کلمه جو
صفحه اصلی

ارزن

فارسی به انگلیسی

millet, milet

milet


مترادف و متضاد

millet (اسم)
ارزن، گندمیان

فرهنگ فارسی

یکی ازغلات، گیاهی ازتیره گندمیان، بوته آن کوچک ودارای دانه های ریز، دانه هایش رابیشتربه طیوردهند، گاهی از آردش نان می پزند
( اسم ) ۱ - گیاهی از تیر. گندمیان که برای تهی. آرد و نان و دانه جهت طیور بکار میرود . دانه هایش تقریبا کروی ( عدسی محدب الطرفین ) و براق و در زمینهای کم قوت و شنی کاشته میشود. گاورس قسمی ارزن است که دانه هایش درشت تر و پوستش زبرتر است . در برخی از کتب گاورس را مرادف با ارزن دانسته اند دخن گال . ۲ - مصحف ارژن .
شهریست بارمینیه

فرهنگ معین

(اَ زَ ) [ په . ] (اِ. ) گیاهی از تیرة گندمیان دارای ساقه های کوتاه و دانه های ریز، دانه های آن را بیشتر به طیور می دهند. غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می شود.

لغت نامه دهخدا

ارزن . [ اَ زَ ] (اِخ ) (دشت ِ...) اَرژَن . موضعی است میان شیراز و کازرون به سی فرسخی شیراز. (منتهی الأرب ). موضعی است بفارس قرب شیراز و چنانکه شنیده ام چوب ارژن که از آن مقرعه و عصا کنند بدانجا روید وعضدالدوله ٔ دیلمی روزی برای تفرج و صید بدانجا شد وابوالطیب متنبی در صحبت او بود و در وصف او گفت :
سُقیاً لدشت الارزن الطوال
بین المروج الفیح و الاغیال .

(معجم البلدان ).


- مرغزار دشت ارزن ؛ این مرغزار که بر کنار بحیره ٔ ارزن است و بیشه است و معدن شیر طول آن ده فرسنگ در عرض یک فرسنگ . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 154).

ارزن . [ اَ زَ ] (اِخ ) شهریست به ارمینیه . ارزن الروم . (منتهی الأرب ). شهری مشهور قرب خلاط و آنرا قلعه ایست حصین و آبادترین نواحی ارمینیه است و اکنون مرا خبر رسیده که شهر رو بخرابی نهاده و جماعتی از علماء بدان منسوبند. و آن به دست عیاض بن غنم بعد از فراغ وی از الجزیره به سال بیستم بصلح (مانند صلح الرها) گشوده شد و طول آن 36 درجه و عرض وی 34 درجه و ربع است . (معجم البلدان ). رجوع به ارزانیاس و ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 6 و قاموس الاعلام ترکی شود.


ارزن . [ اَ زَ ] (اِخ ) یا ارزن الروم . شهریست به ارمینیه . (منتهی الأرب ). ارزن و ارزن الروم شهری از بلاد ارمینیه و اهل آن ارمن باشند و اکنون اکبر و اعظم از ارزن آتی الذکر است و سلطانی مستقل دارد و دارای ولایت و نواحی وسیع و پرنعمت است و سلطان آن با رعیت بعدل و داد رفتار کند ولی فسق و شرب خمر و ارتکاب مخاطرات بدانجا شایع است و کس منع نکند. (معجم البلدان ). مسلمین مقارن سال 80 هَ .ق . / 700 م . تاحدود ارزنةالروم رسیدند. رجوع به ارزنةالروم شود.


ارزن . [ اَ زَ ] (ع اِ) معرب ارژن . چوبی که از وی عصا سازند. (غیاث ). درختی است سخت چوب که از وی عصا سازند. (منتهی الأرب ). نوعی از بادام کوهی که ثمر آن بسیار تلخ باشد و آنرادر دواها بکار برند و چوب آنرا عصا کنند و پوست آنرا بر کمان پیچند. (مؤید الفضلاء). ارزه . ارجن . و رجوع به ارژن شود. || نام غله ای که بهندی آنرا چینا گویند. (غیاث ). طِهف . دُخن . دخنه . (مؤیدالفضلا). ذرّت . (منتهی الأرب ) (نصاب ) (محمودبن عمر ربنجنی ). طارو. دارو. نباتی است که در نواحی سردسیر که گندم عمل نمی آید یعنی در قسمتهای کوهستانی برای مصرف اهالی یا دانه ٔ مرغ کاشته شود و آن پست و کم ارز است .گال . بعضی آنرا گاورس و جاورس و برخی قسمی از گاورس دانسته اند ولی سوای آنست . میدانی گوید: الحماطة و الخبثا؛ کاه گاورس . الدّقع؛ کاه ارزن . در السامی فی الاسامی آمده : طَهف ؛ نان ارزنین . لعیعه ؛ نان گاورسین . اخرفت الذرة؛ بسیار دراز شد گیاه ارزن . دخن ؛ ارزن که بهندی کنکنی یا چیناست . (منتهی الأرب ). و طعامشان [طعام مردم کرمان ] ارزنست . (حدود العالم ). و ایشان [ صقلابیان ] را کشت نیست مگر ارزن . (حدود العالم ).
تو نان جو و ارزن و پوستین
فراوان بجستی ز هر کس بچین .

فردوسی .


همان ارزن و پِسْت از ناردان
بیارد یکی موبدی کاردان .

فردوسی .


شبانش همی گوشت جوشد بشیر
خود او نان ارزن خورد با پنیر.

فردوسی .


زرّ دنیا به پیش بخشش تو
نگراید به دانه ٔ ارزن .

فرخی .


اگر زین سو بدان سو بنگرد مرد
بدان سو در زمین بشمارد ارزن .

منوچهری .


وز بخل نیوفتد بصد حیلت
از مشت پرارزنش یکی ارزن .

ناصرخسرو.


عالم و افلاک نیرزد همی
بی سخن او به یکی ارزنم .

ناصرخسرو.


صحبت این زن بدگوهر و بدخو را
گر بورزی تو نیرزی به یکی ارزن .

ناصرخسرو.


و اگر گاورس پوست کنده و ارزن پوست کنده و از کرنج شسته نیم کوفته آشامه سازند همچنان که ازخندروس سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
نه ارزن دارم از بهر لعیّه [ یعنی لعیعه ].

سوزنی .


کبوترخانه ٔ روحانیان راست
نقطهای سر کلک من ارزن .

خاقانی .


پرارزن است دستم و با بسطتی چنین
از دست درنیفتد یک دانه ارزنم .

کمال اسماعیل .


فرق باشد در معانی گرچه در پیش نظر
آفتاب و قرص ارزن راست شکل مستدیر.

سیف اسفرنگ .


درگذر زین عالم گندم نمای جوفروش
کز جفای اودل احرار ارزن ارزنست .

شهاب الدین سمرقندی .


- امثال :
ارزن پهن کرده ام . رجوع به امثال و حکم شود.
ارزن نما و ریگ پیما .
ارزنی از خرمنی .
اگر از سرش یک من ارزن بریزنددانه ای به زمین نیاید .
مرغ گرسنه ارزن در خواب بیند .

ارزن . [ اَ زَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رزین . محکم تر. رزین تر: ارزن من النُضار؛ یعنی الذهب . (مجمع الامثال میدانی ).


ارزن. [ اَ زَ ] ( ع اِ ) معرب ارژن. چوبی که از وی عصا سازند. ( غیاث ). درختی است سخت چوب که از وی عصا سازند. ( منتهی الأرب ). نوعی از بادام کوهی که ثمر آن بسیار تلخ باشد و آنرادر دواها بکار برند و چوب آنرا عصا کنند و پوست آنرا بر کمان پیچند. ( مؤید الفضلاء ). ارزه. ارجن. و رجوع به ارژن شود. || نام غله ای که بهندی آنرا چینا گویند. ( غیاث ). طِهف. دُخن. دخنه . ( مؤیدالفضلا ). ذرّت . ( منتهی الأرب ) ( نصاب ) ( محمودبن عمر ربنجنی ). طارو. دارو. نباتی است که در نواحی سردسیر که گندم عمل نمی آید یعنی در قسمتهای کوهستانی برای مصرف اهالی یا دانه مرغ کاشته شود و آن پست و کم ارز است.گال. بعضی آنرا گاورس و جاورس و برخی قسمی از گاورس دانسته اند ولی سوای آنست. میدانی گوید: الحماطة و الخبثا؛ کاه گاورس. الدّقع؛ کاه ارزن. در السامی فی الاسامی آمده : طَهف ؛ نان ارزنین. لعیعه ؛ نان گاورسین. اخرفت الذرة؛ بسیار دراز شد گیاه ارزن. دخن ؛ ارزن که بهندی کنکنی یا چیناست. ( منتهی الأرب ). و طعامشان [طعام مردم کرمان ] ارزنست. ( حدود العالم ). و ایشان [ صقلابیان ] را کشت نیست مگر ارزن. ( حدود العالم ).
تو نان جو و ارزن و پوستین
فراوان بجستی ز هر کس بچین.
فردوسی.
همان ارزن و پِسْت از ناردان
بیارد یکی موبدی کاردان.
فردوسی.
شبانش همی گوشت جوشد بشیر
خود او نان ارزن خورد با پنیر.
فردوسی.
زرّ دنیا به پیش بخشش تو
نگراید به دانه ارزن.
فرخی.
اگر زین سو بدان سو بنگرد مرد
بدان سو در زمین بشمارد ارزن.
منوچهری.
وز بخل نیوفتد بصد حیلت
از مشت پرارزنش یکی ارزن.
ناصرخسرو.
عالم و افلاک نیرزد همی
بی سخن او به یکی ارزنم.
ناصرخسرو.
صحبت این زن بدگوهر و بدخو را
گر بورزی تو نیرزی به یکی ارزن.
ناصرخسرو.
و اگر گاورس پوست کنده و ارزن پوست کنده و از کرنج شسته نیم کوفته آشامه سازند همچنان که ازخندروس سود دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
نه ارزن دارم از بهر لعیّه [ یعنی لعیعه ].
سوزنی.
کبوترخانه روحانیان راست
نقطهای سر کلک من ارزن.
خاقانی.
پرارزن است دستم و با بسطتی چنین
از دست درنیفتد یک دانه ارزنم.

فرهنگ عمید

گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک، و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند.

دانشنامه عمومی

ارزن غله ای دارای دانه های کروی شکل است. ارزن می تواند به رنگ های زرد، سفید یا قهوه ای باشد. جوانه ارزن مانند ذرت نسبت به اندازه دانه غله بزرگ است. ارزن شبیه به گاورس است و به عنوان غذای پرندگان استفاده می شود. در برخی از نقاط جهان آن را مانند برنج می پزند. به خاطر نوع ماتریکس پروتئین نشاسته ارزن تحت نور می تواند کدر، شفاف و نیمه شفاف باشد.ارزن حاوی آهن است.
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-9b5bf50435fd4ac2a41347a8c7057598-fa.html

دانشنامه آزاد فارسی

اَرزَن (millet)
اَرزَن
دانه های حاصل از انواع علف های متعلق به تیرۀ گندمیان. از این دانه ها برای تولید محصولات غله ای، و از ساقه هایشان برای علوفه دام استفاده می کنند. گونۀ شامل پانیکوم ارزنی (Panicum miliaceum) در نقاط گرم اروپا به وفور کشت می شود. همچنین، سورگوم، معروف به ارزن هندی نیز از همین گونه است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: arzen / gârs
طاری: arzun
طامه ای: arzan
طرقی: arzun / gârsak
کشه ای: arzun
نطنزی: arzun


واژه نامه بختیاریکا

( ارزِن ) ارژن؛ بخورک؛ از گونه های درختان با چوبهای محکم که جهت گرز استفاده می شود و با برشتن مخصوص یا روغنکاری قرمز رنگ می شود.

پیشنهاد کاربران

در نثر قدیم مثل کتاب محیط التواریخ صفحه ۱۷۵ بمعنی غذای پرنده ( طاووس )

گاورس، جاورس، شوشو. این گیاه از خانواده Grzmineae می باشد و دارای انواع مختلفی است که دو نوع معروف ان که در ایران نیز می رویند شرح داده می شود :
1 ) « ارزن دانه ریز » یا « ارزن سفید » که در کتب طب سنتی « دخن » نوشته شده به فرانسوی : Millet banc و Millet commun و Grand millet و Millet و Mil و به انگلسی Millet گفته می شود و نام علمی ان Panucum miliaceum L. است.
2 ) « ارزن دانه ریز » و یا « ارزن رسمی » که « دخن ریز » نیز گفته می شود و در کتب طب سنتی با نام « دخن ریز » یا « جاورس » امده است که همان معرب « گاورس » فارسی است. به فرانسوی Petit millet و Millet des oeseaux و Miliade و به انگلیسی Spiked millet نامیده می شود . نام علمی ان Panicum italicum L و مترادف ان setaria italica ( L ) Pbeauve و S. viridis sensu stuart می باشد.
مشخصات
1 ) ارزن رسمی گیاهی است یکساله دارای ساقه ای افراشته که ارتفاع ان 100 – 50 سانتی متر می شود. برگهای ان سبز ، دارز ، بدون دمبرگ ساقه را در بغل گرفته و نوک تیز و میوه های ان در اطراف انتهای محور گل دهنده به صورت خوشه مرکب و متراکم و دانه های ان ریز کمی مسطح و به رنگهای مختلف است. ارزن رسمی گیاهی است متحمل و سازگار و ضمنا دیر رس .
2 ) ارزن دانه درشت گیاهی است یکساله ساقه ان قوی افراشته در قسمت پایین منشعب و شاخه دار برگهای ان ساده سبز ، خطی ، دراز و نوک تیز. گلهای ان خوشه ای باز و خمیده و دانه های ان بر حسب واریته های مختلف سیاه یا خاکستری و زرد و در اخر قرمز هم می باشد. دانه های ان گرد استو ارتفاع ساقه ان 30/1 – 1 متر می باشد. ارزن رسمی در اذربایجان و جنوب شرقی بلوچستان می روید و در مازندران و در یزد با نام « ارزن » و « گاورس » کاشته می شود. .
ارزن دانه درشت یا دخن در - - - - - - - - - در کشت زارهای یام با نام « داری » و در اشتران کوه لرستان و همچنین در نواحی مرزی شرق در بادقیس جنوب شرقی بلوچستان می روید.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در ارزن رسمی در دانه های ان وجود یک گلوکوزید سمی ، الکالویید روغنی ، لیزین ، هیستیدین ، ارژی نین ، و امیلاز تایید شده است و در ارزن دانه درشت در دانه های ان فورمیک اسید ، لینولئیک اسید ، مارگاری نیک اسید و ریسین اولئیک اسید مشخص شده است . به علاوه دارای کولن ، فیتوسترول ، سیتوسترول و ویتامینهای A وB و C می باشد.
خواص – کاربرد
در هند از گیاه ارزن درشت برای معالجه سوزاک استفاده می شود و در بلوچستان در لورالایی نوعی نان از ان درست می کنند و در شوران برای معالجه سوزاک از ان استفاده می نمایند . درهندوستان در مورد ارزن رسمی معتقدند که دانه های ان مدر و قابض است و در استعمال خارجی ضماد ان در موارد روماتیسم مصرف می شود و همچنین به عنوان یک داروی محلی برای کاهش درد زایمان تجویز می گردد.
حکمای طب سنتی ایرانی جاورس را از نظر طبیعت سردو خشک می دانند و معتقدند که قابض است و غذاییت چندانی ندارد. خوردن نان پخته ان اسهال را بند می اورد و مدر است و سقط جنین می نماید.
اسراف در خوردن ان خون را کثیف و سودایی و مجاری عروق را مسدود می نماید و از این نظر باید با روغن و شکر و حلواهای چرب خورده شود . اگر با شیر تازه پخته و خورده شود برای اشخاصی که خون زاید دارند مفیداست. و اگر دانه های ان را ساییده و با نمک مخلوط کرده و در کیسه ای بریزند و روی ان بنشینند برای بیرون امدن معقد و پیچش در روده ها مفید است.
در مورد دخن نیز معتقدند که از نظر طبیعت سرد و خشک است و خواص ان شبیه جاورس ، جز این که خشکی ان کمتر است. شکم را بند می اورد و مدر و قابض است و اگر دانه پوتس گرفته ان را در شیر تازه پخته و بخورند برای نرم کردن سینه و تولید اسپرم مفید است. ولی ایجاد گرفتگی مجاری عروق و سنگ مثانه می کند از این جهت باید با شکر و عسل خورده شود.
در چین دانه ها ی ارزن درشت ، در درجه اول به عنوان غذا در خوراک استفاده می شود و ازنظر دارویی معتقدند که خنک کننده و نرم کننده است. پخته ان را به عنوان ضماد برای فروکش کردن جوش و کورک و ابسه ها استعمال می نمایند. جویده ان را ردر دهان روی زخم بچه ها می گذارند که التیام دهد. خاکستر ان را با روغن مخلوط کرده برای التیام زخم به کار می برند زخم خوب می شود. بدون اینکه اثری در جای ان باقی بماند.
جوشانده ریشه و شاخه های ان را برای رفع و جود خون در ادرار در زنها تجویز می کنند به علاوه برای شستن تاولهای پوست به کار می برند. درهندوچین برای ممعالجه استسقا که علامت ان جمع شدن غیر طبیعی اب در فضای بین سلولی بافتهای بدن است استفاده می شود و به جای جوشانده در برخی موارد خاکستر ارزن را با الکل مخلوط کرده و برای معالجه وجود خون در ادرار زنها تجویز می نمایند .
ارزن دانه ریز دراغلب کشورهای دنیا در سطح وسیعی کاشته می شود. در چین ان را تونیک ومدر می دانند. وخنک کننده و نرم کننده و قابض و در موارد وبا و اسهال و ناراحتی های وبائی و خون روی از بینی و برای التیام زخمهای پنجه های خرس و ببر کاربرد دارد. در هندو چین ارد ارزن دانه ریز را با ملاس مخلوط کرده روی جوشها و کورکهای بچه ها می اندازند در اندونزی جوشانده ای که از له شده تخم ارزن دانه ریز درست می شود برای کاهش تب داده می شود .
استاد میر حیدر

در زبان لری بختیاری به معنی
ارژن


Arzen

ارزن یک کلمه ترکی است. ( ار زن ) کلماتی که اولشان ار ( قهرمان ) دارند. مثل ارسلان، ارطغرل ( ارتوغرل ) کلماتی که زن ( منظور جنس مونث نیست ) دارند. مثل زندان، زنجان ( زنگان ) ، زنگین، زنیان، زنکیانو. . . .

ارزن ( ار زن ) اسم دیگرش در تورکی داری است. بیز داری نی ایپینن سپرریغ. . . سیز داری نی نه یینن سپررسیز؟اکللر بیچللر آرادا گوزل سه چللر ( شعر کودکانه در مورد ارزن ) . . . یا آج تویوخ یاتار یوخودا داری گورر. . .

جلو، جیلو، جولان و هر کلمه ایی آخرش لان باشد تورکی است. مثل الان، گیلان، سبلان، میلان، ایسفهلان، ایلان، قافلان، اسلان ( اصلان غلط است ) هیلان ( داغین آغین تی سی ) ، جیلان، بیلان، سیلان، اوغلان، شیلانه، یالان، پالان، بالان ( تله=گرگ بالان دیده=گرگ باتجربه، گرگ باران دیده غلط است ) . بغلان ( بوغولان )


کلمات دیگر: