مترادف لان : بی وفایی، عهدشکنی، گودال، مغاک
لان
مترادف لان : بی وفایی، عهدشکنی، گودال، مغاک
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
زيرا , زيرا که , چونکه , براي اينکه
مترادف و متضاد
بیوفایی، عهدشکنی
گودال، مغاک
۱. بیوفایی، عهدشکنی
۲. گودال، مغاک
فرهنگ فارسی
1. فرورفتگیای که در طی ضخیم شدن دیوارۀ یاخته در بافت گیاهی ایجاد میشود 2. هرنوع فرورفتگی در سطح اندامها و یاختههای بافتهای موجود زنده
پسوندیست دال بر مکان و ظرف : تریاق لان شیرلان معنی لان نمک لان .
مولد ۱۸٠۱ و وفات ۱۸۷۶
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان
برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان.
لان. ( فعل امر ) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان. ( برهان ) ( جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || ( اِ ) مغاک و گودال. ( برهان ). گو و مغاک. ( آنندراج ). مغاک. اسدی در لغت نامه ذیل کلمه ٔمغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گویند. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). گوی باشد در زمین یا در کوه یادر هر جا که باشد و مغاک خوانند و لان نیز گویند. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). || ( پسوند ) سار،که جا و مقام و محل انبوهی و بسیاری چیزها باشد مانند نمک سار و شاخ سار چه نمک سار را نمک لان نیز گویند. ( برهان ). نمک لان ، یعنی نمک زار؛ شیرلان ، شیرلانه یا جای بسیارشیر و جای شیرناک و شاید اردلان و کندلان نیز ازین قبیل بود و این کلمه مزید مؤخر بعض امکنه باشد: مالان. سبلان. سولان. بولان. بغلان. بقلان. بملان. ختلان. وذلان. لاک مالان. بشکلان. ششکلان ( محله ای به تبریز ). سنبلان. کندلان. و شاید که لان در آخر کلمات مرکبه مذکور مخفف لانه و توسعاً به معنی جای و معدن باشد؟ :
سهم شاه انگیخته امروز در دربند روس
شورشی کان سگ دلان در شیرلان انگیخته.
کو بود تریاق لانی ز ابتدا.
گر تو هستی آشنای جان من
نیست دعوی گفت معنی لان من.
آن خری و مردگی یکسو نهاد.
لان. ( اِخ ) ( الَ... ) شهری و نیز گروهی بطرف ارمینیه. ( منتهی الارب ). بلاد واسعی بطرف ارمینیه نزدیک باب الابواب مجاور خزر و عامه بغلط علاّن گویندو ایشان نصارا باشند و بندگان جلد از آنجا آرند. ( معجم البلدان ): سریر، مملکتی است میان لان و باب الابواب.بعد از فراغت از کار آذربایجان و ارّان به دربند شروان رفتند ( مغول ) و بلاد آن را گرفتند و جز قلعه ای که پناهگاه امیر آن حدود بود محلی سالم نماند سپس به شهرهای لان و لگزستان شتافتند. ( تاریخ مغول ص 102 ).
لان. ( اِخ ) نام کرسی قدیم لانوا، مرکز ایالت اسن بفرانسه. دارای 19125 تن سکنه.
لان. ( اِخ ) ژان. دوک ِ مُنتبلّو و مارشال فرانسه ، مولد لِکتور به سال 1769 م. وی در 1792 وارد فوج داوطلبان گردید و سه سال بعد درجه ژنرالی یافت. درلشکرکشی ناپلئون به مصر همراه بود و در کودتای «18 برومر» با بناپارت همراهی کرد و در منتبلو و مارنگو کسب شهرت کرد و ساراگس را به سال 1809 گرفت و در جنگ اسلینگ جراحت مهلکی برداشت و به سال 1809 درگذشت.
می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان
برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان .
مولوی .
لان . (اِخ ) (الَ ...) شهری و نیز گروهی بطرف ارمینیه . (منتهی الارب ). بلاد واسعی بطرف ارمینیه نزدیک باب الابواب مجاور خزر و عامه بغلط علاّن گویندو ایشان نصارا باشند و بندگان جلد از آنجا آرند. (معجم البلدان ): سریر، مملکتی است میان لان و باب الابواب .بعد از فراغت از کار آذربایجان و ارّان به دربند شروان رفتند (مغول ) و بلاد آن را گرفتند و جز قلعه ای که پناهگاه امیر آن حدود بود محلی سالم نماند سپس به شهرهای لان و لگزستان شتافتند. (تاریخ مغول ص 102).
لان . (اِخ ) ژان . دوک ِ مُنتبلّو و مارشال فرانسه ، مولد لِکتور به سال 1769 م . وی در 1792 وارد فوج داوطلبان گردید و سه سال بعد درجه ٔ ژنرالی یافت . درلشکرکشی ناپلئون به مصر همراه بود و در کودتای «18 برومر» با بناپارت همراهی کرد و در منتبلو و مارنگو کسب شهرت کرد و ساراگس را به سال 1809 گرفت و در جنگ اسلینگ جراحت مهلکی برداشت و به سال 1809 درگذشت .
لان . (اِخ ) ادوار ویلیام . مولد 1801 و وفات 1876. «اشتهر بمعجمه الکبیر العربی - الانکلیزی الذی دعاه «مداللغة»، جمع فیه باصلاحات مختصرة کل ماجاء فی معاجم العرب و کتبهم اللغویة فنشر منه ستة مجلدات فی لندن (76-1863) و لما مات الحق به حفیده «لان پول » بقیة مسوداته بثلثة مجلدات لندن 1893 و نقل المترجم الی الانجلیزیةکتاب الف لیلة و لیلة و له مصنفات بالانکلیزیة عن احوال الشرق العربی و غیر ذلک . (معجم المطبوعات ج 2).
سهم شاه انگیخته امروز در دربند روس
شورشی کان سگ دلان در شیرلان انگیخته .
خاقانی .
سروری زهر است جز آن روح را
کو بود تریاق لانی ز ابتدا.
مولوی .
معنی لان ، پرمعنی :
گر تو هستی آشنای جان من
نیست دعوی گفت معنی لان من .
مولوی .
درنمک لان چون خری مرده فتاد
آن خری و مردگی یکسو نهاد.
مولوی .
لان . (اِخ ) نام کرسی قدیم لانوا، مرکز ایالت اسن بفرانسه . دارای 19125 تن سکنه .
فرهنگ عمید
۱. بی وفایی: می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی: لغت نامه: لان ).
۲. بی حقیقتی.
محل فراوانی چیزی: نمک لان.
۱. بیوفایی: ◻︎ میآیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکندهای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی: لغتنامه: لان).
۲. بیحقیقتی.
محل فراوانی چیزی: نمکلان.
دانشنامه عمومی
لان (بلژیک)
لان (رود)
بلژیک
فهرست شهرهای بلژیک
فهرست شهرهای آلمان
دانشنامه آزاد فارسی
رودی واقع در آلمان، به طول ۲۱۷ کیلومتر. ریزابۀ رود راین است و از روتار گبیرگه، در ۱۵کیلومتری شرق زیگن، سرچشمه می گیرد و در ۹کیلومتری جنوب کوبلنتس به راین می پیوندد. شهرهای بزرگ در مسیر آن عبارت اند از ماربورگ، گیسن، وتسلار، و لیمبورگ.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
معنی لَئِنِ: سوگند می خورم یا می خوریم اگر(حرکت نون به دلیل تقارن آن با حرف ساکن و تشدید دار کلمه بعد می باشد)
معنی لَئِنْ: سوگند می خورم یا می خوریم اگر
ریشه کلمه:
ان (۱۵۶۹ بار)
ل (۳۸۴۲ بار)
پیشنهاد کاربران
لان یا استخوان گیر : برای پلاگ گذاری مورد استفاده قرار می گیرد و در عمل های جراحی ارتوپدی کاربرد وسیعی دارد.