کلمه جو
صفحه اصلی

برکت


مترادف برکت : خیر، رحمت، نعمت، سعادت، فیض، نیکبختی، خجستگی، یمن، افزایش، افزونی، زیادنی، فروانی، فزونی، نزل، وفور

برابر پارسی : فراوانی، افزونی، بسیاری

فارسی به انگلیسی

blessing, abundance, bounty, prosperous effect

blessing, abundance, prosperous effect


bounty


فارسی به عربی

سعادة , سمنة , مبارکة , هناء

فرهنگ اسم ها

اسم: برکت (پسر) (عربی) (تلفظ: bare(a)kat) (فارسی: بَرکت) (انگلیسی: barekat)
معنی: فراوانی، افزونی، بسیاری، فراوانی و بسیاری و رونق، خجستگی، یمن، مبارک بودن، نعمت های موجود در طبیعت، چنان که نان

(تلفظ: bare(a)kat) (عربی) فراوانی و بسیاری و رونق ؛ خجستگی ، یمن ، مبارک بودن؛ نعمت های موجود در طبیعت، چنان که نان.


مترادف و متضاد

benediction (اسم)
نیایش، برکت، دعای خیر، دعای اختتام

felicity (اسم)
اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی

beatitude (اسم)
سعادت جاودانی، برکت

blessing (اسم)
برکت، دعای خیر، نعمت خدا داده، نعمت، موهبت، دعای پیش از غذا

bliss (اسم)
برکت، سعادت

fatness (اسم)
برکت، فربهی، چربی

۱. خیر، رحمت، نعمت،
۲. سعادت، فیض، نیکبختی
۳. خجستگی، یمن
۴. افزایش، افزونی، زیادنی، فروانی، فزونی، نزل، وفور


خیر، رحمت، نعمت


سعادت، فیض، نیکبختی


خجستگی، یمن


افزایش، افزونی، زیادنی، فروانی، فزونی، نزل، وفور


فرهنگ فارسی

نموکردن و افزودن شدن و افزایش ، سعادت
( مصدر ) ۱- گوالیدن. ۲- فزونی بسیاری . ۳- خجستگی یمن . ۴- نیکبختی سعادت . جمع : برکات .

فرهنگ معین

(بَ رَ کَ ) [ ع . برکة ] (مص ل . ) ۱ - نمو کردن وافزودن . ۲ - افزایش . ۳ - یمن ،خجستگی . ۴ - نیکبختی . ج . برکات .

لغت نامه دهخدا

برکت . [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] (از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی . (فرهنگ فارسی معین ) :
از بَرْکت این نور فراخواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش .

ناصرخسرو.


|| نیک بختی . (منتهی الارب ). سعادت . (فرهنگ فارسی معین ). || همیشه داشتن . (یادداشت مؤلف ). دائم داشتن . (یادداشت مؤلف ). || گوالیدن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). بالیدن . (غیاث اللغات ). || افزایش . زیادت . (منتهی الارب ). افرونی . فزونی . بسیاری . (فرهنگ فارسی معین ). فراخی نماء. نُزل . نُزُل . نَزل . (منتهی الارب ). کثرت خیر. (یادداشت مؤلف ). و گاهی بسکون حرف ثانی نیزآید و آنچه در بین عام بتشدید کاف مستعمل است محض غلط است . (غیاث اللغات ) :
سال دگر از دولت و از برکت خواجه
چون باغ پر از گل شود اندر مه آذار.

فرخی .


ای مبارک سخنی کز سخن و برکت تو
رادمردان را بر سنگ بروید شمشاد.

فرخی .


ببرکت خدا و نیکوی توفیقش . (تاریخ بیهقی ). اعتراف هشتم ببرکت او. (تاریخ بیهقی ). برکت در این پر است . (تاریخ بیهقی ). سالم بر تو باد و رحمت و برکت های ایزدی و برکت بنده اش امیرالمؤمنین بتو باد. (تاریخ بیهقی ).
خوک همه شر و زیانست و نحس
میش همه خیر و بر و برکت است .

ناصرخسرو.


تا در دلم قران مبارک قراریافت
پربرکتست وخیر دل از خیر و برکتش .

ناصرخسرو.


ببرکت این افسون نه کسی مرا بتوانستن دید و نه از من بدگمانی صورت بستن . (کلیله و دمنه ).
بدزدی ز نعمت بدزدم ز خدمت
چه برکت بود در میان دو سارق .

رشید وطواط.


بادت بقای خضر و هم از برکت دعات
اسکندر جهان شه شرق اخستان شده .

خاقانی .


همه اثر برکت و همت و نتیجه ٔ هیبت سلطان بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بحلقه ٔ درویشان درآمد و برکت صحبت ایشان در وی اثر کرد. (گلستان سعدی ). و دیگران هم ببرکت انفاس شما مستفید گردند. (گلستان ). از برکت درویشان محروم نماند. (گلستان ). روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن . (گلستان ).
- امثال :
از تو حرکت از خدا برکت .
برکت در حرکت است .
دست که زیاد شد برکت کم است .
- بابرکت ؛ برکت دار. که دیر بکاستی کشد.
- برکت دادن ؛ زیادت کردن . فراوان و بسیار کردن : خداوند برکت دهد.
- || برکت دادن شیخی از بنی اسرائیل یا پیامبری از آنان یک فرد ازبنی اسرائیل را یا فرزند خود را.
- برکت دار ؛ بابرکت . که دیر بکاستی کشد. (یادداشت مؤلف ).
- برکت شدن ؛ کنایه از تمام شدن و مردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
مطر با خانه ات آباد شود جزم بدان
که بیک ناله ٔ دیگر برکت خواهم شد.

میر نجات (آنندراج ).


- برکت کردن ؛ بیش از انتظار و حد خود دوام کردن و افزون شدن و زیاد شدن .
- برکت نهادن ؛ برکت دادن . (یادداشت مؤلف ).
- || (اصطلاح مسیحیان ) : آن هفت نان و ماهی بدست گرفت و برکت نهاد و پاره کرد. (دیاتسارون ص 124).
- بی برکت ؛ که برکت ندارد. که زودتر به کاستی کشد. که سریع تمام شود.
- پربرکت ؛ با برکت بسیار. با خیر و فزونی بسیار :
تا در دلم قران مبارک قرار یافت
پربرکتست و خیر دل از خیر و برکتش .

ناصرخسرو.


- کم برکت ؛ با فزونی و برکت اندک .
|| (اِ) نان . در تداول عوام آنگاه که نان در پیش دارند و سوگند خوردن خواهند اشاره بنان کنند و گویند باین برکت و بعضی در این هنگام بخش کوچکی از نان را بریده بدور افکنند. (یادداشت مؤلف ).

برکت. [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] ( از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
از بَرْکت این نور فراخواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش.
ناصرخسرو.
|| نیک بختی. ( منتهی الارب ). سعادت. ( فرهنگ فارسی معین ). || همیشه داشتن. ( یادداشت مؤلف ). دائم داشتن. ( یادداشت مؤلف ). || گوالیدن. ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ فارسی معین ). بالیدن. ( غیاث اللغات ). || افزایش. زیادت. ( منتهی الارب ). افرونی. فزونی. بسیاری. ( فرهنگ فارسی معین ). فراخی نماء. نُزل. نُزُل. نَزل. ( منتهی الارب ). کثرت خیر. ( یادداشت مؤلف ). و گاهی بسکون حرف ثانی نیزآید و آنچه در بین عام بتشدید کاف مستعمل است محض غلط است. ( غیاث اللغات ) :
سال دگر از دولت و از برکت خواجه
چون باغ پر از گل شود اندر مه آذار.
فرخی.
ای مبارک سخنی کز سخن و برکت تو
رادمردان را بر سنگ بروید شمشاد.
فرخی.
ببرکت خدا و نیکوی توفیقش. ( تاریخ بیهقی ). اعتراف هشتم ببرکت او. ( تاریخ بیهقی ). برکت در این پر است. ( تاریخ بیهقی ). سالم بر تو باد و رحمت و برکت های ایزدی و برکت بنده اش امیرالمؤمنین بتو باد. ( تاریخ بیهقی ).
خوک همه شر و زیانست و نحس
میش همه خیر و بر و برکت است.
ناصرخسرو.
تا در دلم قران مبارک قراریافت
پربرکتست وخیر دل از خیر و برکتش.
ناصرخسرو.
ببرکت این افسون نه کسی مرا بتوانستن دید و نه از من بدگمانی صورت بستن. ( کلیله و دمنه ).
بدزدی ز نعمت بدزدم ز خدمت
چه برکت بود در میان دو سارق.
رشید وطواط.
بادت بقای خضر و هم از برکت دعات
اسکندر جهان شه شرق اخستان شده.
خاقانی.
همه اثر برکت و همت و نتیجه هیبت سلطان بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). بحلقه درویشان درآمد و برکت صحبت ایشان در وی اثر کرد. ( گلستان سعدی ). و دیگران هم ببرکت انفاس شما مستفید گردند. ( گلستان ). از برکت درویشان محروم نماند. ( گلستان ). روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن. ( گلستان ).
- امثال :
از تو حرکت از خدا برکت .
برکت در حرکت است .
دست که زیاد شد برکت کم است .
- بابرکت ؛ برکت دار. که دیر بکاستی کشد.
- برکت دادن ؛ زیادت کردن. فراوان و بسیار کردن : خداوند برکت دهد.

فرهنگ عمید

۱. فراوانی، افزونی، بسیاری.
۲. خجسته بودن، مبارکی: به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید.
۳. (اسم ) نعمت ها.

دانشنامه عمومی

برکت (آلبوم). برکت یکی از آلبومهای محمد اصفهانی است که در مهر ۱۳۸۴ مصادف با اکتبر ۲۰۰۵ انتشار یافت.این آلبوم پس از سه سال، بعد از آلبوم هفت سین عرضه شد که شامل ۱۲ قطعه می باشد .همچنین برای اولین بار کلیپ تصویری در این آلبوم قرار داده شده که مربوط به باتو می باشد.
ترانه:محمدعلی معلم دامغانی
آهنگساز:پدرام کشتکار
تنظیم کننده: پدرام کشتکار
مهر ۱۳۸۴
بر روی جلد این آلبوم به خط یدالله کابلی نوشته شده:تقدیم به اصل برکت در عصر آخر
موسیقی:آریا عظیمی نژاد

برکت (ابهام زدایی). برکت ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
برکت (آلبوم)
برکت (بلژیک)

برکت (بلژیک). شهر برکت (به فرانسوی: Brecht) در شهرستان آنتوئر در استان آنتوئر در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برکت به معنای زیاد شدن، رشد کردن است و از آن به مناسبت، در باب تجارت و نکاح یاد شده است. بَرَکَت ، از مفاهیم دینی که در قرآن کریم و روایات اسلامی جایگاهی مهم دارد و در فرهنگ عامه مسلمانان گسترش چشمگیری یافته است .
برکت در أصل بَرْک به معنی سینه شتر می باشد، یعنی شتر سینه خود را به زمین زد، سپس این کلمه به معنی دوام و رشد آمده و برکت در إصطلاح یعنی استقرار خیر از سوی خداوند، در یک چیز. ریشه «ب ر ک » در زبان اقوام سامی وجود داشته و در لغت عرب به معنای مطلق رشد و فزونی ، یا فزونی و کثرت در خیر است . فیروزآبادی سعادت را نیز به همین معنا می افزاید.
ارتباط معنای لغوی با إصطلاحی
چون سینه در هنگام نشستن و برخاستن شتر مقدم بربقیه اعضاء است و اینکه شتر مهمترین راه کسب روزی در بین اعراب است، به عنوان مصداق روشنی از خیر می باشد و لذا در مورد هر نعمتی که با دوام باشد استعمال شده است.
واژه برکت در قرآن
این واژه به صورت مفرد در قرآن به کار نرفته است و تنها به صورت جمع در ۳ آیه دیده می شود واژه های هم خانواده برکت ۳۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است . در اصطلاح قرآن برکت ثبوت خیر الهی است و برکات ، نعمت های دائمی و خیر ثابت هستند. شاید تفسیر برکات به خیرهای فزاینده توسط طبرسی نیز که با معنای لغوی سازگارتر است ، همان خیر ثابت را افاده نماید؛ چون هر خیری با رشد و فزونی ، ثبوت و دوام خود را نیز حفظ می کند. برکات آسمان به فزونی باران ، و برکات زمین به فراوانی گیاه و میوه آن تفسیر شده است .
نسبیت برکت
...
[ویکی فقه] برکت (قرآن). برکت به معنای زیاد شدن و رشد کردن است.
برکت در أصل بَرْک به معنی سینه شتر میباشد، یعنی شتر سینه خود را به زمین زد، سپس این کلمه به معنی دوام و رشد آمده و برکت در اصطلاح یعنی استقرار خیر از سوی خداوند، در یک چیز.
معنای برکت در تفاسیر
برکت به معنای ثبوت و پایداری خیر الهی در چیزی و رشد و افزایش است. مفسران برکت را به معنای خیر نافع و امری غیر محسوس و اعم از مادی و معنوی می دانند و بین آن و نظام جاری اسباب و مسببات منافاتی نمی بینند، چنان که معتقدند برکت، امری نسبی است و در هر چیزی به حسب هدفی است که در آن نهفته است. در این مدخل از مشتقات واژه «برک» استفاده شده است و در پایان مدخل به مدخل هایی که در آنها مفاد برکت آمده ارجاع داده شده است.
عناوین مرتبط
برکات خدا، برکت آب، برکت باران، برکت زمین، سرزمین های با برکت، عوامل برکت.

واژه نامه بختیاریکا

رِی

پیشنهاد کاربران

فزونی همیشگی، فزونی پیوسته، فزونی پایدار

خیر فراوان پایدار

ری - خیر

شکوم

1ـ خوشبختی و موفقیت از سوی خداوند. 2ـ بخشش ویژه ی خداوندی به کسی بی این که حق او باشد تا از دیگران ممتاز و نزد آنان دوست داشتنی باشد. 3ـ راهنمایی خداوند به کسی تا از نعمت های داده شده به بهترین صورت استفاده کند. 4ـ افزایش نعمت از سوی خداوند. 5 ـ بهبودی جسمی یا روانی کسی از سوی خداوند. 6 ـ افزایش اعتبار و علاقه ی کسی میان مردم.

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
رِوات ( سنسکریت )
اودریک udrik ( سنسکریت: اودرِکَ )
پورَم ( سنسکریت: پورَمدْهی )
پَهونام ( سنسکریت: بَهونَم )

شگون

هر واژه ، لغت یا کلمه ای که در اربی به کار برده می شود دلیل بر آن نیست که اربی باشد! این لغت برکت در سنسکریت به شکل و دیسه ی varata و به مانای آمدهbeing a blessing

هوالعلیم

بَرکَت : مبارکی ؛ میمنت ؛ زایندگی به مرحمت خداوند؛ خیر و فزونی ومانائ ؛ . . . . .

فَردَهِش، نیک بخشی، خجستگی

blessing
نعمت، برکت، موهبت، توفیق، رضایت
e. g. being thankful for your blessings will increase your blessings
شکر نعمت، نعمتت افزون کند

یُمن - مبارکی - میمنت


اغر


کلمات دیگر: