برابر پارسی : ویژه تر، بویژه
اخص
برابر پارسی : ویژه تر، بویژه
فارسی به انگلیسی
more particular
particular
فارسی به عربی
معین
عربی به فارسی
اخته کردن , تضعيف کردن
مترادف و متضاد
مشخص، خاص، مخصوص، خصوصی، ویژه، بخصوص، اخص
خاص، مخصوص، استثنایی، خصوصی، ویژه، اخص، فاقد عمومیت
فرهنگ فارسی
خاص تر، ویژه تر، گزیده تر
۱ - ( مصدر ) خالص کردن ویژه کردن ویژه داشتن بی آمیغ گردانیدن . ۲ - ( مصدر ) دوستی خالص داشتن خلوص نیت داشتن عقید. پاک داشتن ارادت صادق داشتن . ۳ - آن است که سالک در عمل خود شاهدی جز خدا نطلبد . فضیل بن عیاض گفته : ( ترک عملی بخاطر مردم ( ریا ) و بجا آوردن بخاطر آنان ( شرک ) است و ( اخص ) خص یافتن ازین دو است . توضیح فرق اخص و صدق . ۱ - صدق اصل است و خص فرع و تابع آن . ۲ - اخص پس از دخول در عمل شروع میشود . یا طبق اخص . پاکی نیت و ارادت صادقانه : ( هر چه داشت در طبق اخص نهاد و به وی تقدیم کرد . ) یعنی با کمال خلوص نیت و دلبستگی صادقانه هر چه داشت در اختیار او گذاشت . یا اخص عمل . پاکدلی در کار . یا کلم. اخص . الهاالله .
۱ - ( مصدر ) خالص کردن ویژه کردن ویژه داشتن بی آمیغ گردانیدن . ۲ - ( مصدر ) دوستی خالص داشتن خلوص نیت داشتن عقید. پاک داشتن ارادت صادق داشتن . ۳ - آن است که سالک در عمل خود شاهدی جز خدا نطلبد . فضیل بن عیاض گفته : ( ترک عملی بخاطر مردم ( ریا ) و بجا آوردن بخاطر آنان ( شرک ) است و ( اخص ) خص یافتن ازین دو است . توضیح فرق اخص و صدق . ۱ - صدق اصل است و خص فرع و تابع آن . ۲ - اخص پس از دخول در عمل شروع میشود . یا طبق اخص . پاکی نیت و ارادت صادقانه : ( هر چه داشت در طبق اخص نهاد و به وی تقدیم کرد . ) یعنی با کمال خلوص نیت و دلبستگی صادقانه هر چه داشت در اختیار او گذاشت . یا اخص عمل . پاکدلی در کار . یا کلم. اخص . الهاالله .
فرهنگ معین
(اَ خَ صّ ) [ ع . ] (ص تف . )خاص تر، گزیده تر.
لغت نامه دهخدا
اخص. [ اَ خ َص ص ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از خص و خصوص. خاص تر. ( غیاث ). مخصوص تر. ویژه تر. گزیده تر. || کلی که نسبت به کلی دیگری دارای مصادیق کمتری باشد. امری که مندرج در تحت یک کلی باشد. مقابل اعم .
- اخص الخواص ؛ خاص ترین خاصان : محقق کردند و متفق شدند که حسن مازندرانی که اخص الخواص علاءالدین بود... ( جهانگشای جوینی ).
- بالاخص ؛ بویژه. مخصوصاً.
- اخص الخواص ؛ خاص ترین خاصان : محقق کردند و متفق شدند که حسن مازندرانی که اخص الخواص علاءالدین بود... ( جهانگشای جوینی ).
- بالاخص ؛ بویژه. مخصوصاً.
فرهنگ عمید
۱. خاص تر، ویژه تر، گزیده تر، ویژه.
۲. گزیده.
۲. گزیده.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اخصّ یا خاصّ تر یکی از صطلاحات به کار رفته در علم منطق و به معنای چیزی است که شمولش از چیز دیگر کمتر باشد.
آنچه شمولش از چیز دیگر کمتر باشد، را خاصّ تر یا اخص گویند، مثلا انسان اخص از حیوان است و حیوان هم شامل آن می شود و هم شامل جز آن.«و ترتیب طبیعی در تعلیم اقتضاء تقدیم اعمّ کند بر اخصّ. چه اعمّ به عقل نزدیکتر بود، چنانکه اخصّ به حسّ نزدیکتر بود».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۴۳.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۴۳.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۸.
...
آنچه شمولش از چیز دیگر کمتر باشد، را خاصّ تر یا اخص گویند، مثلا انسان اخص از حیوان است و حیوان هم شامل آن می شود و هم شامل جز آن.«و ترتیب طبیعی در تعلیم اقتضاء تقدیم اعمّ کند بر اخصّ. چه اعمّ به عقل نزدیکتر بود، چنانکه اخصّ به حسّ نزدیکتر بود».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۴۳.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۴۳.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۸.
...
wikifeqh: اخص
پیشنهاد کاربران
اخص:خاص تر
اعم:عام تر
برای یادسپاری بهتر، حروف "اخص" را اگر جابه جا کنیم "خاص" می شود حال "تر" به آن اضافه می کنیم و به همین نحو برای اعم می توان عمل کرد.
اعم:عام تر
برای یادسپاری بهتر، حروف "اخص" را اگر جابه جا کنیم "خاص" می شود حال "تر" به آن اضافه می کنیم و به همین نحو برای اعم می توان عمل کرد.
اخص :محدود تر
اعم:کلی تر
اعم:کلی تر
کلمات دیگر: