کلمه جو
صفحه اصلی

نظام وفا

فرهنگ فارسی

شاعر معروف ( و. بیدگل کاشان ۱۲۶۶ ه.ش . - ف. دیماه ۱۳۴۳ ه.ش . ) . پس از پایان تحصیلات ابتدائی بتهران آمد و بفرا گرفتن علوم ادبی پرداخت . مدتها در مدارس تهران تدریس میکرد مدتی کوتاه در وزارت معارف بخدمت پرداخت. مجله ای بنام [ وفا ] منتشر کرد که در آن آثار خود از شعر و قطعات ادبی را درج میکرد و مقبول طبع جوانان و متجددان آن عصر بود آثار منثور و منظوم او عبارتند از : یادگار سفر اروپا پیوندهای دل بهرام ( بهروز ) فیروز و فرزانه ستاره و فروغ پیروزی دل گذشته ها .

نقل قول ها

نظام الدین وفا بن محمود آرانی کاشانی با تخلُّص نظام و شهرت نظام وفا (۱۸۸۷، بیدگل کاشان - ۱۹۶۴، تهران) فقیه شیعه، کنشگر سیاسی، آموزگار، مدیر ارشد اداری، شاعر، روزنامه نگار و مؤلف ایرانی؛ از نسل سلیمان صباحی بیدگلی بود.
• «انسان در خورِ نسیان و خاطست و کسی که از ناروایی ها که نسبت به او مرتکب شده اند، گذشت نماید، بر طبق انسانیت رفتار نموده است.»• «تئاتر و سینما ترکیبی از مجموع صنایع ظریفه اند و در هر صحنه ای از یک نمایش باید ملایماتی از نقاشی و موسیقی و ادبیات مشاهده گردد.»• «داستان نویسی یکی از شعبه های مهم و مشکل نویسندگی است و در ادبیات پهلوی مقامی بلند داشته و بسیاری از قصه های معروف مانند خسرو و شیرین، ویس و رامین از افسانه های پهلوی اقتباس شده است.»• «هنرهای زیبا به طور کلّی مایهٔ آراستگی و جمال زندگانی است و برای رفع تألمات روحی دوایی از آن مؤثرتر نیست و وقتی ما از کارهای دشوار و فشارهای سخت و حوادث سنگین فرسوده شدیم، هیچ چیز مانند خواندن یک غزل حافظ و دیدن تابلوی کمال الملک یک پنجه ویلن صبا خستگی ما را برطرف نخواهد کرد.»• «در هنر قدرت اعجازآمیزی نهفته که موجب آن می شود گاهی کارهای خارق العاده از هنرمندان به وجود آمده و دنیا را مبهوت خود نمایند…• -> مقدمه
• «آموزگاری از هر سنی که شروع شد باید به مرگ منتهی شود زیرا آموزگار هر روزی که در کلاس خود تجربه ای تازه برای روز بعد به دست می آورد و ساعت استراحت آموزگار و وقت مزد و پاداش او ساعتی است که چشم از دنیا پوشیده و به عالم ملکوت روی نموده و زحمت ها و ریاضت ها و جوانی ها و آروزها و کلاس ها و شاگردان خود را می بیند که از آسمان ها با او لبخند می زنند.»• «معلم و شاعر مثل شمع می سوزند و به جامعه روشنایی و حرارت می دهند، با این تفاوت که شمع وقتی تمام شد نور او هم تمام می شود ولی آتش افکارِ معلم و سوزش اشعار شاعر پس از مرگ هم مدت ها باقی خواهد ماند.»• «معلم چو کانونی از آتش است/ همه کار او سوزش و سازش است// همی سوزد از مهر و گرمی دهد/به سنگین دلال درس نرمی دهد// نی از کس امید و نی از کس هراس/ نخواهد به جیز کی دل حق شناس.»• «دبستان بود خانهٔ زندگی/ که این خانه را باد پایندگی// یکی خانهٔ ارجمند و شگفت/ که در آن جهانی توان جا گرفت// کسی کو نه خود مرد این خانه است/ به گیتی یکی مرد بیگانه است // نمی داند آینن و رسم جهان / نه بشناسد او آشکار و نهان // معلم چراغی است گیتی فروز/ چراغی که هرگز نیفتد ز سوز // معلم بلنداختری روشن است/ که این خانه زو روشن و گلشن است// جهان خرم و شاد از آموزگار/ بدانسان که بُستان بود از بهار.»• «خوشا معلم و شاگردی که جایشان پیوسته در دل و چشم یکدیگر است.»• «من این طور خلق شده ام که خزانه های جواهر و مشرق های جمال به قدر یک ذرهٔ محبت مرا به سوی خود جلب نمی نمایند. دل من می خواهد به محبت روشن باشد و از سوختن هم هراسان نیست.» -> به شاگردان خود


کلمات دیگر: