کلمه جو
صفحه اصلی

پسر


مترادف پسر : ابن، پور، فرزند، صبی، طفل، غلام، نوباوه، نونهال

متضاد پسر : دختر، صبیه

فارسی به انگلیسی

son, boy, guy, bairn, chit, he, jack, jack-, lad, male, chap, fellow, dude, baby boy

son, boy


bairn, boy, chit, he, jack, jack-, lad, male, son


فارسی به عربی

ابن , ولد

مترادف و متضاد

son (اسم)
ولد، پسر، فرزند

boy (اسم)
پسر، پسر بچه، خانه شاگرد

ابن، پور، فرزند ≠ دختر، صبیه


صبی، طفل، غلام


نوباوه، نونهال


۱. ابن، پور، فرزند
۲. صبی، طفل، غلام
۳. نوباوه، نونهال ≠ دختر، صبیه


فرهنگ فارسی

پور، فرزندنرینه، مقابل دختر، پسران جمع
( اسم ) ۱- فرزند طفل جوان غلام . ۲- فرزنذ نریمه پور پس ابن ولد مقابل دختر . جمع: پسران . ۳- یکی از اقانیم سه گانه نزد عیسویان ابن . ۵-از ( پسر ) مطلق در تضاعیف جهانگشای جوینی غالبا مقصود ( شاهزاده ) است یعنی کسی که از اعقاب چنگیزخان باشد و ( پسران ) مرادف شاهزادگان است ( مقدم. جهانگشای جوینی ج ۲ ص ط. ) . یا پسر پسر . نوه سبط . یا پسر خواهر . خواهر زاده. یا پسر شوهر. ناپسری

فرهنگ معین

(پِ سَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - فرزند، طفل . ۲ - فرزند نرینه ، پور.

لغت نامه دهخدا

پسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] ( اِ ) پور. پوره. ( برهان قاطع ). پُس. فرزند نرینه. ریکا. ابن. ولد. ریمن ؟. ( برهان قاطع ). واد؟. ( برهان قاطع ). ابنم. ( منتهی الارب ) :
پسر بُد مر او را یکی خوبروی
هنرمند و همچون پدر نامجوی.
فردوسی.
بخوردن نشستند با یکدگر
سیاوش پسر گشت و پیران پدر.
فردوسی.
کنون کارگر شدکه بیکار گشت
پسر پیش چشم پدر خوار گشت.
فردوسی.
پدر کشته گردد بدست پسر
پسر هم بدانسان بدست پدر.
فردوسی.
چنین گفت مر زال را ای پسر
نگر تا نباشی جز از دادگر.
فردوسی.
چو آگاه شد شاه کامد پسر
کلاه کئی برنهاده بسر.
فردوسی.
خنک آن میر که در خانه آن بارخدای
پسر و دختر آن میر بود بنده و داه.
فرخی.
پسر آن ملکی تو که بمردی بگشاد
ز عدن تا جروان و ز جروان تا ککری.
فرخی.
سوی پسر کاکو و دیگران... نامه ها فرمودیم بقرار گرفتن این حالها بدین خوبی و نیکوئی. ( تاریخ بیهقی ). و پسر علی را و سرهنگ محسن را بمولتان فرستادند . ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88 ). چون آنجا رسید یکسر تا سرای پسرم مسعود شود. ( تاریخ بیهقی ).
که پسر بود دو، مر آدم را
مِه قابیل و کهترش هابیل.
ناصرخسرو.
فخر بر عالم ارواح وبر ارواح کند
آنکه در عالم اجسام چنینش پسر است.
ناصرخسرو.
پسر گرچه کور است زین خانه دور
بچشم پدر شب چراغست و نور.
مذکار؛ زن که همه پسر زاید و عادتش پسر زادن باشد. ( منتهی الارب ). اذکار؛ پسر زادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). مُذکِر؛ زن که همه پسر زاید. اِطابَة؛ پسران نیک سیرت زادن. دعوة؛ بپسری خواندن. اِستلاطَة؛ پسر خواندن غیری را. التیاط؛ پسر خواندن کسی را. ( منتهی الارب ). || فرزند. طفل. صَبی . جوان. غلام. خطاب است به کودکی یا جوانی خواه پسر متکلم باشد یا پسر دیگری :
جمله صید این جهانیم ای پسر
ما چو صعوه مرگ بر سان زغن.
رودکی.
گفت خیز اکنون و ساز ره بسیج
رفت بایدت ای پسر ممغز تو هیچ.
رودکی.
اُترور؛ پسر خرد. کودک. طِشَّة؛ پسر خردسال. ( منتهی الارب ). || یکی از سه اقنوم اهل تثلیث. عیسی. یکی از اقانیم ثلثه نزد نصاری. ابن.

پسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] (اِ) پور. پوره . (برهان قاطع). پُس . فرزند نرینه . ریکا. ابن . ولد. ریمن ؟. (برهان قاطع). واد؟. (برهان قاطع). ابنم . (منتهی الارب ) :
پسر بُد مر او را یکی خوبروی
هنرمند و همچون پدر نامجوی .

فردوسی .


بخوردن نشستند با یکدگر
سیاوش پسر گشت و پیران پدر.

فردوسی .


کنون کارگر شدکه بیکار گشت
پسر پیش چشم پدر خوار گشت .

فردوسی .


پدر کشته گردد بدست پسر
پسر هم بدانسان بدست پدر.

فردوسی .


چنین گفت مر زال را ای پسر
نگر تا نباشی جز از دادگر.

فردوسی .


چو آگاه شد شاه کامد پسر
کلاه کئی برنهاده بسر.

فردوسی .


خنک آن میر که در خانه ٔ آن بارخدای
پسر و دختر آن میر بود بنده و داه .

فرخی .


پسر آن ملکی تو که بمردی بگشاد
ز عدن تا جروان و ز جروان تا ککری .

فرخی .


سوی پسر کاکو و دیگران ... نامه ها فرمودیم بقرار گرفتن این حالها بدین خوبی و نیکوئی . (تاریخ بیهقی ). و پسر علی را و سرهنگ محسن را بمولتان فرستادند . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88). چون آنجا رسید یکسر تا سرای پسرم مسعود شود. (تاریخ بیهقی ).
که پسر بود دو، مر آدم را
مِه قابیل و کهترش هابیل .

ناصرخسرو.


فخر بر عالم ارواح وبر ارواح کند
آنکه در عالم اجسام چنینش پسر است .

ناصرخسرو.


پسر گرچه کور است زین خانه دور
بچشم پدر شب چراغست و نور.
مذکار؛ زن که همه پسر زاید و عادتش پسر زادن باشد. (منتهی الارب ). اذکار؛ پسر زادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). مُذکِر؛ زن که همه پسر زاید. اِطابَة؛ پسران نیک سیرت زادن . دعوة؛ بپسری خواندن . اِستلاطَة؛ پسر خواندن غیری را. التیاط؛ پسر خواندن کسی را. (منتهی الارب ). || فرزند. طفل . صَبی ّ. جوان . غلام . خطاب است به کودکی یا جوانی خواه پسر متکلم باشد یا پسر دیگری :
جمله صید این جهانیم ای پسر
ما چو صعوه مرگ بر سان زغن .

رودکی .


گفت خیز اکنون و ساز ره بسیج
رفت بایدت ای پسر ممغز تو هیچ .

رودکی .


اُترور؛ پسر خرد. کودک . طِشَّة؛ پسر خردسال . (منتهی الارب ). || یکی از سه اقنوم اهل تثلیث . عیسی . یکی از اقانیم ثلثه نزد نصاری . ابن .
- پسران ؛ ابناء. ذکره . (منتهی الارب ). بنین . بنون . اغلمه .
- پسران خدای ؛ بعضی برآنند که قصد از این لفظ یا ملائکه یا ارواح طاهره می باشند لکن بعضی دیگر گویند که قصد از این لفظ اشخاص مقدس و محترمی هستند که پسران اشخاص مقدس و محترم بوده در تقوی و پرهیزکاری و خداشناسی شهرت داشتند. (قاموس کتاب مقدس ).
- پسران عنبر ؛ بلعنبر یعنی بنوالعنبر و آن قبیله ای است از بنی تمیم . (منتهی الارب ).
- پسراندر، پسندر ؛ پسر شوی از زن دیگر یا پسر زن از شوی دیگر. ربیب .
- پسربچه ؛ پسری که از مرحله ٔ طفلی گذشته و به مرحله ٔ جوانی نرسیده باشد. مراهق . مؤلف فرهنگ شعوری بنقل از مؤیدالفضلا گوید (ج 1 ص 269): بمعنی پسران بدکار و ناخلف باشد.
- پسر برادر ؛ برادرزاده . فرزند برادر.
- پسرِ پسر ؛ نوه . سبط.
- پسرچه ؛ پسر کوچک .
- پسرخواندگی ؛ متقدمین و اشخاص زمان حال را عادت این بوده و هست که بچگان غیر را برای خود برمیگزیدند و بجای اولاد خود شمرده حقوق وراثت و غیره را آن طرز که باید در حق ایشان مرعی میداشتند. (قاموس کتاب مقدس ). قوم اسرائیل لفظ پسر را بسیار توسیع داده اند چنانکه گاهی برای نبیره و گاهی برای خویش بسیار دور استعمال کرده اند. - انتهی . (قاموس کتاب مقدس ).
- پسرخوانده ؛ آنکه بجای پسر گیرند. متبنّی . دَعی ّ. زنیم . مزنَّم . مزنَد. ازیب . مُسبع. مُلَصَّق . مُلَسَّق . سنید. مُسند. لموس . مُدخل . مُذعذع . حمیل . (منتهی الارب ) .
- پسر خواهر ؛ خواهرزاده .
- پسرزاده ؛ پسر پسر. دختر پسر. اَمرد؛ پسر ریش نیاورده .
- پسرزن (با سکون راء) ناپسری ؛ پسندر. ربیب . مادرش را بگیر تا پسرش به دو معنی پسرزنت باشد.
- پسرشوهر (با سکون راء پسر) ؛ ناپسری . پسندر.
- پسرگیر ؛ پسرخوانده را گویند.
- پسرمرده ؛ آنکه پسر وی درگذشته است .

فرهنگ عمید

فرزند نرینه، پور.

دانشنامه عمومی

کُر (لری بختیاری).


به انسان مذکر در سنین پایین پسر گفته می شود. همچنین به فرزند مذکر نیز پسر گفته می شود حتی اگر ازدواج کرده و متأهل باشد. واژهٔ پسر به عنوان دربرابر واژهٔ دختر به کار می رود.
نهادن نام «پسر» به یک فرد، می تواند اشاره به جنسیت واقعی او یا نقش اجتماعی او داشته باشد. ممکن است واژهٔ پسر یا مرد در توصیف فردی به کار برود که اگرچه از دید بیرونی و اجتماعی مانند یک مرد است، از نظر ژنتیکی زن باشد.
پسران قبل از سن بلوغ صدای نازک تری دارند (از دید موسیقی صدای سوپرانو دارند) و به همین خاطر، در برخی موارد که امکان استفاده از خوانندهٔ زن وجود نداشته (مانند گروه های کُر در کلیساها) از پسران برای ایفای نقش خوانندهٔ سوپرانو استفاده می شده است.
پسر (فیلم ۲۰۱۸). پسر (انگلیسی: Guy) فیلمی در ژانر کمدی-درام و شبه مستند به کارگردانی الکس لوتس و ساخت کشور فرانسه است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد.
۲۹ اوت ۲۰۱۸ (۲۰۱۸-08-۲۹) (France)

پسر (فیلم). پسر یا بوی (به انگلیسی: Boy) یک فیلم فیلم کمدی-درام محصول سال ۲۰۱۰ به کارگردانی تایکا وایتیتی در کشور نیوزیلند است. موضوع این فیلم سن بلوغ است. فیلم پسر پرفروش ترین فیلم در تاریخ سینمای کشور نیوزیلند است.
براساس آمارهای ارائه شده از وب گاه راتن تومیتوس، ۸۶٪ از نقدها در مورد این فیلم مثبت بوده و توانسته رتبهٔ ۷.۳ از ۱۰ بدست آورد. پیتر کالدر از نیوزیلند هرالد به این فیلم ۵ ستاره از ۵ ستاره دارد.

نقل قول ها

پسر به جوانِ مُذکّر گفته می شود، به ویژه در سنِّ کودکی یا نوجوانی.
• «دختر واقعاً با برکت است. پسر تا دو سالش می شود به پدرش می گوید بابا میای کشتی بگیریم. می خواهد ببیند کی می تواند دهن بابا رو بزند! اما دختر با برکت است. من هر چیزی که خریدم از خانه گرفته تا ماشین حول و حوش روز ۳۱ خرداد، روز تولد دخترم بوده است.» -> اکبر عبدی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پسر (قرآن). پسر یعنی فرزند ذکور انسان یا کودک مذکر.
پسر واژه ای فارسی به معنای فرزند ذکور انسان، کودک و نوجوان از جنس مذکر است. نزدیک ترین معادل عربی آن «ابن» است که با اَبْناء، بَنون و بَنین جمع بسته می شود. برخی از لغویان «ابن» را از ریشه «ب ـ ن ـ و» و برخی دیگر آن را از ریشه «ب ـ ن ـ ی» که به معنای ساختن است دانسته اند ؛ و از آن رو به پسر ابن گفته شده که وی ساخته پدر است، چنان که به ساختمان که ساخته بنّاست، بِنا گفته می شود، از این رو به هر کس یا هر چیز که در ساختن شخصیت فردی مؤثر باشد یا با آن اختصاص یا همراهی داشته باشد، «ابن» گویند؛ مانند اطلاق « ابن السبیل » بر افراد در راه مانده، یا «ابن العلم» بر تربیت شدگان علمی یا «ابن الحرب» بر جنگاوران و جنگجویان دائمی. پسر در قرآن با واژگان مختلفی مطرح شده است؛ از جمله:۱. واژه «ابن» و مشتقات آن که بیش از ۱۲۰ بار آمده است. البته در برخی آیات مراد از این واژه، قوم و نسل است؛ مانند «بنی اسرائیل» در آیاتی مانند ۷۸ مائده . این اطلاق بدان جهت است که آنان از نسل فرزندان اسرائیل ( یعقوب علیه السّلام) بودند و در شماری از آیات مراد فرزند است، اعم از پسر و دختر؛ مانند «یـبَنی ءادَمَ» و «نَحنُ اَبنـؤُا اللّهِ»، با این همه، در آیات بسیاری، مراد فرزندان ذکور انسان است؛ مانند «اِنَّ ابنَکَ سَرَقَ» ؛ «یـبُنیّ» ؛ «اَصطَفَی البَناتِ عَلَی البَنین» ؛ همچنین واژه ابن گاه بر نوادگان هم اطلاق شده است ؛ مانند «تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَکُم». ۲. «غلام» از ریشه «غَلُمَ» که بر نوجوانانی اطلاق می شود که شارب آنها روییده باشد. برخی بر آن اند که غلام به افراد ذکور از هنگام تولد تا ابتدای سن پیری گفته می شود. این واژه به اشکال گوناگون ۱۲ بار در قرآن به کار رفته است؛ مانند «اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ» ؛ «لِغُلـمَینِ یَتیمَینِ» ؛ «و یَطوفُ عَلَیهِم غِلمانٌ». در برخی آیات نیز از پسر با واژه های عامی همچون «ذَکَر:» «و لَیسَ الذَّکَرُ کالاُنثی» و «وِلْدان:» «وِلدانٌ مُخَلَّدون» یاد شده است، افزون بر این، قرآن کریم از برخی پسران پیامبران الهی و افراد دیگر، سخن به میان آورده و به گوشه هایی از سرگذشت زندگی آنان که مایه عبرت انسانهاست اشاره کرده است. از این میان می توان به این موارد اشاره کرد:۱. سرگذشت پسران آدم و کشته شدن یکی از آنان به دست دیگری. ۲. پیوستن پسر نوح علیه السّلام به کافران و خودداری او از پذیرش دعوت پدر. ۳. پسردار شدن اعجازگونه حضرت ابراهیم علیه السّلام و حضرت زکریا با وجود پیر بودن این دو پیامبر الهی و عقیم بودن همسرانشان. ۴. اعطای پسری به داود به نام سلیمان. ۵. افکنده شدن یکی از پسرانِ حضرت یعقوب علیه السّلام در چاه به دست برادران خود و چگونگی روبه رو شدن آنان با پدرشان. ۶. تولد اعجازگونه پسری برای حضرت مریم به نام عیسی علیه السّلام بدون داشتن پدر. ۷. توصیه های حکیمانه لقمان به پسر خویش. ۸. کشته شدن پسری که حیات او باعث گمراهی والدین می شد به دست حضرت خضر. ۹. کشته شدن پسران بنی اسرائیل به دست فرعون . ۱۰. پسران ولیدبن مغیره که همواره در حضور و خدمت وی بودند. همچنین قرآن به مباحثی دیگر درباره پسر پرداخته است؛ از جمله نگرش اعراب عصر جاهلیت به فرزند پسر، زینت و نعمت بودن پسر، وظایف و حقوق متقابل والدین و پسر، پسر در قیامت و بهشت و برخی احکام فقهی مربوط به پسران. این مقاله بیشتر به موضوعات و احکام مربوط به پسر به طور مطلق می پردازد و به مباحث اختصاصی هریک از پسران یاد شده در مقاله ها و مدخلهای مرتبط با آنها پرداخته می شود.
کشتن پسران در زمان فرعون
قرآن در آیات متعددی از کشته شدن پسران بنی اسرائیل به دست فرعونیان یاد کرده است: «و اِذ نَجَّینـکُم مِن ءالِ فِرعَونَ یَسومونَکُم سوءَ العَذابِ یُذَبِّحونَ اَبناءَکُم و یَستَحیونَ نِساءَکُم». درباره سبب کشتن پسران بنی اسرائیل آرای گوناگونی مطرح شده است؛ به نظر برخی، سبب این کار خواب فرعون بود که معبران آن را به سرنگونی تاج و تخت فرعون به دست پسری از بنی اسرائیل تعبیر کردند. برخی گفته اند: پیشگویی کاهنان در مورد متولد شدن پسری که حکومت فرعون را از بین خواهد برد سبب اصلی این امر بوده است. شماری دیگر بر آن اند که علت این امر، ترس فرعونیان از قدرت یافتن بنی اسرائیل بر اثر فزونی یافتن نسل آنان بود. این احتمال را نیز داده اند که بشارت پیامبران پیشین درباره ظهور حضرت موسی علیه السّلام و بیان ویژگیهای او موجب خشم فرعون و کشتن پسران بنی اسرائیل شده بود. در منابع نقل شده که فرعون بر زنان باردار نگهبانانی گمارده بود تا اگر نوزاد، پسر باشد، او را ذبح کنند و اگر دختر باشد، او را برای خدمتکاری رها کنند. این کار زشت برای فرعونیان به عادتی همیشگی تبدیل شده بود، به گونه ای که حتی پس از بعثت حضرت موسی به کشتن پسران کسانی که به آن حضرت ایمان می آوردند، توصیه می کردند: «فَلَمّا جاءَهُم بِالحَقِّ مِن عِندِنا قالوا اقتُلوا اَبناءَ الَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ...». به نوشته برخی، کشتن پسران از یک سو و مرگ مردان بنی اسرائیل بر اثر پیری از سوی دیگر موجب شد که فرعونیان دچار کمبود خدمتکار شده، احساس خطر کنند، از این رو تصمیم گرفتند که پسران را یک سال بکشند و یک سال رها کنند برپایه برخی روایات، تولد هارون در سالی روی داد که پسران کشته نمی شدند و تولد حضرت موسی در سال کشتار پسران بود.
دیدگاه عصر جاهلی درباره پسر
اعراب عصر جاهلی فرزند پسر را بسیار ارج می نهادند و در مقابل، برای دختران ارزشی قائل نبودند. سبب این امر را نیاز قبایل عرب به جنگجویان دلاور و نیاز به اولاد پسر در غارتگری و نگاهداری شتران دانسته اند، از این رو، هنگامی که مژده تولد دختر به آنان داده می شد از شدت ناراحتی صورتهایشان سیاه می شد و گاه آنان را زنده به گور می کردند ؛ اما قرآن هر دو را موهبت الهی برشمرده که به هرکس بخواهد پسر عطا کرده، به هرکس بخواهد دختر می بخشد: «یَهَبُ لِمَن یَشاءُ اِنـثـًا ویَهَبُ لِمَن یَشاءُ الذُّکور» و این نگرش ناپسند و تبعیض آمیز درباره پسران را مردود دانسته است، زیرا چه بسا فرزند پسری که موجب شر و گمراهی است و فرزند دختری که عامل خیر و برکت است، چنان که مثلا حضرت خضر علیه السّلام پسری را که در صورت زنده ماندن پدر و مادر را به کفر و گمراهی دچار می کرد، به قتل رساند تا خداوند فرزند بهتری را نصیب آنان کند: «واَمّا الغُلـمُ فَکانَ اَبَواهُ مُؤمِنَینِ فَخَشینا اَن یُرهِقَهُما طُغیـنـًا و کُفرا• فَاَرَدنا اَن یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیرًا مِنهُ زَکوةً واَقرَبَ رُحمـا». بر پایه برخی احادیث خداوند به والدین این پسر دختری عطا کرد که از او پیامبری یا ۷۰ پیامبر به دنیا آمد؛ همچنین مادر حضرت مریم که انتظار و شوق تولد پسری را داشت تا بتواند خادم بیت المقدس باشد، با تولد فرزند دختر افسرده شد؛ ولی این دختر مایه خیر و برکت برای او و جامعه گردید. به نظر برخی مفسران تعبیر «و لَیسَ الذَّکَرُ کالاُنثی» در آیه ۳۶ آل عمران گفته مادر مریم علیهاالسّلام نیست، بلکه گفته خداوند است و مراد، آن است که پسری که انتظار آن را داشتی مانند این دختری که به تو عطا شده نیست، زیرا این دختر افزون بر برآوردن خواسته وی یعنی خدمتگزاری معبد ، حضرت عیسی علیه السّلام را به دنیا آورد که پیامبری بزرگ شد، از این رو قرآن کریم در آیه ۴۶ کهف پس از آنکه پسران را زینت زندگی دنیا برشمرده، «البـقِیـتُ الصّــلِحـت» را نزد خداوند بهتر از هرچیز دانسته است: «اَلمالُ والبَنونَ زینَةُ الحَیوةِ الدُّنیا والبـاقِیـتُ الصّــلِحـتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابـًا و خَیرٌ اَمَلا». مراد از «البـقِیـتُ الصّــلِحـت» هر چیزی است که در راه خدا و رضایت الهی باشد که فرزندان صالح اعم از دختر و پسر می توانند مصداق آن باشند ؛ همچنین اعراب جاهلی کسی را که فرزند پسر نداشت، «اَبْتر» یعنی مقطوع النسل می خواندند، به همین سبب هنگامی که عبدالله فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم از دنیا رفت، آن حضرت را ابتر خواندند ؛ ولی با نزول سوره کوثر ، قرآن دشمن آن حضرت را ابتر خواند.
← دیدگاه خرافی مشرکان
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: pür
طاری: pür
طامه ای: pür
طرقی: pür
کشه ای: pir
نطنزی: pur


واژه نامه بختیاریکا

جِقِلِه؛ کُوَک؛ کُر

جدول کلمات

پور
پسر «فریدون»
ایرج

پیشنهاد کاربران

پور

ابن

به کردی میشه کر

ذکر

پسر در اصل 《پوست در》بوده چون کار کندن پوست حیوانات بر عهده ی پسران بوده.
نه پاسدار و این مهمل هایی که میگویید:|

میشه ابن

در زبان لری بختیاری به پوست
، پس*پوس*می گویند
دری::درید.
دریس::دریدش
جمله بختیاری
پوس گوشت دری::پوس گوشت را پاره کرد



پس::پوست
در::دریدن. پاره کردن. کندن

در زمان قدیم کار مرد های جوان شکار و پوست کندن حیوانات بود


در پارسی باستان
پوثر

در پهلوی
پوسر. پوهر

در هندی
پسور

پسر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پسر" می نویسد : ( ( پسر در پهلوی پُسر pusar بوده است . " ار " ar در آن پساوند است. ستاک واژه پُس pus ، در پهلوی و در ی کهن، در همین معنی به کار می رفته است نمونه را دقیقی گفته است : پُس شاه لهراسب گشتاسب شاه /نگهدار گیتی، سزاوار گاه
به گمان ریختی از این واژه: پوس یا بوس ، را در اشکپوس و اشکبوس باز می یابیم ، که نام یکی از پهلوانان شاهنامه و هماوردان رستم است. این واژه در اوستایی پوثْرا و در سانسکریت پوتْرا بوده است. ) )
( ( مگر کز پدر یاد دارد پسر ؛
بگوید ترا ، یک به یک در به در؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 231. )


ابن، پور، فرزند، صبی، طفل، غلام، نوباوه، نونهال

مرد جوان
مردی که ازدواج نکرده
مرد نوجوان

پسر در اصل. ( پاس ؛ آر ) از ترکیب ( پاس ) به معنی احترام یا حفاظت و پسوند ( آر ) به معنی ( آور ) و رویهم یعنی احترام یا حفاظت آور

پسر در اصل ( پاس ؛ آر ) از ترکیب ( پاس ) یعنی احترام یا حفاظت و پسوند ( آر ) درست شده و رویهم یعنی احترام یا حفاظت آور

پارسی:پسر، پور، در پارسی باستان هم پوچpooachگفته میشده
ترکی:اوقلان
کرمانجی:لاو
سورانی:کۆر

در گویش لر بختیاری پسر میشه
کوَک = کور =جغله = کک

پسر:پ=پاک
س=ساده
ر=راستگو

پِسَر - پاسدار و پسوند ( اَر! ) نسبت، وابستگی و. . . فارسی اَوِستایی!
پاسدار و نگهبانِ حریمِ خانواده - پُشتوانه و نگهدارنده نسلِ خاندان


کلمات دیگر: