مورچه
فارسی به انگلیسی
ant
فارسی به عربی
نملة
مترادف و متضاد
مورچه، مور
مورچه، نوعی ماده پلاستیکی، فورمیکا
مورچه
مورچه
مورچه، ادم حقیر و بی اهمیت
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - حشره ایست از راسته نازک بالان که تیره خاصی را بنام تیره مورچگان در این راسته بوجود میاورد . مورچه جانوریست اجتماعی و آن دارای گونه های بسیار میباشد و مخصوصا برخی گونه های نواحی حاره مورچه های خطرناک و گوشتخوارند و چون بطور دسته جمعی حمله میکنند هر جانوری را که غافلگیر کنند بزودی از پای در میاورند و در مدت قلیلی همه عضلات و انساج جانور را مورد طعمه قرار داده اسکلتی از او بر جای میگذارند . مورچه های یک لانه به سه دسته تقسیم میشوند : عده ای مورچه های کارگرند که عموما فاقد بال هستند و کار آنها جمع آوری دانه ها و مواد غذایی و حفر لانه و نگهداری تخمها و نوزادان میباشد . تعداد کمی از افراد یک لانه مورچه های نر و ماده هستند که دارای چهار بال نازک میباشند . مورچه ها حشراتی هستند که از نظر هوش و غریزه طبیعی کاملند . بین شکم و تنه این حشرات پایه ای وجود دارد که بوسیله آن شکم میتواند حرکات زیادی در جهات مختلف انجام دهد . مورچه های کارگر دارای سر کوچکی هستند در صورتیکه نرها و ماده ها دارای سر بزرگند . آرواره های این حشره نسبه قوی است و پاهایش به چنگال ختم میشوند . بالهای جنس ماده حشره مذکور پس از جفتگیری می افتند . عمر مورچه های کارگر بین ۸ تا ۱٠ ماه و مورچه ماده ( ملکه ) یک سال و مورچه های نر فقط دو هفته است یعنی پس از جفتگیری با ماده میمیرند . کار ملکه بارور شده فقط تخم گذاری است . مورچه های عمله تخم ها را جمع میکنند و پس از آنکه لاروها بیرون آمدند آنها را مواظبت کرده غذا میدهند . نوزاد ها معمولا در پیله سفیدی قرار دارند . بالغ بر ۲٠٠٠ گونه مورچه تاکنون در روی زمین شناخته شده که همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کاملند و بسیار اتفاق می افتد که فردی منافع شخصی خود را فدای منافع جمع می کند مور جمع : مورچگان . یا مورچه سفید . موریانه یا مورچه عنبرین . خط زیبا رویان . یا روی مورچه سوار بودن . بسیار کند راه رفتن . ۲ - جوهر شمشیر و خنجر و کارد : [ آن جهانگیر که شیرینی جان بدخواه گاه هیجا خورش مورچه خنجر کرد . ] ( امیر خسرو )
فرهنگ معین
(چِ ) (اِ. ) حشره ای است از راستة نازک بالان که تیرة خاصی را به نام تیرة مورچگان در این راسته به وجود می اورند.
لغت نامه دهخدا
مورچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک. ( ناظم الاطباء ). مور خرد. ذره. ذر.( حاشیه برهان چ معین ). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. ( از برهان ). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ): ذره ؛ مورچه خرد. ( ترجمان القرآن ). نمل ؛ مورچه خرد. ( دهار ). مورچه ریزه.( منتهی الارب ). || به معنی مور است. ( جهانگیری ). حسبانه نمل. نملة. میروک. ( یادداشت مؤلف ). مطلق مور. حشره ای است از راسته نازک بالان که تیره خاصی را به نام مورچگان در این راسته به وجود می آورد. مورچه جانوری است اجتماعی و دارای انواع گوناگون ، که برخی از گونه های آن گوشتخوار و خطرناکند و چون دسته جمعی حمله می کنند هر جانوری را که غافلگیر کنند بزودی از پای درمی آورند و همه اعضای او را می خورند و اسکلتی از آن برجای می گذارند. مورچه های یک لانه سه دسته اند: 1 - مورچه های کارگر که بی بالند و به گردآوری دانه و کندن لانه می پردازند. 2 و 3 - مورچه های نر و ماده که چهار بال دارند. بالهای جنس ماده ( ملکه ) پس از جفت گیری می افتد و عمر آنها یک سال است. و کارشان فقط تخمگذاری است. عمر مورچه های نر فقط دو هفته است یعنی پس از جفت گیری می میرند و عمر مورچه های کارگر بین هشت تا ده ماه است. مورچه ها از نظر هوش و غریزه کاملند و تاکنون در حدود 2000 گونه مورچه در روی زمین شناخته شده که همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کاملند وبسیار اتفاق می افتد که فردی منافع خود را فدای منافع جمع می کند: عقیفان ؛ مورچه های درازپا که در مقابر وخرابه باشد. ( منتهی الارب ). شیقتبان. طثرح. طبرج. ( منتهی الارب ). نمل. ( منتهی الارب ) ( دهار ). نملة. قردوع.دیسمة. ذر. دبی [ دَ با ]. قمل. دمة. دسمة. دنمة. دنامة: عقفان ؛ جد مورچه های سرخ. دعاع ؛ مورچه های سیاه بازو. دعبوب ؛ مورچه ای است سیاه. دعابه و دبدب ؛ رفتارمورچه درازپای. رمة، موق ؛ مورچه پردار. سمسم ، حبی ، جُبی ̍؛ مورچه سرخ. عجروف ؛ مورچه درازپا تیزرو. نماة؛ مورچه ریزه. منمول ؛ طعام مورچه رسیده. علس ؛ نوعی از مورچه. هبور؛ مورچه ریزه. اجمان ؛ مورچه سیمین ( واحد آن جمانه است ). ( دستورالاخوان ) :
پی مورچه بر پلاس سیاه
شب تیره دیدی دو فرسنگ راه.
که هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست.
پی مورچه بر پلاس سیاه
شب تیره دیدی دو فرسنگ راه.
فردوسی.
دشمن خواجه به بال و پر مغرورمبادکه هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست.
فرخی.
مورچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). مور خرد. ذره . ذر.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. (از برهان ). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. (غیاث ) (آنندراج ): ذره ؛ مورچه ٔ خرد. (ترجمان القرآن ). نمل ؛ مورچه ٔ خرد. (دهار). مورچه ٔ ریزه .(منتهی الارب ). || به معنی مور است . (جهانگیری ). حسبانه نمل . نملة. میروک . (یادداشت مؤلف ). مطلق مور. حشره ای است از راسته ٔ نازک بالان که تیره ٔ خاصی را به نام مورچگان در این راسته به وجود می آورد. مورچه جانوری است اجتماعی و دارای انواع گوناگون ، که برخی از گونه های آن گوشتخوار و خطرناکند و چون دسته جمعی حمله می کنند هر جانوری را که غافلگیر کنند بزودی از پای درمی آورند و همه ٔ اعضای او را می خورند و اسکلتی از آن برجای می گذارند. مورچه های یک لانه سه دسته اند: 1 - مورچه های کارگر که بی بالند و به گردآوری دانه و کندن لانه می پردازند. 2 و 3 - مورچه های نر و ماده که چهار بال دارند. بالهای جنس ماده (ملکه ) پس از جفت گیری می افتد و عمر آنها یک سال است . و کارشان فقط تخمگذاری است . عمر مورچه های نر فقط دو هفته است یعنی پس از جفت گیری می میرند و عمر مورچه های کارگر بین هشت تا ده ماه است . مورچه ها از نظر هوش و غریزه کاملند و تاکنون در حدود 2000 گونه مورچه در روی زمین شناخته شده که همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کاملند وبسیار اتفاق می افتد که فردی منافع خود را فدای منافع جمع می کند: عقیفان ؛ مورچه های درازپا که در مقابر وخرابه باشد. (منتهی الارب ). شیقتبان . طثرح . طبرج . (منتهی الارب ). نمل . (منتهی الارب ) (دهار). نملة. قردوع .دیسمة. ذر. دبی [ دَ با ] . قمل . دمة. دسمة. دنمة. دنامة: عقفان ؛ جد مورچه های سرخ . دعاع ؛ مورچه های سیاه بازو. دعبوب ؛ مورچه ای است سیاه . دعابه و دبدب ؛ رفتارمورچه ٔ درازپای . رمة، موق ؛ مورچه ٔ پردار. سمسم ، حبی ، جُبی ̍؛ مورچه ٔ سرخ . عجروف ؛ مورچه ٔ درازپا تیزرو. نماة؛ مورچه ٔ ریزه . منمول ؛ طعام مورچه رسیده . علس ؛ نوعی از مورچه . هبور؛ مورچه ٔ ریزه . اجمان ؛ مورچه ٔ سیمین (واحد آن جمانه است ). (دستورالاخوان ) :
پی مورچه بر پلاس سیاه
شب تیره دیدی دو فرسنگ راه .
دشمن خواجه به بال و پر مغرورمباد
که هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست .
آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب
بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز.
لوطیکان چون رده ٔ مورچه
پیش یکی و دگری براثر.
او خواندم به سخره سلیمان ملک شعر
من جان به صدق مورچه ٔ خوان شناسمش .
بینی از اژدهادلان صف زدگان چو معرکه
خانه ٔ مورچه شده چرخ ورای معرکه .
تجمل است حسود ترا دلیل فنا
چنان که مورچه را پربود نشان هلاک .
به دست عشق چه شیر سیه چه مورچه ای
به دام هجر چه باز سفید و چه مگسی .
- مثل مورچه ؛ بسیار خرد. سخت ریز و خرد. (یادداشت مؤلف ).
- || آزوقه و زاد و نوا و توشه گرد کننده . (امثال و حکم دهخدا).
- مورچه ٔ سفید ؛ موریانه . چوبخوارک . کرم چوبخواره . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موریانه شود : تا این مورچه ٔ سفید بیامد و مر عصا را بخورد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
|| عده ٔ کثیر. (امثال و حکم دهخدا). مثل مور و ملخ . || خط نورسته ٔ زیبایان . خط سبز خوبان . (از یادداشت مؤلف ) :
سؤال کردم و گفتم جمال و حسن ترا
چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست .
چون مورچه از عارض رنگین کدام خوبان روییده است . (کتاب المعارف ).
- مورچه ٔ خط ؛ کنایه است از خط نورسته ٔ خوبان . (از یادداشت مؤلف ) :
ای مورچه ٔ خط بدمیدی آخر
بر گرد مهش خط بکشیدی آخر.
- مورچه ٔ عنبرین ؛ ریش نورسته ٔ خوبان . (ناظم الاطباء). کنایه از خط خوبان و نوخطان است . (برهان ) (آنندراج ).
- مورچه ٔ مشکین پر ؛ کنایه است از خط نورسته ٔ خوبان . (از یادداشت مؤلف ) :
سپه آورد خطت مورچه ٔ مشکین پر
تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر.
|| شبه سفید. ودع . ودعة. شبه سپید خرد. منقاف خرد و سپید. شبه سفید است که از دریا برآرند و شکاف آن همچون شکاف هسته ٔ خرما باشد و به هندی کوری گویند و دفع چشم زخم را بر گردن کودکان آویزند. مهره . (یادداشت مؤلف ). ببین و بترک (در تداول عامه ). میقب ؛ مهره ای که مورچه خوانندش . (منتهی الارب ). ودعة؛ شبه سپید که از دریا برآرند... و به فارسی مورچه خوانند. (منتهی الارب ). || موریانه . (ناظم الاطباء). زنگ که در ذات آهن دررود. (غیاث ) (آنندراج ). موریانه را نیز گویند و آن زنگاری باشد که در تیغ و آیینه و فولاد و امثال آن افتد. (برهان ). || جوهر شمشیر و خنجر و کارد. مور.
- مورچه ٔ شمشیر(خنجر یا تیغ) ؛ پرند و آب آن . ذری السیف . (یادداشت مؤلف ). جوهر شمشیر :
آن کو گهر مدح تو بر تیغ زبان راند
چون مورچه ٔ تیغ نشیند به گهر بر.
ماهچه ٔ توغ او قلعه ٔ گردون گشاد
مورچه ٔ تیغ او ملک سلیمان گرفت .
آن جهانگیر که شیرینی جان بدخواه
گاه هیجا خورش مورچه ٔ خنجر کرد.
|| آبگینه ٔ سیاه کوچک . || مرد حقیر و ضعیف و نحیف . (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که به غایت ضعیف و نحیف و حقیر باشد. (برهان ). مثل مور. رجوع به ترکیبات مور شود.
پی مورچه بر پلاس سیاه
شب تیره دیدی دو فرسنگ راه .
فردوسی .
دشمن خواجه به بال و پر مغرورمباد
که هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست .
فرخی .
آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب
بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز.
منوچهری .
لوطیکان چون رده ٔ مورچه
پیش یکی و دگری براثر.
سوزنی .
او خواندم به سخره سلیمان ملک شعر
من جان به صدق مورچه ٔ خوان شناسمش .
خاقانی .
بینی از اژدهادلان صف زدگان چو معرکه
خانه ٔ مورچه شده چرخ ورای معرکه .
خاقانی
تجمل است حسود ترا دلیل فنا
چنان که مورچه را پربود نشان هلاک .
عبدالواسع جبلی .
به دست عشق چه شیر سیه چه مورچه ای
به دام هجر چه باز سفید و چه مگسی .
سعدی .
- مثل مورچه ؛ بسیار خرد. سخت ریز و خرد. (یادداشت مؤلف ).
- || آزوقه و زاد و نوا و توشه گرد کننده . (امثال و حکم دهخدا).
- مورچه ٔ سفید ؛ موریانه . چوبخوارک . کرم چوبخواره . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موریانه شود : تا این مورچه ٔ سفید بیامد و مر عصا را بخورد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
|| عده ٔ کثیر. (امثال و حکم دهخدا). مثل مور و ملخ . || خط نورسته ٔ زیبایان . خط سبز خوبان . (از یادداشت مؤلف ) :
سؤال کردم و گفتم جمال و حسن ترا
چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست .
سعدی (گلستان ).
چون مورچه از عارض رنگین کدام خوبان روییده است . (کتاب المعارف ).
- مورچه ٔ خط ؛ کنایه است از خط نورسته ٔ خوبان . (از یادداشت مؤلف ) :
ای مورچه ٔ خط بدمیدی آخر
بر گرد مهش خط بکشیدی آخر.
عطار.
- مورچه ٔ عنبرین ؛ ریش نورسته ٔ خوبان . (ناظم الاطباء). کنایه از خط خوبان و نوخطان است . (برهان ) (آنندراج ).
- مورچه ٔ مشکین پر ؛ کنایه است از خط نورسته ٔ خوبان . (از یادداشت مؤلف ) :
سپه آورد خطت مورچه ٔ مشکین پر
تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر.
سوزنی .
|| شبه سفید. ودع . ودعة. شبه سپید خرد. منقاف خرد و سپید. شبه سفید است که از دریا برآرند و شکاف آن همچون شکاف هسته ٔ خرما باشد و به هندی کوری گویند و دفع چشم زخم را بر گردن کودکان آویزند. مهره . (یادداشت مؤلف ). ببین و بترک (در تداول عامه ). میقب ؛ مهره ای که مورچه خوانندش . (منتهی الارب ). ودعة؛ شبه سپید که از دریا برآرند... و به فارسی مورچه خوانند. (منتهی الارب ). || موریانه . (ناظم الاطباء). زنگ که در ذات آهن دررود. (غیاث ) (آنندراج ). موریانه را نیز گویند و آن زنگاری باشد که در تیغ و آیینه و فولاد و امثال آن افتد. (برهان ). || جوهر شمشیر و خنجر و کارد. مور.
- مورچه ٔ شمشیر(خنجر یا تیغ) ؛ پرند و آب آن . ذری السیف . (یادداشت مؤلف ). جوهر شمشیر :
آن کو گهر مدح تو بر تیغ زبان راند
چون مورچه ٔ تیغ نشیند به گهر بر.
سیف اسفرنگی .
ماهچه ٔ توغ او قلعه ٔ گردون گشاد
مورچه ٔ تیغ او ملک سلیمان گرفت .
خاقانی .
آن جهانگیر که شیرینی جان بدخواه
گاه هیجا خورش مورچه ٔ خنجر کرد.
امیرخسرو دهلوی .
|| آبگینه ٔ سیاه کوچک . || مرد حقیر و ضعیف و نحیف . (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که به غایت ضعیف و نحیف و حقیر باشد. (برهان ). مثل مور. رجوع به ترکیبات مور شود.
فرهنگ عمید
حشره ای کوچک با بدنی سه قسمتی که به صورت اجتماعی زندگی می کند.
دانشنامه عمومی
مور یا مورچه (انگلیسی: Ant) حشره ای اجتماعی است همانند زنبور عسل از راستهٔ نازک بالان که در میانه های دورهٔ کرتاسه یعنی حدود ۱۱۰ تا ۱۳۰ میلیون سال پیش تکامل یافته است. امروزه بیش از ۱۲۰۰۰ گونه مورچه طبقه بندی شده اند و حدس زده می شود این تعداد تا ۲۲۰۰۰ گونه نیز برسد. مورچه ها به راحتی از شاخک های آرنج دارشان و ساختار گره مانندشان و کمر باریکشان قابل شناسایی هستند.مورچه ها سه نوع خانه را برای خود انتخاب می کنند،مانند.... خانه انسان،تپه شنی یا خاکی و کلوخ.کلوخ یعنی.....ترکیب شن و خاک می گویند که استحکام بیشتری در برابر باران و طوفان ها داشته باشد.بدن مورچه دارای سه قسمت اصلی است.سر، تنه (یا بخش میانی) و پشت یا متازوم(Metatasoma).تمامی پاها(سه جفت) به قسمت تنه متصل می شوند.
مورچه خرمن چین
مورچه بافنده
مورچه درودگر
مورچه شیردوش یا گله دار
مورچه های باغبان
مورچه های آسیابان
مورچه انتحاری (کلوبوپسیس)
مورچه فرعون:یکی از انواع مورچه ها که تقریباً در تمام جهان زندگی می کند و به رنگ زرد یا قرمز است و در خانه ها زندگی می کند مورچهٔ فرعون است. این مورچه ها اولین بار در مصر دیده شد و برای همین به مورچهٔ فرعون معروف است. این مورچه در دیوارها زندگی می کند و از غذاهای چرب بیشتر از غذاهای گیاهی استفاده می کند. از بین بردن آن ها نیز بسیار سخت است زیرا در دیوارها نیز لانه دارند.
مورچه آتشی سرخ: با نام علمی Solenopsis invicta، که بومی آمریکای جنوبی است، با احساس خطر بر روی آب، دست به دست هم داده و از گروه خود، قایقی درست می کنند که می تواند وزن های سنگینی را حمل کند.
اندازهٔ اجتماع مورچه ها می تواند از چند ده مورچه شکارچی در یک حفره تا چند میلیون مورچهٔ ساده و مورچه نازای ماده و طبقه ای از کارگرها و سربازها و سایر گروه ها را در یک محدوده جغرافیایی وسیع شامل شود. همچنین اجتماع مورچه ها شامل تعدادی نر دارای نطفه و همچنین یک یا چند ماده که توانایی بارور شدن دارند و ملکه نامیده می شوند، می شود. همچنین گاهی اجتماع مورچه ها یک ابرجامعه توصیف شده است ٬زیرا مورچه ها در آن با یکدیگر کار می کنند و از اجتماع خود دفاع می کنند.
تقریباً تمام مناطق کره زمین مورچه دارد. فقط مناطقی مانند جزایر دور افتاده و غیرقابل دسترسی استثنا هستند. مورچه به بیشتر محیط زیست های زمین چیره گشته است و در بیشتر محیط زیست ها توانایی زندگی دارد. این موجود ۱۵–۲۰٪ موجودات زنده خشکی زی زمین را تشکیل می دهد. علت موفقیت آن ها به زندگی اجتماعی، توانایی بالای انطباق پذیری و توانایی تغییر دادن محیط زیستشان و بهره برداری از منابع و دفاع از یکدیگر برمی گردد. انواع مورچه ها به صورت های مختلفی مانند زندگی انگلی و برده داری، همزیستی مسالمت آمیز و … تکامل یافته اند.
جامعهٔ مورچه ها دارای سیستم تقسیم کار، ارتباط بین اشخاص و توانایی حل مشکلات پیچیده است. این تشابه با جوامع انسانی سال هاست که الهام بخش و موضوع مطالعات بوده است.
مورچه خرمن چین
مورچه بافنده
مورچه درودگر
مورچه شیردوش یا گله دار
مورچه های باغبان
مورچه های آسیابان
مورچه انتحاری (کلوبوپسیس)
مورچه فرعون:یکی از انواع مورچه ها که تقریباً در تمام جهان زندگی می کند و به رنگ زرد یا قرمز است و در خانه ها زندگی می کند مورچهٔ فرعون است. این مورچه ها اولین بار در مصر دیده شد و برای همین به مورچهٔ فرعون معروف است. این مورچه در دیوارها زندگی می کند و از غذاهای چرب بیشتر از غذاهای گیاهی استفاده می کند. از بین بردن آن ها نیز بسیار سخت است زیرا در دیوارها نیز لانه دارند.
مورچه آتشی سرخ: با نام علمی Solenopsis invicta، که بومی آمریکای جنوبی است، با احساس خطر بر روی آب، دست به دست هم داده و از گروه خود، قایقی درست می کنند که می تواند وزن های سنگینی را حمل کند.
اندازهٔ اجتماع مورچه ها می تواند از چند ده مورچه شکارچی در یک حفره تا چند میلیون مورچهٔ ساده و مورچه نازای ماده و طبقه ای از کارگرها و سربازها و سایر گروه ها را در یک محدوده جغرافیایی وسیع شامل شود. همچنین اجتماع مورچه ها شامل تعدادی نر دارای نطفه و همچنین یک یا چند ماده که توانایی بارور شدن دارند و ملکه نامیده می شوند، می شود. همچنین گاهی اجتماع مورچه ها یک ابرجامعه توصیف شده است ٬زیرا مورچه ها در آن با یکدیگر کار می کنند و از اجتماع خود دفاع می کنند.
تقریباً تمام مناطق کره زمین مورچه دارد. فقط مناطقی مانند جزایر دور افتاده و غیرقابل دسترسی استثنا هستند. مورچه به بیشتر محیط زیست های زمین چیره گشته است و در بیشتر محیط زیست ها توانایی زندگی دارد. این موجود ۱۵–۲۰٪ موجودات زنده خشکی زی زمین را تشکیل می دهد. علت موفقیت آن ها به زندگی اجتماعی، توانایی بالای انطباق پذیری و توانایی تغییر دادن محیط زیستشان و بهره برداری از منابع و دفاع از یکدیگر برمی گردد. انواع مورچه ها به صورت های مختلفی مانند زندگی انگلی و برده داری، همزیستی مسالمت آمیز و … تکامل یافته اند.
جامعهٔ مورچه ها دارای سیستم تقسیم کار، ارتباط بین اشخاص و توانایی حل مشکلات پیچیده است. این تشابه با جوامع انسانی سال هاست که الهام بخش و موضوع مطالعات بوده است.
wiki: مورچه
دانشنامه آزاد فارسی
مورچه (ant)
حشره ای متعلق به تیرۀ مورچگان، و راستۀ نازک بالان. زنبورهای عسل و زنبورهای معمولی نیز در همین راسته قرار دارند. مورچه ها با کمری مشخص و شاخک هایی گرزمانند متمایز می شوند. حدود ۱۰هزار گونه از مورچه ها شناسایی شده اند. همه اجتماعی اند و لانه های متفاوتی می سازند. مورچه ها در همه جای دنیا، به جز در نواحی قطبی، یافت می شوند. گمان می رود حدود ۱۰ تریلیون (۱۰۱۹) مورچه در جهان زندگی کند. رفتار مورچه ها پیچیده و به نفع کلنی است. مورچه ها مسیر بین لانه و غذا را با کمک وضع تابش نور، نیروی جاذبه، که اندام های حسی مخصوص آن در مفاصل پاهایشان واقع است، و نشانه های شیمیایی پیدا می کنند.نقش های تخصص یافته. جوامع مورچه شامل کارگرها، ماده های بدون بال نازا و مشابه هم است، امّا در بعضی گونه ها «سربازها» نیز وجود دارند که با سری بزرگ مشخص می شوند.
ماده های بارور. تعداد آن ها کمتر و معمولاً بال دارند. نرها، که آن ها نیز بال دار و کوچک تر از ماده هایند، با ماده ها در زمان معینی از سال لانه را به منظور پرواز جفت گیری ترک می کنند. نرها بعد از جفت گیریِ در حال پرواز می میرند. ملکه ها بعد از لقاح مستقر می شوند و بال هایشان را از دست می دهند؛ سپس تخم ریزی می کنند تا کلنی جدیدی بسازند. تخم ها به نوزادهایی کرمی شکل تبدیل می شوند، و بعداً درون پیله هایی ابریشمی قرار می گیرند. سپس، بالغ و از پیله خارج می شوند.
گونه های مشخص. برخی گونه ها جنگجویند، بعضی از آن ها، مثل چوپان، دسته های شته را دنبال می کنند و ترشحی شیرین، موسوم به «عسلک»، جمع آوری می کنند. مورچه های جنگی در امریکای جنوبی و مورچه های رانندۀ افریقایی، به صورت دسته های ایلی در ستون های عظیم حرکت می کنند. این مورچه ها در مسیر خود جانوران دیگر را مهار یا نابود می کنند. مورچه های برگ بُر جنس Atta، از قطعات برگ برای پرورش قارچ خوراکی در «باغچه های» زیرزمینی استفاده می کنند. عمق این باغچه ها گاهی به ۵ متر و مساحت آن ها به صدها متر مربع می رسد. مورچه های بافنده Oecophylla، از نوزادهایشان، که ابریشم تولید می کنند، به منزلۀ پل زنده برای چسباندن لبه های برگ ها و ایجاد لانه استفاده می کنند. مورچه های دزد دورگۀ اروپایی و آسیایی Formica sanguinea، برای تشکیل پیله، به لانۀ گونه های دیگر مثل Formica fusca، حمله می برند و وقتی از تخم درآمدند بالغان را به منزلۀ «برده» به کار می گیرند. در میان مورچه های عسل، برخی از کارگرها منبع بزرگ عسل اند. بزرگ ترین جامعۀ مورچه های شناسایی شده، حدود ۳ میلیون نمونه را دربرمی گیرد. یکی از این جوامع در کوه های ژورا واقع در شرق فرانسه است. این جامعه ۷ کیلومتر مربع وسعت دارد و شامل ۱,۲۰۰ تپۀ مورچه ایِ به هم پیوسته است.
حشره ای متعلق به تیرۀ مورچگان، و راستۀ نازک بالان. زنبورهای عسل و زنبورهای معمولی نیز در همین راسته قرار دارند. مورچه ها با کمری مشخص و شاخک هایی گرزمانند متمایز می شوند. حدود ۱۰هزار گونه از مورچه ها شناسایی شده اند. همه اجتماعی اند و لانه های متفاوتی می سازند. مورچه ها در همه جای دنیا، به جز در نواحی قطبی، یافت می شوند. گمان می رود حدود ۱۰ تریلیون (۱۰۱۹) مورچه در جهان زندگی کند. رفتار مورچه ها پیچیده و به نفع کلنی است. مورچه ها مسیر بین لانه و غذا را با کمک وضع تابش نور، نیروی جاذبه، که اندام های حسی مخصوص آن در مفاصل پاهایشان واقع است، و نشانه های شیمیایی پیدا می کنند.نقش های تخصص یافته. جوامع مورچه شامل کارگرها، ماده های بدون بال نازا و مشابه هم است، امّا در بعضی گونه ها «سربازها» نیز وجود دارند که با سری بزرگ مشخص می شوند.
ماده های بارور. تعداد آن ها کمتر و معمولاً بال دارند. نرها، که آن ها نیز بال دار و کوچک تر از ماده هایند، با ماده ها در زمان معینی از سال لانه را به منظور پرواز جفت گیری ترک می کنند. نرها بعد از جفت گیریِ در حال پرواز می میرند. ملکه ها بعد از لقاح مستقر می شوند و بال هایشان را از دست می دهند؛ سپس تخم ریزی می کنند تا کلنی جدیدی بسازند. تخم ها به نوزادهایی کرمی شکل تبدیل می شوند، و بعداً درون پیله هایی ابریشمی قرار می گیرند. سپس، بالغ و از پیله خارج می شوند.
گونه های مشخص. برخی گونه ها جنگجویند، بعضی از آن ها، مثل چوپان، دسته های شته را دنبال می کنند و ترشحی شیرین، موسوم به «عسلک»، جمع آوری می کنند. مورچه های جنگی در امریکای جنوبی و مورچه های رانندۀ افریقایی، به صورت دسته های ایلی در ستون های عظیم حرکت می کنند. این مورچه ها در مسیر خود جانوران دیگر را مهار یا نابود می کنند. مورچه های برگ بُر جنس Atta، از قطعات برگ برای پرورش قارچ خوراکی در «باغچه های» زیرزمینی استفاده می کنند. عمق این باغچه ها گاهی به ۵ متر و مساحت آن ها به صدها متر مربع می رسد. مورچه های بافنده Oecophylla، از نوزادهایشان، که ابریشم تولید می کنند، به منزلۀ پل زنده برای چسباندن لبه های برگ ها و ایجاد لانه استفاده می کنند. مورچه های دزد دورگۀ اروپایی و آسیایی Formica sanguinea، برای تشکیل پیله، به لانۀ گونه های دیگر مثل Formica fusca، حمله می برند و وقتی از تخم درآمدند بالغان را به منزلۀ «برده» به کار می گیرند. در میان مورچه های عسل، برخی از کارگرها منبع بزرگ عسل اند. بزرگ ترین جامعۀ مورچه های شناسایی شده، حدود ۳ میلیون نمونه را دربرمی گیرد. یکی از این جوامع در کوه های ژورا واقع در شرق فرانسه است. این جامعه ۷ کیلومتر مربع وسعت دارد و شامل ۱,۲۰۰ تپۀ مورچه ایِ به هم پیوسته است.
wikijoo: مورچه
نقل قول ها
مورچه
• «ای شخص کاهل نزد مورچه برو و در راه های او تأمل کن و حکمت را بیاموز که وی را پیشوایی نیست و نه سرور و نه حاکمی اما خوراک خود را در تابستان مهیا می سازد و آذوقه خویش را در موسم حصاد جمع می کند.» -> انجیل عهد عتیق، امثال سلیمان - ۶، ۶، ۷، ۸
• «ماهی بزرگی که کشتی را می بلعد در خشکی مورچه ای را حریف نیست.» -> لو بو وی
• «آزارش به مورچه نمی رسد.»• «چشم مور و پای مار و نان ملا کس ندید.»• «چوب نرم را موریانه بخورد.»• «در خانه مور شبنمی طوفان است.»• «شیر از مورچه می گریزد.»• «فیل روی پلک چشمان دیده نمی شود اما مورچه آن طرف رودخانه دیده می شود.» -> ضرب المثل اندونزیایی
• «مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه.»• «مور در خانه خود حکم سلیمان دارد.»• «مور همان به که نباشد پرش.»• «آهنی را که موریانه بخورد// نتوان برد از او به صیقل زنـگ» -> سعدی
• «بود قطره آب، طوفان مور// به کم مایه ای، ناقص آید به شور» -> ناصرخسرو
• «بیابان چنان شد ز هر دو سپاه// که بر مور و بر پشه شد تنگ راه» -> فردوسی
• «بیاورد از آن بوم چندان سپاه// که بر مور و بر پشه بربست راه» -> فردوسی
• «پای ملخ پر بود از دست مور// دجله بود قطره ای از چشم کور» -> خواجوی کرمانی
• «پس از بردن و گـرد کردن چو مور// بخور پیش از آن کت خورد کرم گور» -> سعدی
• «چنان گشت از انبوه درگاه شاه// که بستند بر مور و بر پشه راه» -> فردوسی
• «دشمن خواجه به بال و پر مغرور مباد// که هلاک و اجل مورچه اندر پر اوست» -> فرخی سیستانی
• «دولت (همت) اگر سلسله جنبان شود// مور تواند که سلیمان شود» -> وحشی بافقی
• «سر پشه و مور تا شیر و گرگ// رها نیست از چنگ و منقار مرگ» -> فردوسی
• «سلیمانی افتاده در پای مور// همان پشه ای کرده بر پیل زور» -> نظامی
• «شعر فرستادنت دانی ماند به چه؟// مور که پای ملخ نزد سلیمان برد» -> جمال الدین عبدالرزاق
• «قوت پشه نداری چنگ با پیلان مزن// همدل موری نه ای، پیشانی شیران مخار» -> جمال الدین عبدالرزاق
• «گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد// که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت» -> حافظ
• «مروت نباشد بر افتاده زور// برد مرغ دون دانه از پیش مور» -> سعدی
• «مورچگان را چو بود اتفاق// شیر ژیان را بدرانند پوست» -> سعدی
• «مور گرد آورد به تابستان// تا فراغت بود زمستانش» -> سعدی
• «میازار موری که دانه کش است// که جان دارد و جان شیرین خوش است» -> فردوسی
• «ای شخص کاهل نزد مورچه برو و در راه های او تأمل کن و حکمت را بیاموز که وی را پیشوایی نیست و نه سرور و نه حاکمی اما خوراک خود را در تابستان مهیا می سازد و آذوقه خویش را در موسم حصاد جمع می کند.» -> انجیل عهد عتیق، امثال سلیمان - ۶، ۶، ۷، ۸
• «ماهی بزرگی که کشتی را می بلعد در خشکی مورچه ای را حریف نیست.» -> لو بو وی
• «آزارش به مورچه نمی رسد.»• «چشم مور و پای مار و نان ملا کس ندید.»• «چوب نرم را موریانه بخورد.»• «در خانه مور شبنمی طوفان است.»• «شیر از مورچه می گریزد.»• «فیل روی پلک چشمان دیده نمی شود اما مورچه آن طرف رودخانه دیده می شود.» -> ضرب المثل اندونزیایی
• «مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه.»• «مور در خانه خود حکم سلیمان دارد.»• «مور همان به که نباشد پرش.»• «آهنی را که موریانه بخورد// نتوان برد از او به صیقل زنـگ» -> سعدی
• «بود قطره آب، طوفان مور// به کم مایه ای، ناقص آید به شور» -> ناصرخسرو
• «بیابان چنان شد ز هر دو سپاه// که بر مور و بر پشه شد تنگ راه» -> فردوسی
• «بیاورد از آن بوم چندان سپاه// که بر مور و بر پشه بربست راه» -> فردوسی
• «پای ملخ پر بود از دست مور// دجله بود قطره ای از چشم کور» -> خواجوی کرمانی
• «پس از بردن و گـرد کردن چو مور// بخور پیش از آن کت خورد کرم گور» -> سعدی
• «چنان گشت از انبوه درگاه شاه// که بستند بر مور و بر پشه راه» -> فردوسی
• «دشمن خواجه به بال و پر مغرور مباد// که هلاک و اجل مورچه اندر پر اوست» -> فرخی سیستانی
• «دولت (همت) اگر سلسله جنبان شود// مور تواند که سلیمان شود» -> وحشی بافقی
• «سر پشه و مور تا شیر و گرگ// رها نیست از چنگ و منقار مرگ» -> فردوسی
• «سلیمانی افتاده در پای مور// همان پشه ای کرده بر پیل زور» -> نظامی
• «شعر فرستادنت دانی ماند به چه؟// مور که پای ملخ نزد سلیمان برد» -> جمال الدین عبدالرزاق
• «قوت پشه نداری چنگ با پیلان مزن// همدل موری نه ای، پیشانی شیران مخار» -> جمال الدین عبدالرزاق
• «گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد// که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت» -> حافظ
• «مروت نباشد بر افتاده زور// برد مرغ دون دانه از پیش مور» -> سعدی
• «مورچگان را چو بود اتفاق// شیر ژیان را بدرانند پوست» -> سعدی
• «مور گرد آورد به تابستان// تا فراغت بود زمستانش» -> سعدی
• «میازار موری که دانه کش است// که جان دارد و جان شیرین خوش است» -> فردوسی
wikiquote: مورچه
گویش اصفهانی
تکیه ای: murča
طاری: mürča
طامه ای: murča
طرقی: mürča
کشه ای: murča
نطنزی: murča
واژه نامه بختیاریکا
موریز
جدول کلمات
نمل
پیشنهاد کاربران
مورچه در عربی النملة است . النمل اصلا درست نیست
انت
موریک
Ant
مورچه
مورچه
مورچه یک حیوانی بسیار قوی و هیچ کاری بما ندارد در روی زمین 1میلیارد یا بیشتر مورچه است خداوند به انان یک نیروی قوی به انان داده است که می توانند غذا 2برابر خودشان را به خونه هایشان ببرد
میهو ( شکاکی )
مورچه به آذری می شود" قارینجا" یا "قاریشقا"
مور، نمل
سر - سینه - شکم
مورچه : از مور به معنای حشره گرفته شده ابتدا مورک بوده و در پارسی به مورچه تغییر کرد مصغر مور یعنی حشره کوچک به مرور با تغییر "و" به "ی" و "م "به" ب"این تغییرات را در بیر ( beer ) انگلیسی به معنی زنبور و بیره به معنی کک ترکی می بینیم. بید نوعی حشره و آفت گیاهی و پید یا بید ( شپش ) هم ریشه با آن هستند.
ant:انت:مورچه
کلمات دیگر: