کلمه جو
صفحه اصلی

روال


مترادف روال : راه، روش، روند، سیاق، سیرت، سیره، شیوه، طریقه، طور، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، نهج، هنجار

برابر پارسی : روش

فارسی به انگلیسی

manner, method, mode, pattern, practice, procedure, process, style, system, precedent, rubric, tack, trend, usage, use, way, wise

process, method, manner, trend, procedure, precedent, practice, system, style, usage, mode, pattern, way, tack, use


manner, method, mode, pattern, practice, precedent, procedure, process, rubric, style, system, tack, trend, usage, use, way, wise


مترادف و متضاد

راه، روش، روند، سیاق، سیرت، سیره، شیوه، طریقه، طور، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، نهج، هنجار


routine (اسم)
روال، جریان عادی، امر عادی، کار عادی، عادت جاری

rubric (اسم)
خط قرمز، روال، سرفصل

zeitgeist (اسم)
روال، روحیه یا طرزفکر یک عصر یا دوره

فرهنگ فارسی

روش، منوال، ترتیب، شیوه


نام آلمانی تالین .
روش، اسلوب، نظم وترتیب
( اسم ) آب دهان ( ستور و غیره )
پسر راسل و او پسر آیند و او پسر قفند از ملوک هندوستان بود که در زمان اسکندر میزیست و از اسکندر صلح خواست

جملات نمونه

کم کم به روال کار وارد خواهی شد

you'll gradually get the hang of it


بانک را به روال معمول اداره می‌کند

he runs the bank in the customary way


فرهنگ معین

(رَ ) (عا. ) (اِ. ) قاعده ، روش .
(رُ یا رِ ) [ ع . ] (اِ. ) آب دهان (ستور و غیره ).

(رَ) (عا.) (اِ.) قاعده ، روش .


(رُ یا رِ) [ ع . ] (اِ.) آب دهان (ستور و غیره ).


لغت نامه دهخدا

روال . [ ] (اِخ ) پسر راسل و او پسر آیند و او پسر قفند از ملوک هندوستان بود که در زمان اسکندر میزیست و از اسکندر صلح خواست . رجوع به مجمل التواریخ و القصص صص 119 - 124 شود.


رؤال. [ رُ آ ] ( ع اِ )آب دهن اسب یا کف دهن آن. ( منتهی الارب ). آب دهن چهارپایان. ( از اقرب الموارد ). رُوال. راؤول. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به رُوال و راؤول شود.

روال. [ رَ ] ( اِ ) در این اواخر بوسیله نویسندگان و منشیان ساخته شده است و از آن معنی ترتیب و سبک و اسلوب و روش اراده کنند. ( یادداشت مؤلف ).

روال. [ رُ ] ( ع اِ ) آب دهن ستور. ( منتهی الارب ). آب دهن ، و ابن سیده گوید آب دهن چهارپایان. ( از اقرب الموارد ). راؤول. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به راؤول شود.
- روال رائل ؛ مبالغه است. ( اقرب الموارد ).

روال. [ ] ( اِخ ) پسر راسل و او پسر آیند و او پسر قفند از ملوک هندوستان بود که در زمان اسکندر میزیست و از اسکندر صلح خواست. رجوع به مجمل التواریخ و القصص صص 119 - 124 شود.

روال . [ رَ ] (اِ) در این اواخر بوسیله ٔ نویسندگان و منشیان ساخته شده است و از آن معنی ترتیب و سبک و اسلوب و روش اراده کنند. (یادداشت مؤلف ).


روال . [ رُ ] (ع اِ) آب دهن ستور. (منتهی الارب ). آب دهن ، و ابن سیده گوید آب دهن چهارپایان . (از اقرب الموارد). راؤول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به راؤول شود.
- روال رائل ؛ مبالغه است . (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

روش، اسلوب.

دانشنامه عمومی

روال به زنجیره ای از کنش ها، وظایف، گامها، محاسبات، تصمیم ها و دیگر فرایندها گفته می شود که پس از انجام در ترتیب و چیدمان مشخص، نتیجه، فراورده یا دستاورد مشخصی را فراهم می کند. هر بار که یک روال را دنبال می کنیم، اگر شرایط دروندادی همان باشد بایستی هر بار همان نتیجه بارهای پیش بدست آید. به روال هایی که در جایی نوشته یا ثبت می شوند کاردستور (دستورالعمل) یا راهنمای کار نیز گفته می شود.
برای نمونه برای پختن یک کیک می توان یک روال در نظر گرفت با گامهای زیر:
در علم پزشکی به آن عمل (انگلیسی: procedure) می گویند که انواع مختلفی دارد مثل عمل جراحی (انگلیسی: surgery procedure).
زیرروال

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تالین

فرهنگ فارسی ساره

روش


پیشنهاد کاربران

روال به زنجیره ای از کنش ها، وظایف، گامها، محاسبات، تصمیم ها و دیگر فرایندها گفته می شود که پس از انجام در ترتیب و چیدمان مشخص، نتیجه، فراورده یا دستاورد مشخصی را فراهم می کند.
هر بار که یک روال را دنبال می کنیم، اگر شرایط دروندادی همان باشد بایستی هر بار همان نتیجه بارهای پیش بدست آید.

من که چیزی نفهمیدم بخدا

واژه ی rule انگلیسی به معنی قاعده، قانون تغییر یافته ی" روال " فارسی به معنی راه، روش، طریقه، آنچه رسم است، می باشد. واژه ی خطکش انگلیسی هم از این کلمه گرفته شده است.


کلمات دیگر: