کلمه جو
صفحه اصلی

احساس


مترادف احساس : عاطفه، حس، درک، دریافتن

برابر پارسی : برداشت، دریافت، سهش، شور

فارسی به انگلیسی

emotion, feel, feeling, heart, pathy _, perception, sensation, sense, sentiment

feeling, sentiment


فارسی به عربی

احساس , انطباع , ذوق , شعور

عربی به فارسی

احساس , حس , شور , تاثير , ظاهر , حواس پنجگانه , هوش , شعور , معني , مفاد , حس تشخيص , مفهوم , احساس کردن , پي بردن


فرهنگ اسم ها

اسم: احساس (دختر) (فارسی) (تلفظ: 'ehsās) (فارسی: اِحساس) (انگلیسی: ehsas)
معنی: عاطفه، ذوق

مترادف و متضاد

sense (اسم)
معنی، جهت، احساس، هوش، مفهوم، مفاد، مضمون، حس، شعور، حس تشخیص، حواس پنجگانه

impression (اسم)
تاثیر، اثر، گمان، خیال، احساس، عقیده، ادراک، چاپ، خاطر، خاطره، نشان گذاری، جای مهر

sentiment (اسم)
تمایل، عاطفه، نیت، احساس، ضعف ناشی از احساسات

apperception (اسم)
درک، احساس

perception (اسم)
اگاهی، درک، احساس، ادراک، دریافت، مشاهده، مشاهده قوه ادراک

feeling (اسم)
احساس، حس

sensation (اسم)
تاثیر، ظاهر، احساس، شور، حس

gusto (اسم)
لذت، درک، احساس، طعم، مزه، ذوق

percipience (اسم)
درک، احساس، دریافت، بینش و ادراک، حس تشخیص

sensing (اسم)
احساس

عاطفه


حس، درک، دریافتن


۱. عاطفه
۲. حس، درک، دریافتن


فرهنگ فارسی

حس کردن، دریافتن، درک کردن ، دریافت
۱ - ( مصدر ) در یافتن درک کردن دانستن آگاه شدن دیدن . ۲ - درک چیزی با یکی از حواس . ۳ - انعکاس ذهنی تائ ثر بدنی و آن پایه و مای. هم. ادراکات است و آن ابتدائی و اصیل است باین معنی که مسبوق بهیچ امر نفسانی دیگر نیست و قدم اولی است که پس از بیرون شدن از قلمرو بدن و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشته میشود و دیگر نفسانیات از تغییر و ترکیب آن صورت میپذیرند .احساس همواره بامور مادی و بدنی که مقدمات آن هستند مقارن و همراه است . توضیح آنکه عوامل خارجی روی بدن تائ ثیراتی کرده بان تغییراتی میدهند و این تغییرات بدنی در نفس انعکاس که احساس نام دارد . بنابراین هر احساسی دو تحریک خارجی . ب - تائ ثر عضوی . یا احساس المی . حس درد جسمانی . یا احساس بصری . حس بینایی . یا احساس تعادلی . حس تعادل و جهت یابی . یا احساس ذوقی . حس چشایی . یا احساس داخلی . حس درونی . یا احساس سردی و گرمی . حس گرما و سرما . یا احساس سمعی . حس شنوایی . یا احساس شمی . حس بویایی . یا احساس لمسی . حس بساوایی . یا احساس وضعی و عضنی . حس حرکت .

حالتی که در هر زمان و مکان ممکن است عارض شود و ذهن را موقتاً اشغال کند، بی‌آنکه لزوماً تظاهری داشته باشد و نیز ممکن است در تصمیم‌گیری دخالت داشته باشد و منشأ عمل یا حرکتی شود


فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - دریافتن ، درک کردن . ۲ - درک چیزی با یکی از حواس .

لغت نامه دهخدا

احساس. [ اِ ] ( ع مص ) دریافت. درک کردن. دریافتن. ( منتهی الارب ). دیدن و یافتن. ( المصادربیهقی ). || دانستن. آگاه شدن. ( منتهی الارب ). || دیدن. ( زوزنی ). || احساس ،درک چیزی است با یکی از حواس. اگر احساس با حس ظاهری باشد آن را مشاهدات گویند و اگر با حس باطن باشد وجدانیات. ( تعریفات جرجانی ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احساس ، بکسر الهمزة هو قسم من الادراک. و هو ادراک الشی الموجود فی المادة الحاضرة عند المدرک مکنوفة بهیئآت مخصوصة من الاین و الکیف و الکم و الوضعو غیرها فلابد من ثلاثة اشیاء حضور المادة و اکتناف الهیئآت و کون المدرک جزئیاً. کذا فی شرح الاشارات. و الحاصل ان الاحساس ادراک الشی بالحواس الظاهرة علی ما یدل علیه الشروط المذکورة و ان شئت زیادة التوضیح فاسمع ان الحکماء قسموا الادراک علی ما اشار الیه شارح التجرید الی اربعة اقسام : الاحساس ، و هو ما عرفت. والتخیّل ، و هو ادراک الشی مع تلک الهیئات المذکورةفی حال غیبته بعد حضوره ای لایشترط فیه حضور المادة،بل الاکتناف بالعوارض و کون المدرک جزئیاً. و التوهم ، و هو ادراک معان جزئیة متعلقة بالمحسوسات. و التعقل ، و هو ادراک المجرد عنها کلیاً کان او جزئیاً - انتهی. و لا خفاء فی ان الحواس الظاهرة لاتدرک الاشیاء حال غیبتها عنها و لا المعانی الجزئیة المتعلقة بالمحسوسات و لا المجرد عن المادة. بل انما تدرک الاشیاء بتلک الشروط المذکورة و ان المدرک من الحواس الباطنة لیس الا الحس المشترک. فانه یدرک الصور المحسوسة بالحواس الظاهرة. و لکن لایشترط فی ادراکه حضور المادة فادراکه من قبیل التخیل لایشترط حضور المادة. و لذا قیل فی بعض حواشی شرح الاشارات ان التخیل هو ادراک الحس المشترک الصور الخیالیة لا الوهم. فانه یدرک المعانی لا الصور فادراکه من قبیل التوهم. و اما ادراک العقل فلا یکون الا من قبیل التعقل ، فانه لایدرک المادیات فثبت ان الاحساس هو ادراک الحواس الظاهرة. و التخیل هو ادراک الحس المشترک. و الوهم هو ادراک التوهم. و التعقل ،هو ادراک العقل و اﷲ تعالی اعلم. هذا! و قد یسمی الکل احساساً، لحصولها باستعمال الحواس الظاهرة او الباطنة. صرح بذلک المولوی عبدالحکیم فی حاشیة القطبی فی مبحث الکلیات. و بالجمله ، فللاحساس معنیان ، احدهما الادراک بالحواس الظاهرة و الاَّخر بالحواس الظاهرة او الباطنة. و اما التعقل فلیس احساساً بکلا المعنیین.

احساس . [ اِ ] (ع مص ) دریافت . درک کردن . دریافتن . (منتهی الارب ). دیدن و یافتن . (المصادربیهقی ). || دانستن . آگاه شدن . (منتهی الارب ). || دیدن . (زوزنی ). || احساس ،درک چیزی است با یکی از حواس . اگر احساس با حس ظاهری باشد آن را مشاهدات گویند و اگر با حس باطن باشد وجدانیات . (تعریفات جرجانی ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احساس ، بکسر الهمزة هو قسم من الادراک . و هو ادراک الشی ٔ الموجود فی المادة الحاضرة عند المدرک مکنوفة بهیئآت مخصوصة من الاین و الکیف و الکم و الوضعو غیرها فلابد من ثلاثة اشیاء حضور المادة و اکتناف الهیئآت و کون المدرک جزئیاً. کذا فی شرح الاشارات . و الحاصل ان الاحساس ادراک الشی ٔ بالحواس الظاهرة علی ما یدل علیه الشروط المذکورة و ان شئت زیادة التوضیح فاسمع ان الحکماء قسموا الادراک علی ما اشار الیه شارح التجرید الی اربعة اقسام : الاحساس ، و هو ما عرفت . والتخیّل ، و هو ادراک الشی ٔ مع تلک الهیئات المذکورةفی حال غیبته بعد حضوره ای لایشترط فیه حضور المادة،بل الاکتناف بالعوارض و کون المدرک جزئیاً. و التوهم ، و هو ادراک معان جزئیة متعلقة بالمحسوسات . و التعقل ، و هو ادراک المجرد عنها کلیاً کان او جزئیاً - انتهی . و لا خفاء فی ان الحواس الظاهرة لاتدرک الاشیاء حال غیبتها عنها و لا المعانی الجزئیة المتعلقة بالمحسوسات و لا المجرد عن المادة. بل انما تدرک الاشیاء بتلک الشروط المذکورة و ان المدرک من الحواس الباطنة لیس الا الحس المشترک . فانه یدرک الصور المحسوسة بالحواس الظاهرة. و لکن لایشترط فی ادراکه حضور المادة فادراکه من قبیل التخیل لایشترط حضور المادة. و لذا قیل فی بعض حواشی شرح الاشارات ان التخیل هو ادراک الحس المشترک الصور الخیالیة لا الوهم . فانه یدرک المعانی لا الصور فادراکه من قبیل التوهم . و اما ادراک العقل فلا یکون الا من قبیل التعقل ، فانه لایدرک المادیات فثبت ان الاحساس هو ادراک الحواس الظاهرة. و التخیل هو ادراک الحس المشترک . و الوهم هو ادراک التوهم . و التعقل ،هو ادراک العقل و اﷲ تعالی اعلم . هذا! و قد یسمی الکل احساساً، لحصولها باستعمال الحواس الظاهرة او الباطنة. صرح بذلک المولوی عبدالحکیم فی حاشیة القطبی فی مبحث الکلیات . و بالجمله ، فللاحساس معنیان ، احدهما الادراک بالحواس الظاهرة و الاَّخر بالحواس الظاهرة او الباطنة. و اما التعقل فلیس احساساً بکلا المعنیین .
- احساس کردن ؛ بیافتن . دریافتن .


فرهنگ عمید

۱. دریافت، درک.
۲. (روان شناسی ) حس کردن چیزی به وسیلۀ یکی از حواس پنج گانه.
۳. (اسم ) عاطفه، ذوق.

دانشنامه عمومی

احساس یا سُهِش در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس و در روان شناسی، بازتاب ذهنی تأثیرات مادی (فیزیکی) است که شالودهٔ همهٔ ادراکات به شمار می رود.
خودآگاهی
علوم اعصاب شناختی
هیجان
مسئله دشوار خودآگاهی
شهود
آزمون شخصیت مایرز-بریگز
ادراک
این کلمه برای اولین بار در زبان انگلیسی برای توصیف احساس فیزیکی لمس یا از طریق تجربه یا ادراک مورد استفاده قرار گرفت. به طور کلی در لاتین احساس به معنای احساس شنیدن یا بوی است. در روانشناسی این کلمه معمولاً برای آگاه ذهنی تجربه از احساسات بکار می رود.
احساس، نخستین گامی است که باید پس از بیرون آمدن از قلمرو جسم (بدن) و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشت. دیگر نفسانیّات از دگرگونی احساس یا آمیختگی با آن پدید می آیند. احساس همواره با مادّیات و عوامل جسمانی که عملاً پیش نیاز آن به شمار می روند، سر و کار دارد بنابراین هر احساس، نیازمند دو مؤلفه است: یکی تحریک بیرونی و دیگری اثرپذیری جسمی (عضوی)
احساس، امری است همگانی، حتی مراتب ضعیف و گنگ و مبهم آن در بی ذوق ترین افراد نیز وجود دارد. تقریباً محال است، شخصی فکراً و جسماً سالم باشد و دستخوش احساس بلکه احساس های مختلف و متناوب نگردد
احساس (فیلم ۲۰۱۵). احساس (به هندی: Jazbaa) فیلمی است محصول سال ۲۰۱۵ و به کارگردانی سانجی گوپتا است. در این فیلم بازیگرانی همچون آیشواریا رای، عرفان خان، شبانه اعظمی، سارا آرجون، جکی شروف ایفای نقش کرده اند.
۹ اکتبر ۲۰۱۵ (۲۰۱۵-10-۰۹)

اصطلاحاً عاطفۀ قلبی.


در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس است و در روان شناسی، بازتاب ذهنی تأثیرات مادی (فیزیکی) است که شالودۀ همۀ ادراکات است.


دانشنامه آزاد فارسی

اِحساس
در اصطلاح فلسفی، ادراک چیزی با یکی از حواس پنج گانه ظاهری و باطنی. در اصطلاح خاص تر، به ادراک ظاهری، مشاهده، و به ادراک حواس باطنی، وجدان گویند. در ادراک حواس ظاهری سه امر شرط است: جزئی بودن محسوس، عوارض داشتن محسوس، حضور محسوس نزد حس و به اعتبار دیگر ارتباط حس کننده با محسوس.

فرهنگ فارسی ساره

سهش، شور، دریافت، برداشت


فرهنگستان زبان و ادب

{feeling} [روان شناسی] حالتی که در هر زمان و مکان ممکن است عارض شود و ذهن را موقتاً اشغال کند، بی آنکه لزوماً تظاهری داشته باشد و نیز ممکن است در تصمیم گیری دخالت داشته باشد و منشأ عمل یا حرکتی شود

نقل قول ها

احساس، احساسات و عواطف موضوع این نوشتار است.
• «احساسات و عواطف ما زندگی ما را تشکیل می دهد. ما به وسیله احساسات وعواطف خود زندگی می کنیم. این احساسات است که به زندگی ما گرمی و حرارت می بخشد.»چانینک بدون منبع• «مردم در قلمرو احساسات خیلی زودتر با هم آشنا و صمیمی می شوند تا در محیط نفوذ عقل و منطق.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احساس در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس است.
احساس در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس است.
احساس در روان شناسی
احساس در روان شناسی، بازتاب ذهنی تأثیرات مادی (فیزیکی) است که شالوده ی همه ی ادراکات به شمار می رود.
مؤلفه ها
احساس، نخستین گامی است که باید پس از بیرون آمدن از قلمرو جسم (بدن) و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشت. دیگر نفسانیات از دگرگونی احساس یا آمیختگی با آن پدید می آیند. احساس همواره با مادیات و عوامل جسمانی که عملا پیش نیاز آن به شمار می روند، سر و کار دارد. بنابراین هر احساس، نیازمند دو مؤلفه است: یکی تحریک بیرونی و دیگری اثرپذیری جسمی (عضوی).
همگانی بودن
...

[ویکی فقه] احساس (ادبیات فارسی). احساس در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس است.
احساس در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس است.
احساس در روان شناسی
احساس در روان شناسی، بازتاب ذهنی تأثیرات مادی (فیزیکی) است که شالوده ی همه ی ادراکات به شمار می رود.
مؤلفه ها
احساس، نخستین گامی است که باید پس از بیرون آمدن از قلمرو جسم (بدن) و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشت. دیگر نفسانیات از دگرگونی احساس یا آمیختگی با آن پدید می آیند. احساس همواره با مادیات و عوامل جسمانی که عملا پیش نیاز آن به شمار می روند، سر و کار دارد. بنابراین هر احساس، نیازمند دو مؤلفه است: یکی تحریک بیرونی و دیگری اثرپذیری جسمی (عضوی).
فرهنگ نامه ادبی فارسی، انوشه، حسن؛ تهران، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۶، چاپ اول، ص ۲۶.
...

پیشنهاد کاربران

درک و فهم

پارسی سره ی احساس : سهش و سترسا اومده .
مثال : من احساس ترا درک میکنم .
پارسی سره اش میشه : من سهش ترا درمی یابم.

این واژه از حس می آید جمع حس ها ( احساس )


واژه ایرانی هس که عرب آنرا حس مینویسد دارای دو ریشه و دو معنا است:



1 - واژه هس از ریشه پیشاهندواروپایی ayǝs - به معنای جستجو seek به دست آمده که با واژه آذری ایستک ( آرزو شده ) و واژه اوستایی اش iš و واژه سنسکریت iSa इष و واژه روسی искать و واژه انگلیسی ask ( پرسیدن ) همریشه است. ممکن است که اش ریشه واژه عشق باشد زیرا در هندی کهن ī̆ṣma - نام دیگر خدای عشق Kāmadeva=god of love ( کام دیو ) بوده است. از همین ریشه لغت عربی حس به دست آمده مانند: یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ �قرآن مجید� اى پسرانم بروید و از یوسف و برادرش جستجو ( پرسش ) کنید.



2 - واژه هس از ریشه عیلامی - دراویدی *hi - iš ( هی - ای=علم پسوند اش=دادن ) به معنای شناخت به دست آمده که با واژگان ایرانی ایور ( ای=علم ور=بزرگ ) به معنای یقین و اسم ( اس ام=شیم در پهلویک ) به معنای شناسه دار همریشه است. از همین ریشه لغت *hassa در عربی و لغت *ass در اوگاریت ( سوریه کهن ) به معنای حس کردن to feel به دست آمده است. ای *ey - یک واژه کهن از زبان دراویدی به معنای دانستن فهمیدنto know how to, understand است. عرب از ریشه فرضی حس س واژگان جعلی احساس محسوس احساسات حساس حساسیت را به دست آورده است.



درک کردن ، فهمیدن، دریافتن


لطفا گیر ندید😐

نازک اندیشی، وبه اوکه بااحساس است. می توان نازک اندیش گفت.


کلمات دیگر: