برابر پارسی : استان، ساتراپ، فرمانروایی
ایالت
برابر پارسی : استان، ساتراپ، فرمانروایی
فارسی به انگلیسی
state, (large) province
canton, province, state
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- ایالت کردن ؛ حکومت کردن.( ناظم الاطباء ).
- حسن ایالت ؛ حسن حکومت. ( ناظم الاطباء ).
ایالت.[ ل َ ] ( ع اِ ) جایی که دارای چندین حاکم نشین و ولایت باشد مانند ایالت آذربایجان که دارای چندین ولایت و حاکم نشین است از قبیل خوی و ارومیه و سلماس و اردبیل و جز آن و همچنین ایالت خراسان و فارس و عمومیت این لفظ بیشتر از ولایت است. چه این کلمه شامل جایی میشود که دارای یک حاکم نشین و شهر بیشتر نباشد مانند ولایت یزد و کاشان. ( ناظم الاطباء ). در سازمان اداری و سیاسی سابق در آن قسمتی از مملکت که دارای حکومت مرکزی باشد و ولایت حاکم نشین جزء بوده بر طبق قانون تشکیل ایالات و ولایت ( مصوب 14 ذیقعده 1325 هَ. ق. ) ایالات ایران منحصر به چهار ایالت بوده : آذربایجان ، کرمان وبلوچستان ، فارس و خراسان. ( دائرة المعارف فارسی ).
ایالة. [ ل َ ] ( ع مص ) سیاست راندن ملک رعیت خودرا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سیاست راندن پادشاه رعیت خود را. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) سیاست. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ایالت شود.
ایالت . [ ل َ ] (ع مص ) ایالة. سیاست نگاه داشتن . (غیاث ) (آنندراج ). سیاست راندن به . والی شدن بر قومی . (منتهی الارب ). حکومت کردن برمکانی : که هر یک ازایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علی حده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 13). برادر او سلیمان به سیرجان مقیم بوده و ایالت آن طرف بدو مفوض . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در ایالت آن حدود بی منازعی و مدافعی متمکن بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). دشمن دولت و ایالت و حسن کفایت اومشرف . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به ایالة شود.
- ایالت کردن ؛ حکومت کردن .(ناظم الاطباء).
- حسن ایالت ؛ حسن حکومت . (ناظم الاطباء).
ایالت .[ ل َ ] (ع اِ) جایی که دارای چندین حاکم نشین و ولایت باشد مانند ایالت آذربایجان که دارای چندین ولایت و حاکم نشین است از قبیل خوی و ارومیه و سلماس و اردبیل و جز آن و همچنین ایالت خراسان و فارس و عمومیت این لفظ بیشتر از ولایت است . چه این کلمه شامل جایی میشود که دارای یک حاکم نشین و شهر بیشتر نباشد مانند ولایت یزد و کاشان . (ناظم الاطباء). در سازمان اداری و سیاسی سابق در آن قسمتی از مملکت که دارای حکومت مرکزی باشد و ولایت حاکم نشین جزء بوده بر طبق قانون تشکیل ایالات و ولایت (مصوب 14 ذیقعده ٔ 1325 هَ . ق .) ایالات ایران منحصر به چهار ایالت بوده : آذربایجان ، کرمان وبلوچستان ، فارس و خراسان . (دائرة المعارف فارسی ).
فرهنگ عمید
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] فرمانروایی کردن.
دانشنامه عمومی
ایالت به مجموعه ای یا گروهی خودمختار گویند که بر روی منطقه ای به طور مستقل اختیار حکومتی دارند. و بر خلاف استان، ایالت دارای حالت خودمختارتری است.
بر خلاف کشور، ایالت معمولاً قسمتی از یک مجموعه بزرگتر (مثل کشور) است. به طور نمونه، کشور آلمان از ایالات بایرن، زاکسن، و… و کشور آمریکا از ۵۰ ایالت جدا از هم همانند هاوایی، تگزاس، فلوریدا، و… تشکیل یافته اند که هر یک قوانین و اختیارات خود را دارند.
در کشورهایی با ساختار فدرال قدرت بین حکومت مرکزی و ایالاتش تقسیم می شود.
فرهنگ فارسی ساره
ساتراپ، استان، فرمانروای
فرهنگستان زبان و ادب
{state} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] واحد سیاسی و سرزمینی تشکیل دهندۀ دولت فدرال
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
جمعش میشه ایالات
یعنی ایالت ها و منطقه ها