کلمه جو
صفحه اصلی

بازیگر


مترادف بازیگر : آرتیست، بازیکن، ستاره، هنرپیشه، هنرمند ، بازی کن، نقش پرداز، نیرنگ باز، فریب کار، حقه باز

متضاد بازیگر : تماشاچی، تماشاگر، تماشایی

فارسی به انگلیسی

actor, actress, artist, artiste, entertainer, performer, player, thespian, buffoon

buffoon


actor, actress, artist, artiste, entertainer, performer, player, Thespian


فارسی به عربی

ممثل

مترادف و متضاد

actor (اسم)
بازیگر، هنرپیشه، شاکی، حامی، خواهان

performer (اسم)
بازیگر، سازنده، ساز زن، ایفا کننده

puppeteer (اسم)
بازیگر، خیمه شب باز

mummer (اسم)
بازیگر، هنرپیشه صامت، بازیگر نقابدار ایام نوئل

stager (اسم)
بازیگر، ادم کهنه کار، گرگ باران دیده

صفت ≠ تماشاچی، تماشاگر، تماشایی


آرتیست، بازیکن، ستاره، هنرپیشه، هنرمند ≠ بازی‌کن


۱. آرتیست، بازیکن، ستاره، هنرپیشه، هنرمند ≠ تماشاچی، تماشاگر، تماشایی
۲. بازیکن
۳. نقشپرداز
۴. نیرنگباز، فریبکار، حقهباز


فرهنگ فارسی

بازی کننده، هنرپیشه
( صفت ) ۱ - بازی کننده . ۲ - کسی که در تماشاخانه یا در فیلم بازی کند هنرپیشه.

فرهنگ معین

(گَ ) (ص فا. ) ۱ - هنرپیشه . ۲ - بازیکن . ۳ - مجازاً نیرنگ باز، فریب کار.

لغت نامه دهخدا

بازیگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) بازی کننده. لَعِب ( منتهی الارب ) لَعّاب ( دهار ) سامد. قصّاف. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). لاعب. لاهی. ( دهار ). آنکه ببازیهای تفریحی و ورزش سرگرم شود. سرگرم کننده. مشغول کننده :
شده تیغها در سر انداختن
چو بازیگر از گویها باختن.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بادپیچ بازیگر.
ابوالمثل بخاری.
بقال را از برای دفع موشان راسوئی بود، دست آموز و بازیگر. ( سندبادنامه ص 202 ). || هنگامه گیر. مُشَعبِد. مقلد. مُقَلِّس. ( منتهی الارب ). بندباز. ( ناظم الاطباء ) :
به بازیگری ماند این چرخ مست
که بازی بر آرد به هفتاد دست.
فردوسی.
چو چنبرهای یاقوتین به روزباد، گلبنها
جهنده بلبل و صلصل چو بازیگر به چنبرها.
منوچهری.
که گیتی یکی نغز بازیگر است
که هر دم ورا بازی دیگر است.
( گرشاسب نامه ص 186 )
پیروزه رنگ دایره آسیا مثال
بازیگریست نادره و خلق چون خیال.
ناصرخسرو.
بازیگر است این فلک گردان
امروز کرد تابعه تلقینم.
ناصرخسرو.
از تو بازیچه عجب کرده ست
گردش این سپهر بازیگر.
مسعودسعد.
کنون همچو بازیگران گاه گشتن
کند همتش را همی بندبازی.
سوزنی.
زباد بررخ او زلف حلقه حلقه او
خمیده چنبر بازیگر است و بازیگر.
سوزنی.
چو هندوی بازیگر گرم خیز
معلق زنان هندوی تیغ تیز.
نظامی.
خیالی برانگیزم از پیکری
که نارد چنان هیچ بازیگری.
نظامی.
ببازی در آید چو بازیگری
ز پرده برون آورد پیکری.
نظامی.
|| جلف. سبک. شیطان به اصطلاح امروز. ( یادداشت مؤلف ) :
گفتم این بازیگری با هر کسی چندین چراست ؟
گفت بازیگر بود کودک چو بازاری بود.
حقوری هروی.
|| رقاص. پای کوب : اُلعوبَه ، زن بازیگر. رقاصه ( صراح اللغة ). رامشی. رامشگر : و بازیگران بازی میکردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 42 ).
راست گفتی ز مشک بر کافور
لعبتانند گشته بازیگر.
فرخی.
تبیره زنان پیش و بازیگران
سران می دهنده به یکدیگران.
اسدی ( گرشاسب نامه ).

بازیگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بازی کننده . لَعِب (منتهی الارب ) لَعّاب (دهار) سامد. قصّاف . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). لاعب . لاهی . (دهار). آنکه ببازیهای تفریحی و ورزش سرگرم شود. سرگرم کننده . مشغول کننده :
شده تیغها در سر انداختن
چو بازیگر از گویها باختن .

اسدی (گرشاسب نامه ).


ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بادپیچ بازیگر.

ابوالمثل بخاری .


بقال را از برای دفع موشان راسوئی بود، دست آموز و بازیگر. (سندبادنامه ص 202). || هنگامه گیر. مُشَعبِد. مقلد. مُقَلِّس . (منتهی الارب ). بندباز. (ناظم الاطباء) :
به بازیگری ماند این چرخ مست
که بازی بر آرد به هفتاد دست .

فردوسی .


چو چنبرهای یاقوتین به روزباد، گلبنها
جهنده بلبل و صلصل چو بازیگر به چنبرها.

منوچهری .


که گیتی یکی نغز بازیگر است
که هر دم ورا بازی دیگر است .

(گرشاسب نامه ص 186)


پیروزه رنگ دایره ٔ آسیا مثال
بازیگریست نادره و خلق چون خیال .

ناصرخسرو.


بازیگر است این فلک گردان
امروز کرد تابعه تلقینم .

ناصرخسرو.


از تو بازیچه ٔ عجب کرده ست
گردش این سپهر بازیگر.

مسعودسعد.


کنون همچو بازیگران گاه گشتن
کند همتش را همی بندبازی .

سوزنی .


زباد بررخ او زلف حلقه حلقه ٔ او
خمیده چنبر بازیگر است و بازیگر.

سوزنی .


چو هندوی بازیگر گرم خیز
معلق زنان هندوی تیغ تیز.

نظامی .


خیالی برانگیزم از پیکری
که نارد چنان هیچ بازیگری .

نظامی .


ببازی در آید چو بازیگری
ز پرده برون آورد پیکری .

نظامی .


|| جلف . سبک . شیطان به اصطلاح امروز. (یادداشت مؤلف ) :
گفتم این بازیگری با هر کسی چندین چراست ؟
گفت بازیگر بود کودک چو بازاری بود.

حقوری هروی .


|| رقاص . پای کوب : اُلعوبَه ، زن بازیگر. رقاصه (صراح اللغة). رامشی . رامشگر : و بازیگران بازی میکردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 42).
راست گفتی ز مشک بر کافور
لعبتانند گشته بازیگر.

فرخی .


تبیره زنان پیش و بازیگران
سران می دهنده به یکدیگران .

اسدی (گرشاسب نامه ).


و مطرب و مسخره وبازیگر بخود راه ندهد. (مجالس سعدی ص 25). و رجوع به بازیکن و بازی کننده و بازی کردن شود.

فرهنگ عمید

۱. اجراکنندۀ نقش در نمایش، فیلم، و مانندِ آن.
۲. [مجاز] حیله گر، نیرنگ باز.

دانشنامه عمومی

بازیگر (آلبوم). بازیگر نام یک آلبوم موسیقی اثر قاسم افشار (خواننده)، هنرمند ایرانی است که در سبک پاپ تهیه شده و دارای ۸ آهنگ است.

دانشنامه آزاد فارسی

بازیگر (actor)
ایفاگر نقش یا نقش هایی در فیلم یا نمایش. در یونان باستان بازیگرانی که دیالوگ می گفتند از گروه کُر و آوازخوانان متمایز بودند، ولی در هندوستانو ژاپن قرون وسطا حرکات موزون، آواز و رقص توانایی اصلی بازیگر برشمرده می شدند. تسلّط بر صدا، حرکات بدن و چهره در اجرای نمایش های فاقد صورتکو نیز توانایی تجسم شخصیت ها و حالات عاطفی گوناگون از ملزومات بازیگری در همه دوره ها بوده اند.
یونان و روم در عصر کلاسیک. در یونان باستان، بازیگران نمایش های تراژیک جایگاه والای اجتماعی و تشکّل های صنفی نیز داشتند؛ برعکس بازیگران رومی جایگاه اجتماعی پایینی داشتند و از میان بردگان انتخاب می شدند. به علاوه سبک بازیگری یونانیان و رومیان متفاوت بود. نخستین تراژدی های یونانی بسیار رسمی بودند و با شکوه و عظمت ویژه ای اجرا می شدند؛ البته این سبک اجرا به تدریج واقع گرایانه تر شد؛ هرچند در روم نیز سبک تصنّعیو تئاتریرواج یافته بود زیرا بازیگران رومی مجبور بودند کارهای جذابی نشان دهند تا بتوانند با سرگرمی های هیجان انگیز آمفی تئاترها رقابت کنند.
قرون وسطا. با از میان رفتن تئاتر سازمان یافته، مقارن با فروپاشی امپراتوری روم، لال بازان و دیگر هنرمندان و بازیگران مجبور شدند با تکیه بر ابتکار و هنر سنّتی خود، روزگار بگذرانند. بازیگران نمایش های نیایشیقرون وسطا خود روحانیان بودند. هدف آنان سرگرم کردن نبود، بلکه بر اهمیت عاطفی و اعتقادی رویدادهای تاریخی کتاب مقدس تأکید داشتند. این روحانیان نقش بازیگر را فقط به این علت ایفا می کردند، که بر تشریفات کشیشی معمول خود جلوه های نمایشی بیافزایند؛ ولی نمایش های مصائب مسیحاروپای قرون وسطا ـ برخلاف نمایش های نیایشی، که فقط هدف آموزشی داشتند ـ آموزشی و سرگرم کننده نیز بودند. بازیگران این نمایش ها اعضای صنف های گوناگونی را تشکیل می دادند که برحسب شغل خود نقشی را در اجرای نمایش برعهده می گرفتند. این بازیگران موفق شدند در اجرا سبک نمایشی بی پیرایه تری را نشان دهند و هرچند آماتور بودند، در کار خود مهارت فراوان داشتند.
ظهور بازیگران حرفه ای در انگلستان. قرن ۱۵م شاهد ظهور بازیگران حرفه ای بود. بازیگرانی که با اجرای میان پرده هایی در تالارهای پذیرایی عهد تودورو نیز سفر به نقاط گوناگون، مهارت های سنّتی خود را به نمایش می گذاشتند. در ربع پایانی قرن ۱۶، چند گروه عمدۀ بازیگران حرفه ای در تماشاخانه های دایمی لندن متمرکز و مشغول فعالیت شدند. چنین می نماید که بازیگران روزگار شکسپیر بسیاری از سنّت های بازیگران میان پرده ها را ادامه دادند، با این تفاوت که سبکشان چندان رسمی نبود. در این دوره از رسمیت و تکلّف دورۀ پیشین کاسته شد. با این همه بازیگران عهد الیزابت، همچون هنرمندان قرون وسطا، به شیوه ای نقش ایفا می کردند که بیشتر یادآور نمایش های متصنّع شرقی تا واقع گرایی سنجیدۀ امروز بود.
سبک های فرانسوی. بازیگران نمایش های تراژدی، در تئاتر نئوکلاسیک فرانسه، اجرا و بیانی سبک پرداختهداشتند که درخور شکوه و عظمت این گونه نمایش ها بود. اما بازیگران نمایش های فارس همچنان از شیوه های سنّتی سود می جستند که عمدتاً تحت تأثیر روش های هنرمندان کمدیا دلارتهبود و به همان فنون خاص بدیهه پردازی، طرح های داستانی و شخصیت های قراردادی متکی بودند.
به سوی واقع گرایی. بازیگری پس از رنسانسبه تدریج شکلی واقع گرایانه به خود گرفت. آشکارترین تظاهرات این امر در تغییر طراحی صحنه و لباس روی داد. زنان که در روم باستان امکان بازیگری داشتند، در قرون وسطا و عهد الیزابت از حضور در صحنه های نمایش محروم شدند و این قانون تا قرن ۱۶ همچنان پابرجا بود. در قرن ۱۶ بازیگران زن حرفه ای نخست در ایتالیا و سپس در فرانسه دوباره بر صحنه نمایش ظاهر شدند؛ در انگلستان نیز با آغاز دورۀ بازگشتو بازگشایی تماشاخانه ها دوباره به بازیگری پرداختند. حضور مجدّد بازیگران زن موجب حذف پسران جوانی شد که ایفای نقش زنان را برعهده داشتند و این خود گامی مهم به سوی واقع گرایی بود. با این تغییرات، شیوۀ اجرا در قرن های ۱۸ و ۱۹، در قیاس با اجراهای امروزی، بسیار تصنعی و نامعقول می نمود. شهرت بازیگران بزرگ این دوره، نظیر دیوید کریگ، ادموند کین، هنری اِروینگو سارا برنار، بیشتر محصول استادی ایشان در تجسّم عواطف پرشوری بود که از شخصیت های جذاب خود آن ها سرچشمه می گرفت. ناتورالیسمواکنشی بود به نمایش های ملودرام که در بیان احساسات و عواطف مبالغه می کردند. همچنین در شکل گیری فن بازیگری جدید کمک بسزایی کرد.
سبک های مدرن غربی. در تئاتر تجاری معاصر، ناتورالیسم هنوز هم رایج است؛ بدین ترتیب که بازیگران برای طبیعی جلوه دادن رفتارهای خود بر روی صحنه تئاتر، بسیار تمرین و مطالعه می کنند؛ در عین حال دربرابر ناتورالیسم غالب در تئاتر قرن ۲۰، نیز واکنش های گوناگونی بروز کرده است، ازجمله جنبش فراگیر «تئاترگرایی»؛ شگردهای بسیار متصنّع اکسپرسیونیسم؛ کارها و نظریات آنتونن آرتوو پیتر بروککه بازگشتی به سبک های بدوی و قراردادهای تئاتر شرق بود؛ و بالاخره کارهای برتولت برشتکه در آن ها آگاهانه از درگیری عاطفی تماشاچی با نمایش پرهیز می کرد.

فرهنگستان زبان و ادب

{player, actor , actress} [سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] هنرمندی که نقشی را بر روی صحنه اجرا می کند
[هنرهای نمایشی] ← هنرپیشه

واژه نامه بختیاریکا

بازِندِه؛ بازا

پیشنهاد کاربران

actor به معنی بازیگر مرده
actress هم به معنی بازیگر زنه

بازیگری یعنی شغل مقدس و جان بخشیدن به شخصیت است

عاشق حرفه بازیگری. . . !

من حتما بازیگر می شود !
تمام. . . .

رویای بزرگم ( بازیگری )

بازیگری یعنی وجود من یعنی اگه یک روز روی صحنه تئاتر نرم وبازی نکنم میمیرم ودراینده بازیگر میشم


کلمات دیگر: