مترادف گره : بند، عقد، عقده، جعد، چین، شکن، شکنج، قید، لکنت، دشپیل، مفصل، قفل، پیوندگاه، اشکال، مشکل
گره
مترادف گره : بند، عقد، عقده، جعد، چین، شکن، شکنج، قید، لکنت، دشپیل، مفصل، قفل، پیوندگاه، اشکال، مشکل
فارسی به انگلیسی
node, dodule, gland, tumor
nautical mile, knot
knot, bright, knurl, burl, snarl, tie, loop
node, button, burl, gnarl
problem, dilemma, complication
bight, burl, knot, knurl, snarl
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
بند، عقد، عقده
جعد، چین، شکن، شکنج
قید
لکنت
دشپیل
مفصل
قفل
پیوندگاه
اشکال، مشکل
۱. بند، عقد، عقده
۲. جعد، چین، شکن، شکنج
۳. قید
۴. لکنت
۵. دشپیل
۶. مفصل
۷. قفل
۸. پیوندگاه
۹. اشکال، مشکل
فرهنگ فارسی
تنیدگی اجزای اجسام خمپذیر در هم به صورت برآمدگی، در هم پیچیدگی طناب یا ریسمان و غیره
(گیاه شناسی) جای باقی مانده از محل رویش برگ بر روی ساقه، گره چوب
(کالبد شناسی) تودهی متراکم یافتهی عصب و بافت پیوندی، عقده، دژپیه
(کشتیرانی) واحد طول در دریانوردی، یک میل دریایی ( ۶۰۷۶/۱۲ پا در سرعت، گره دریایی)
(مجازی) آنچه گشودن یا حل آن دشوار است
( اسم ) ۱ - بهم پیچیدگی نخ و ریسمان عقده بند انگله . توضیح در پیش آهنگی و کوهنوردی برای آنکه استفاده های مختلف و در ضمن سهل و آسان از طناب بکنند گره هایی متداول است که هر کدام طریقه ای خاص دارد . خاصیت این گره ها آنست که زود بسته میشوند و در موقع استفاده محکم و قابل اطمینان اند و بهنگام باز کردن وقت زیادی نمیگیرد . یا گره آسیابان . نوعی گره که بوسیل. آن سر کیسه های آرد و غلات را می بندند . یا گره بارکش . نوعی گره که در بار بندی و بارکشی مورد استفاده قرار میگیرد ٠ یا گره بشکه کش . نوعی گره که برای بستن و حمل بشکه های بزرگ و ظروف بی دسته و محمولاتی شبیه هندوانه و خربزه بکار میرود یا گره خرگوش . نوعی گره که با آن میتوان حلق. ثابتی در طناب بوجود آورد که تنگ و گشاد نشود . این گره برای حمل حیوانات و بستن گردن آنها و کشیدن سطل آب از چاه و همچنین در مزارع و کارخانه های صنعتی بکار میرود . یا گره خفت ( خفتی ) . نوعی گره بسیار ساده که بوسیل. آن حلقه ای ایجاد میشود که قابل بزرگ و کوچک شدن است و آن برای بستن بند کفش و پوتین و در ساختن حلقه و کمند بکار رود . یا گره دو خفت ( دو خفتی ) . نوعی گره که در بستن طناب به تن. درخت و میله های استوانه یی عمودی و افقی و نیز برای بستن بند چادر بکار میرود و فاید. آن این است که میتوان حلق. آن را باسانی تنگ و گشاد کرد . یا گره سرطناب . برای اینکه رشته های سر طناب از هم باز نشود از دو نوع گره استفاده می کنند : الف - گره هشت که بانتهای طناب می زنند . ب - گرهی که بوسیل. تابیدن یک رشت. نخ تارهای انتهایی طناب را مهار می کنند یا گره شکافدار . گرهی است که برای بستن طناب به میله های عمودی و افقی که دو سر آنها آزاد یا مقید باشد و در موارد بسیار دیگر بکار آید . یا گره علف کش . گرهی است که برای بستن دو سر طناب در بسته های علف و غلات معمول است . یا گره کنده کش . گرهی است که برای حمل محمولاتی از قبیل بشکه های خالی یا کنده های بزرگ درخت بکار رود . بوسیل. آن محمول را بر روی زمین می کشند . یا گره کور . گرهی است که بدون قاعده بسته شود و باز کردن آن دشوار و گاهی غیر ممکن باشد . استعمال این گره در پیشاهنگی ممنوع است . یا گره ماهیگیر . این گره در بسته بندیهایی که پس از گره زدن احتیاج بفشار دارد مورد استعمال قرار میگیرد . بسته را در میان حفره ای که در وسط این گره ایجاد می شود میگذارند و سپس دو سر طناب را میکشند . یا گره مربع گرهی است بشکل مربع و آن برای بستن دو سر طناب بیکدیگر و بستن انتهای نوار در زخم بندی و کمکهای اولیه بکار میرود . این گره هر چه بیشتر کشیده شود محکمتر میگردد و ضمنا باسانی باز میشود . یا گره معمولی گرهی است که برای بستن سر طناب و جلوگیری از رد شدن طناب از سوراخ یا حلق. فلزی بکار رود . یا گره نساج . گرهی است بشکل ذیل : و آن برای دو سر طناب که دارای قطر های مختلف است بکار می رود . یا گره هشت . چون این گره بشکل هشت لاتینی ( ۸ ) است بدین اسم معروف شده و آن گرهی است زیبا و ساده و مانند گره معمولی برای بستن سر طناب و جلوگیری از عبور طناب از حلقه های فلزی و سوراخ قرقره بکار رود . یا گره یک خفت . ۲ - مفصل پیوندگاه . ۳ - محل اتصال برگ و جوان. محوری در روی ساق. نبات است : ای نیز. تو همچو درختی که مراو را در هر گرهی از دل بدخواه تو باریست . ( فرخی ) ۴ - قفل : دگر گنج بر گستوان و زره چو گنجور ما برگشاید گره . ۵ - چین و شکن شکنج : سیاوش زگفت گروی زره برو پر زچین کرد و رخ پر گره . ۷ - دل بال . ۸ - لکنت زبان : و این گره از زبان من بردار . ۹ - واحدی است معادل ربع چارک . چهار گره یک چارک و چهار چارک یک ذرع و هر گره دو بهر است : چنان زد بر او ناچخ نه گره که هم کالبد سفته شد هم زره . ( نظامی ) توضیح طبق قانون مصوب ۱۳٠۴ ه ش . یک گره یک دسیمتر . یا گره دریایی . واحد سرعت و عبارتست از یک میل دریایی در ساعت . ۱٠ - ( قالی ) واحدی است در قالی بافی و آن جزئی است از رگ تقربیا معادل ۷ سانتیمتر یا ۳/۴ و ۲ اینچ کله گند . توضیح انداز. قالی را با گره تعیین میکنند . در هر گره بسته بظرافت یا ضخامت پشم کم و بیش از ۲٠ رگ تا ۷٠ رگ بافته میشود . ۱۱ - ( اصطلاح کبوتر بازان ) کبوتری که از محل خود پرواز کند و چندان پیاپی معلق زند که از پرواز بیفتد . یا ترکیبات اسمی : گره بسته . پارچ. گره کرده محتوی چیزی کهنه ای که در آن چیزی گذارند و چهار گوش آن را بهم گره زنند فلرز فلرزنگ دستمال بسته . یا گره طاعون . گلوله ای که نزدیک زهاروزیر بغل از مواد مغزی تولید شود : کام عاشق چو در آید ببغل می میرد غنچه بر شاخ گل ما گره طاعون است . ( سلیم ) یا گره گردیوس . مثل است در مورد کسی که مساله ای غامض و لاینحل را حل نکند ولی زود با تردستی آنرا از پیش بردارد گویند : گره گردیوس را برید . یا ترکیبات فعلی : گره از پیشانی گشودن . گشاده رو شدن خود را شاد نشان دادن . یا گره باز کردن . ۱ - گشودن گره و عقده . ۲ - روا ساختن انجام دادن ( امری ) . یا گره ببادزدن . ۱ - تکیه بر امری بی ثبات و دوام کردن . ۲ - متکی به عمر ناپایدار شدن . یا گره ببند قبا بستن ( زدن ) . چیزی را بقبای یا بانگشت بستن تا قول و وعد. داده را فراموش نکنند . یا گره بر آب بستن ( بربستن زدن ) . امری مشکل را انجام دادن : او وزیری داشت گبر و عشوه ده کو بر آب از مکر بربستی گره . ( مثنوی ) یا گره برابرو انداختن . ترش رو شدن خود را عبوس نمودن . یا گره بر ابرو بر آوردن . ۱ - خشمگین شدن روترش کردن . ۲ - تولید چین در ابرو کردن تولید خشم کردن . یا گره برابر و بر آوردن . خشمگین شدن . یا گره بر ابرو دیدن . چهر. عبوس دیدن . یا گره برجبین زدن ۱ - رو ترش کردن خود را خشمگین نمودن . ۲ - ایجاد مشکل شدن در کار . یا گره بر گوش زدن . ۱ - بحرف کسی توجه نکردن . ۲ - کر شدن . ۳ - گوشمالی کردن . یا گره بسخن زدن . ۱ - مطالب پیچیده گفتن . ۲ - سخنان معقول و منطقی گفتن : چون من گره زنم بسخن از کجا نهد سقراط دست بر گره استوار من ? ( ناصر خسرو ) یا گره بکار انداختن ( زدن ) . ۱ - ایجاد مشکلی کردن ۲ - برنیاوردن حاجت . یا گره در ابرو زدن ( کردن ) . چین بر ابرو بر آوردن خشمگین شدن . یا گره در کار افتادن . مشکل شدن کار . بندهای لباس او ( عروس ) باید باز باشد تا گره در کارش نخورد . یا گره در گلوزدن . بند کردن گلو را . یا گره در گلو شکستن . بند آمدن نفس از ترس . یا گره سست شدن بر چیزی . آسان و سهل شدن آن .
جملات نمونه
گره ملوانی
hitch
گره اصلی
sticking point, the main problem or dilemma, the catch
گره افتادن
to become knotted, to become fouled, to get tied (up), to kink, to tie, to knot
گره بر ابرو افکندن
to knot the eyebrows, to frown, to scowl
گره انداختن
to make knotted, to tangle, to snarl, to foul, to kink, to tie, to knot
گره پروانهای
bow knot
گره خفت، گره لغزان، گره علف کش
slipknot
گره را با دندان باز کردن
to undo a knot with one's teeth / to resort to drastic measures
گره طناب را محکم کن
tighten the knot on the rope
سرعت متوسط این کشتی ده گره در ساعت است
the average speed of this boat is ten knots per hour
کسی نیست که گره از کار او بگشاید
there is no one who can solve his problem
گره را باز کردن، گره را گشودن
to undo a knot, to open a knot, to disentangle, to resolve a difficulty
گره راست، گره دو حلقه
reef knot, square knot
گره شُل
granny knot
گره عصبی، گانگلیون، پِیگره
ganglion
گره کور
entangled knot, entanglement, gordian knot, catch
گره لنفی، گره تنابهای
lymph node
گره هشت، گره هشتی
figure of eight, figure-eight knot
فرهنگ معین
(گِ رِ ) (اِ. ) واحد طول قدیم مساوی ۱۱۶ ذرع .
(گِ رَ یا رِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - پیچیدگی و درهم شدگی نخ و ریسمان یا چیز دیگر. ۲ - برآمدگی هایی از ساقه که برگ ها روی آن قرار دارند. ۳ - مشکل ، گرفتاری . ، ~بر ابرو زدن کنایه از: رو ترش کردن ، عبوس شدن .
(گَ رَ) [ معر. ] (اِ.) ظرف آب ، سبو.
(گِ رِ) (اِ.) واحد طول قدیم مساوی 116 ذرع .
(گِ رَ یا رِ) [ په . ] (اِ.) 1 - پیچیدگی و درهم شدگی نخ و ریسمان یا چیز دیگر. 2 - برآمدگی هایی از ساقه که برگ ها روی آن قرار دارند. 3 - مشکل ، گرفتاری . ؛ ~بر ابرو زدن کنایه از: رو ترش کردن ، عبوس شدن .
لغت نامه دهخدا
و چوب وی... نرم بود چنانکه بر او گره توان افکندن. ( حدود العالم ).
و دیگر که دارد همان او زره
کجا گیو زد بر گریبان گره.
یکی جوشن از بر ببندد گره.
بفرمود تابرگشاید گره.
چون جعد خوبان شاخ او پرشکن.
در گره جعد هزاران شکن.
اندر چهار رشته بچندین گره.
و آن موی همچو رشته تب بر بصد گره.
زبان نابغه باید ثنای نعمان را.
گره کیسه عناصر سخت.
گره بدتر از بند و بند از گره.
برگشا از دست و پای من گره.
دگر گنج برگستوان و زره
چو گنجور ما برگشاید گره.
سیاوش ز گفت گروی زره
برو پر ز چین کردو رخ پر گره.
گرسر جنگ نداری گره ابرو چیست.
اگر مر این گره سخت را تو بگشایی
حقت بجان و بدل بنده وار بگزاریم.
کی تواند کسی که بگشاید.
گره . [ گ َ رَ ] (اِ) زنگ و زغار. (ناظم الاطباء).
گره . [ گ َ رَ / رِ ] (اِ) سبو را گویند و آن ظرفی باشد بجهت آب آوردن . (برهان ) (جهانگیری ). معرب آن جرق (= جره ) است . (جهانگیری ).
گره . [ گ ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 4000گزی جنوب خاور دیلم و نزدیک راه فرعی دیلم به گچساران . هوای آن گرم و دارای 250 تن سکنه است . آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
گره . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: جره ، شهرک کوچکی است در تلفظ گره خوانند، در زیر شیراز است و بند امیر که از عمارات عالیه ٔ جهان است در بالای شیراز. در این معنی گفته اند:
از خطه ٔ شیراز گشایش مطلب
کز زیر گره دارد وز بالا بند.
هوایش گرمسیر است و آبش از رودی که بدان شهر منسوب است . حاصلش غله و خرما بود و مردم آنجا بیشتر سلاح ورز باشند و موضع چند از توابع آنجاست . (نزهةالقلوب مقالة الثالثه ص 127). جره ، به پارسی گره گویند، شهرکی کوچک است و هوای آن گرم سیر است و آب آن از رود است که خود رود گره گویند و منبع این رود از ماصرم است و از این شهرک جز رز خراجی و خرما و غله هیچ نخیزد و مردم آنجا بیشترین سلاح ور باشند و جامع و منبر دارد و مورجره هم از اعمال آن است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ تهران ص 116).
و چوب وی ... نرم بود چنانکه بر او گره توان افکندن . (حدود العالم ).
و دیگر که دارد همان او زره
کجا گیو زد بر گریبان گره .
فردوسی .
برزم اندرآید بپوشد زره
یکی جوشن از بر ببندد گره .
فردوسی .
بیاورد خفتان و خود و زره
بفرمود تابرگشاید گره .
فردوسی .
چون زلف خوبان بیخ او پرگره
چون جعد خوبان شاخ او پرشکن .
فرخی .
در شکن زلف هزاران گره
در گره جعد هزاران شکن .
فرخی .
بنگر چگونه بست ترا آنکه بست
اندر چهار رشته بچندین گره .
ناصرخسرو.
از تب چو تار موی مرا رشته ٔ حیات
و آن موی همچو رشته ٔ تب بر بصد گره .
خاقانی .
مرا زبان به ثنا گفتن تو خود گره است
زبان نابغه باید ثنای نعمان را.
ادیب صابر.
گره عهد آسمان سست است
گره کیسه ٔ عناصر سخت .
انوری .
مگو اززر و صاحب زر که به
گره بدتر از بند و بند از گره .
نظامی .
پس کرم کن عذر را تعلیم ده
برگشا از دست و پای من گره .
مولوی .
|| قفل :
دگر گنج برگستوان و زره
چو گنجور ما برگشاید گره .
فردوسی .
|| لکنت زبان : و این گره از زبان من بردار. (قصص الانبیاء ص 97). رجوع به گره زبان شود. || چین و شکنج :
سیاوش ز گفت گروی زره
برو پر ز چین کردو رخ پر گره .
فردوسی .
چین در ابرو بسرم آمدن ای بدخو چیست
گرسر جنگ نداری گره ابرو چیست .
؟ (از لغت اوبهی ).
|| مشکل ، چه گره گشا بمعنی مشکل گشا باشد. (برهان ) :
اگر مر این گره سخت را تو بگشایی
حقت بجان و بدل بنده وار بگزاریم .
ناصرخسرو.
گرهی را که دست یزدان بست
کی تواند کسی که بگشاید.
ناصرخسرو.
رجوع به گره گشا شود. || محل اتصال برگ و جوانه ٔ محوری را در روی ساقه ٔ نبات ، گره و فاصله ٔ دو برگ متوالی یا دو گره متوالی را میان گره مینامند. (گیاه شناسی ثابتی ص 225): جَوزات ؛ گرههای میان دو پوست درخت . (منتهی الارب ). عُجرَة، گره چوب و جز آن . (منتهی الارب ) :
ای نیزه ٔ تو همچو درختی که مر او را
در هر گرهی از دل بدخواه تو باریست .
فرخی .
بر درختی که پر گره شد و زشت
ور زنند آتش و کنند انگشت ...
اوحدی .
ترکیب ها:
- گره بر آب زدن ، گره بر ابرو افتادن ، گره بر ابرو کردن ، گره بر ابرو زدن ، گره بباد زدن ، گره بر گره ، گره در گره ، گره بر باد زدن ، گره بر جبین زدن ، گره بر کمر زدن ، گره بر گوش زدن ، گره بر روی زدن ، گره بسایه زدن ، گره در کار افتادن ، گره در گلو زدن ، گره در گلو شکستن . رجوع به هر یک از این مدخلها شود.
- از گره رفتن ؛ مثل از کیسه رفتن و صاحب مصطلحات گوید که این ترجمه محاوره ٔ هندی است و بعضی قیدچیزی که در گره بسته باشد چون سیم و زر و مانند آن نیز کرده . از امیرخسرو علیه الرحمه :
جان میرود ز من چو گره میزند به زلف
مردن مراست از گره اوچه میرود.
لیکن بنابر مشهور مصرع اول چنین است :
او میرود ز ناز و گره میزند به زلف .
جناب سراج المحققین میفرمایند این مثل هندی است در محلی که کاری کنند و شخصی بی نقصان خود مزاحمت رساند میگویند از گره او چه میرود و معنی زر نقد و امثال آن را درآن دخلی نیست . فقیر مؤلف می گوید این بیجا بلکه هر دو فارسی صحیح (است ). صائب گوید:
خون میچکد ز غنچه ٔ منقار بلبلان
این نقد تازه کز گره روزگار رفت .
(آنندراج ).
- پرگره ؛ پرچین و شکنج . رجوع به پر گره شود.
- گره گشا ؛ گره گشای . حلال مشکلات :
ره مراد نبندد بر آن شهی کو را
گره گشای ممالک سر سنان باشد.
اثیرالدین اومانی .
- لب با گره ؛ در حال گزیدن دندان . مجازاً با ترس و تعجب :
نیوشنده بودند و لب با گره
بپاسخ نیامد گروی زره .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 634).
کبر یک سو نه اگرشاهد درویشانی
دیو خوشروی به از حور گره پیشانی .
سعدی .
- امثال :
گره کز دست بگشاید چرا آزار دندان را ؛ کاری را که به طریق آسانتر و یا بی جنگ و خصومت توان کرد، گرفتن راه دشوار یابا جدال و نزاع انجام کردن آن از خرد نیست . (امثال و حکم دهخدا).
گره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ) تخم خاری است که بدان پوست را دباغت کنند و آن را به عربی قرط خوانند. || دل را گویند که عربان بال خوانند. (برهان ).
فراوان بگشتند گرد زره
ز میدان ز ره برنشد یک گره .
فردوسی .
چنان زد بر او ناچخ نه گره
که هم کالبد سفته شد هم زره .
نظامی .
بدند اندر آن روز مهمان سام
بدیدار سام آن گره شادکام .
فردوسی .
نسودی سه دیگر گره را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان سپاس .
فردوسی .
گرهی را نشانده بودم پیش
برنهاده به دست جام مدام .
فرخی .
زیر هر کاخی گرد آمده مردم گرهی
دستشان زرسپار و پایشان سیم سپر.
فرخی .
گیرم دنیا ز بی محلی دنیا
بر گرهی خربط و خسیس بهشتی .
ناصرخسرو.
این گره بادند از ایشان کارسازی کم طلب
کآتشی بالای سر دارند و آبی زیر ران .
خاقانی .
گرفتند ز اول گره بی شمار
سلیح و ستوراندر آن کارزار.
اسدی .
همچون رده ٔ مور بدرشان شده از حرص
از تنگی دست این گره شعرسرایان .
سوزنی .
یک گره را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است او نداند جزسجود.
(مثنوی ).
فرهنگ عمید
۲. بند، پیوند.
۳. [مجاز] کار مشکل.
۴. [قدیمی، مجاز] چین و شکن زلف.
۵. [قدیمی] مقیاس طول، معادل یک شانزدهم ذرع.
* گره بستن: (مصدر متعدی )
۱. گره در چیزی انداختن.
۲. [مجاز] پیچیده ساختن.
* گره خوردن: (مصدر لازم )
۱. گره پیدا کردن.
۲. در هم پیچیده شدن.
* گره دادن: (مصدر لازم ) = * گره بستن
* گره زدن: (مصدر لازم ) گره بستن، گره دادن، گره در چیزی انداختن.
= گروه
۱. پیچیدگی و بههمبستگی در نخ و ریسمان یا چوب و شاخۀ درخت یا چیز دیگر.
۲. بند؛ پیوند.
۳. [مجاز] کار مشکل.
۴. [قدیمی، مجاز] چین و شکن زلف.
۵. [قدیمی] مقیاس طول، معادل یکشانزدهم ذرع.
〈 گره بستن: (مصدر متعدی)
۱. گره در چیزی انداختن.
۲. [مجاز] پیچیده ساختن.
〈 گره خوردن: (مصدر لازم)
۱. گره پیدا کردن.
۲. در هم پیچیده شدن.
〈 گره دادن: (مصدر لازم) = 〈 گره بستن
〈 گره زدن: (مصدر لازم) گره بستن؛ گره دادن؛ گره در چیزی انداختن.
گروه#NAME?
دانشنامه عمومی
گره هایی که برای بستن دو سر یک طناب یا نخ به کار می روند.
گره هایی که برای وصل کردن یک طناب به حلقه یا ستون، مورد استفاده قرار می گیرند.
به بستن و محکم کردن طناب، سیم و نخ گره می گویند. گره ها به ویژه برای ملوانان و کوهنوردان، دارای اهمیت زیادی هستند. ولی آشنا بودن با گره ها، در زندگی روزانه نیز ضروری به نظر می رسد. گره ها در کمند اندازی، بسته بندی بسته ها و بستن سر طناب یا نخ های کوتاه به کار می روند. گره ها دارای دو نوع اصلی هستند:
گره ها، دارای انواع محتلف و کاربردهای گوناگونی هستند. انتخاب گره ی مناسب، نیمی از هنر گره زدن صحیح است.
اشنبرنر اریک کتاب قالیها و قالیچه های شهری و روستای ایران ناشر یساولی
فلکی فریال کتاب جامع فرش ناشر شرکت تعاونی کارکنان فنی و حرفه ای کشور
با نخ دو لا چهار تا سر ریشه داریم (و با خامه ۶ لا دوازده سر ریشه داریم)
۱- یک لای نخ تیره کامل آذری۲- یک لای نخ روشن کامل آذری هر مربع نشان دهندهٔ یک خانه نقشه است.۳- مدلهای مختلف نیم گره های طولی: خطوط طولی نقشه در دو مرحله بافته می شود.
نخ را دو لا می کنیم از یک تار چله رد کرده سپس از وسط حلقه قلاب رد کرده و دو سر نخ را که در دست ماست از درون حلقه بیرون می آوریم برتی گره حلقوی باید خامه مورد مصرف را نصف کرد. اگر بخواهیم ۴ لا ببافیم ۲ لای آن را جدا کرده و گره حلقوی می زنیم که پس از گره همان ۴ لا می شود و اگر بخواهیم ۲ لا ببافیم یک لای نخ را جدا کرده و گره حلقوی می زنیم که پس از گره زدن همان ۲ لا است.
موج ایستاده زمانی تشکیل می شود که دو موج سینوسی با فرکانس های یکسان و در جهت های مخالف و در فضای مشابه با یکدیگر تداخل پیدا می کنند.
فرض کنید که دو چشمهٔ موج با دامنه و بسامد یکسان A و f یکی در ابتدا و دیگری در انتهای یک طناب کشیده شده، شروع به نوسان کرده و نوسان هایی هم راستا ایجاد کنند. موج های حاصل از این دو چشمهٔ یکسان، به سوی یکدیگر، منتشر می شوند. وقتی هر یک از دو موج در تمام طناب گسترده شده باشد، به هر جزء طناب در هر لحظه دو موج می رسد. بنا بر اصل برهم نهی، جابهجای هر جزء طناب در هر لحظه، برابر برآیند جابه جایی هایی است که هر یک از دو موج در آن لحظه در آن جزء ایجاد می کنند. از برهم نهی چنین دو موجی در طناب شکل خاصی به وجود می آید که به آن موج ایستاده گفته می شود.در یک موج ایستاده گره ها به یک سری از نقاط در فواصل زمانی به همان اندازه فاصله است که در آن دامنه موج (حرکت) صفر است (رجوع کنید به انیمیشن بالا). در این نقاط دو موج در فاز مخالف به هم رسیده و یکدیگر را خنثی می کنند، که در فواصل نیم طول موج (λ / ۲) رخ می دهد. میدوی بین هر جفت از گره ها به مکان های که در آن دامنه حداکثر است. این دامنه های حداکثر با عنوان شکم یا پاد-گره شناخته می شوند.
در اندازه گیری با دقت بالای میزان یک مقاومت الکتریکی در اتصال کلوین.
در اتصال زمین و نول، بین سیم نول و سیم زمین الکتریکی در دوشاخه ها و پریزهای خانگی جریان متناوب که می تواند کشنده باشد.
در اثر ترموالکتریک و اثر پلتیر.
در اتصالات استفاده کننده از سیم های آلومینیومی.
Voltage = Current * Resistance
از آنجایی که ولتاژ واحد اندازه گیری اختلاف پتانسیل است بنابراین ولتاژ بین هر یک از دو بخش گره مشابه برابر است با:
Vab= (Current) * 0
واحدهای غیر SI از وب گاه ادارهٔ بین المللی اوزان و اندازه گیری
کتاب: مسافت بین بنادر و جزایر ایران و بنادر کشورهای حاشیه خلیج فارس
هر گره برابر ۱۸۵۲ متر در ساعت است.طبق تعریف یک گرهٔ بین المللی برابر است با سرعت یک مایل دریایی بر ساعت برابر ۱۸۵۲ متر بر ساعت. این تعریف از نیمهٔ دوم قرن بیستم به تدریج در کشورهای مختلف پذیرفته شد. قبل از آن در کشورهای مختلف طبق تعریف مایل دریایی در سیستم های اندازه گیری معمول در آن کشورها تعریف می شد و در نتیجه در سراسر دنیا یکسان نبود. گره دریایی در قدیم گاهی به غلط به معنی مایل دریایی به کار می رفت.
سرعت وسیلهٔ نقلیه نسبت به سیالی که در آن قرار دارد (و نه زمین) معمولاً بر حسب گره سنجیده می شود.
واحد اندازه گیری مسافت را بر دریا گره می نامند که خود معادل ۱۸۵۲ متر است و به استعاره در غرب نات نامگذاری نموده اند که در ترجمه نات به معنای گره می باشد و بر اساس لغتنامه دهخدا، گره نامی پارسی است و ریشه در پارسی باستان دارد و از بعدی نیز واحد اندازه گیری و ربع چارک است اما در این نامه که مختص به گره دریایی است گویند که دریانوردان ایران باستان به نخستین بار این واحد را ابداع نمودند. انان ریسمانی را به داخل اب رها می نمودند که به فاصله هر ۶متر بر روی ان گره ای موجود بود و به زیر اب رها، به ان هنگام که کشتی ساکن بود گره ها نا پیدا بودند و هر جه بر سرعت کشتی اضافه می گشت و سرعتش فزونی می گرفت گره های روی ریسمان یک یه یک بیرون می آمدند و دریانوردان با شمارش گره های بر روی ریسمان سرعت شناور را تعیین می نمودند و با توجه به سرعت مسافت طی شده و باقی مانده را محاسبه می کردند.
لغت نامهٔ دهخدا، گره.
دانشنامه آزاد فارسی
گِره
درهم تنیدن قسمتی از یک یا چند طناب، ریسمان، یا نخ برای به هم بستن و یا بستن به شیئی دیگر. گره به نحوی شکل می گیرد که تحت فشار سفت تر شود. پیچیدن و گیردادن، گره هایی اند که برای به هم بستن طناب ها به یکدیگر، یا به اشیای دیگر کاربرد دارند. در مکرومه بافی برای ایجاد نقش های تزیینی و تور، از گره استفاده می شود.
گِره
در پزشکی، برآمدگی کیستی بی خطری در نیام زردپیها. معمولاً در مچ تشکیل می شود.
به معنای اتصال و در اصطلاحات شبکه های محلی، هر نوع دستگاهی که به شبکه متصل است و می تواند با سایر دستگاه های متصل به شبکه ارتباط برقرار کند. در ساختار های درختی (که در مدیریت بانک های اطلاعاتی و برنامه نویسی شئ گرا به کار می روند)، محلی (مجموعه ای از داده ها) در درخت که می تواند اتصالاتی به یک یا چند گره زیرینش (گره های فرزند) داشته باشد.
در اقیانوس نگاری، نقطه ای روی موجی ایستاده، موجی نوسانی بدون حرکت پیشرونده، به قسمی که در آن فقط حرکت در امتداد عمودی کمترین مقدار، و در امتداد افقی بیشترین مقدار باشد. در علوم زمین، نقطه ای روی گسل که در آن حرکت ظاهری تغییر جهت می دهد.
در فیزیک، مکانی از نقش موج ایستاده یا ساکن که هیچ ارتعاشی در آن وجود ندارد. به نقاطی از موج ایستاده که حداکثر ارتعاش را دارند، پادگره یا شکم می گویند. گره ها در تارهای کشیده شدۀ درحال ارتعاش مشاهده می شوند. گیتارنوازان با تماس انگشتشان با تار درحال ارتعاش و تولید گره، آثار صوتی خاصی را، با نام هماهنگ ها پدید می آورند.
فرهنگستان زبان و ادب
[زیست شناسی] ← گرهِ عصبی
گویش مازنی
۱فریاد ۲میوه ی کوچک و نورس مرکبات که بلافاصله پس از گل دهی ...
۱تبدل هیمه به زغال که از طریق قرار دادن هیزم در زیر پهن حیوانات ...
گهواره
۱مایه ی خمیر ۲فدا قربان گره
واژه نامه بختیاریکا
دشکه گره نداشتن
( گُره ) شعله آتش
( گُرِه ) گروه؛ دسته بزرگ
پیت؛ کِفت
کُم؛ کُمه؛ گِر؛ گِر گِشُم
پیشنهاد کاربران
نام یکی از مناطق نفت خیز جنوب است، تحت مدیریت میدان گچساران. پیشتر نام آبادای بوده بین گچساران و بندر دیلم
《واژگانی فارسی هستند. 》
1=گیر وگره و گرفتن از ریشه ی 《گور》به معنی "در هم تنیده" یا"گیر کرده"یا فرو رفته هست.
واژگانی مانند=
گِل: خاک به هم چسبیده
گَله: گروهی از چارپایان
گلو: فرودگاه غذا
گره: در هم فرو رفتگی
گروه: به هم گره خوردن چند عضو
گرو: گرفته شده
گروگان: گرفته شده
گیره: ابزار نگه داشتن
گرفتن: نگه داشتن
گریه، غریو: گیر کردن سدا در گلو
گریو، گریبان، گردن: جای گیر کردن سر به تن
گور ( فرو رفتن در خاک )
کور ( فرو رفتن در تاریکی )
کور ( به معنی پسر، نسل فرود آمده )
غور ( ژرف اندیشیدن )
غار ( فرو رفتن در دل کوه )
خله ( چوبی که به تن چارپایان فرو می کنند )
خور/خلیج ( فرو رفتگی دریا در خشکی )
خورشید ( فرود آمدن نور )
خوردن ( فرو بردن پزا )
گود ( چاه )
گوراب ( جوراب )
گلیم ( فرش )
قالی ( نوعی فرش )
هم از این ریشه هستند.
واژه ی گیر درست به هم شکل وارد ترکی هم شده.
2=همچنین به نکته ی خوبی اشاره کردید:《گیرمک》در ترکی:
خود گیرمک هم از ( گیر ) در فارسی، و ( مک ) پسوند ترکی ، ساخته شده.
در گزاره دوم هم میتوان گفت؛همان واژه ی" گیر کرد" است، که به این شکل وارد ترکی شده.
وحالا برابر ترکی این واژگان را می گوییم:
گرفتن به ترکی=توتماخ
گره به ترکی=دووینَماخ
گیر به ترکی=ایلیشماخ
میگیریم به ترکی=آلیریخ
پس نتیجه می گیریم:
《گیرمک، در ترکی هم از واژه ی "گیر"در فارسی گرفته شده》چون ریشه ای در ترکی ندارد.
جناب ( ع ) هنگامی که این واژه در فارسی بود شما هنوز آغوز ( لهجه ی چینی ) بودید. همچنین واژه ی "گیلمک "در ترکی با اینکه جعلیست، ولی باز از این ریشه ( گور ) فارسی است.
🚫شما پانترکان در این مرداب هرچه دست و پا بزنید بیشتر فرو خواهید رفت 😉🚫
شعله آتش
gorah
تندی شناور ها در دریا بر حسب یکایی به نام گِره ( knot ) بیان می شود . هر گره دریایی برابر 0. 5144 متر بر ثانیه است .
گره از گیلمک یا کیلمک به معنی بافتن - در هم رفتن - گره خوردن است و واژه ی گیلگه لی باش از این فعل است.
به صورت گره وارد زبان فارسی شده است. ♦️
و احتمالا واژه ی گیر کردن و گرفتن هم از این بن است.
در تفسیر های دوم گیر را از گیرمک به معنی وارد شدن یا داخل شدن دانسته اند از تفسیر به دام افتادن به جایی وارد شدن و گرفتار شدن است.
گیر کردن به ترکی میشود: ایلیشماق