۵۳ .
کنکاش، مشورت، مجلس نمایندگان ملت برای مشورت
۱ - مشورت رایزنی . ۲ - هیئتی که برای مشورت گرد هم آیند . یا شورای بخش .هیئتی مرکب از بخشدار و رئیسان دوایر دولتی بخش و چند تن از مالکان و زارعان که به امور بخش رسیدگی و تبادل نظر کنند . یا شورای دانشگاه . هیئتی مرکب از رئیس دانشگاه و رئیسان دانشکده ها و دو نماینده از هر دانشگاه که به امور مربوط به دانشگاه رسیدگی کند . یا شورای رسد . هیئتی که به امور رسد پیشاهنگی رسیدگی کند . یا شورای شهرستان. هیئتی مرکب از فرماندار و رئیسان ادارات دولتی شهرستان که در امور مربوط به شهرستان تبادل نظر کند . یا شورای عالی فرهنگ . هیئتی مرکب از رجال و فرهنگیان که به امور فرهنگی کشور رسیدگی کند و آن در وزارت فرهنگ منعقد شود . یا شورای ملی . مجلس شورای ملی . یا مجلس شورای ملی. مجلس شوری مجلسی مرکب از نمایندگان ملت که برای مشورت کردن امور کشور و تصویب قوانین گرد هم آیند . انتخاب نمایندگان مزبور طبق مقررات معین صورت می گیرد پارلمان .
نام گیاهی بحری که اهل مغرب آنرا اسرار گویند .

لغت نامه دهخدا

شوری . [ را ] (ع اِمص ) مشورت کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مشورت . (مهذب الاسماء). کنکاش . کنکاش کردن . (منتهی الارب ). مشورة. (غیاث اللغات ). مشورت و کنکاش . (ناظم الاطباء). مشاورت . سگالش . (یادداشت مؤلف ). رایزنی . (فرهنگ فارسی معین ) : و امرهم شوری بینهم . (قرآن 38/42).
عقل را با عقل دیگر یار کن
امرهم شوری بخوان و کار کن .

مولوی .


|| (اِ) هیأتی که برای مشورت گرد هم آیند. (فرهنگ فارسی معین ). نخستین شوری در اسلام بدینسان بود که چون عمربن الخطاب را از ابولؤلؤ زخم رسید صحابه نزد او آمدند و از ولایت عهد پرسیدند. او گفت شش تن یعنی علی و عثمان و طلحه و زبیرو عبدالرحمن و سعد پس از من تا سه روز با یکدیگر شور کنند و بر یکی از این شش تن متفق شوند و مردی از انصار را با پنجاه تن بر آنان گماشت و انصاری را گفت اگر از این جماعت پنج کس بر یکی اتفاق کنند و یکی خلاف کند او را بکش و اگر چهار تن بر یکی اتفاق و دو تن اختلاف کنند آن دو تن را بکش و اگر سه تن بر کسی و سه تن دیگر بر دیگری متفق شوند پسرم عبداﷲ را حکم کن و فرموده بود عبداﷲ در شوری حاضر شود اما در انتخاب خلیفه دخالت نکند و فقط با پیش آمدن شق ثالث حکم باشد. (یادداشت مؤلف ) : ... فصبرت علی طول المدة و شدةالمحنة حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعة زعم انی احدهم فیاللّه و للشوری . (خطبه ٔ شقشقیة). فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد و انما الشوری للمهاجرین و الانصار. (نهج البلاغه نامه ٔ شماره ٔ 6).
- اهل شوری ؛ (انجیل لوقا 23:5 یکی از اجزای سنهدرین ) و چنان معلوم است که بعضی از اجزای این مجلس ادعای مسیح را تصدیق نمودند و با آن مکر و حیله و جبری که بر ضد او و تابعانش فراهم کرده بودند مقاومت کردند. (قاموس کتاب مقدس ).
- رجال شوری ؛ علی بن ابی طالب (ع )، عثمان بن عفان ، طلحةبن عبیداﷲ، زبیربن العوام ، عبدالرَحمن بن عوف و سعدبن ابی وقاص . (از نهج البلاغه شرح شیخ محمد عبده ).
- مملکت شوری ؛ شوروی . روسیه ٔ کمونیست با دول متحده ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوروی و روسیه شود.

شوری . [ش َ را ] (ع اِ) نام گیاهی بحری که اهل مغرب آن را اسرار گویند. (فهرست مخزن الادویه ). نام گیاهی بحری . (از ناظم الاطباء). گیاهی است دریائی . (منتهی الارب ).


شوری. ( حامص ) ملوحت. پرنمکی. صفت شور. چگونگی شور. یکی از طعمهای نه گانه. نمکینی. ( یادداشت مؤلف ) :
نشایست بد در نیستان بسی
ز شوری نخورد آب اوهر کسی.
فردوسی.
هرگز نبود شکر به شوری چو نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کشک .
محمودی ( از فرهنگ اسدی ).
- امثال :
نه به آن شوری شور ونه به این بی نمکی ؛ در مواردی بکار رود که اعمال کسی از حد اعتدال خارج باشد.
|| ( ص نسبی ) ظاهراً شوره فروش است. ( از آنندراج ) :
آن مه شوری که شهری شد پر از غوغای او
هر زمان در شورمی آرد مرا سودای او.
سیفی ( از آنندراج ).
|| قسمی گندم که در گناباد کارند. ( از یادداشت مؤلف ).

شوری. [ را ] ( ع اِمص ) مشورت کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ). مشورت. ( مهذب الاسماء ). کنکاش. کنکاش کردن. ( منتهی الارب ). مشورة. ( غیاث اللغات ). مشورت و کنکاش. ( ناظم الاطباء ). مشاورت. سگالش. ( یادداشت مؤلف ). رایزنی. ( فرهنگ فارسی معین ) : و امرهم شوری بینهم. ( قرآن 38/42 ).
عقل را با عقل دیگر یار کن
امرهم شوری بخوان و کار کن.
مولوی.
|| ( اِ ) هیأتی که برای مشورت گرد هم آیند. ( فرهنگ فارسی معین ). نخستین شوری در اسلام بدینسان بود که چون عمربن الخطاب را از ابولؤلؤ زخم رسید صحابه نزد او آمدند و از ولایت عهد پرسیدند. او گفت شش تن یعنی علی و عثمان و طلحه و زبیرو عبدالرحمن و سعد پس از من تا سه روز با یکدیگر شور کنند و بر یکی از این شش تن متفق شوند و مردی از انصار را با پنجاه تن بر آنان گماشت و انصاری را گفت اگر از این جماعت پنج کس بر یکی اتفاق کنند و یکی خلاف کند او را بکش و اگر چهار تن بر یکی اتفاق و دو تن اختلاف کنند آن دو تن را بکش و اگر سه تن بر کسی و سه تن دیگر بر دیگری متفق شوند پسرم عبداﷲ را حکم کن و فرموده بود عبداﷲ در شوری حاضر شود اما در انتخاب خلیفه دخالت نکند و فقط با پیش آمدن شق ثالث حکم باشد. ( یادداشت مؤلف ) :... فصبرت علی طول المدة و شدةالمحنة حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعة زعم انی احدهم فیاللّه و للشوری. ( خطبه شقشقیة ). فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد و انما الشوری للمهاجرین و الانصار. ( نهج البلاغه نامه شماره 6 ).
- اهل شوری ؛ ( انجیل لوقا 23:5 یکی از اجزای سنهدرین ) و چنان معلوم است که بعضی از اجزای این مجلس ادعای مسیح را تصدیق نمودند و با آن مکر و حیله و جبری که بر ضد او و تابعانش فراهم کرده بودند مقاومت کردند. ( قاموس کتاب مقدس ).

شوری . (حامص ) ملوحت . پرنمکی . صفت شور. چگونگی شور. یکی از طعمهای نه گانه . نمکینی . (یادداشت مؤلف ) :
نشایست بد در نیستان بسی
ز شوری نخورد آب اوهر کسی .

فردوسی .


هرگز نبود شکر به شوری چو نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کشک .

محمودی (از فرهنگ اسدی ).


- امثال :
نه به آن شوری شور ونه به این بی نمکی ؛ در مواردی بکار رود که اعمال کسی از حد اعتدال خارج باشد.
|| (ص نسبی ) ظاهراً شوره فروش است . (از آنندراج ) :
آن مه شوری که شهری شد پر از غوغای او
هر زمان در شورمی آرد مرا سودای او.

سیفی (از آنندراج ).


|| قسمی گندم که در گناباد کارند. (از یادداشت مؤلف ).

شوری . [ را ] (اِخ ) یا «حمعسق ». سوره ٔ چهل ودومین از قرآن ، مکی ، و آن پنجاه وسه آیت است ، پس از سوره ٔ فصلت و پیش از سوره ٔ زخرف است . (یادداشت مؤلف ).


دانشنامه عمومی

شوری ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
شوری خاک، وجودِ نمک در خاک
شوری (آب)، شوربودن یا وجود نمک محلول در پهنه های آبی یا EC
شوری (سوره) (شورا)، سورهٔ ۴۲ام قرآن
الشوری یا شورا، واژه ای عربی به معنای رایزنی و هم فکری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شوری (ابهام زدایی). شوری ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سوره شوری، سوره شوری (حم عسق ): چهل و دومین سوره قرآن کریم• مشورت، مشورت به معنای شوری، رایزنی و شور کردن
...

گویش مازنی

/shoori/ شوری معنای شوق و فراوانی را در برابر کلیه ی واژه های متضاد خود داردبارندگی های طولانی و مداوم پس از خشک سالی های خسارت زا را شوری هوا نامند

شوری معنای شوق و فراوانی را در برابر کلیه ی واژه های متضاد ...


پیشنهاد کاربران

دستگاه موسیقی ؛مقصودش

شوری نده : ناپزیر


کلمات دیگر: