مترادف مصرف : استعمال، استفاده، صرف، کاربرد
برابر پارسی : کارکرده، کاربرد، کاربری، کارکرد، گسارش
consumption, use
کنار , لب , ساحل , بانک , ضرابخانه , رويهم انباشتن , در بانک گذاشتن , کپه کردن , بلند شدن (ابر يا دود) بطور متراکم , بانکداري کردن
استعمال، استفاده، صرف، کاربرد
مصرف . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای بازگشتن . (یادداشت مؤلف ).مَصْرِف . || خرج و صرف . (ناظم الاطباء). مصرف به معنی صرف کردن که معمولاً به فتح راء تلفظ کنندبه کسر راء است زیرا عین مضارع آن مکسور است . (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 2 شماره ٔ 1 ص 26).
- مصرف شدن ؛ به کار شدن . خرج شدن . به کار رفتن : در خانه ٔ ما روزی یک کیلوگرم قند مصرف می شود. (از یادداشت مؤلف ).
- مصرف کردن ؛ به کار بردن : در چاپخانه ٔ دانشگاه کاغذ زیادی مصرف می کنند. (از یادداشت مؤلف ).
|| قیمت . || فایده .
- بی مصرف ؛ بی فایده و هیچکاره . (ناظم الاطباء).
مصرف . [ م ُ رِ ] (ع ص ) صرف کننده . (از غیاث ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
حافظ.
گسارش، کاربرد، کارکرد