کلمه جو
صفحه اصلی

قوش


مترادف قوش : باز، باشه، سنقر، شاهباز، طرلان، قرقی، واشق

برابر پارسی : باز شکاری

فارسی به انگلیسی

falcon, peregrine (falc), hawk

falcon


فارسی به عربی

صقر

مترادف و متضاد

falcon (اسم)
باز، قوش، سنقر، شاهین، توپ قدیمی

hawk (اسم)
باز، قوش، شاهین

bird of prey (اسم)
قوش، مرغ شکاری گوشتخوار

باز، باشه، سنقر، شاهباز، طرلان، قرقی، واشق


فرهنگ فارسی

قرقی، باشه، پرندهای شکاری بانوک خمیده وپنجه قوی
معرب کوچک

فرهنگ معین

[ تر. ] (اِ. ) از مرغ های شکاری دارای نوک خمیده و محکم و پنجه های قوی .

لغت نامه دهخدا

قوش . (ترکی ، اِ) مرغی است شکاری . (ناظم الاطباء). هر پرنده ٔ شکاری . (فرهنگ نظام ). و در لغات ترکی نوشته قوش بضم قاف و واو معدوله غیرملفوظ و سکون شین بمعنی شکاری مثل باز و جره و شکره و شاهین عموماً و به معنی باز خصوصاً. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).


قوش . (معرب ، ص ) معرب کوچک . (المعرب جوالیقی ص 256، 257) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): رجل قوش ؛ ای صغیرالجثة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


قوش. ( معرب ، ص ) معرب کوچک. ( المعرب جوالیقی ص 256، 257 ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): رجل قوش ؛ ای صغیرالجثة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

قوش. ( ترکی ، اِ ) مرغی است شکاری. ( ناظم الاطباء ). هر پرنده شکاری. ( فرهنگ نظام ). و در لغات ترکی نوشته قوش بضم قاف و واو معدوله غیرملفوظ و سکون شین بمعنی شکاری مثل باز و جره و شکره و شاهین عموماً و به معنی باز خصوصاً. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

پرنده ای شکاری با نوک خمیده، پنجه های قوی، و پرهای بلند، باشه.

دانشنامه عمومی

قوش به گروهی از پرندگان شکاری گفته می شود. این واژه تعریف دقیقی ندارد و ممکن است به هر پرندهٔ شکاری گفته شود، اما معمولأ به گونه های کوچکتر خانوادهٔ Accipitridae (عقابیان یا قوشیان) به ویژه زیرخانوادهٔ Accipitrinae یا در اصطلاح بازداری سنتی شکاریان زردچشم اشاره دارد. گونه های بزرگتر این خانواده را عقاب، کرکس، سنقر، کورکور و سارگپه می نامند.
قوش ها شکارچیانی توانمند و چابک هستند که در شکار پرندگان، پستانداران و خزندگان کوچک تخصص دارند. سرعت آنها به اندازه شاهین ها نیست اما توانایی شکار پرندگان در حال پرواز را دارند. طرلان، قرقی، پیغو و پیغوی کوچک چهار گونه قوش بومی ایران هستند که طرلان بزرگترین و کمیابترین آنهاست.

دانشنامه آزاد فارسی

قوش (falcon)
هر یک از پرندگان شکاری، متعلق به جنس Falco، خانوادۀ بازیان، راستۀ شاهین سانان. قوش ها کوچک ترین قرقی هایند و اندازۀ آن ها از پانزده تا ۶۰ سانتی متر متغیر است. منقاری کوتاه و خیمده، با یک دندان در آرواره دارند. بال های این پرندگان بلند و نوک تیز، و پنجه هایشان کشیده است. قوش ها در نقاط مرتفع آشیانه می سازند و طعمۀ خود را حین پرواز، و بر اثر ضربۀ حاصل از فرود با سرعت زیاد می کشند. قوش معمولی و دلیجه هم در این گروه قرار دارند. قوش معمولی Falco peregrinus، طولی حدود ۵۰ سانتی متر دارد. این جانور پس از آن که در امریکای شمالی و بریتانیا به علت استفاده از حشره کش ها و شکار به دست پرنده بازان شکارچی و کلکسیونرهای تخم پرندگان به مرز انقراض رسید، جمعیت خود را بازسازی کرده است. سرعت این جانور هنگام حمله به شکار ۲۴۰ کیلومتر در ساعت، و در نتیجه سریع ترین موجود زندۀ جهان است. سایر قوش ها عبارت اند از لیل Falco subbuteo، ترمتای Folco columbarius، دلیجه Falco tinnunculus، لاچین Falco biarmicus، و بالابان Falco cherrug. لیل و ترمتای حدود ۳۰ سانتی متر طول دارند، پشت آن ها به رنگ آبی درخشان و شکم آن ها قرمز رنگ است. این پرندگان در بیشه ها و دشت ها آشیانه می سازند. دلیجه کمی بیش از ۳۰ سانتی متر طول دارد، سر و دمش خاکستری، پشتش بلوطی کم رنگ، و دارای خال های سیاه است. از جنس Falco در ایران یازده گونه یافت می شود که با نام های دلیجه (دو گونه)، ترمتای (چهار گونه)، لیل، لاچین، بالابان، بحری، و شاهین شناخته می شوند. این پرندگان شکارچیان ماهری اند. شکار این پرندگان تهدیدی برای این ثروت ملی است.

گویش مازنی

/ghoosh/ پرنده ای شکاری – باشه – سنقر

پرنده ای شکاری – باشه – سنقر


پیشنهاد کاربران

در زبان ترکی به هر پرنده ای قوش می گویند چه شکاری باشد وچه غیر شکاری /بعنوان مثال به قرقی و باز و عقاب هم قوش میگویند به گنجشگ و بلبل و کبوتر هم قوش میگویند اکثر لغتنامه های فارسی به اشتباه قوش را فقط پرنده ی شکاری معرفی کردهاند

در زبان لری بختیاری :

قُش=جغد
بیقُش=جغد

در مَنای مجازی به کسی گفته میشود که کاری زیرکانه همراه بازیگوشی و بدجنسی انجام می دهد.

نام پرنده ایست که ترکهای قدیم بر روی دختران قوی و باهیبت خود میگذاشتند

قوش در گویش دری و هزارگی افغانستان ، بنام مرغ شکاری و همچنین قُش=به تجمعی از مردم و معرکه نیز می گویند مثلا قُش عسکری یا پادگان نظامی عساکر


کلمات دیگر: