کلمه جو
صفحه اصلی

سعدی

فارسی به انگلیسی

saadi, sadi

Sadi


فرهنگ اسم ها

اسم: سعدی (پسر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: saedi) (فارسی: سَعدي) (انگلیسی: saedi)
معنی: فرخندگی، خجستگی، مبارکی، ( در قدیم ) سعد بودن، ( اَعلام ) سعدی [حدود، قمری] تخلّص و شهرت مشرف الدین ( مصلح الدین ) عبدالله شیرازی، شاعر و نویسنده ی ایرانی، مؤلف گلستان و بوستان، غزلها، قصیده ها و رساله ها ی مختلف، که همه در کلیات دیوان او چاپ شده است، آرامگاه او به نام سعدیّه در شیراز است، سعد ( عربی ) + ی ( فارسی )، لقب شاعر بزرگ قرن هفتم، مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی

فرهنگ فارسی

یکی از عرائس عرب که شاعران تازی و ایرانی نام او را بمنزله نمونه دلبران یادکنند . توضیح دارمستتر گوید( تتبعات ۲۹۸:۱ ح ): (( در افسانه عربی - فارسی (( سودابه ) ) ( ایرانی ) به (( سعدی ) ) مبدل گردیده است . ) )
ده بزرگی از دهستان حوم. بخش مرکزی شهرستان شیراز .

لغت نامه دهخدا

سعدی . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند. دارای 619 تن سکنه و آب آن ازچشمه و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


سعدی . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 230 تن سکنه و آب از چشمه و محصول آن غلات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


سعدی . [ س َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 1010تن سکنه و آب آن از رودخانه جراحی است . محصول : غلات ،برنج و خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


سعدی . [ س َ ] (اِخ ) مشرف الدین مصلح بن عبداﷲ سعدی شیرازی ، نویسنده و گوینده ٔ بزرگ قرن هفتم . وی در شیراز به کسب علم پرداخت و سپس به بغداد رفت و در مدرسه ٔ نظامیه به تعلم مشغول گشت . سعدی سفرهای بسیار کرد و در زمان سلطان اتابک ابوبکربن سعدبن زنگی (623 - 668 هَ .ق .) به شیراز بازگشت و به تصنیف سعدی نامه یا بوستان (سال 655) و گلستان (سال 656) پرداخت . علاوه بر اینها قصاید و غزلیات و قطعات و ترجیعبند و رباعیات و مقالات و قصاید عربی دارد که همه را در کلیات وی جمع کرده اند. وفات وی بین سالهای 691 و 694 هَ .ق . در شیراز اتفاق افتاد و آرامگاه جدید او در اردیبهشت ماه 1331 هَ .ش . برپا شده است .
امتیاز بزرگ سعدی در غزل عاشقانه و مثنوی اخلاقی و نثر فنی بسبک مقامه نگاری است . رجوع کنید به تاریخ ادبیات رضازاده ٔ شفق صص 263 - 279. بحث در باب سعدی شاعر، هانری ماسه . از سعدی تا جامی (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و رجوع به لباب الالباب و سبک شناسی بهار ج 1 و 2 و 3 شود.


سعدی . [ س َ ] (اِخ ) میرعلیشیر نویسد: مولانا سعدی مشهدی بوده و به کاسه گری منسوب و این مطلع از اوست :
ز بهر قطع هستی حیله از صدجای انگیزم
مگر یک لحظه با آن دلبر خودرای آمیزم .
و در مطلع دو قافیه رعایت کرده و بیت دوم این مطلع را امیرعلیشیر پسند فرموده و آن بیت این است :
شبی بنشین وچندانی شراب بی حسابم ده
که نتوانم که تا روز حساب از جای برخیزم .
مولانا در هری وفات فرموده . (مجالس النفایس ص 216 - 217).


سعدی . [ س ُ دا ] (ع ص ) مؤنث اسعد. (منتهی الارب ).


سعدی. [ س ُ دا ] ( ع ص ) مؤنث اسعد. ( منتهی الارب ).

سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) مشرف الدین مصلح بن عبداﷲ سعدی شیرازی ، نویسنده و گوینده بزرگ قرن هفتم. وی در شیراز به کسب علم پرداخت و سپس به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تعلم مشغول گشت. سعدی سفرهای بسیار کرد و در زمان سلطان اتابک ابوبکربن سعدبن زنگی ( 623 - 668 هَ.ق. ) به شیراز بازگشت و به تصنیف سعدی نامه یا بوستان ( سال 655 ) و گلستان ( سال 656 ) پرداخت. علاوه بر اینها قصاید و غزلیات و قطعات و ترجیعبند و رباعیات و مقالات و قصاید عربی دارد که همه را در کلیات وی جمع کرده اند. وفات وی بین سالهای 691 و 694 هَ.ق. در شیراز اتفاق افتاد و آرامگاه جدید او در اردیبهشت ماه 1331 هَ.ش. برپا شده است.
امتیاز بزرگ سعدی در غزل عاشقانه و مثنوی اخلاقی و نثر فنی بسبک مقامه نگاری است. رجوع کنید به تاریخ ادبیات رضازاده شفق صص 263 - 279. بحث در باب سعدی شاعر، هانری ماسه. از سعدی تا جامی ( ترجمه تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ) ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). و رجوع به لباب الالباب و سبک شناسی بهار ج 1 و 2 و 3 شود.

سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) میرعلیشیر نویسد: مولانا سعدی مشهدی بوده و به کاسه گری منسوب و این مطلع از اوست :
ز بهر قطع هستی حیله از صدجای انگیزم
مگر یک لحظه با آن دلبر خودرای آمیزم.
و در مطلع دو قافیه رعایت کرده و بیت دوم این مطلع را امیرعلیشیر پسند فرموده و آن بیت این است :
شبی بنشین وچندانی شراب بی حسابم ده
که نتوانم که تا روز حساب از جای برخیزم.
مولانا در هری وفات فرموده. ( مجالس النفایس ص 216 - 217 ).

سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند. دارای 619 تن سکنه و آب آن ازچشمه و قنات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 230 تن سکنه و آب از چشمه و محصول آن غلات میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 1010تن سکنه و آب آن از رودخانه جراحی است. محصول : غلات ،برنج و خرما است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) ده بزرگی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. در سه هزارگزی شمال خاور شیراز. هوای آن معتدل و دارای 2008 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، انگور، سبزیجات و شغل اهالی زراعت است. دبستان دارد و مقبره سعدی نزدیک قریه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

سعدی . [ س َ ] (اِخ ) ده بزرگی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. در سه هزارگزی شمال خاور شیراز. هوای آن معتدل و دارای 2008 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، انگور، سبزیجات و شغل اهالی زراعت است . دبستان دارد و مقبره ٔ سعدی نزدیک قریه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


دانشنامه عمومی

شاعر بزرگ ایرانی


مشک آن است که خود ببوید…
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی، کاین ره که تو می روی به ترکستان است
... ادب از که آموختی؟ از بی ادبان
از کوزه همان برون تراود که در اوست
آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟
ابومحمّد مُشرف الدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسی گوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به طور مطلق، استاد داده اند. او در نظامیه بغداد — که مهم ترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب می آمد — تحصیل و پس از آن به عنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. سعدی سپس به زادگاه خود، شیراز، برگشت و تا پایان عمر آنجا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شده است که به سعدیه معروف است.
عمدهٔ عمر او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و هم زمان با حمله مغول به ایران و سقوط بسیاری از حکومت های وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس به واسطهٔ تدابیر ابوبکر بن سعد؛ ششمین و معروف ترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در امان ماند. همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوج گیری تصوف در ایران بود و تأثیر این جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی قابل ملاحظه است. نظر اغلب سعدی پژوهان بر این است که سعدی تحت تأثیر آموزه های مذهب شافعی و اشعری و بنابراین تقدیرگرا است. در مقابل، نشانه هایی از ارادت وی به خاندان پیامبر اسلام مشاهده می شود. سعدی بیش از آن که تابع اخلاق به صورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحت اندیش است و ازین رو اصولاً نمی تواند طرفدار ثابت و بی چون وچرای قاعده ای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کرده است. برخی از نوگرایان معاصر ایران آثار او را غیراخلاقی، بی ارزش، متناقض و فاقد نظم سیستماتیک قلمداد کرده اند.
سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشته است؛ به طوری که شباهت قابل توجهی بین فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. آثار او مدت ها در مدرسه ها و مکتب خانه ها به عنوان منبع آموزش زبان و ادبیات فارسی تدریس می شده و بسیاری از ضرب المثل های رایج در زبان فارسی از آثار وی اقتباس شده است. او بر خلاف بسیاری از نویسندگان معاصر یا پیش از خود، ساده نویسی و ایجاز را در پیش گرفت و توانست — حتی در زمان حیاتش — شهرت زیادی به دست آورد. آثار سعدی اصطلاحاً سهل ممتنع است و در آن ها نکته سنجی و طنز آشکار یا پنهان ملاحظه می شود.

نقل قول ها

سعدی ( تلفظ راهنما·اطلاعات؛ ۵۶۸ یا ۵۸۸–۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی گوی ایرانی است.
• «اگر شب ها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی :گر سنگ همه لعل بدخشان بودی/پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «اعادهٔ ذکر آن ناکردن اولاتر است».گلستان، باب نخست، در سیرت پادشاهان• «اعرابیی را دیدم که پسر را همی گفت: یا بُنَّی اِنَّک مسئولٌ یومَ القیامةِ ماذا اکتَسَبتَ و لا یُقالُ بمن انتسبتَ یعنی ترا خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست:جامه کعبه را که می بوسند/او نه از کرم پیله نامی شد//با عزیزی نشست روزی چند/لاجرم همچو او گرامی شد.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• «ای که مشتاق منزلی، مشتاب/پند من کار بند و صبر آموز//اسب تازی دو تک رود به شتاب/واشتر آهسته می رود شب و روز.»گلستان، باب ششم در ضعف و پیری• «بنی آدم اعضای یک پیکرند// که در آفرینش ز یک گوهرند// چو عضوی به درد آورد روزگار// دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بی غمی// نشاید که نامت نهند آدمی».• «بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «بر غلامی که طوع خدمت تست/خشم بی حد مران و طیره مگیر//که فضیحت بود به روز شمار/بنده آزاد و خواجه در زنجیر.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• «پادشه باید که تا بحدی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند. آتش خشم اول در خداوند خشم اوفتد پس آنگه که زبان به خصم رسد یا نرسد.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «پسری را پدر وصیت کرد/کای جوان بخت یادگیر این پند//هر که با اهل خود وفا نکند/نشود دوست روی و دولتمند.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «به دست آوردن دنیا هنر نیست/یکی را گر توانی دل به دست آر.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• «بزرگش نخوانند اهل خرد/که نام بزرگان به زشتی برد.»گلستان، باب هشتم در سیرت پادشاهان• «پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی شد. مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عزوجل علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه می گویی؟!، گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی… گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز // تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد // گویم از بندهٔ مسکین چه گنه صادر شد // کو دل آزرده شد از من، غم آنم باشد.»گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت 13• «تا کار به زر بر می آید / جان در خطر افکندن نشاید.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد.»گلستان، باب هشتم در سیرت پادشاهان• «جوان گوشه نشین شیر مرد راه خداست/که پیر خود نتواند ز گوشه ای برخاست.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن/که می گویند ملاحان سرودی//اگر باران به کوهستان نبارد/به سالی دجله گردد، خشک رودی.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• «چو کاری بی فضول من بر آید/مرا در وی سخن گفتن نشاید//و گر بینم که نابینا و چاه است/اگر خاموش بنشینم گناه است.»گلستان، باب هشتم در سیرت پادشاهان• «حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده اند مگر سرو را که ثمره ای ندارد. درین چه حکمت است؟ گفت هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «خبری که دانی که دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «خانه از پای بست ویران است/خواجه در بند نقش ایوان است.»گلستان، باب ششم در ضعف و پیری• «دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم بسر نبرند. حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر. حکما گفته اند توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• رازی را که نهان خواهی با کس در میان منه.• رای بی قوت مکر و فسون است، و قوت بی رای، جهل و جنون.• «سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود می گفت یاللعجب پیاده عاج چو عرضه شطرنج به سر می برد فرزین می شود، یعنی به از آن می گردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند :از من بگوی حاجی مردم گزای را/کو پوستین خلق به آزار می درد//حاجی تو نیستی شترست از برای آنک/بیچاره خار می خورد و بار می برد.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• «سال ها بر تو بگذرد که گذار/نکنی سوی تربت پدرت//تو به جای پدر چه کردی خیر؟ /تا همان چشم داری از پسرت.»گلستان، باب ششم در ضعف و پیری• «صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی آجل در خشک نمیرد.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «طبیبی که خود باشدش زرد روی / از او داروی سرخ رویی مجوی.»• «عالم ناپرهیزگار، کور مشعله دار است.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «علم از بهر دین پروردنست نه از بهر دنیا خوردن.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• گدای نیک فرجام، به از پادشاه بدفرجام.• «اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی / برآورند غلامانش آن درخت از بیخ»گلستان، باب نخست، در سیرت پادشاهان• «متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «نیک بختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند زان پیشتر که پسینیان به واقعه او مثل زنند. دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوته کنند :پند گیر از مصائب دگران/تا نگیرند دیگران به تو پند.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «ندهد هوشمند روشن رای/به فرومایه کارهای خطیر//بوریا باف اگر چه بافنده است/نبرندش به کارگاه حریر.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند، و نه چندان درشتی که از تو سیر گردند.• «وقتی، به جهلِ جوانی، بانگ بر مادر زدم؛ دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خُردی فراموش کردی که دُرشتی می کنی؟• گلستان، باب ششم در ضعف و پیری• «همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «هر که را دشمن پیشست، اگر نکشد دشمن خویشست.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «هر که بر زیر دستان نبخشاید به جور زبر دستان گرفتارآید.»گلستان، باب هشتم در آداب صحبت• «یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت: ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمی زاد به روزیست اگر به روزی ده بودی به مقام از ملائکه در گذشتی:روانت داد و طبع و عقل و ادراک/جمال و نطق و رای و فکرت و هوش//کنون پنداری ای ناچیز همت/که خواهد کردنت روزی فراموش.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• «یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم گفت: آیات کتاب مجید را عزت و شرف بیش از آن است که روا باشد بر چنین جای ها نوشتن که به روزگار سوده گردد و خلایق برو گذرند و سگان برو شاشند، اگر به ضرورت چیزی همی نویسند این بیت کفایتست:بگذر ای دوست تا به وقت بهار/سبزه بینی دمیده بر گل من.»گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت• «یکی را از حکما شنیدم که می گفت :هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند:سخن را سر است ای خداوند و بن/میاور سخن در میان سخن//خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش/نگوید سخن تا نبیند خموش.»گلستان، اب چهارم در فواید خاموشی• «می گویند شعر سعدی سهل ممتنع است، یعنی ظاهرش ساده اما مثل او شعر گفتن در حد ممتنع بودن است. به همین دلیل هم تقلید از سعدی غیرممکن است و همه کسانی که خواستند این کار را کنند، شکست خوردند.» -> ضیاء موحد
• «سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ /یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟//یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ /هیچم ار نیست، تمنای توأم باری هست//«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست/یا شب و روز بجز فکر توأم کاری هست». -> محمد تقی بهار
• «از سعدی مشهورسخن، شعر روان جوی// کو کعبه فضل است و دلش چشمه زمزم»• «استاد سخن سعدی است نزد همه کس اما// دارد غزل حافظ طرز سخن خواجو» -> حافظ
• «به جای سخن، گر به تو جان فرستم// چنان دان که زیره به کرمان فرستم» -> سیف فرغانی، معاصر سعدی
• «حدیث شعر من گفتن، به پیش طبع چون آبت// به آتشگاه زردشت است خاکستر فرستادن// بَرِ آن جوهری بردن چنین شعر آن چنان باشد// که دست افزار جولاهان بَرِ زرگر فرستادن» -> سیف فرغانی معاصر سعدی
• «در شعر سه تن پیمبرانند// قولی است که جملگی بر آنند// فردوسی و انوری و سعدی// هر چند که لانبی بعدی» -> جامی
• «ما گرچه به نطق، طوطی خوش نفسیم// بر شِکّرِ گفته های سعدی مگسیم// در شیوه شاعری به اجماع امم// هرگز من و سعدی به امامی نرسیم» -> مجد همگر، معاصر سعدی
• «مدح سعدی نگفته بیتی چند// طوطی نطق را زبان بگرفت» -> سیف فرغانی معاصر سعدی
• «نوبت سعدی که مبادا کهن// شرم نداری که بگویی سخن» -> امیرخسرو دهلوی
• «ور تو را شهرت سعدی نبود نقصی نیست// حاجتی نیست در اسلام اذان را به منار» -> سیف فرغانی معاصر سعدی
• «یکی گفت امامی امام هری را// ز سعدی فزون یافته مجد همگر// در این ماجرا چیست رای تو گفتم// ستمگر بود مجد همگر ستمگر» -> آذر بیگدلی
• «ما سعدی را یکی از محبوب ترین شعرای اخلاقی ادبیات فارسی و یکی از مشهورترین شعرای ایران، نه به صورت یک نفر مربی عبوس، بلکه به صورت شخصی بشاش، خوش مشرب با کورسویی از بذله گویی شیطنت آمیز، می دانیم.» -> یان ریپکا
• «تاکنون هیچ نویسندة ایرانی، نه تنها در کشور خود، بلکه تا هرجا که زبان او توسعه یافته از مقامی والاتر و شهرتی بیشتر از او برخوردار نشده است. گلستان و بوستان او نخستین کتاب های درسی است که محصلان زبان فارسی با آن آشنا می شوند، هم چنان که استقبال عامه از غزل هایش فقط نسبت به همشهریش حافظ مقام دوم را دارد. او نسبت به دو شاعری که قبلاً در این فصل مورد بحث قرار گرفتند، از نوع کاملاً دیگری است و روی هم رفته خصلت زیرکانة نیمه دیندار و نیمه دنیا دار ایرانی را معرفی می کند، همچنان که دو دیگر معرف پارسایی پرشور و صوفیانة اوست. در آن هنگام، تصوف چنان فضا را انباشته بود و اصطلاحات آن ـ هم چنان که هنوز هم هست ـ آن چنان در زمرة محاورات روزمره بود، که آثار آن در نوشته های سعدی نه اندک است و نه مشکوک، ولی اساساً بی هیچ تردیدی می توان گفت که عقل دنیادار بیش از تصوف خصیصة اصلی اوست و گلستان یکی از بزرگ ترین آثار مکتب ماکیاولی در زبان فارسی است. البته احساسات و علایق دینی فراوان است، ولی این احساسات و علایق علی الرسم از نوعی کاملاً واقعی است و اغلب فاقد آن کیفیت رؤیایی خاص نویسندگان صوفی است.» -> ادوارد براون
• «سعدی به زبان همه ملل و اقوام عالم سخن می گوید و گفته های او مانند هومر، شکسپیر، سروانتس و مونتنی، همیشه تازگی دارد. کتاب گلستان یکی از اناجیل و کتب مقدس دیانتی جهان است که دستورهای اخلاقی آن، قوانین عمومی و بین المللی است.»• «شاعر اگر سعدی شیرازی است/ بافته های من و تو بازی است» -> سید روح الله خمینی
• «حالا باید به آن شیخ لوث و دوره گرد (سعدی) بگویم در شعرش دست ببرد: مرد نکونام البته که می میرد؛ ولی بدنام ها هستند که در تاریخ منفور باقی می مانند.» -> کیوس گوران

واژه نامه بختیاریکا

سفارش؛ پیغام

پیشنهاد کاربران

سعدی شاعر پارسیگوی ایرانی بود
***&&&&&&****
در زبان لری بختیاری کلمه سعدی به کار
می رود و با معنی ::سفارش . درخواست.
پیغام
جمله لری بختیاری

ار سعدی داری بگو وس بگوم::
اگر سفارشی و درخواستی داری تا به او
بگویم

سعدی یعنی فرخندگی و سعد بودن
سعدی همچنین نام یکی از نام آوران ایران است که آرامگاهش در شیراز، زادگاهش قرار دارد


کلمات دیگر: