کلمه جو
صفحه اصلی

لی

فرهنگ فارسی

سلسله پادشاهی در کشور کره ( حک. ۱۸۹۷ - ۱۳۹۲ م . ) . این سلسله بسال ۱۸۹۷م . در نتیجه تصرف کره بدست ژامپون از بین رفت .
مرا
درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری بکار رود .

لغت نامه دهخدا

لی . (اِ) پیمانه ای است مردم چین را از زمین مانند جریب ما معادل 576 گز تقریبی . || مقیاس طول ، تقریباً معادل پانصدوپنجاه گز. (ایران باستان ج 3 ص 2263).


لی . (اِخ ) نام رودی به فرانسه و بلژیک .


لی . (اِخ ) ماریوس سوفوز. ریاضی دان نروژی (1842-1899 م .).


لی . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : اسملی .


لی . (ع حرف جر + ضمیر) (از: لَ + ی ) مرا. برای من .


لی . [ ل َی ی ] (ع مص ) لُوی ّ. تافتن رسن راو دوتاه کردن . (منتهی الارب ). تافتن رسن و جز آن . ریسمان تابیدن . (منتخب اللغات ). تافتن رسن . (تاج المصادر). || مایل گردانیدن سر. (منتهی الارب ). پیچانیدن سر. (تاج المصادر). سر پیچانیدن . || بگردانیدن زبان در دهان . (ترجمان القرآن ). گردانیدن زبان در دهان . (تاج المصادر). || اعراض کردن . || به بیست سالگی رسیدن کودک . || کاهلی کردن و سستی کردن . (منتهی الارب ). || رغبت کردن به چیزی . || دنبال جنبانیدن شتر. (تاج المصادر). دم جنبانیدن . (منتخب اللغات ). || مدافعت کردن . لیان . (تاج المصادر). مطل . (منتهی الارب ). مدافعت کردن در وام . (منتخب اللغات ). دیر داشتن وام و ناگزاردن و داردار کردن . (منتهی الارب ). روی واپس نگه کردن . || گردانیدن . || گردانیدن زبان در گواهی و غیر آن . (منتخب اللغات ). چشم داشتن . || برگزیدن کسی را و گرامی داشتن . منکر حق کسی گردیدن . (منتهی الارب ). || (ص ) کلامی لی ؛ گفتاری باطل و مخفی .


لی . [ ل ُی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ الوی . (منتهی الارب ). رجوع به الوی شود.


لی . (اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری به کار رود. قسمی نارون . نامی که در رامسر و دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج . شلدار. قره آقاج . لروت . سمد. سمت . له . و رجوع به اوجا و نارون شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210).


لی. ( پسوند ) مزید مؤخر امکنه : اسملی.

لی. ( ع حرف جر + ضمیر ) ( از: لَ + ی ) مرا. برای من.

لی. ( اِ ) درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری به کار رود. قسمی نارون. نامی که در رامسر و دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج. شلدار. قره آقاج. لروت. سمد. سمت. له. و رجوع به اوجا و نارون شود. ( جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210 ).

لی. ( اِ ) پیمانه ای است مردم چین را از زمین مانند جریب ما معادل 576 گز تقریبی. || مقیاس طول ، تقریباً معادل پانصدوپنجاه گز. ( ایران باستان ج 3 ص 2263 ).

لی. [ ل ُی ی ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ الوی. ( منتهی الارب ). رجوع به الوی شود.

لی. [ ل َی ی ] ( ع مص ) لُوی . تافتن رسن راو دوتاه کردن. ( منتهی الارب ). تافتن رسن و جز آن. ریسمان تابیدن. ( منتخب اللغات ). تافتن رسن. ( تاج المصادر ). || مایل گردانیدن سر. ( منتهی الارب ). پیچانیدن سر. ( تاج المصادر ). سر پیچانیدن. || بگردانیدن زبان در دهان. ( ترجمان القرآن ). گردانیدن زبان در دهان. ( تاج المصادر ). || اعراض کردن. || به بیست سالگی رسیدن کودک. || کاهلی کردن و سستی کردن. ( منتهی الارب ). || رغبت کردن به چیزی. || دنبال جنبانیدن شتر. ( تاج المصادر ). دم جنبانیدن. ( منتخب اللغات ). || مدافعت کردن. لیان. ( تاج المصادر ). مطل. ( منتهی الارب ). مدافعت کردن در وام. ( منتخب اللغات ). دیر داشتن وام و ناگزاردن و داردار کردن. ( منتهی الارب ). روی واپس نگه کردن. || گردانیدن. || گردانیدن زبان در گواهی و غیر آن. ( منتخب اللغات ). چشم داشتن. || برگزیدن کسی را و گرامی داشتن. منکر حق کسی گردیدن. ( منتهی الارب ). || ( ص ) کلامی لی ؛ گفتاری باطل و مخفی.

لی. ( اِخ ) نام رودی به فرانسه و بلژیک.

لی. ( اِخ ) ماریوس سوفوز. ریاضی دان نروژی ( 1842-1899 م. ).

دانشنامه عمومی

لی می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
لی، فلوریدا
لی، ماساچوست
لی (نام خانوادگی)
لی (کنفسیوسی)
لی (جین)

از واحدهای اندازه گیری در کشور چین.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لِّی: برای من - برای من است - فقط برای من است ( اگر ابتدای جمله بیاید)
معنی لِیَ: برای من - برای من است - فقط برای من است (اگر در اول جمله بیاید)
معنی مَا لِیَ: مرا چه شده - چه اتفاقی برای من افتاده
معنی مَا یَکُونُ لِی: مرا نسزد - روا نیست که من
معنی عَیْنٍ: چشمه - چشم (در عباراتی نظیر "قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی ")
معنی لَّا تَغْفِرْ: که نیامرزی (در عبارت "وَإِلَّا تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُن مِّنَ ﭐلْخَاسِرِینَ"چون شرط واقع شده برای جمله بعدی جزم گرفته )
معنی لَوَّوْاْ: پیچ و تاب دادند (با غرور ونخوت وبه طرزی غیر طبیعی ) - برگرداندند- پیچیدند(کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان ر...
معنی لَیّاً: پیچ و خم دادن (کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان را میدهد و در قرآن کریم در باره لیّ سر آمده : لووا رؤسهم و د...
معنی تَلْوُواْ: که بپیچانید - که تحریف کنید (کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان را میدهد و در قرآن کریم در باره لیّ سر آمده : ...
معنی یَلْوُونَ: می پیچانند - تحریف می کنند (کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان را میدهد و در قرآن کریم در باره لیّ سر آمده : ل...
معنی لَا تَلْوُونَ: توجه نمی کردید (از ماده ل ی ی است ، و کلمه لی به معنای التفات و متمایل شدن به این سو و آن سو است و عبارت "وَلَا تَلْوُونَ عَلَیٰ أحَدٍ " یعنی به کسی توجه نمی کردید)
معنی حُکْمَ: حُکم -فرمان محکم ونافذ واستوار- بریدن نزاع به وسیله قضا -علم به معارف حقه الهیه و کشف حقایقی که در پرده غیب است ، و از نظر عادی پنهان است میباشد (درعباراتی نظیر "وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً "و"ءَاتَیْنَاهُ ﭐلْحُکْمَ صَبِی...
معنی یُصِیبُ: اصابت می کند - می رسد(کلمه مصیبت به معنای واقعه و حادثهای است که به انسان یا هر چیز اصابت کند ، و اسم فاعل از مصدر اصابت است ، و از اصابه تیر به هدف منشا گرفته ،هم شامل اصابه حوادث خیر میشود و هم اصابه حوادث شر ، و لی استعمال آن در شر غلبه دارد ، در ...
معنی یُصِیبَکُم: که به شما اصابت کند - که به شما برسد(کلمه مصیبت به معنای واقعه و حادثهای است که به انسان یا هر چیز اصابت کند ، و اسم فاعل از مصدر اصابت است ، و از اصابه تیر به هدف منشا گرفته ،هم شامل اصابه حوادث خیر میشود و هم اصابه حوادث شر ، و لی استعمال آن در شر ...
ریشه کلمه:
ل (۳۸۴۲ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)

گویش مازنی

۱سوراخ – غار – حفره ۲لانه ی خارپشت و دیگر جانوران که در ...


از غارهای اطراف رودخانه ی مهربان نکا و بهشهر


/li/ از غارهای اطراف رودخانه ی مهربان نکا و بهشهر & سوراخ – غار – حفره - لانه ی خارپشت و دیگر جانوران که در عمق زمین حفر شود ۳گیاهی مردابی که برای پوشش بام به کار رود ۴خرده کاه و پوشال ته خرمن

واژه نامه بختیاریکا

( لَی ) روکش اسباب و اساس خانه

پیشنهاد کاربران

این واژه از دو بخش نظر به معنای رای. فکر . اندیشه. جهت. جنبه. نگرش. و بخش دوم لی به معنای. برای من. مرا . است
و در مجموع به معنای عقیده من. و فکر و اندیشه من است

در گویش تاتی لیَ ( لیئه ) هم به سوراخ و روزنه گفته میشودهم به لقد گفته میشود.

من _برای من _من را

کلمه لی به از دوبخش ل - ی تشکیل شده که ترکیب است. معنای این عبارت "ل=برای" و "ی" من که در کل معنای آن "لی=برای من" میشود


لِی در زبان ترکی به معنای قرقی می باشد اگر کسی تند پیاده روی کند میگویند مثل لی میره البته در زبان فارسی هم برای پیاده روی تند از قرقی استفاده میشود مثلا میگن قله ی دماوند را مثل قرقی رفتیم و آمدیم

اشتباه تایپی کلمه جیمیل
gm
لئ
gmail. com


کلمات دیگر: