کلمه جو
صفحه اصلی

شاهین


مترادف شاهین : شاهباز، عقاب، لاچین، زبانه، میله

فارسی به انگلیسی

royal falcon, beam, pointer, tongue, index, hawk

royal falcon


beam


index, tongue, pointer


فارسی به عربی

صقر , عتلة

فرهنگ اسم ها

اسم: شاهین (پسر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی، هنری) (تلفظ: šāhin) (فارسی: شاهين) (انگلیسی: shahin)
معنی: نام نوعی پرنده شکاری، منسوب به شاه، نوعی پرنده ی شکاری از خانواده ی باز، ( در قدیم ) ( درگاه شماری ) برج میزان، ( در قدیم ) ( در نجوم ) سه ستاره در امتداد خط مستقیم در صورت فلکیِ نسر طایر، ( در قدیم ) ( در موسیقی ) از آلات بادیِ موسیقی که در اوایل عهد اسلامی رایج بوده است، پرنده شکاری

(تلفظ: šāhin) نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز ؛ (در قدیم) (درگاه شماری) برج میزان ؛ (در قدیم) (در نجوم) سه ستاره در امتداد خط مستقیم در صورت فلکیِ نسر طایر ؛ (در قدیم) (در موسیقی) از آلات بادیِ موسیقی که در اوایل عهد اسلامی رایج بوده است .


مترادف و متضاد

lever (اسم)
بازو، دسته، دیلم، اهرم، شاهین، میله اهرم

falcon (اسم)
باز، قوش، سنقر، شاهین، توپ قدیمی

hawk (اسم)
باز، قوش، شاهین

merlin (اسم)
شاهین، قوش کوچک اروپایی

شاهباز، عقاب، لاچین


زبانه، میله


۱. شاهباز، عقاب، لاچین
۲. زبانه، میله


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گونه ای پرنده از راسته شکاریان روزانه از تیره بازها که دارای قرنیه ای سیاه رنگ است . در حدود ۴٠ گونه ای از این پرنده شناخته شده که در سراسر کره زمین منتشرند . شاهین دارای پرهایی زرد رنگ است ولی پرهای پشت این حیوان به خاکستری میگراید و زیر شکمش قهوه یی است . وی دارای خالهای تیره می باشد نر این حیوان قدری کوچکتر از ماده است . شاهین جزو شکاریان بسیار جسور و با شهامت است و با وجود آن که از قوش کوچکتر است به علت جسارتی که دارد گاهی به عقاب و قوش حمله می نماید . شاهین عموما در کوههای مرتفع و لابلای صخره ها تخم گذاری می کنند . گونه های این پرنده در ایران فراوان است و مخصوصا گونه ای از آن که در کوهستانهای اطراف اردبیل است از نوع ممتاز می باشد . شاهین را صیادان جهت شکار تربیت می کنند . ۲ - در برخی کتب شاهین مرادف با عقاب ذکر شده است . ۳ - میله ای که دو کفه ترازو را بدان آویزند زبانه ترازو .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - از پرندگان شکاری شبیه به عقاب . ۲ - زبانة ترازو.

لغت نامه دهخدا

شاهین . (اِخ ) (جرجس ...) دمشقی ، سریانی و رئیس اسقفان حمص و حماة و توابع آن بود در سال 1285 هَ . ق . بدنیا آمد و در 1321 هَ . ق . درگذشت . از اوست : خلاصة الاَّثارفی تاریخ الامصار. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 119).


شاهین . (اِخ ) این کلمه را بعنوان نام بکار برده اند چنانکه بیست و دو تن از سران و ناموران ایرانی و ارمنی و ترک و تازی که شاهین نام داشتند در نام نامه ٔ ایرانی یاد شده اند. (فرهنگ ایران باستان ص 296 و بعد).


شاهین . (اِخ ) بنا بروایت تاریخ الخلفاء مادر یزید ناقص و ابراهیم فرزندان ولیدبن عبدالملک است و در جای دیگر نام مادراین دو کس را شاهفرید نوشته است . (از تاریخ الخلفاءص 17، 168، 189). رجوع به شاهفرند و شاهفرید شود.


شاهین. ( اِ ) پرنده ای باشد شکاری و زننده از جنس سیاه چشم. ( برهان قاطع ). پرنده ای است که بدان شکار کنند. ( شرفنامه منیری ). یکی از مرغان شکاری بسیار جسور و باشهامت است و با وجود آنکه از قوش کوچکتر است بعلت جسارتی که دارد گاهی بعقاب و قوش حمله میکند. این پرنده هوشیار و چالاک در همه جا دیده میشود، بویژه در سرزمینهای بیشه زار و کوهستانی ناگزیر ایران هم نشیمنگاه این مرغ بوده و هست و دیرگاهی است توجه ایرانیان به این هوانورد گستاخ کشیده شده است و پرش آن را بفال نیک میگرفتند. این مرغ دوبار بنام «سئن » در اوستا یاد گردیده است و اوستاشناسان اروپایی آن را بمعنی عقاب برگردانده اند از اینکه سئن همان شاهین ( عقاب ) است مورد شک نیست. و صفت شاهین از واژه شاه درآمده و این پرنده بمناسبت شکوه و توانایی و تقدس خود شاه مرغان خوانده شده است. ( فرهنگ ایران باستان ص 396 ببعد ). در کلیه فرهنگها عقاب در فارسی «آله » نامیده میشود و در بسیاری از لهجه های کنونی ایران نیز چنین آمده است و در لهجه ای بهیأت شائین بجای مانده. ( حاشیه برهان چ معین ). در وجه تسمیه این پرنده بشاهین گویند چون در سیری و گرسنگی نهایت اعتدال را نگاه دارد بشاهین ترازو در اعتدال تشبیه شده است. درباره بهترین نوع این پرنده گفته اند که : باید سرخ رنگ ، عظیم الجثه ، با چشمهای درشت و تیزبین ، گردن بلند، موی بر روی پیشانی افشانده و درشت منقار و سینه فراخ با رانهای فربه و گوش و پاهای کوتاه و پنجه باز با بالهای بلند و دم کوتاه پرپشت باشد و بعضی گویند که رنگ اصلی این پرنده سیاه بوده است لذا سیاهرنگ آن بهتر باشد. گویند اول کسی که این پرنده را بدست آورد قسطنطین قیصر رم بود چون سرعت و بلندپروازی و شکار پرنده را بدید او راخوش آمد و دستور داد او را شکار کنند و در شکارها شاهین را بر روی دست خود نگاه میداشت. مؤلف «المصایدو المطارد» گوید: رسم و عادت پادشاهان روم بر آن بود که هنگام حرکت شاهینها بر فراز سر آنان پرواز میکردند و هر آنجا که شاه فرود می آمد آنها نیز فرود می آمدند و یکی از علایم عظمت و بزرگی در نزد سلاطین عرب بود که هنگام حرکت موکب شاهینها را بر فراز خود بپروازدر می آوردند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 58 ) :
هزار کبک ندارد دل یکی شاهین
هزار بنده ندارد دل خداوندی.
شهید بلخی.
سگ و یوز در پیش شاهین و باز
همی راند بر دشت روز دراز.

شاهین . (اِ) پرنده ای باشد شکاری و زننده از جنس سیاه چشم . (برهان قاطع). پرنده ای است که بدان شکار کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). یکی از مرغان شکاری بسیار جسور و باشهامت است و با وجود آنکه از قوش کوچکتر است بعلت جسارتی که دارد گاهی بعقاب و قوش حمله میکند. این پرنده ٔ هوشیار و چالاک در همه جا دیده میشود، بویژه در سرزمینهای بیشه زار و کوهستانی ناگزیر ایران هم نشیمنگاه این مرغ بوده و هست و دیرگاهی است توجه ایرانیان به این هوانورد گستاخ کشیده شده است و پرش آن را بفال نیک میگرفتند. این مرغ دوبار بنام «سئن » در اوستا یاد گردیده است و اوستاشناسان اروپایی آن را بمعنی عقاب برگردانده اند از اینکه سئن همان شاهین (عقاب ) است مورد شک نیست . و صفت شاهین از واژه ٔ شاه درآمده و این پرنده بمناسبت شکوه و توانایی و تقدس خود شاه مرغان خوانده شده است . (فرهنگ ایران باستان ص 396 ببعد). در کلیه ٔ فرهنگها عقاب در فارسی «آله » نامیده میشود و در بسیاری از لهجه های کنونی ایران نیز چنین آمده است و در لهجه ای بهیأت شائین بجای مانده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). در وجه تسمیه ٔ این پرنده بشاهین گویند چون در سیری و گرسنگی نهایت اعتدال را نگاه دارد بشاهین ترازو در اعتدال تشبیه شده است . درباره ٔ بهترین نوع این پرنده گفته اند که : باید سرخ رنگ ، عظیم الجثه ، با چشمهای درشت و تیزبین ، گردن بلند، موی بر روی پیشانی افشانده و درشت منقار و سینه فراخ با رانهای فربه و گوش و پاهای کوتاه و پنجه ٔ باز با بالهای بلند و دم کوتاه پرپشت باشد و بعضی گویند که رنگ اصلی این پرنده سیاه بوده است لذا سیاهرنگ آن بهتر باشد. گویند اول کسی که این پرنده را بدست آورد قسطنطین قیصر رم بود چون سرعت و بلندپروازی و شکار پرنده را بدید او راخوش آمد و دستور داد او را شکار کنند و در شکارها شاهین را بر روی دست خود نگاه میداشت . مؤلف «المصایدو المطارد» گوید: رسم و عادت پادشاهان روم بر آن بود که هنگام حرکت شاهینها بر فراز سر آنان پرواز میکردند و هر آنجا که شاه فرود می آمد آنها نیز فرود می آمدند و یکی از علایم عظمت و بزرگی در نزد سلاطین عرب بود که هنگام حرکت موکب شاهینها را بر فراز خود بپروازدر می آوردند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 58) :
هزار کبک ندارد دل یکی شاهین
هزار بنده ندارد دل خداوندی .

شهید بلخی .


سگ و یوز در پیش شاهین و باز
همی راند بر دشت روز دراز.

فردوسی .


نشستنگه و مجلس و می گسار
همان باز و شاهین و یوز و شکار.

فردوسی .


ز شاهین و از بازو پران عقاب
ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب .

فردوسی .


کف یوز پر مغز آهو بره
همه چنگ شاهین دل گودره .

عنصری .


دم عقرب بتابید از سر کوه
چنان چون چشم شاهین ازنشیمن .

منوچهری .


بگاه ربودن چو شاهین و بازی .
ابوالطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384).
تفکر کن در این معنی تو در شاهین و مرغابی
گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد.

ناصرخسرو.


تو بر بالای علم آنگه رسی باز
که بر شاهین همت نشکنی پر.

ناصرخسرو.


ای که من بازم و تو فرفوزی
من چو شاهینم و تو مرغابی .

معزی .


ور سوی کبوتر نگرد سخت مبندش
شاهین بغایت نگرد سوی کبوتر.

معزی .


بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
ز سخا کس بجز او باشه و شاهین نکند.

سوزنی .


پاس او دست گر دراز کند
دست یابد تذرو بر شاهین .

انوری (از سروری ).


شبروی کرده کلنگ آسا بروز
همچو شاهین کامران خواهد نمود.

خاقانی .


چو شاهین باز ماند از پریدن
ز گنجشکش لگد باید چشیدن .

نظامی .


کجا گشت شاهین او صیدگیر
ز شاهین گردون برآرد نفیر.

نظامی .


فرود آمد یکی شاهین بشبگیر
تذرو نازنین را کرد نخجیر.

نظامی .


سوی شاهین بحری بازگشتی
که وحشی تر شود شاهین دشتی .

نظامی .


زآهنین چنگال شاهین غمت
رخنه رخنه ست اندرون من چو دام .

سعدی .


خود رابزیر چنگل شاهین عشق تو
عنقای صبر من پر و بالی نیافته .

سعدی .


بسی نماند که در عهد رای و رایت او
به یک مقام نشینند صعوه و شاهین .

سعدی .


شهپر زاغ و زغن زیبای قید و صید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند.

حافظ.


- شاهین بحری ؛ نوعی از مرغان شکاری آبی است :
چو شاهین بحری درآمد بکار
دهد ماهیان را ز مرغان شکار.

نظامی (گنجینه ٔ گنجوی ).


- شاهین زرین ؛ علامت و نشانی بود علم ایران را، در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهپر گشوده در سر نیزه ٔ بلندی برافراشته بهمه نمودار بود. پس از سپری شدن شاهنشاهی و دست یافتن اسکندر در پایان سده ٔ چهارم پیش از میلاد به ایران عقاب (شاهین ) نشان اقتدار ایرانیان رفته رفته در اروپا رواج یافت و در بسیاری از کشورها چون روسیه ، آلمان ، اتریش ، لهستان و غیره عقاب نقش علم آن سرزمینها گردید و برخی از آنها هنوز برقرار است . و اسکندر آن را نقش سکه ٔ پادشاهی خود قرار داد نشان شاهین (عقاب ) پس از سیصد سال پایداری در مصر با اکتاویوس به روم رفت و علامت اقتدار آن امپراتور گردید. (فرهنگ ایران باستان ص 296 و بعد). || چوب ترازو. (برهان قاطع). دسته ٔ ترازو. (شرفنامه ٔ منیری ). چوب ترازو. (فرهنگ جهانگیری ). آنچه از چوب یا آهن سازند و برهر سر آن یک کفه ٔ ترازو آویزند. (فرهنگ سروری ) (آنندراج ) :
ز بس برسختن زرش بجای مردمان هزمان
ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله .

دقیقی .


عطای او از آن بگذشت کانرا
توان سختن بشاهین و بطیار.

فرخی (دیوان ص 244).


ترازو را همه رشته گسسته
دو پله مانده و شاهین شکسته .

(ویس و رامین ).


چون من سخن بشاهین برسنجم
آفاق و انفسند موازینم .

ناصرخسرو.


شاهین ترازو شد گوئی دل مخدومت
یکسو غم مرغابی یکسو هوس شاهین .

سوزنی .


داری دو کف دو کفه ٔ شاهین مکرمت
بخشندگان سیم جلال و زر عیار.

سوزنی .


هم ترازوی چرخ را بشکست
باز حلم توپله ٔ شاهین .

؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).


بپرواز دولت دو شاهین بکار
یکی در خزینه یکی در شکار.

نظامی (گنجینه ٔ گنجوی ).


بشکند امتداد انعامش
بموازین قسط پر شاهین .

انوری (از سروری ).


گر روز سخا وزن کنند آنچه تو بخشی
سیاره و افلاک سزدکفه ٔ شاهین .

؟ (از صحاح الفرس ).


|| زبانه ٔ ترازو.(برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || بمعنی تکیه گاه هم بنظر آمده است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) در اصطلاح منجمان سه ستاره است در امتداد خط مستقیم در صورت عقاب و آن را میزان نیزنامند. (یادداشت مؤلف ). چند ستاره در یک رده در صورت نسر طایر. (مقدمه ٔ التفهیم بیرونی ص قسج ) :
مه شوال از روز نخستین
قران افتاده اندر برج شاهین .

ناصرخسرو.



شاهین . (اِخ ) دهی از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان کلات . دارای 50تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات . چغندرقند، پنبه و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) پرنده ای شکاری از خانوادۀ باز، با منقار کوتاه، دم بلند، چنگال های قوی.
۲. زبانۀ ترازو، میله یا آلتی که دو کفۀ ترازو را به آن آویزان می کنند.

دانشنامه عمومی

نام پرنده ای شکاری - استعاره ای از عدالت و مساوات


شاهین نام عمومی ۳۷ گونه پرنده شکاری است که در سردهٔ Falco قرار می گیرند و در تمام قاره های جهان به جز قطب جنوب زندگی می کنند.
دلیجه مالاگاسی، Falco newtoni
دلیجه سیشلی، Falco araea
دلیجه موریسی، Falco punctatus
دلیجه رئونیون، Falco duboisi – انقراض هولوسن (حدود ۱۷۰۰)
دلیجه خال دار، Falco moluccensis
دلیجه نانکین or Australian kestrel, Falco cenchroides
دلیجه معمولی، Falco tinnunculus
دلیجه معمولی، Falco (tinnunculus) rupicolus
شاهین ها با چشمان کاملاً سیاه، بدن لاغر، بال های نوک تیز، توانایی پرواز با سرعت بسیار بالا و تغییر جهت ناگهانی از دیگر پرندگان شکاری متمایز می شوند. شاهینها در سال اول عمر خود شهپرهای پرواز بلندتری دارند که مشابه پرندگان شکاری چندمنظوره تر است (شاهین ها از نظر نوع شکار و تکنیک شکار یک شکارچی تخصصی محسوب می شوند) تا به این شیوه بهتر بتوانند پرواز را بیاموزند و در سال های بعد با تغییر شهپرها تکنیک های پروازی خاص شاهین را می آموزند.
شاهین ها در شکار پرندگان در حال پرواز تخصص دارند و با منقار خود شکار را می کشند درحالیکه پرندگان شکاری دیگر رژیم غذایی متنوعتری دارند و با پنجه های خود طعمه را می کشند. شاهین معمولی (یا بحری) که بیشترین پراکندگی را در بین شاهین ها دارد با رکورد سرعت ۳۲۰ کیلومتر در ساعت سریعترین جاندار روی کره زمین است. بالابان (پرنده)، لاچین و ترمتای از دیگر انواع معروف شاهین هستند. شاهین هایی که بال های باریکتر و درازتر دارند به «لیل» معروف هستند این نوع بال ها برای شکار پرندگان بسیار مانورپذیر همچون پرستو و بادخورک مناسب است. شاهین های نسبتاً کوچک و چاقتری که به پرواز درجا علاقه دارند نیز به دلیجه معروف هستند.
شاهین ها از دیرباز محبوبترین پرندگان در بازداری بودند و از شاهین های رام شده و آموزش دیده برای شکار استفاده می شد.

فرهنگستان زبان و ادب

{Alshain} [نجوم] زیرکوتوله ای با قدر 3/7 و فاصلۀ 45 سال نوری از زمین
{beam} [موسیقی] یک یا چند خط که جانشین پرچم های نُت های مجاور می شود و آنها را به هم متصل می کند

نقل قول ها

شاهین، پرنده ای است شکاری از تیره بازها.
• «صید ملخ شیوه شهباز نیست» -> خواجوی کرمانی
• «گنجشک با باز پرید افتاد و ماتحتش درید.»• «نکند باز موش مرده شکار» -> سنایی
• «کبوتر با کبوتر باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»• «با کبوتر، باز کی شد هم نفس// کی شود هم راز، عنقا با مگس» -> مولوی
• «باز هم باز بود ورچه که او بسته بود// صولت بازی از باز فکندن نتوان» -> فرخی سیستانی
• «با همت باز باش و با کبر پلنگ// زیبا بگه شکار و پیروز به جنگ» -> مسعود سعد سلمان
• «برون ز کنج قناعت منه تو پای طلب// که مرغ خانگی ایمن بود ز چنگل باز» -> کمال الدین اسماعیل
• «بسان بازم کش بداری اندر بند// شکار پیش تو آرد چو بازیابد پر» -> مسعود سعد سلمان
• «بسی نماند که در عهد رای و رایت او// به یک مقام نشینند صعوه و شاهین» -> سعدی
• «به موبد چنان گفت دهقان سغد// که برناید از خانه باز جغد» -> فردوسی
• «پیر در دست طفل گردد اسیر// پشه گیرد چو باشه گردد پیر» -> سنایی
• «تفکر کن در این معنی تو در شاهین و مرغابی// گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد» -> ناصرخسرو
• «چنان به یک ره میزان عدل شد طیار// که میل سوی کبوتر نمی کند شاهین» -> کمال الدین اسماعیل
• «چو شاهین باز ماند از پریدن// زگنجشکش لگد باید چشیدن» -> نظامی
• «خود را بزیر چنگل شاهین عشق تو// عنقای صبر من پر و بالی نیافته» -> سعدی
• «دلم ربود بدان زلف همچو چنگل باز// تو هیچ باز شنیدی که دل شکار کند» -> جمال الدین عبدالرزاق
• «دم عقرب بتابید از سر کوه// چنان چون چشم شاهین از نشیمن» -> منوچهری دامغانی
• «زآهنین چنگال شاهین غمت// رخنه رخنه ست اندرون من چو دام» -> سعدی
• «ز شاهین و از باز و پران عقاب// ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب» -> فردوسی
• «سگ و یوز در پیش شاهین و باز// همی راند بر دشت روز دراز» -> فردوسی
• «سوی شاهین بحری بازگشتی// که وحشی تر شود شاهین دشتی» -> نظامی
• «شهپر زاغ و زغن زیبای قید و صید نیست// این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند» -> حافظ
• «فرود آمد یکی شاهین به شبگیر// تذرو نازنین را کرد نخجیر» -> نظامی
• «کار خرد ضربت این ساز نیست// صید ملخ شیوه شهباز نیست» -> خواجوی کرمانی
• «کجا گشت شاهین او صیدگیر// ز شاهین گردون برآرد نفیر» -> نظامی
• «گرگ را کی رسد صلابت شیر// باز را کی رسد نهیب شخیش» -> رودکی
• «ما در خور صید تو نباشیم ولیکن// گنجشک بدست است به از باز پریده» -> سعدی
• «نشستن گه و مجلس و می گسار// همان باز و شاهین و یوز و شکار» -> فردوسی
• «و زان پس برفتند سیصد سوار// پس بازداران همه یوزدار// به زنجیر هفتاد شیر و پلنگ// به دیبای چین اندرون بسته تنگ» -> فردوسی
• «هزار کبک ندارد دل یکی شاهین// هزار بنده ندارد دل خداوندی» -> شهید بلخی

گویش اصفهانی

تکیه ای: šâhin
طاری: tirak
طامه ای: siyâhtâs
طرقی: šâhin
کشه ای: šâhin
نطنزی: šâhin


واژه نامه بختیاریکا

شابیم

پیشنهاد کاربران

یک پرنده تیز و زرنگ قوی

نامی است ایرانی که ربطی به ترکی که گویشی از مغولیست ندارد

در زبان لری بختیاری به معنی
شا::شاه
هین::خون

البته احتمالا در لغت نامه های دهخدا، عمید، معین، . . . باید یک چیزهایی آمده باشد.

پرنده شکاری است
معنی شاهین به زبان لری بختیاری
شاهین ::
شا::شاه . شاه آسمان
هین::خون
شاهین ::شاه خون ریز. پرنده ای که خون پرندگان کوچک را می ریزد و آنها را شکار می کند

نام پسر در زبان لری بختیاری به معنی
شاه خون ریز

هین::خین. خون
Sha hin

در زبان لری بختیاری با تلفظ
شاییshai
شایینshain
شاهی shahi
شاهین shahin
شاه خین::شاه خون ریز. شاخین. شاخون

خون::در زبان لری بختیاری با تلفظ خین. هین
Xin. hin

بلند پرواز

ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻫﻦ ﻫﻮﻥ ﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ اﻳﻦ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ اﺷﺎﺭﻩ ﺗﻴﺰ و ﺷﺎﺭﭖ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ
ﭘﺲ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﭘﺮﻧﺪﻩ اﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﻴﺰ ﺑﻴﻨﻲ ﺳﺮ و ﺳﺮﻭﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ اﺳﺖ ﺷﺎﻩ و ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺗﻴﺰ ﺑﻴﻨﻲ

نام پرنده ای شکاری - شاهانه و مانند شاه - نام یکی از سرداران بزرگ ساسانی که مصر را فتح کرد

ینی قدرت مند . . . 💪
خون ریز. . . 🔪
بلند پرواز. . . 🚀
نهایت اسمان. . . ☁
شاهین اسم زیبا و اصیلیه ک دیوانه واااار دوسش دارم اگه روزی روزگاری مزدوج شدم و جوجه دار شدم اسمشو میزارم شاهین سوگندددددددد 💜💖💕💗💟💜🚼

*قدرتمند و شجاع همینطور دربالای آسمان *


پرنده ی شاهین بسیار قدرتمند و بلند پرواز است
در عین حال بسیار معتدل و با سخاوت است
به همین دلیل پادشاه آسمان و پرندگان است
از طرفی شاهین معنای ترازو و عدل دارد
حتی علامت فَروَهَر عقاب نبوده بلکه شاهین میباشد که نماد عدالت و قدرت است

در مجموع نام شاهین نشان از پادشاهی و قدرت و عدالت دارد و بسیار نام اصیل و بزرگی است

جالبه که اسم روی شخصیت صاحب اسم تاثیر داره و من اینو تو خودم دیدم 🙂👑

عقاب توان گر

شاهین به معنی شاهانه می باشد و به دلیل اینکه این پرنده را در اختیار پادشاهان قرار می دادند آن را شاهین یا شاهانه می نامیدند و به همین دلیل هواپیمای محمدرضا پهلوی نیز شاهین نامیده می شد.

شاهانه ، نیرومند ، یاور

ین پسوند و برایه نسبت دادن استفاده می شود مانند آهنین بلورین سیمین وغیره شخصا دوست دارم به شاه نسبت داده شوم.

شاهین:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " شاهین" می نویسد : ( ( شاهین می باید بازخوانده به " شاه " باشد: مرغ شکاری شاهوار که از دیگر مرگان برتر است؛ نیز در نهانِ این نام ، سَئنِه را پنداشته اند که نام اوستایی سیمرغ است، بدین سان ، شاهین با " سینا " ریخت نوین " سئنه " برابر خواهد بود . ) )
( ( ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز
چو باز و چو شاهین گردن فراز ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 255. )


خوش به حال پسر هایی که اسمشون شاهینه: )

شاهین بهمن زادگان نام سردار ایرانی در دوره ساسانی بوده است. که بر علیه دشمنان ایران در غرب جنگیدند
همچنین شاهین سیستانی سردار ایرانی در دوره یعقوب لیث که بر علیه اعراب جنگیدند.
شاهین جدای از اسم پرنده به معنای تیز بین دقیق و سریع است.
که با توجه به اینکه نام دو سردار بزرگ ایرانی که البته کمتر نامی از آنان برده شده بیشتر بنام پرنده شکاری شناخته می شود.

اسمی شاهانه قدرتمند جسور شجاع و سخاوتمند. . .

شاهین نامی زیبا و اصیل ایرانی است
که ترکان عثمانی زمانی که زبان دربارشان پارسی بود این واژه جز چند صد واژه ای بود که از پارسی در زبانشان باقی ماند و قرض گرفتند از پارسی

در دیگر زبان ایرانی
کرمانجی. . . . میگن فالوکه یا باز

لاچین

پرنده جنگل

شاهین یعنی پرنده جنگل

ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد

'حافظ

نام اصیل پارسی و مختص شاهان و شاهزادگان و سرداران . . . . کسی که مصر را فتح کرد سپهسالار شاهین نام داشت که از ساسانیان و کُرد بود


کلمات دیگر: