کلمه جو
صفحه اصلی

عقاب


مترادف عقاب : آلغ، آله، شاهین | بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات

برابر پارسی : شاهین، باز، همای، آگفت، شهباز، آله

فارسی به انگلیسی

punishment, requital, eagle

eagle


فارسی به عربی

نشر

عربی به فارسی

مجازات , تنبيه , گوشمالي , سزا , کرکس , لا شخور صفت , حريص


مترادف و متضاد

eagle (اسم)
عقاب، شاهین قره قوش

بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات


آلغ، آله، شاهین


فرهنگ فارسی

وقعه عقاب واقعه ای که در اندلس اتفاق افتاد و در آن آلفونس پادشاه قشتاله لشکریان موحدین را منهزم ساخت ( ۱۲۱۲ م . )
( اسم ) پرنده یست از راسته شکاریان و از دسته شکارچیان روزانه که دارای جثه ای نسبتا بزرگ و پنجه و منقاری بسیار قوی است . این پرنده بسیار جسور و پر جرات است و نسبت به دیگر پرندگان شکاری قدرت و شجاعتی مخصوص دارد به طوری که برخی خلبانان گزارش داده اند عقاب حتی به هواپیماهای کوچک هم حمله می کند و گاهی موجب خطراتی می گردد . به همین جهت نیز عقاب را به نام پادشاه پرندگان می نامند . در یونان قدیم عقاب نشانه ژوپیتر بود و رومیان عقاب را نماینده قدرت خارق العاده می دانستند و روی چوبه های درفش ملی خود مجسمه او را به عنوان شکست ناپذیر نصب می کردند . ایرانیان باستان نیز آن را شعار و مظهر قدرت خویش قرار داده بودند . پرواز این پرنده به قدری زیاد است که ساعتهای متمادی می تواند به پرواز خود ادامه دهد و مسافات طولانی را به سهولت طی کند و تا ارتفاع بسیار زیاد اوج بگیرد . منقار عقاب بسیار قوی و برنده و دارای پنجه هایی پر قدرت و ناخن های بسیار تیز و خمیده است . عضلات پنجه و پای وی به قدری نیرومند است که می تواند حیوانات قوی جثه از قبیل روباه و بچه گوزن و بره های نسبتا بزرگ را به سهولت و سادگی از زمین برباید . در گرسنگی پر طاقت است و تا چند روز می تواند تحمل گرسنگی کند . قدرت دید این پرنده نیز بسیار است و از مسافات بسیار بعید کوچکترین حرکات از نظرش پوشیده نمی ماند . عقاب دارای کبر و غرور خاصی است و برای این که همواره به شکار خود تسلط داشته باشد عموما در ارتفاعات زیاد پرواز می کند . در محوطه پرواز او دیگر پرندگان شکاری قدرت پریدن و تعقیب شکار را از دست می دهند و به مجرد دیدن عقاب شکار خود را رها کرده به منظور حفظ جان خود به گوشه ای پناه می برند . عقاب دارای انواع مختلف است که از نظر رنگ و بزرگی و کوچکی و شجاعت و دلاوری با هم تفاوت دارند از قبیل : عقاب شاهی که از عقاب های دیگر قوی تر و شجاع تر و چابک تر و بلند پرواز تر است و در قلل مرتفع آلپ و پیرنه بومی است . دیگر عقاب پیگارگ است که در سواحل دریا می زید و به همین جهت به نام عقاب دریا نیز موسوم است . دیگر عقاب هلیا اتوس لو کوسفالوس که به نام عقاب آمریکایی نیز مشهور است ( در سال ۱۸۷۲ میلادی طی قانونی در دومین کنگره آمریکا به عنوان علامت رسمی دولت آمریکا شناخته شده ) آله آلغ . یا عقاب آهنین منقار . تیر پیکان دار . ۲ - رشته ای که در سوراخ گوش کشند برای انداختن حلقه .
شهرکی است با نعمت و مردم بسیار

صورت فلکی در استوای آسمان که ستارۀ پرنور نسرِ طایر در آن قرار دارد


فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . )کیفر دادن ، شکنجه دادن . ۲ - (اِمص . ) شکنجه ، عذاب .
( عُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پرنده ای است شکاری با جثه ای بزرگ دارای منقاری خمیده ،چشم هایی تیزبین و چنگال هایی نیر ومند. ۲ - صورت فلکی بزرگی در آسمان استوا و در کهکشان راه شیری به شکل لوزی نسبتاً بزرگی که روشن ترین ستارة آن نَسر طایر نام دارد.

(عِ) [ ع . ] 1 - (مص م .)کیفر دادن ، شکنجه دادن . 2 - (اِمص .) شکنجه ، عذاب .


( عُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پرنده ای است شکاری با جثه ای بزرگ دارای منقاری خمیده ،چشم هایی تیزبین و چنگال هایی نیر ومند. 2 - صورت فلکی بزرگی در آسمان استوا و در کهکشان راه شیری به شکل لوزی نسبتاً بزرگی که روشن ترین ستارة آن نَسر طایر نام دارد.


لغت نامه دهخدا

عقاب . [ ع ُ ] (اِخ ) (ثنیة الَ ...) پشته ای است به دمشق . (منتهی الارب ). «فرجه »ای است در کوهی که بر غوطه ٔ دمشق مشرف است از ناحیه ٔ حمص . و قافله هایی که از شرق به غرب به سوی دمشق می آیند آن را قطع می کنند. (از معجم البلدان ). رجوع به ثنیةالعقاب شود.


عقاب . [ ع ُ ] (اِخ ) (وقعه ٔ...) نام جنگی است که میان محمدبن یعقوب و فرنگ روی داد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). واقعه ای است که در اندلس اتفاق افتاد و در آن آلفونس پادشاه قشتاله لشکریان موحدین را منهزم ساخت (1212 م .) (فرهنگ فارسی معین ).


عقاب . [ ع ُ ] (اِخ ) شهرکی است [ به عربستان ] با نعمت و مردم بسیار. (حدود العالم ).


عقاب . [ ع ِ ] (ع اِمص ، اِ) عذاب و شکنجه و پاداش بدی . (دهار). جزای بدی ، و آن در پی گناه باشد، و گویند آن محنت و عذابی است که به دنبال ارتکاب گناه ، در آخرت دامنگیر انسان می شود. (از اقرب الموارد). تنبیه و سیاست . (ناظم الاطباء). ضد ثواب . (اساس الاقتباس طوسی ). عقوبت . (مهذب الاسماء). آنچه به آدمی رسد بر اثر ارتکاب گناه در این جهان از رنج در جهان دیگر، اما همان رنجی را که ممکن است در نتیجه ٔ گناه در این جهان به آدمی رسد نام آن عقوبت باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ) : و لقد استهزی ٔ برسل من قبلک فأملیت للذین کفروا ثم أخذتهم فکیف کان عقاب ِ. (قرآن 32/13)؛ و همانا بر رسولانی پیش از تو استهزاء شد و به کسانی که کفر کردند مهلت دادم سپس آنها را گرفتم پس عقوبت من چگونه باشد. اًن کل الاّکذّب الرسل فحق ّ عقاب ِ. (قرآن 13/38)؛ همگی نبودند جز که رسولان را تکذیب کردند پس مجازات من لازم آمد. ان ربک لذومغفرة و ذوعقاب ألیم . (قرآن 43/41)؛ همانا پروردگار تو صاحب مغفرت و صاحب عقوبت دردناکی است . و هرچ بدان جهان باشد ثواب و عقاب جاوید باشد و هیچ بسر نیاید. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). حشر و قیامت خواهد بود و سؤال و جواب و ثواب و عقاب . (تاریخ بیهقی ص 339). مردم را که ایزد... این دو نعمت عطا داده است لاجرم از بهایم جداست و به ثواب و عقاب می رسد. (تاریخ بیهقی ).
زادن ایشان ز تو ای گنده پیر
هست شگفتی چو ثواب از عقاب .

ناصرخسرو.


مرغ درویش بی گناه مگیر
که بگیرد ترا عقاب عقاب .

ناصرخسرو.


مگر که خدمت تو طاعت خدای شده ست
که هست بسته درو خلق را ثواب و عقاب .

مسعودسعد.


آنکه بی خدمتی ثواب دهیش
دید بایدش بی گناه عقاب .

مسعودسعد.


در معنی بعث و قیامت و ثواب و عقاب هیچ چیز نگفتم . (کلیله و دمنه ).
باج ستان ملوک ، تاج ده انبیا
کز در او یافت عقل خط امان از عقاب .

خاقانی .


شاه را سوره ٔ فتوح رسید
خصم را آیت عقاب رساد.

خاقانی .


که گفته است فلان می گریزد از پی آن
که شاه بشنود و بازداردم به عقاب .

خاقانی .


- عقاب بلابیان ؛ مجازات بدون بیان و توضیح قبلی . و «قبح عقاب بلابیان » از اصطلاحات فقهی است که مفاد آن این است که هر حکمی که بر بندگان بیان نشده باشد خدا نتواند عبد را بر آن مؤاخذه کند به حکم «ما حجب اﷲ علمه عن العباد فهو موضوع عنهم » چون تکلیف به مجهول محال و زشت است . (از فرهنگ علوم نقلی به نقل از وسائل ص 199 و کفایة ج 2 ص 179).
|| ج ِ عَقَبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقبة شود. || ج ِ عَقب . (اقرب الموارد). رجوع به عقب شود.

عقاب . [ ع ِ ] (ع مص ) شکنجه کردن . (از منتهی الارب ). مؤاخذه کردن کسی را بر گناه ، و اسم آن «عقوبة» می شود. (از اقرب الموارد). عقوبت کردن . (دهار). جزای گناه و عمل بد کسی را دادن . (فرهنگ فارسی معین ). عذاب نمودن و شکنجه کردن . (غیاث اللغات ). || در پی کردن . (منتهی الارب ). || از پی کسی درآمدن . (دهار). || خواستن از اسب دویدن پس از دویدن را. (از اقرب الموارد). || به نوبت کاری کردن . (دهار). || غنیمت یافتن . (دهار).


عقاب . [ ع ُ ] (اِخ ) (تبق الَ ...) موضعی است به جحفه . (منتهی الارب ).


عقاب . [ ع ُ ] (اِخ ) نام رایت پیغمبر اسلام (ص ). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام رایت و علم قریش بود، و آن از مصالح کعبه پیش از اسلام بشمار می آمد. هنگام جنگ آن را خارج می کردند و هر گاه بر کسی اتفاق نظر می یافتند آن را به وی تسلیم می کردند و در غیر اینصورت به صاحبش می دادند که یک بار از بنی امیه بود و یکبار از بنی عبدالدار. و ظاهراً این نام را از رومیان اقتباس کرده اند زیرا عقاب یا شاهین علامت رومیان بود که آن را بر رایتها و ساختمانهای خود نقش می کردند. (ازتاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 20 و 134).


عقاب. [ ع ِ ] ( ع مص ) شکنجه کردن. ( از منتهی الارب ). مؤاخذه کردن کسی را بر گناه ، و اسم آن «عقوبة» می شود. ( از اقرب الموارد ). عقوبت کردن. ( دهار ). جزای گناه و عمل بد کسی را دادن. ( فرهنگ فارسی معین ). عذاب نمودن و شکنجه کردن. ( غیاث اللغات ). || در پی کردن. ( منتهی الارب ). || از پی کسی درآمدن. ( دهار ). || خواستن از اسب دویدن پس از دویدن را. ( از اقرب الموارد ). || به نوبت کاری کردن. ( دهار ). || غنیمت یافتن. ( دهار ).

عقاب. [ ع ِ ] ( ع اِمص ، اِ ) عذاب و شکنجه و پاداش بدی. ( دهار ). جزای بدی ، و آن در پی گناه باشد، و گویند آن محنت و عذابی است که به دنبال ارتکاب گناه ، در آخرت دامنگیر انسان می شود. ( از اقرب الموارد ). تنبیه و سیاست. ( ناظم الاطباء ). ضد ثواب. ( اساس الاقتباس طوسی ). عقوبت. ( مهذب الاسماء ). آنچه به آدمی رسد بر اثر ارتکاب گناه در این جهان از رنج در جهان دیگر، اما همان رنجی را که ممکن است در نتیجه گناه در این جهان به آدمی رسد نام آن عقوبت باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) : و لقد استهزی برسل من قبلک فأملیت للذین کفروا ثم أخذتهم فکیف کان عقاب ِ. ( قرآن 32/13 )؛ و همانا بر رسولانی پیش از تو استهزاء شد و به کسانی که کفر کردند مهلت دادم سپس آنها را گرفتم پس عقوبت من چگونه باشد. اًن کل الاّکذّب الرسل فحق عقاب ِ. ( قرآن 13/38 )؛ همگی نبودند جز که رسولان را تکذیب کردند پس مجازات من لازم آمد. ان ربک لذومغفرة و ذوعقاب ألیم. ( قرآن 43/41 )؛ همانا پروردگار تو صاحب مغفرت و صاحب عقوبت دردناکی است. و هرچ بدان جهان باشد ثواب و عقاب جاوید باشد و هیچ بسر نیاید. ( ترجمه تفسیر طبری ). حشر و قیامت خواهد بود و سؤال و جواب و ثواب و عقاب. ( تاریخ بیهقی ص 339 ). مردم را که ایزد... این دو نعمت عطا داده است لاجرم از بهایم جداست و به ثواب و عقاب می رسد. ( تاریخ بیهقی ).
زادن ایشان ز تو ای گنده پیر
هست شگفتی چو ثواب از عقاب.
ناصرخسرو.
مرغ درویش بی گناه مگیر
که بگیرد ترا عقاب عقاب.
ناصرخسرو.
مگر که خدمت تو طاعت خدای شده ست
که هست بسته درو خلق را ثواب و عقاب.
مسعودسعد.
آنکه بی خدمتی ثواب دهیش
دید بایدش بی گناه عقاب.
مسعودسعد.
در معنی بعث و قیامت و ثواب و عقاب هیچ چیز نگفتم. ( کلیله و دمنه ).

عقاب . [ ع ُ ] (ع اِ) مرغی است و عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ). مرغ شکاری سیاه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پرنده ای است از جوارح و چنگال داران که عرب آن را کاسر نامد. و گویند عقاب «سیّد» پرندگان است و نسر «عریف » آنها. عقاب را «خداریة» نیز نامند و او را چشمانی تیزبین است ، لذا در مثل گویند أبصر من عقاب . ماده ٔ آن را «لقوة» گویند، و برخی لقوه را عقاب تیزپر دانند. عقاب را «عنقاء مغرب » نیز دانند زیرا از اماکن دور دست می آید. و برخی عقاب را بر نر و ماده اطلاق کنند. (از اقرب الموارد).یک نوع مرغ شکاری که اُلْه و اُلَّه و یا ججا نیز گویند و قسم سیاه آن را دال و دالمن گویند. (ناظم الاطباء). طایر سبعی معروف است و به فارسی الوه و به ترکی قراقوش نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مرغی شکاری و ناپاک است و کوچکترین آن را رخم یا مرغ فرعون نامند، و اشتباهاً آن را لاشخور نامیده اند. (قاموس کتاب مقدس ).عقاب به صورت مؤنث بکار رود و مذکر نباشد و از بزرگترین جوارح است رنگ اصلی آن سیاه باشد. و گویند نر آن را «غرن » نامند و برخی نر آن را از جنسی دیگر غیراز عقاب دانسته اند. عقاب ، آهو و روباه و خرگوش و گاهی گورخر را نیز شکار می کند. برای شکار گورخر، عقاب خود را به آب می زند سپس در خاک می غلطد و به پرواز درمی آید و چون به گورخر رسید بالهای خود را تکان می دهدتا خاکهای آن به چشم گور رود و از حرکت بازایستد و شکارچی آن را شکار کند. عقاب عادةً خود در پی شکار نمی رود، بلکه بر بلندی می ایستد و چون پرنده ای را ببیند که شکاری کرده است به سمت او می رود و آن پرنده از بیم جان شکار خود را رها می کند. و می گریزد و عقاب آن شکار را برمی دارد عقاب جوجه های خود را بیش از دیگر پرندگان مخفی می دارد. و گویند نخستین کسانی که عقاب را شناختند و آن را به بازی گرفتند اهل مغرب و رومیان بوده اند. انواع مختلف عقاب در کوهها و صحراها و جنگلها و اطراف شهرها مسکن می کنند. و رنگ آنها سیاه ، سیاه مایل به سرخی ، شفتالوئی ، سفید و بور است . در شرع اسلام خوردن آن حرام است چون از پرندگان چنگال دار می باشد و کشتن آن را برخی مستحب دانند و برخی استحباب و کراهت آنرا، نفی کرده اند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 53 و 65). پرنده ای است از راسته ٔ شکاریان و از دسته ٔ شکاریان روزانه که دارای جثه ای نسبتاً بزرگ و پنجه و منقاری بسیار قوی است . این پرنده بسیار جسور و پرجرأت است و نسبت به دیگر پرندگان شکاری قدرت و شجاعتی مخصوص دارد، بطوری که برخی خلبانان گزارش داده اند عقاب حتی به هواپیماهای کوچک حمله می کند و گاهی نیز موجب خطراتی می گردد. به همین جهت عقاب را به نام «سلطان پرندگان » می نامند. در یونان قدیم عقاب نشانه ٔ ژوپیتر بود و رومیان عقاب را نماینده ٔ قدرت خارق العاده می دانستند و روی چوبه های درفش ملی خود مجسمه ٔ او را به عنوان یک قدرت شکست ناپذیر نصب می کردند. ایرانیان باستان نیز آن را شعار و مظهر قدرت خویش قرار داده بودند. پرواز این پرنده به قدری زیاد است که ساعتهای متمادی می تواند به پرواز خود ادامه دهد و مسافات طولانی را به سهولت طی کند و تا ارتفاع بسیار زیاد اوج بگیرد. منقار عقاب بسیار قوی و برنده است و دارای پنجه هایی پرقدرت و ناخنهایی بسیار تیز و خمیده است . عضلات پنجه و پای وی به قدری نیرومند و پرقدرت است که می تواند حیوانات قوی جثه از قبیل روباه و بچه گوزن و بره های نسبةً بزرگ را به سهولت و سادگی از زمین برباید. در گرسنگی پرطاقت است و تا چند روز می تواند تحمل گرسنگی کند. قدرت دید این پرنده نیز بسیار است و از مسافات بسیار بعید کوچکترین حرکت از نظرش پوشیده نمی ماند. عقاب دارای کبر و غرور خاصی است و برای اینکه همواره به شکار خود تسلط داشته باشد عموماً در ارتفاعات زیاد پرواز می کند. در محوطه ٔ پرواز او دیگر پرندگان شکاری قدرت پریدن و تعقیب شکار را از دست می دهند و به مجرد دیدن عقاب شکار خود را رها کرده به منظور حفظ جان خود به گوشه ای پناه می برند. عقاب دارای انواع مختلف است که از نظر رنگ و بزرگی و کوچکی و شجاعت و دلاوری با هم تفاوت دارند، از قبیل عقاب شاهی که از عقابهای دیگر قوی تر و شجاعتر و چابکتر و بلندپروازتر است و در قلل مرتفع آلپ وپیرنه بومی است . دیگر عقاب پیگارگ که در سواحل دریاها می زید و به همین جهت به نام عقاب دریا نیز موسوم است . دیگر عقاب هلیااتوس لوکوسفالوس که به نام عقاب آمریکایی نیز مشهور است ، که این نوع آن در سال 1872م . طی قانونی در دومین کنگره ٔ آمریکا، به عنوان علامت رسمی دولت آمریکا شناخته شده است . (از فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ عقاب مؤنث است . جمع قله ٔ آن أعقُب وجمع کثرت آن عِقبان و عقبان است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، عَقابین . (از اقرب الموارد). اَلُه . (مهذب الاسماء). ابوالاشیم . ابوالحجاج . ابوحسبان . ابوالدهر. (مرصع). ابوقرة. ابوالهیثم . (دهار). اَلُه . ام الحوار. ام الشفوة. ام طلبة. ام کیح . ام لوح . ام الهیثم . (مرصع). أنوق . جَجا. حُباشیّة. خُدارّیة. (منتهی الارب ). دالمَن . ذولقوَة. سَتَل . سَهوک . شَفواء. (دهار). صومعة. عُبر. عُثر. عَزیبَة. عَزیزَة. عَنس . غَرَن . کاسِر. کَفَر. (منتهی الارب ). لَقوَة. (بحر الجواهر). لقیة. (دهار). کمّاعَة. (منتهی الارب ). مردارخوار. (زمخشری ). نُساریّة. (منتهی الارب ). تُلَج و تُلد، چوزه ٔ عقاب . خاتیة؛ عقاب که بر صید فرود آید. دَلوف ؛ عقاب تیزپرواز. شَقذاء و شَقَدی ̍؛ عقاب سخت گرسنه . عَبَنقاء و عَبَنقاة؛ عقاب تیزچنگل . عَجزاء؛ عقاب کوتاه دم و عقابی که در دم او پر سپید باشد. عَقَنباة؛ عقاب تیز چنگل . عَنز؛ ماده عقاب . فتخاء؛ عقاب فروهشته بال . قَیعَلة؛ عقاب که بر سر کوه جای گیرد. لَخواء؛ عقاب که منقار بالایش از زیرین بزرگ باشد. لَقوة؛ عقاب ماده . هَیثم ؛ چوزه ٔ عقاب . (منتهی الارب ) :
بر که و بالا چوچه ، همچون عقاب اندر هوا
بر تریوه راه چون چه ، همچو در صحرا شمال .

شهید [در صفت اسب ].


از آن کردار کو مردم رباید
عقاب تیز نرباید خشین سار.

دقیقی .


چنین گفت با گیو جنگی تژاو
که تو چون عقابی و من چون چکاو.

فردوسی .


نپرید بر گرد ایشان عقاب
یکی را سر اندر نیامد به خواب .

فردوسی .


پلنگ از بر سنگ و ماهی در آب
هم اندر هوا ابر و پران عقاب .

فردوسی .


ز شاهین و از باز و پران عقاب
ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب .

فردوسی .


سیه شد ز گرد سپه آفتاب
ز پیکان پولاد و پرِّعقاب .

فردوسی .


تو گفتی که دریا به موج اندراست
عقاب اجل سوی اوج اندراست .

فردوسی .


ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو به مثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.

منوچهری .


بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راست رو همچون کلنگ .

منوچهری .


همیشه در فزع از وی سپاههای ملوک
چنان کجا به نواحی عقاب بر خرچال .

زینبی .


که ملکت شکاری است ... و عقاب پرنده و شیر ژیانی . (تاریخ بیهقی ص 392).
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست .

ناصرخسرو.


سپس دین درون شو ای خرگوش
که به پرواز برشده ست عقاب .

ناصرخسرو.


جز شکار مردم هشیار هیچ
نیست چیزی کار این پران عقاب .

ناصرخسرو.


زمین شده همه چون چشم کبک و روی تذرو
هوا شده همه چون دم باز و پرعقاب .

مسعودسعد.


ز نوک رمح تو کندی گرفت چنگ هزبر
ز سم رخش تو کندی نمود پر عقاب .

مسعودسعد.


ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هزبر
ز امن تو بکند کبک دیدهای عقاب .

مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 33).


عقاب از وی [ از باز ] بزرگتر است ولیکن وی را آن حشمت نیستی که باز را. (نوروزنامه ).
وین ناوک ضمیر مرا پر جبرئیل
کرده ست بی نیاز ز پر عقابشان .

خاقانی .


نهنگ مرگ دید دهن بازکرده و عقاب اجل پر و بال گشاده و چنگال تیزکرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 72). عقاب را در مراقی آن عقاب بال گسسته گشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 338).
چو طاووس عقابی باز بسته
تذروی بر لب کوثر نشسته .

نظامی .


به ذره آفتابی را که گیرد
به گنجشکی عقابی را که گیرد.

نظامی .


زلفت چو عقاب در عقب بود
بربود و کشیدش در عقابین .

عطار.


بیابان نوردی چو کشتی بر آب
که بالای سیرش نپرد عقاب .

سعدی .


هلاک خویشتن می خواهد آن مور
که خواهد پنجه کردن با عقابی .

سعدی .


عقابان تیزچنگالند و بازان آهنین پنجه
ترا باری چنین بهتر که با عصفور بنشینی .

سعدی .


- امثال :
با سینه ٔ من چه کینه گردون را
با پشه عقاب را چه ناورد است .

خاقانی .


جائی که عقاب پر بریزد
از پشه ٔ لاغری چه خیزد.

(امثال و حکم دهخدا).


چشم من است واسطه ٔ چشم زخم من
بال عقاب شد سبب آفت عقاب .

سلمان ساوجی .


دل من نه مرد آن است که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی .

سعدی .


رنج حسد هلاک کند حاسد ترا
آری پر عقاب بود آفت عقاب .

فخرالدین اوحد.


کار جهان وبال جهان دان که بر خدنگ
پر عقاب آفت جان عقاب شد.

خاقانی .


نرسم در خیال تو چه عجب
که مگس در عقاب می نرسد.

خاقانی .


- حجرالعقاب ؛ حجر و سنگی است شبیه به تمر هندی . (از اقرب الموارد). رجوع به حجر شود.
- عقاب آسمان ؛ چند ستاره است به صورت عقاب و آن را نسر طائر نیز گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به عقاب و نسر طائر شود.
- عقاب آهنین منقار ؛ کنایه از تیر پیکان دار است . (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).
- عقاب الجور ؛ در بیت ذیل از خاقانی با نسخه بدل «عقاب الجود» و «عقاب الجو» آمده است و شاید اشاره به عقاب (درمعنی صورت فلکی ) باشد :
چون عقاب الجور آرنده ٔ جور
چون غراب البین آرنده ٔ بیم .
- عقاب چهارپر ؛ کنایه از تیر است که چهار پردارد. (انجمن آرا) :
عقاب چارپر یعنی مرا تیر
نهنگی در میان یعنی که شمشیر.

نظامی (انجمن آرا).


- عقاب عَبَنقاء و عَبَنقاة و عَقَنباة وعَنقاة ؛ عقاب تیزچنگل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- عقاب قَبعَلة ؛ عقاب برآینده بر کوه ، و عقاب کوه باش . (منتهی الارب ).
- عقاب قَعَنباة؛ عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ).
- عقاب قَوعَلة ؛ عقاب کوه باش و عقاب برآینده بر کوه . (از منتهی الارب ).
- عقاب مَلارِع ؛ عقاب موشخوار که کوچک باشد و کلاکموش را شکار کند. (منتهی الارب ).
|| در اصطلاح عرفانی ،قلم است که عقل اول باشد. و آن به سبب این است که عقل اول بالاترین چیزی است که در عالم قدس یافت شده است و چون عقاب بالاروترین پرندگان است در جو، لذا بدین نام خوانده شده است . (از تعریفات جرجانی ). کنایت ازعقل اول است و گاه از طبیعت کلیه تعبیر به عقاب می شود. (فرهنگ علوم عقلی از اصطلاحات شاه نعمةاﷲ ص 54). || به اصطلاح کیمیاگران ، نوشادر است . (از غیاث اللغات ). به اصطلاح اکسیریان ، نوشادر است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). || (اِخ ) در اصطلاح نجوم ، یکی از صور فلکی در شمال برج قوس . ستاره ٔ روشن آن النسرالطائر است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔ شمالی و آن را بر مثال آلهی توهم کرده اند و آن نه کوکب است و خارج از صورت شش کوکب است . و ستاره ٔ روشن در این صورت است که آن را ذنب العقاب نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عقاب و سهم ؛ نام صورت دهم از صور نوزده گانه ٔ شمالی فلکی قدما است و آن را نسر طائر نیز گویند. (از مفاتیح العلوم ). یکی از صورتهای فلکی شمالی (دو صورت عقاب و سهم را توأما نسر طایر خوانند). (فرهنگ فارسی معین ).عقاب آسمان . رجوع به ترکیب عقاب آسمان و نسر طائر وذنب العقاب شود. || (ع اِ) مجازاً، اسب :
ناهید چون عقاب ترا دید روز جنگ
گفتا درست هاروت از بند رسته شد.

دقیقی .


عقاب تکاور برانگیختم
چو آتش برو تیر می ریختم .

فردوسی .


تورگ دلاور نشد هیچ کند
عقاب نبردی برانگیخت تند.

اسدی .


|| سنگ میان چاه که دلو را دراند. (منتهی الارب ). سنگی که در میان چاه برآید و باعث شکافتن دلو گردد. (از اقرب الموارد). || سنگ بزرگ بیرون جسته از کوه مانند پایه ٔ نردبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگ در نورد چاه که بر آن آبکش ایستد. (منتهی الارب ). || سنگ که بر آن ساقی بایستد. (دهار) (از اقرب الموارد). || شبیه لوز که در پای ستور برآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رشته ٔ خرد که در سوراخ حلقه ٔ گوشواره باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رشته ٔ کوچک که در سوراخ گوش کشندبرای گوشواره . (غیاث اللغات ). و رجوع به عقاب افکن شود. || آبراهه به سوی حوض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشته . (منتهی الارب ). رابیة. (اقرب الموارد) :
نگاه کردم از دور من تلی دیدم
که چاه ژرف نماید از آن بلند عقاب .

مسعودسعد.


چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام
چون کار من زمینش عقاب ازپس عقاب .

مسعودسعد.


دیده نه ای روز بدر کان شه دین بدروار
راند سپه در سپه سوی نشیب و عقاب .

خاقانی .


عقاب را در مراقی آن عقاب بال گسسته گشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 338). || هر بلندی زمین که بسیار دراز نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عَلم بزرگ . (منتهی الارب ) (دهار).رایت . (اقرب الموارد). || (اِخ ) نام چند اسب است عرب را. || نام ماده سگی است . (از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

سزای گناه و کار بد کسی را دادن؛ جزای کردار بد؛ عذاب.


عقبه#NAME?


۱. (زیست‌شناسی) پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال‌های قوی و چشم‌های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می‌کند.
۲. (نجوم) از صورت‌های فلکی نیمکرۀ شمالی است.


سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب.
= عقبه
۱. (زیست شناسی ) پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند.
۲. (نجوم ) از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است.

دانشنامه عمومی

عقاب یا تیزبال یا دال یا آلُه به گروهی از پرندگان شکاری عضو تیرهٔ عقابیان (Accipitridae از راستهٔ شاهین سانان Falconiformes) گفته می شود. حدود ۶۰ گونه از پرنده های شکاری عقاب نامیده می شوند که در ۱۱ سرده از خانوادهٔ عقابیان قرار می گیرند و بیشتر آن ها هم بومی اوراسیا و آفریقا هستند. معیار دقیقی برای تمایز عقاب ها از دیگر پرندگان تیرهٔ عقابیان یعنی سُنقُرها، کرکس ها، قوش ها و کورکورها، وجود ندارد اما به طور کلی عقاب ها از بقیه پرندگان شکاری -به جز برخی از کرکس ها- جثهٔ بزرگتری دارند و از پاهایی بزرگتر و نیرومندتر، منقارهایی بزرگ و خمیده و بال هایی پهن تر بهره مند هستند. تمامی عقاب ها شکاریان روزگرد هستند و بینایی فوق العاده دقیق و پروازی عالی در ارتفاعات بالا دارند.
سردهٔ Harpia
عقاب هارپی
عقاب ها به خاطر قدرتی که دارند، در بسیاری از فرهنگ ها به عنوان نماد جنگ و نیروی پادشاهی شناخته شده اند و تمثال ایشان بر روی بسیاری از سکه ها و بناهای تاریخی دیده می شود و بسیاری از کشورهای دنیا و سازمان ها و گروه های مختلف تصویر عقاب را به عنوان نماد خود انتخاب کرده اند.
عقاب ها از نظر آناتومی و مشخصات پروازی به کرکس ها شباهت دارند اما سر آن ها بر خلاف کرکس ها پوشیده از پر است. عقاب ها از نظر ظاهری به سنقرها هم شباهت زیادی دارند اما معمولاً بزرگترند و فاصلهٔ دو سر بال های ایشان طولانی تر است. تفاوت دیگر عقاب ها با این دو خویشاوند نزدیک خود در شیوهٔ معمول تغذیهٔ آن هاست: عقاب ها معمولاً شکارهای زنده را طعمه خود می کنند اما کرکس ها و سنقرها بیشتر از لاشه ها تغذیه می کنند. البته عقاب ها سنگین تر از آن هستند که بتوانند مثل شاهین ها و پرنده های کوچکتر تیرهٔ عقابیان (همچون برخی از انواع قوش ها) در هوا طعمه های خود را شکار کنند، پس معمولاً شکار خود را روی زمین غافلگیر کرده و آن را اسیر چنگال های نیرومند خود می کنند و مثل جغدها در بسیاری از اوقات با کندن سر شکار خود آن را از پای درمی آورند.
عقاب نیکوبار جنوبی کوچکترین نوع عقاب است که تنها ۴۵۰ گرم وزن دارد و بومی انحصاری جزایر نیکوبار در هند است. عقاب دریایی استلر با میانگین وزن ۶٫۷ کیلو و عقاب فیلیپینی با طول یک متر در کنار عقاب دم سفید و عقاب هارپی از بزرگترین انواع عقاب ها هستند. عقاب ماهی گیر تنها پرنده شکاری است که با نام عقاب شناخته می شود اما به تیره عقابیان تعلق ندارد. این پرنده که تقریباً فقط از ماهی تغذیه می کند، تنها عضو بازمانده از خانوادهٔ زیستی خود یعنی Pandionidae است.

دانشنامه آزاد فارسی

عقاب (اخترشناسی). عُقاب (اخترشناسی)(Aquila)
عُقاب
صورت فلکی در استوای آسمانی (← کرۀ آسمانی). درخشان ترین ستارۀ آن ستارۀ قدر اول کرکس پرنده (نسر طایر) است که بین دو ستارۀ بتا و گاما عقاب قرار دارد. این صورت فلکی نشان دهندۀ یک عقاب است. نواَختر عقاب، که در ژوئن ۱۹۱۸ پدیدار شد، چند روز به درخشندگی شعرای یمانی درخشید. در اسطوره شناسی یونان، این صورت فلکی همان عقاب ژوپیتر است و به قولی، همان پرنده ای است که پرومتئوس را آزار داد. هادریانوس، امپراتور روم، فرمان داد که ستاره های جنوبی این مجموعه در صورت فلکی جداگانه ای قرار گیرند و به افتخار مرد جوانی که جان خود را فدای امپراتور کرده بود، آنتینوس نامیده شوند. بطلمیوس نیز به همین شکل به آن اشاره کرد. یوهان بایر، اخترشناس آلمانی، آن ها را همراه عقاب نمایش داد، ولی آن را گانیمدس نامید.

عقاب (پرندگان). عُقاب (پرندگان)(eagle)
عُقاب
عُقاب
عُقاب
عُقاب
هر یک از چندین جنس پرندگان بزرگ شکارچی، متعلق به خانوادۀ قوشیان، راستۀ شاهین سانان. این راسته شامل عقاب طلایی Aquila chrysaetos، ساکن اوراسیا و شمال امریکا نیز می شود که فاصلۀ بین دو نوک بال آن در حالت باز دو متر است. عقاب ها دارای پراکنش جهانی اند و معمولاً آشیانه هایشان را در جنگل ها و کوه ها می سازند. همۀ آن ها پرندگان شکاری قوی و حریصی اند. عقاب هارپی بزرگ ترین عقاب دنیا است. عقاب تاس سرسفید Haliaetus leucocephalus نماد ایالات متحدۀ امریکا است. اکنون، این پرنده به علت خوردن مواد شیمیایی و سموم کشاورزی در هنگام تغذیه اش، که باعث اضمحلال باروری آنان می شود، جز در آلاسکا، کمیاب است. عقاب فیلیپینی، که گاهی عقاب فیلیپینی میمون خوار نامیده می شود و طعمۀ اصلی اش لمور پرنده است، یکی دیگر از گونه های در معرض خطر عقاب هاست. از میان رفتن قسمت های وسیع جنگل و شکار این پرنده به دست انسان، تعداد این پرنده را به شدت کاهش داده است. در بریتانیا، عقاب طلایی در ارتفاعات اسکاتلند یافت می شود، همچنین چند عقاب نیز در لِیک دیستریکت رها شده اند. در دهۀ ۱۹۸۰، تعداد و بارآوری این عقاب به علت مسمومیت کبد طعمه های آن با حشره کش ها و علف کش ها به شدت کاهش یافت و این گونه در معرض انقراض قرار گرفت. در ۱۹۹۶ در بریتانیا، عمدتاً در شمال غربی اسکاتلند و هبریدز، ۴۲۰ جفت عقاب طلایی وجود داشت که یک پنجم کل جمعیت عقاب های طلایی اروپا را تشکیل می داد. عقاب های دریایی جنس Haliaetus شامل عقاب دریایی دم سفید Haliaetus albicilla است که در ۱۹۱۶ در بریتانیا از میان رفته بود. این عقاب در دهه ۱۹۸۰ دوباره بومی آن جا شد. این گونه عمدتاً مردارخوار است و در صخره های ساحلی دریا تولید مثل می کند. در آگوست ۱۹۹۹، دولت ایرلند طرح پنج ساله ای را برای ورود دوبارۀ عقاب طلایی به ایرلند تصویب کرد. جوجه عقاب ها از اسکاتلند وارد شدند و قبل از رهاسازی در طبیعت، در دانیگال پرورش یافتند. عقاب خالدار یا عقاب جیغ کش Aquila neavia ساکن شمال اروپا است. نمونۀ مهم جنس های Thalassaetus Haliaetus، عقاب های دریایی؛ نمونۀ مهم جنس Spizaetus و Limnaetus، قرقیها؛ و نمونۀ مهم جنس Pandion، عقاب های ماهی گیر، و از جنس Circaetus، سنقرهایند. ملت های بسیاری عقاب را به منزلۀ نماد قدرت برگزیده اند. همچنین عقاب علامت پرچم سواره نظام ارتش های روم باستان و ناپلئون بود. در انجیل آمده است که عقاب نشانۀ اشرافیت و بخشش نیز بوده است. در هنر مسیحیت، عقاب نشان دهندۀ تفکر و عبادت، و نیز علامت یحیای تعمیددهنده است. در ایران، نزدیک به یازده گونه عقاب شناسایی شده است که عبارت اند از عقاب مارخور، عقاب دریایی دم سفید، عقاب ماهی خور پالاس، عقاب جنگلی، عقاب تالابی، عقاب دشتی، عقاب استپی، عقاب شاهی، عقاب طلایی، عقاب دو برادر، و عقاب پَرپا. عقاب دشتی در قسمتی از جنوب شرقی ایران یافت می شود و کمیاب است. عقاب استپی نیز در آسیای مرکزی زاد و ولد می کند و زمستان ها در ایران یافت می شود.

عقاب (منظومه). عُقاب (منظومه)
شعری از پرویز ناتل خانلری. مشهورترین شعر شاعر و یکی از مشهورترین سروده های فارسی در قرن ۲۰ است، که در ۸۱ بیت در قالب مثنوی سروده شده است. داستان عقابی، که به عمرِ دراز زاغ رشک می بَرَد، اما پس از آزمودن شیوۀ مردارخوارانۀ زندگی او، حیات کوتاه خویش را به آن ترجیح می دهد. ناتل خانلری در این مثنوی از زبان خراسانیِ ساده شده ای بهره گرفته است. شعر در ۱۳۲۱ش سروده و به صادق هدایت تقدیم شده است. بر پیشانی شعر عبارتی از کتابِ خواص الحیوان آمده است.

فرهنگ فارسی ساره

شهباز، آگفت


فرهنگستان زبان و ادب

{Aquila, Aql, Eagle} [نجوم] صورت فلکی در استوای آسمان که ستارۀ پرنور نسرِ طایر در آن قرار دارد

نقل قول ها

عقاب، پرنده ای است از راسته شکاریان و از دسته شکاریان روزانه که دارای جثه ای نسبتا بزرگ و پنجه و منقاری بسیار قوی است.
• «شراب، موش کور را به عقاب تبدیل می کند.» -> چارلز بودلر
• «عقاب از باز بزرگتر است ولیکن وی را آن حشمت نیستی که باز» -> نوروزنامه
• «عقاب را در مراقی آن عقاب بال گسسته گشتی.» -> تاریخ یمینی
• «که ملکت شکاری است... و عقاب پرنده و شیر ژیانی.» -> ابوالفضل بیهقی
• «مردان بزرگ مانند عقاب هستند و آشیانه خود را روی قله بلند تنهائی می سازند.» -> آرتور شوپنهاور
• «نهنگ مرگ دید دهن بازکرده و عقاب اجل پر و بال گشاده و چنگال تیز کرده.» -> تاریخ یمینی
• «جایی که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد.»• «پر عقاب آفت عقاب است.»• (( گشت غمناک دل و جان عقاب // چو ازو دور شد ایام شباب))"پرویز ناتل خانلری"• «از آن کردار کو مردم رباید// عقاب تیز نرباید خشین سار» -> دقیقی
• «ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب// تو به مثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد» -> منوچهری دامغانی
• «با سینه من چه کینه گردون را// با پشه عقاب را چه ناورد است» -> خاقانی
• «بیابان نوردی چو کشتی بر آب// که بالای سیرش نپرد عقاب» -> سعدی
• «بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب// راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون کلنگ» -> منوچهری دامغانی
• «به ذره آفتابی را که گیرد// به گنجشکی عقابی را که گیرد» -> نظامی
• «پلنگ از بر سنگ و ماهی در آب// هم اندر هوا ابر و پران عقاب» -> فردوسی
• «تو چو خرگوش چه مشغول شدستی به گیاه// که به سر برت عقاب است و بگرد تو کلاب» -> ناصرخسرو قبادیانی
• «تورگ دلاور نشد هیچ کند// عقاب نبردی برانگیخت تند» -> اسدی طوسی
• «تو گفتی که دریا به موج اندراست// عقاب اجل سوی اوج اندراست» -> فردوسی
• «جز شکار مردم هشیار هیچ// نیست چیزی کار این پران عقاب» -> ناصرخسرو قبادیانی
• «چشم من است واسطه چشم زخم من// بال عقاب شد سبب آفت عقاب» -> سلمان ساوجی
• «چنین گفت با گیو جنگی تژاو// که تو چون عقابی و من چون چکاو» -> فردوسی
• «چو آهو و خرگوش یابد عقاب// نیارد به دراج و تیهو شتاب» -> اسدی طوسی
• «چو طاووس عقابی باز بسته// تذروی بر لب کوثر نشسته» -> نظامی
• «چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام// چون کار من زمینش عقاب از پس عقاب» -> مسعود سعد سلمان
• «دل من نه مرد آنست که با غمش برآید// مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی» -> سعدی
• «روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست// از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست» -> ناصرخسرو قبادیانی
• «ز شاهین و از باز و پران عقاب// ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب// همه برگزیدند فرمان اوی// چو خورشید، روشن شدی جان اوی» -> فردوسی
• «ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هزبر// ز امن تو بکند کبک دیده های عقاب» -> مسعود سعد سلمان
• «زلفت چو عقاب در عقب بود// بربود و کشیدش در عقابین» -> عطار نیشابوری
• «زمین شده همه چون چشم کبک و روی تذرو// هوا شده همه چون دم باز و پرعقاب» -> مسعود سعد سلمان
• «ز نوک رمح تو کندی گرفت چنگ هزبر// ز سم رخش تو کندی نمود پر عقاب» -> مسعود سعد سلمان
• «سپس دین درون شو ای خرگوش// که به پرواز برشده ست عقاب» -> ناصرخسرو قبادیانی
• «سیه شد ز گرد سپه آفتاب// ز پیکان پولاد و پرعقاب»• «عقاب آنجا که در پرواز باشد// کجا از صعوه صیدانداز باشد» -> وحشی بافقی
• «عقابان تیزچنگالند و بازان آهنین پنجه// ترا باری چنین بهتر که با عصفور بنشینی» -> سعدی
• «کار جهان وبال جهان دان که بر خدنگ// پر عقاب آفت جان عقاب شد» -> خاقانی
• «نپرید بر گرد ایشان عقاب// یکی را سر اندر نیامد به خواب» -> فردوسی
• «نرسم در خیال تو چه عجب// که مگس در عقاب می نرسد» -> خاقانی
• «نگاه کردم از دور من تلی دیدم// که چاه ژرف نماید از آن بلند عقاب» -> مسعود سعد سلمان
• «وین ناوک ضمیر مرا پر جبرئیل// کرده ست بی نیاز ز پر عقابشان» -> خاقانی
• «هلاک خویشتن می خواهد آن مور// که خواهد پنجه کردن با عقابی» -> سعدی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عقاب در دو معنا به کار برده می شود.عُقاب، پرنده ای شکاری با جثه نسبتا بزرگ و نوک و چنگالهای خمیده و تیز است.عِقاب که به معنای عذاب است و کلمه «عذاب» به معنای شکنجه و عقوبت است.
...

[ویکی الکتاب] معنی عِقَابِ: کیفر - مؤاخذه (مؤاخذه انسان به نحوی ناخوشاید ، در مقابل کاری ناخوش آیند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر این مؤاخذه را عقاب نامیدهاند ، بدین مناسبت است که عقیب و دنبال عمل ناخوش آیند قرار دارد )
معنی عَاقَبَ: عقاب کرد - عقوبت کرد(کلمه عقاب به معنای مؤاخذه انسان است به نحوی ناخوشاید ، در مقابل کاری ناخوش آیند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر این مؤاخذه را عقاب نامیدهاند ، بدین مناسبت است که درعقب و دنباله ی عمل ناخوش آیندی قرار دارد)
معنی عَاقِبُواْ: عقوبت کنید - عقاب کنید(کلمه عقاب به معنای مؤاخذه انسان است به نحوی ناخوشاید ، در مقابل کاری ناخوش آیند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر این مؤاخذه را عقاب نامیدهاند ، بدین مناسبت است که درعقب و دنباله ی عمل ناخوش آیندی قرار دارد)
معنی عُوقِبَ: عقاب شد - عقوبت شد(کلمه عقاب به معنای مؤاخذه انسان است به نحوی ناخوشاید ، در مقابل کاری ناخوش آیند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر این مؤاخذه را عقاب نامیدهاند ، بدین مناسبت است که درعقب و دنباله ی عمل ناخوش آیندی قرار دارد)
معنی عُوقِبْتُم: عقاب شدید - عقوبت شدید (کلمه عقاب به معنای مؤاخذه انسان است به نحوی ناخوشاید ، در مقابل کاری ناخوش آیند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر این مؤاخذه را عقاب نامیدهاند ، بدین مناسبت است که درعقب و دنباله ی عمل ناخوش آیندی قرار دارد)
ریشه کلمه:
عقب (۸۰ بار)

[ویکی فقه] عقاب (پرنده). عُقاب، پرنده ای شکاری با جثه نسبتا بزرگ و نوک و چنگالهای خمیده و تیز است.
از آن به مناسبت در بابهای تجارت ، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
← در تجارت
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۳۶، ص۲۹۸-۲۹۹.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۴۰۹.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: oloh
طاری: olof
طامه ای: oqâb
طرقی: (h)olof
کشه ای: oqâb
نطنزی: oqâb


واژه نامه بختیاریکا

آشو
تی درار

جدول کلمات

الغ

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری با تلفظ
( آل. آله. ) ::نوعی عقاب
Al. Aloh
ال. اله::نوعی عقاب
al. aloh

در زبان لری بختیاری
بانده::بال زننده .
نوعی عقاب
Bandeh


الوه

عِقاب:عذاب

در زبان کردی هةلو

قوش در زبان لکی به معنای عقاب هستش

در زبان لکی عقاب=عالو یا واشه نامیده میشود در ان لکی شاهین قوش نامیده می شود.

جزای بدی، مجازات
مخالف: ثواب


در زبان کوردی هه لو میگویند

در زبان پارسی میانه ( پهلوی ) آلوه

در زبان لری بختیاری با تلفظ
عقاو
OGav

در زبان لری بختیاری
هاشو':نوعی عقاب
Hasho

در زبان لری بختیاری
بالنده::نوعی عقاب
Balondah

در زبان لری بختیاری
دال::نوعی عقاب. کرکس
Dal

در اوستایی " سئن " در پارسی " سین " در نام های ایرانی بسیار پرکاربرد می باشد.
رامسین= عقاب آرام
سیمرغ = پرنده عقاب مانند ، پرنده افسانه ای
سیندژ = دژ عقاب


آل یا اله ( به ضم ل ) همان عقاب است . شکارچیان بختیاری بخصوص لردگان ، آن را بسیار بکار می برند . در واژه " الموت " که از واژه اله و موته تشکیل شده ، اله به معنی عقاب و موته به معنی آشیانه است . بلندی قلعه الموت باعث شده که ان را به آشیانه عقاب تشبیه کنند.

عقاب به زبان کوردی هلو میگویند

ابزوگ
رزخ

عقاب، اوو ( ov، شکار ) قاپ ( قاپیدن ) =پرنده ایی که شکارش را در هوا می قاپد ( عین مخصوص زبان عربی است. و قاف حرف مشترک بین عربی وترکی است وقاف در فارسی وجود ندارد ) شاید در نگاه اول عقاب یک کلمه ی عربی است. ولی بعدا متوجه می شویم که عقاب همان قارتال است. ترکی است

عِقاب =علاوه برمعنی عقوبت ومجازات که درلغت نامه ها ثبت است به معنی پرده ومانع نیز می تواند باشد
مثال: روز دیگر که عُقاب جمشید افلاک را سر ازپس عِقاب خاک برافراخته شد ( جهانگشای جوینی )

عقاب: شاهین نوعی پرنده شکاری
بیابان پر از مار دیدم بخواب
جهان پر ز گرد؛ آسمان پر عقاب
دکتر کزازی در مورد واژه عقاب می نویسد: ( ( عقاب در خوابگزاری، نشانه ی رازآلود بلند پایگی و پادشاهی است. ) )
( نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۷. )

عقاب
این واژه ای پارسی است که به اربی رفته و چهر اربی گرفته ؛
دیس پارسی آن : اوگاب یا اوجاب است
اوگاب / اوجاب : اوگ / اوج - آب
اوگ یا اوج چون در بلندای بسیار پرواز میکند
- آب پسوندی نام ساز است مانند : شاداب
دیگر نام ها :
سینمُرغ یا سنگمرُغ چون بر فراز کوه آشیانه دارد و سنگ یا سین نماره ( اشاره ) به کوه است
دال ، شهباز ، شهبال ، پَهنبال، فَربال، هَلو ، آله، آل ( به نوعی جِن پَرنده که هنگام آبستنی زنی یه سُراغش می آید گفته میشده )
واش یا واشه : چون پرواز کردن در پارسی وازیدن است که در واژه ی پَرواز به جای مانده ، پَر پیشوند است مانند : پَرداختن
بایا به گفت است که در آلمانی کهن به اوگاب aal میگفتند و اکنون Adler
این که در زبان تورانی یا تورَکی یا تورَجی که نادرست تُرکی لَفزیده ( تلفظ ) میشود وات "قاف" را " گاف " میگویند نشان از دستگاه آوایی آتورپاتِگان کُهَن دارد زیرا گویش های ایران زمین به چِرایی دیرین بودن این سرزمین پدید آمده اند مانند : تورَکی ( تاتی کهن ) ، کُردی ، بلوچی ، پشتویی ، گیلکی ، مازَنی ، اسپهانی ، کِرمانی ، لُری ، لَکی ، بَختیاری ، همدانی ، قَزوینی ( کاسپینی ) ، تالشی ، خُراسانی ، تاجیکی ( سُغدی نوُین ) ، هُرمُزگانی ، تنگستانی، سمنانی. . .

عقاب به ترکی: " قارتال "

عقاب
نمونه ی دیگر از کاربرد " آل " به مینه ی عقاب/ اوگاب
پُرآوازه ترین دِژ یا کلات ( قلعه ) جنبش اسماعیلیه را اَلَموت می خواندند :
اَلَموت : اَلَ - موت
اَل = آل ، عقاب / اوگاب
موت = کوه ، کاف ( کافکاس = قفقاز ) ، کوف ( شهر کوفه ) ،
به زبان انگلیسی کوه را : mountain
و بالا رفتن ( صعود کردن ) را : mount می گویند
mount > mout =موت بی وات " ن "
پس الموت : کوه ِ آل / آله / عقاب / اوگاب
چون آشیانه ی اوگاب در بالاترین و نوک کوه جای دارد و ناسَرراست ( غیر مستقیم ) به رزمندگان اسماعیلیه گفته می شده است.

قطور یا قوتور؟؟اگر کلمه ایی عربی نیست ولی با حروف مخصوص عربی ( ح. ع. ث. ص. ض. ذ. ط. ظ ) نوشته شده است. یعنی کاسه ایی زیر نیم کاسه است. و آن کلمه تورکی است. مثلا اسم روستای قوتورخوی ( قوتور نام بیماری پوستی است که آبی که در رودخانه ی قوتور وجود دارد. این بیماری پوستی را از بین می برد. . . و ضرب الامثل معروف گچی نین قوتوری سرچشمه ده ن سو ایچر معرف این بیماری است ) . قطور در عربی با قطر. و اقطار هم خانواده است. و با قوتور تورکی زمین تا آسمان فرق دارد. . . . . . . . فاضلاب ( فازلاب بر وزن تالاب ) است. و منظور آب با فضیلت نیست. و آب اضافی و گندآب است. . . عنکبوت ( انکه بوت ) حیوانی که رانهای درازی دارد. . . . . عقاب ( او قاپ ) حیوانی که شکارش را می قاپد. نام دیگر قارتال

شکار عقاب طلای رو به دریا چه معنی دارد


کلمات دیگر: