کلمه جو
صفحه اصلی

فرعون

فارسی به انگلیسی

pharaoh

Pharaoh


مترادف و متضاد

pharaoh (اسم)
فرعون، نوعی ابجو قوی

فرهنگ فارسی

معمو پادشاه مصر معاصر موسی ۴ را بدین عنوان خوانندو او [ منفلی ] دوم پسر رامسس سیزدهم بود. در روزگار این پادشاه از سطوت و اقتدار مصرکاسته شد و بهمین جهت وی بتکمیل آرامگاه خود موفق نگردید ( ترجمه قاموس کتاب مقدس ص ۶۵٠ ) .
ستمگر، سرکش، متمرد، متکبر، ولقب هریک ازپادشاهان قدیم مصر
۱ - عنوان هر یک از پادشاهان مصر جمع : فراعنه ۲ - هر شخص ستمکار و تباهکار : کمترین فرعون چیست فیلسوف ماه او در برجی و همی در خسوف . ( مثنوی )
نام پدر خضر

فرهنگ معین

(فِ عُ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - عنوان هر یک از پادشاهان قدیم مصر. ۲ - مجازاً ستمکار، ظالم .

لغت نامه دهخدا

فرعون. [ ف ِ ع َ ] ( اِخ ) نام عامی است ملوک مصر قدیم را چون شاه و ملک برای ما. ( از یادداشتهای مؤلف ). در یونانی فرئون ، محتمل است که کلمه از طریق سریانی وارد زبان عربی شده باشد و در قرآن هم آمده است. ( از حاشیه برهان چ معین ). لقب هر پادشاه مصر. ( منتهی الارب ). هرکس که پادشاه مصر بود. ( اقرب الموارد ) :
یکی چون دیده یعقوب و دیگر چون رخ یوسف
سدیگر چون دل فرعون ، چهارم چون کف موسی.
منوچهری.
علی هارون امت بود دشمن زآن همی دارد
مر او را، کش چنین آموخت ره فرعون و هامانش.
ناصرخسرو.
فرعون روزگار ز من کینه جوی گشت
چون من به علم در کف موسی عصا شدم.
ناصرخسرو.
آری بنای جادوی فرعون از جهان
ثعبان اسود و ید بیضا برافکند.
خاقانی.
جام فرعونی خبر ده تا کجاست ؟
کآتش موسی عیان بنمود صبح.
خاقانی.
تا شودشیر خدا از عون او
وارهد از نفس و از فرعون او.
مولوی.
ورنه کی کردی به یک چوبی هنر
موسیی فرعون را زیر و زبر.
مولوی.
تو را میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر. ( گلستان ). این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون است مرصع. ( گلستان ).
|| ( معرب ، ص ، اِ ) سرکش. ستمکار. تباهکار. ( منتهی الارب ). متکبر و سرکش. ( برهان ). مأخوذ از فرعنت به معنی تکبر ورزیدن. ( حاشیه برهان چ معین ) :
همه فرعون و گرگ پیشه شدند
من عصا و شبان نمی یابم.
خاقانی.
غنی را به غیبت بکاوند پوست
که فرعون اگر هست در عالم اوست.
سعدی.
- فرعون شدن ؛ مغرور و متکبر شدن و سرکشی کردن :
نفس از بس مدحها فرعون شد
کن ذلیل النفس هوناً لاتسد.
مولوی.
|| ( اِ ) نهنگ. ( منتهی الارب ). تمساح به لغت قبط. ( اقرب الموارد ). ج ، فراعنه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به فراعنه شود.

فرعون. [ ف ِ ع َ ] ( اِخ ) لقب ولیدبن مصعب است و او اول فراعنه مصر است. ( برهان ). این شخص نامش منس بوده و اولین پادشاه مصر بعد از وحدت مصر شمالی و جنوبی است. نامی که مؤلف برهان ذکر کرده حاصل اشتباه تاریخ نویسان دوره اسلامی است. رجوع به تاریخ ملل شرق تألیف آلبر ماله و ژول ایزاک ترجمه عبدالحسین هژیر ص 32 و نیز رجوع به فراعنه و فرعون موسی در همین لغت نامه شود.

فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام پدر خضر. (از منتهی الارب ).


فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) لقب ولیدبن مصعب است و او اول فراعنه ٔ مصر است . (برهان ). این شخص نامش منس بوده و اولین پادشاه مصر بعد از وحدت مصر شمالی و جنوبی است . نامی که مؤلف برهان ذکر کرده حاصل اشتباه تاریخ نویسان دوره ٔ اسلامی است . رجوع به تاریخ ملل شرق تألیف آلبر ماله و ژول ایزاک ترجمه ٔ عبدالحسین هژیر ص 32 و نیز رجوع به فراعنه و فرعون موسی در همین لغت نامه شود.


فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام عامی است ملوک مصر قدیم را چون شاه و ملک برای ما. (از یادداشتهای مؤلف ). در یونانی فرئون ، محتمل است که کلمه از طریق سریانی وارد زبان عربی شده باشد و در قرآن هم آمده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). لقب هر پادشاه مصر. (منتهی الارب ). هرکس که پادشاه مصر بود. (اقرب الموارد) :
یکی چون دیده ٔ یعقوب و دیگر چون رخ یوسف
سدیگر چون دل فرعون ، چهارم چون کف موسی .

منوچهری .


علی هارون امت بود دشمن زآن همی دارد
مر او را، کش چنین آموخت ره فرعون و هامانش .

ناصرخسرو.


فرعون روزگار ز من کینه جوی گشت
چون من به علم در کف موسی عصا شدم .

ناصرخسرو.


آری بنای جادوی فرعون از جهان
ثعبان اسود و ید بیضا برافکند.

خاقانی .


جام فرعونی خبر ده تا کجاست ؟
کآتش موسی عیان بنمود صبح .

خاقانی .


تا شودشیر خدا از عون او
وارهد از نفس و از فرعون او.

مولوی .


ورنه کی کردی به یک چوبی هنر
موسیی فرعون را زیر و زبر.

مولوی .


تو را میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر. (گلستان ). این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون است مرصع. (گلستان ).
|| (معرب ، ص ، اِ) سرکش . ستمکار. تباهکار. (منتهی الارب ). متکبر و سرکش . (برهان ). مأخوذ از فرعنت به معنی تکبر ورزیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
همه فرعون و گرگ پیشه شدند
من عصا و شبان نمی یابم .

خاقانی .


غنی را به غیبت بکاوند پوست
که فرعون اگر هست در عالم اوست .

سعدی .


- فرعون شدن ؛ مغرور و متکبر شدن و سرکشی کردن :
نفس از بس مدحها فرعون شد
کن ذلیل النفس هوناً لاتسد.

مولوی .


|| (اِ) نهنگ . (منتهی الارب ). تمساح به لغت قبط. (اقرب الموارد). ج ، فراعنه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به فراعنه شود.

فرهنگ عمید

زورگو، ستمگر، متکبر. &delta، دراصل لقب عمومی پادشاهان قدیم مصر بوده است.

زورگو؛ ستمگر؛ متکبر. Δ دراصل لقب عمومی پادشاهان قدیم مصر بوده است.


دانشنامه عمومی

واژه فِرعَون لقبی است که در دوره متأخر برای نام بردن از فرمانروایان سلسله های مصر باستان به کار می رود. هر چند، از نظر تاریخی، فرعون فقط در طی پادشاهی نوین مصر، به ویژه در میانه دودمان هجدهم مصر، پس از سلطنت حتچپسوت به عنوان یک لقب برای پادشاهان مورد استفاده قرار گرفت.فرعون مدیر ارشد، رئیس ارتش، و فرمانروای کل مصر تلقی می شده است. او همچنین پسر رع به شمار می آمده. واژه فرعون از ریشه قبطی «پِرآ» به معنای «خانهٔ بزرگ» است؛ اشاره ای به این واقعیت که فرعون ها خود را پناهگاه مردم می دانستند و برای خود کاخ های بزرگ پادشاهی داشتند. با آنکه در اصل این واژه اشاره به کاخ پادشاهی فرمانروا می کرد، تا هنگام توتمس سوم (۱۴۲۵–۱۴۷۹ پ. م) در پادشاهی نوین، دیگر به عنوان نامی برای شخص فرمانروا به کار گرفته می شد.
Per-âa به خط هیروگلیف
نخستین شخصی که در تاریخ مصر باستان به نام فرعون مشهور است، شخصی است به نام پادشاه عقرب که نام اصلی وی مشخص نیست؛ ولی در نقشی که از او روی یک گرز سنگی وجود دارد، عقربی روبروی صورت او دیده می شود و به این دلیل او را به این نام می خوانند. از فراعنهٔ مصر می توان خوفو، خفرع، منکورع، رامسس دوم، آخناتون، توت آنخ آمون، شهبانو حتچپسوت، و توتمس سوم را نام برد. در میان تمامی این فراعنه، خوفو، خفرع و منکورع به خاطر ساختن اهرام ثلاثه، توتمس سوم و رامسس دوم به خاطر قدرت بیش از حد در اداره کشور و کشورگشایی، آخناتون به خاطر مخالفت و ضدیت با تمام عقاید فراعنه گذشته و ساختن شهر آخن آتون (افق آتون) به همین منظور و توت آنخ آمون به خاطر مرگ عجیبش در سن هیجده سالگی و گنجینه دست نخوردهٔ مقبره خود بیش از بقیه فراعنه شهرت دارند.
در قرآن از فرمانروای زمان موسی در مصر، با عنوان فرعون یاد شده است؛ ولی از فرمانروای زمان یوسف در مصر، با عنوان پادشاه (مَلِک) یاد شده است.بسیاری از مورخان اسلامی باور دارند که رامسس دوم فرعون هم عصر موسی بوده است. از جمله محمد بیومی مهران، استاد برجسته دانشگاه اسکندریه، در مقاله اش پس از بررسی نظرات و دلایل پژوهشگران مختلف، «رامسس دوم» را یکی از فرعون های معاصر موسی می داند.

دانشنامه آزاد فارسی

فِرعون (pharaoh)
فِرعون
(شکل عبری عنوان سلطنتی مصری پر ـ او؛ به معنای خانۀ بزرگ یا کاخ سلطنتی یا خورشید) لقبِ پادشاهان مصر باستان. این عنوان در اصل به خانوادۀ سلطنتی اطلاق می شد و پس از حدود ۹۵۰پ م، از دورۀ پادشاهی نو به بعد، عنوان و لقبی برای پادشاهان مصر باستان بود که به نام آن ها افزوده شد. پادشاهان مصر موجوداتی ملکوتی و تجسم هوروس، خدای مصر، انگاشته می شدند. اهرام و مقبره هایی که در درۀ شاهان، واقع در تب (طیوه)، وجود دارند برا ی آن ساخته شده اند که نفوذ هر پادشاه پس از مرگش محفوظ بماند. اما این عقاید رفته رفته تغییر یافت و سرانجام در دورۀ پادشاهی نو میان نهاد پادشاهی آسمانی و شخصی که فرعون خوانده می شد، تمایز قائل شدند. فراعنه نیز مانند دیگر پادشاهان نشان هایی داشتند؛ مثلاً تاج دو وجهی که شامل تاج سپید مصر علیا و تاج سرخِ مصر سفلا می شد، و ریش چوبی که ویژۀ فرعون بود. فراعنه معمولاً از بین مردها انتخاب می شدند، البته زنان برجسته ای چون هتس هپ سوت و کلئوپاترا استثنا بودند. با این حال، توارث از طریق نسب زنان نیز پذیرفته می شد، به گونه ای که ازدواج با دختر فرعون حق رسیدن به تاج و تخت را به شوهر او می داد. واژۀ فرعون گاه همراه با نام پادشاهان و گاه چون اسم خاص به کار رفته است. احتمالاً فراعنۀ عهد ابراهیم و یوسف از شاهان سلسلۀ هیکسوس ها بوده اند. رامسس دوم، فرعون زمان موسی، از معروف ترین فراعنه بوده است. بنابه روایتی خروج قوم یهود از مصر در پادشاهی پسر و جانشین او، مرپنتاح دوم، یا در عهد ستی دوم صورت گرفت. در عهد عتیق، فرعون نکو نخستین فرعونی است که با نام خاص ذکرشده و جانشینش فرعون خفرع آخرین فرعون یاد شده در عهد عتیق است. نام فرعون در قرآن هم آمده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فرعون لقب پادشاهان مصر در زمان حضرت یوسف ع بوده است.
«فرعون» اسم غیر عربی است که به اعتبار گستاخی و گردنکشی او این چنین نامیده شده است ، بعید نیست از ماده «فارع» مشتق شده باشد به معنی قتل، انتقام و غارت و یا از ماده «فرع» به معنی هرج و مرج یا فقدان نظم باشد. فرعون اسم عام است و به تمام سلاطین مصر گفته می شده (همان طور که به سلاطین روم قیصر و به سلاطین ایران کسری گفته می شده) فراعنه مصر ۲۶ سلسله بودند و مدت حکومت آن ها نزدیک به سه هزار سال بوده است (تا انتهای قرن پنجم میلادی) که مشهورترین آنها عبارتند از:۱- ریان بن ولید فرعون معاصر حضرت یوسف (ع) ۲- قابوس بن مصعب معاصر ولادت حضرت موسی (ع)۳- ولید بن مصعب یا ولید بن قابوس، فرعون زمان خروج موسی (ع).
فرعون در قرآن
لفظ فرعون ۷۴ بار در قرآن آمده و در داستانهای بنی اسرائیل و موسی (ع) به چشم می خورد و محل زندگی آن ها سرزمین مصر بوده است، البته در قرآن به اسم فرعون معاصر حضرت موسی (ع) تصریح نشده است.فرعون به صفات مسرف، طاغی، عالی، ذوالاوتاد توصیف گردیده و از سیاستهای شیطانی او با کید فرعون یاد شده است. فرعون در ابتدا ادعای ربوبیت داشت و می گفت: «فَقَالَ أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلَی» «و گفت من پروردگار برتر شما هستم»سپس پا را فراتر گذاشته و ادعای الوهیت می کند: «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یا أَیهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی» «و فرعون گفت: ای جمعیت اشراف من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم»او دشمن سرسخت بنی اسرائیل بود و پسران آنها را می کشت و دختران را برای خدمتکاری زنده می گذاشت ،به عقیده او و قومش، بنی اسرائیل بردگان و خدمتگزاران آنها بودند.
رسالت حضرت موسی (ع)
خداوند موسی (ع) را همراه برادرش هارون به سوی فرعون فرستاد تا بنی اسرائیل را از چنگال او آزاد کند اما فرعون در مقابله با موسی (ع)، استکبار می ورزد: «فَاسْتَکبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا عَالِینَ» «اما آن ها (فرعون و اطرافیان) تکبر کردند و آنها مردمی برتری جوی بودند»و نسبت جنون به موسی (ع) می دهد: «قَالَ إِنَّ رَسُولَکمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیکمْ لَمَجْنُونٌ» «(فرعون) گفت پیامبری که به سوی شما فرستاده شده، مسلماً دیوانه است»و موسی را ساحر می خواند: «إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیم» «این ساحری آگاه است»و مردم را علیه موسی (ع) تحریک می کند و ساحران را برای مقابله با او می فرستد و تصمیم به قتل موسی می گیرد که با مداخله مومن آل فرعون منصرف می شود. آل فرعون به بلاهایی دچار شدند اما باز هم دست از استکبار بر نداشتند تا سرانجام دستور کوچ بنی اسرائیل به موسی (ع) داده می شود.
سرانجام فرعون
...

[ویکی شیعه] فِرعون فرمانروای مصر در زمان حضرت موسی(ع) است. قرآن، فرعون را پادشاهی جبار معرفی می کند که مدعی بود پروردگار مردم مصر است. او قوم بنی اسرائیل را که پیش از این در زمان پیامبری حضرت یوسف در مصر ساکن شده بودند، به خدمت گرفت و با انگیزه پیشگیری از ولادت حضرت موسی دستور داد فرزندان پسر بنی اسرائیل را به محض ولادت به قتل برسانند.
موسی پس از رسیدن به پیامبری مأمور شد که با فرعون سخن بگوید تا ایمان آورد و بنی اسرائیل را رها سازد اما فرعون علی رغم ظهور معجزات و نشانه ها به دست حضرت موسی(ع)، حاضر به پذیرفتن دعوت توحیدی او نشد و به موسی نسبت ساحری داد. خداوند برای تنبه فرعون و مردم مصر بلاهای متعددی را متوجه آنها نمود اما آنها باز ایمان نیاوردند تا اینکه موسی به فرمان خدا، قوم خود را از مصر خارج نمود و فرعون و سپاهیانش آنها را دنبال نموده و در پی شکافته شدن آب دریا و عبور حضرت موسی(ع) و پیروان او به معجزه الهی، در دریا غرق شدند.
غالب اهل لغت فرعون را لغتی غیرعربی و اکثراً قبطی دانسته ، در مورد معنای آن اکتفا نموده اند به نقل قولی که آن را به معنی تمساح دانسته است. اما برخی محققان گفته اند فرعون در شکل مصری اش «بر- عا» یا «بر- عو»، در آغاز به معنی خانه بلند یا بزرگ بوده و به قصر شاهی اطلاق می شده است اما به مرور، نام احترام آمیزی برای خود شاه گردیده است.

[ویکی اهل البیت] فرعون نامی است که قرآن به فرمانروای مصر در زمان حضرت موسی علیه السلام اطلاق نموده است. این واژه 74 بار در قرآن کریم آمده است. در فرهنگ اسلامی فرعون نماد تکبر، خودخواهی و سرکشی در مقابل خداست.
در مورد وجه تسمیه فرعون نظرات زیر وجود دارد:
فراعنه مصر 26 سلسله بودند و مدت حکومت آن ها نزدیک به سه هزار سال بوده است. که مشهورترین آن ها عبارتند از:
لفظ فرعون 74 بار در قرآن مجید آمده و در داستان های بنی اسرائیل و حضرت موسی علیه السلام به چشم می خورد. در هیچ کدام از آیات قرآن به اسم فرعونی که در زمان حضرت موسی علیه السلام، بر مصر فرمانروایی می کرده، اشاره نشده است.
فرعون زمان حضرت موسی پادشاهی متکبر بود و به ملک مصر و نهرهایش و مقدار طلایی که او و هوا خواهانش داشتند، مباهات می نمود:
«قالَ یا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلا تُبْصِرُونَ، أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لایَکادُ یُبِینُ. فَلَوْ لاأُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ». (سوره زخرف، آیه 51-53)
چیزی نگذشت که ادعای ربوبیت نمود و بانگ "أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی " سر داد. و حتی بالاتر از آن ادعای الوهیت نمود:
«وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَاالْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی»؛ و فرعون گفت: ای جمعیت اشراف من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (سوره قصص، آیه 38)

[ویکی الکتاب] معنی فِرْعَوْنَ: لقب پادشاه مصر-نام جبار و دیکتاتور نژاد قبط و پادشاه ایشان (منظور از کلمه فرعون در قرآن کریم فقط برای فرعون زمان موسی استفاده شده است)
معنی ﭐئْتِیَا فِرْعَوْنَ: نزد فرعون بروید
معنی هَامَانُ: نام وزیر فرعون
معنی مُدْرَکُونَ: آنان که چیزی که در تعقیبشان بوده به آنها رسیده(در جمله "إِنَّا لَمُدْرَکُونَ "منظور این است که لشکر فرعون که در تعقیبمان بود به ما رسید)
معنی مَهِینٌ: خوار و ضعیف - حقیر (از هون است که به معنای ضعف و حقارت است، و منظور فرعون از مهین بودن حضرت موسی (علیهالسلام) ، فقیر و تهی دست بودن ایشان است)
معنی مُثْلَیٰ: شبیه تر(کلمه مثلی مؤنث امثل است ، همچنان که فضلی و کبری مؤنث افضل و اکبر است ، و کلمه مثلی به معنای شبیهتر است ، و طریقه مثلی آن سنتی است که به حق نزدیکتر باشد و یا به بر آوردن آرزوهای مردم نزدیکتر باشد و مقصود فرعون از این طریقه که به خیال خودش به ح...
معنی مَدْیَنَ: نام شهری در قدیم بوده که در مسیر عربستان به شام قرار داشته وحضرت شعیب علی نبینا و علیه السلام در آنجا میزیسته است (مدین شهری بوده در کنار دریای قلزم روبروی تبوک که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوک بزرگتر ، چاهی هم که گوسفندان شعیب از ...
معنی یَلْهَث: زبان از کام بیرون میآورد (کلمه لهث وقتی در سگ استعمال میشود به معنای بیرون آوردن و حرکت دادن زبان از عطش است .خداوند متعال وضعیت بلعم باعورا را که اسم اعظم می دانست و به واسطه آن مستجاب الدعوه بود ولی به دلیل تمایلش به فرعون عاقبت به گمراهی و شقاوت ر...
ریشه کلمه:
فرعون (۷۴ بار)

«فرعون»، اسم عام است و به تمام سلاطین مصر در آن زمان گفته می شد.
لفظ عجمی و لقب پادشاهان مصر و به قول اقرب الموارد در لغت قبط به معنی تمساح است. از آن در عرب فعل آورده و گفته‏اند: «تفرعن فلان» یعنی کار فرعون کرد که تکبر و تجاوز بود. این لفظ 74 بار در قرآن مجید آمده و در داستان‏های بنی اسرائیل و موسی «علیه‏السلام» به چشم می‏خورد. گویند: فرعونی که بنی اسرائیل را تعذیب می‏کرد و پسرانشان را میکشت رامسس یا رعمسیس دوم و فرعونی که موسی و هارون علیهماالسلام برای هدایت او مبعوث شدند پسر او منفتاح بود که با لشکریانش در بحر احمر غرق گردید. هاکس در قاموس خود رامسس دوم را فرعون تسخیر نامیده که موسی در زمان او تولد یافت و پسر او را فرعون خروج گفته نامش منفثلی و پسر رامسس بود که موسی و هارون معجزات را پیش او آوردند و با لشکریانش در بحر قلزم هلاک شد. ولی از آیه . که فرعون به موسی گفت به نظر می‏آید که هر دو فرعون یکی بوده وگرنه نمی‏گفت: آیا ما تو را در میان خود پرورش ندادیم؟ ولی گویند وقت تربیت موسی منفثلی بزرگسال و در خانه پدرش بود لذا پس از رسیدن به پادشاهی به موسی چنین گفت. واللَّه‏العالم. قرآن درباره آن بدبخت فرموده: 1- ادعای الوهیت می‏کرد . من پروردگار والای شما هستم به حضرت موسی گفت . در عین حال بت پرست بود ولی خود را بالاترین خدایان می‏دانست. چنانکه درباره تشویق به چاره‏جویی درباره موسی به او می‏گفتند: . به نظر می‏آید چنانکه گفتیم خود را یکی از خدایان و والاترین آنها می‏دانست. 2- موسی «علیه‏السلام» در خانه او تربیت شد و چون او را از آب گرفتند زن فرعون در دفاع از قتل موسی سخت پافشاری کرد تا وی در عدم قتل موسی تحت تأثیر زنش قرار گرفت و او را نکشت و بر فرزندی خویش انتخاب کرد جریان مفصل آن در اول سوره قصص مذکور است. 3- بنی اسرائیل را تعذیب می‏کرد پسران آنها را می‏کشت و دخترانشان را برای خدمتکاری زنده می‏گذاشت چنانکه جمله . و نظیر آن بارها در قرآن مجید آمده است. این عمل یک نمونه کامل از ذلت و بدبختی بنی اسرائیل و نمونه کامل از ستم یک ستمگر است. گویند کاهنان به وی خبر داده بودند که در بنی اسرائیل پسری به وجود خواهد آمد که خطر حتمی برای تو است به خاطر جلوگیری از تولد او نوزادان پسر را می‏کشت. شاید هم نمی‏خواست بنی اسرائیل به وسیله جوانان تازه به دوران رسیده نیرومند شوند رجوع شود به «موسی» فصل ولادت. به عقیده او و قومش بنی اسرائیل در اثر غیربومی بودن بردگان و خدمتگزاران آنهایند چنانکه در امتناع از ایمان به موسی و هارون می‏گفتند: آیه به دو فرد مثل خود ایمان آوریم حال آنکه قومشان خدمتکاران ما اند . 4- معجزات موسی را دانسته تکذیب کرد از دستور خدا سرپیچی نمود و چون موسی با قوم خود از مصر بیرون رفتند با لشکریان خویش آنها را تعقیب کرد به شکافی که با معجزه موسی در دریا به وجود آمده بود با لشکریانش وارد آب شد آب به هم برآمد همگی غرق شدند موقع غرق گفت به خدا ایمان آوردم ولی پذیرفته نشد جسدش را از آب گرفتند تا برای آیندگان عبرتی باشد. سوره یونس از آیه 75 تا «فَالْیَوْمَ نُنَجّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً...». 5- آقای صدر بلاغی در فرهنگ قصص قرآن از معجم القرآن عبدالرؤف مصری نقل می‏کند بدن منفتاح (فرعون خروج) با بدن‏های دیگر در قبر امنتحب دوم در أقصر (سرزمین مصر) کشف شده و اکنون در موزه مصر موجود است و وضع قبرش نشان می‏دهد که مرگ او ناگهانی بوده و مجال کافی برای تهیه مقبره خاص و متناسب با مقامش در دست نبوده است.

پیشنهاد کاربران

این واژه معرب واژه مصرى ( قبطى ) پِرآ Peraa هست. شایسته ایرانیان نیست که واژگان یونانى - رومى - هندى یا مصرى را معرب و از غربال تازیان بیان کنند اگر واژه ى یونانى باید در پارسى به کار رود شایسته است به شیوه و منش ایرانیان و زبان پارسى باشد و نه تازى! ایرانیان
در بیان پ ژ گ چ ناتوان نیستند و این واج ها برعکس تازیان جزو گوشت و خون زبان شکرریزشان هست، و بیشتر این نام ها و واژگان پیش از ورود تازیان نیز در ایران شناخته شده بوده و به کار مى رفته است ، از طرفى این واژه در زبان انگلیسى فَرو Pharaoh و در فرانسه Pharaon
و در یونانى فَرَاُ Farao گفته مى شود . بنابراین درست است که بگوییم و بنویسیم : فِرون Feron هیپوکراتیس Hipokratis و نه بقراطx پیساگوراس Pisagoras ( نه فیثاغورثx ) - - - - - - - - - - - اِکلیدِس Eklides ( نه اقلیدسx ) سُکرات Sokrat ( نه سقراطx ) اَرَستو Arastu ( نه ارسطوx ) آرتیمیس
Artimis ( نه ارطاماسیاx ) اَنگلیون اِنگیل Engil - Angelion ( انجیلx ) اُرگانونOrganon ( نه ارغنونx ) اتلس Atlas ( نه اطلسx ) اَپیون Apion ( نه افیونx ) اَکاکیا Akakia ( نه اقاقیاx ) اِکْلیم Eklim ( نه اقلیمx ) اُکیانوس Ocianus ( نه اقیانوسx ) پَتلموشPatalmush ( پهلوى ) یا پتلمیوس
Patlamius ( نه بطلمیوسx ) کُنستانتینوپول Konstantinopol ( نه قسطنطنیهx ) کِیسَر Keysar ( پهلوى: این واژه پارسى ست ) نه قیصرx آندیوک Andivak ( پهلوى ) یا اَنتاکیاAntakia ( نام شهرى باستانى در روم شرقى ) ( نه انطاکیهx )

فرعوم همان نظام حکومتی فعلی بر مردم ایران است که حاکم فرعون است و پیروان فرعونیان

در پارسی " پرآمون " به چم پسر آمون : که آمون نام یکی از ایزدان مودرایی ( مصر باستان ) بوده و فرمانروایان آن سرزمین خود را با پسوند یا پیشوندهایی به آن ایزدان نام گذاری می کردند ، مانند ، آمون هتب ، آخن آتون .
در مودرای باستان شاهان آن خود را خون خدایان و پسران برگزیده می دانستند.

فرعون لعنت ال. . . . . در مصر باستان حکومت مکرد حضرت موسی علیه السلام وقتی به دنیا آمد مامانش تونو انداخ رود نیل رف کاخ فرعون

فرعون در لغت به معنای خانه ی بزرگ میباشد

جاوید شاه

نه به جمهوری اسلامی

فرعون به پادشاه های مصر باستان گفته میشود که در زبان انگلیسیPharaoh و نمونه ای از این فرعونیان میتوان به ::رامسس دوم ::توت عنخ آمون::کلئوپاترا::اشاره کرد.


کلمات دیگر: