مترادف اخم : آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس
اخم
مترادف اخم : آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس
فارسی به انگلیسی
dourness, frown, grimace, scowl, sulk, wince
frowing
فارسی به عربی
اوطا , تجهم
مترادف و متضاد
ساییدگی، تحریک، هیجان، اذیت، جیغ، تهییج، اخم، ترشرویی، بی حوصلگی
تروشرویی، اخم، نگاه خیره
اخم، ترشرویی
اخم
اخم، ترشرویی، ابرو درهم کشی
اخم، ترشرویی
اخم، ترشرویی
آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس
فرهنگ فارسی
( اسم ) چین و شکنج که بر رو و پیشانی افتد چین پیشانی و ابرو آژنگ در هم کشیدگی ابرو از اوقات تلخی و بد حالی . یا اخم رو . ترش روی عبوس .
فرهنگ معین
( اَ ) (اِ. ) اخمه ، آژنگ ، ترشرویی ، درهم کشیدگی ابرو از اوقات تلخی و بدحالی . ،~ ~کسی توی هم بودن (عا. ) عبوس بودن ، ترشرو بودن .
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۱. چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد.
۲. ترش رویی.
* اخم کردن: (مصدر لازم ) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن.
* اخم وتخم: [عامیانه] خشم همراه با ترش رویی.
۲. ترش رویی.
* اخم کردن: (مصدر لازم ) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن.
* اخم وتخم: [عامیانه] خشم همراه با ترش رویی.
۱. چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو میافتد.
۲. ترشرویی.
〈 اخم کردن: (مصدر لازم) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن.
〈 اخموتخم: [عامیانه] خشم همراه با ترشرویی.
دانشنامه عمومی
یکی از حالتهای چهره است که در آن ناراحتی، خشم یا ناخوشنودی فرد از یک موضوع نشان داده می شود.
در این حالت ابروها جمع شده و روی پیشانی چین خوردگی پدید می آید. لبها نیز حالت تبسم طبیعی خود را از دست داده و کمی فشرده می شوند. چشمها نیز کمی ریزتر می شوند.
در این حالت ابروها جمع شده و روی پیشانی چین خوردگی پدید می آید. لبها نیز حالت تبسم طبیعی خود را از دست داده و کمی فشرده می شوند. چشمها نیز کمی ریزتر می شوند.
wiki: اخم
پیشنهاد کاربران
سگرمه
اخم در هم کردن
اخمم را در هم کردم و گفتم :. . . . . . . . . . . . .
اخمم را در هم کردم و گفتم :. . . . . . . . . . . . .
کلمات دیگر: