کلمه جو
صفحه اصلی

کاشان

فارسی به انگلیسی

kashan

فرهنگ فارسی

۱ - شهرستان کاشان . یکی از شهرستانهای مرکزی ایران و محدود است : از طرف شمال و شمال غربی بشهرستان قم از مشرق و شمال شرقی بدشت کویر از جنوب بدهستانهای مورچه خورت و ده حق علوی ( شهرستان اصفهان ) و از مغرب بشهرستانهای گلپایگان و محلات . قسمت غربی منطقه کوهستانی و قسمت شرقی جلگه است و منتهی بدشت کویر میگردد. هوای شهرستان مرکزی کشور نسبت به پست و بلندی متغیر است بدین معنی که قسمتهای مرتفع سردسیر و دامنه ها معتدل و جلگه و مخصوصا حاشیه کویر گرمسیر است . آب قرای کوهستانی از چشمه سار و قنات و آب قرای جلگه آن از قنات تامین میگردد . آبهای مجاور کویر کمی شور است . دراین شهرستان دو سلسله جبال مشاهده میشود : سلسله جبال اول دنباله ارتفاعات مرکزی ایران است که تقریبا از وسط این شهر میگذرد و بارتفاعات اردستان ( نایین ) متصل میگردد . جهت اصلی سلسله مذکور از شمال غربی بجنوب شرقی است . دهستانهای اردهار قمصر نطنز در دامنه و دره های سلسله مذکور از شمال غربی بجنوب شرقی عبارتند از : قله واقع در مشرق قریه نیاسر بارتفاع ۳۶٠٠ متر قله مهم کوه گرکش واقع در جنوب قریه برزوک بارتفاع ۲۵۱۵ متر کوه هفت کتل در مغرب قریه خمب بارتفاع ۳٠٠۳ متر و قله مهم کوه کرکس واقع در مغرب نطنز بارتفاع ۳۸۹۸ متر است . سلسله جبال دوم تقریبا موازی با سلسله اول و در قسمت غربی میمه و دلیجان واقع است و خط الراس آن حد طبیعی شهر کاشان با شهرستان گلپایگان است . راه شوسه تهران باصفهان بین رشته های اول و دوم کشیده شده است . مرتفعترین قلل سلسله دوم بنام صالح کوه در حدود جنوب قریه لوشاب بارتفاع ۳۱۳۲ متر میباشد . رودخانه مهمی درین شهرستان وجود ندارد . تنها خشکرودهایی از شمال غربی بجنوب شرقی وجود دارند که عبارتند از : رودخانه های دهنار سار وادقان کله اردهار نابر قمصر قهرود جهق تتاج وش هنجن نطنزرود طرق رود برزورود ( از ابیانه تا خلط آباد ) رودخانه سه - مرادند کپرکن میمه رباط ترک . بجز رودهای مذکور خشک رودند . ولی قسمت عمده قنوات آبادیها در طول رودها احداث گردیده . سرچشمه های معروف شهرستان کاشان ازین قرارست : چشمه فین چشمه نیاسر چشمه نابر چشمه شاه چشمه جهق بالا چشمه باری کرسف چشمه میلاجرد کرش ابیاته پنداس . کویر نمک کاشان در قسمت شمال شرقی شهرستان واقع است و ارتفاع سطح کویر نسبت بدریا ۸٠٠ متر است . ساکنان قری و مزارع حاشیه کویر مانند چهار طاقی کدیش کلوبو و غیره از این دریاچه نمک را استخراج و در قصبه آران انبار می کنند و بداخله کشور حمل می نمایند . سطح دریاچه پوشیده از نمک وزیر نمک آب و باتلاقی است لذا عبور از حوالی کویر بدون بلد خطرناک است . شهرستان کاشان مرکب است از پنج بخش ذیل : بخش مرکزی ۳۹ آبادی ۲۳٠٠٠ تن سکنه بخش آران ۷ آبادی ۳۲٠٠٠ تن بخش قمصر ۴٠ آبادی ۳۲٠٠٠ تن بخش میمه ۲۲ آبادی ۱۷٠٠٠ تن بخش نطنز ۴۹ آبادی ۴۴ / ٠٠٠ تن جمع آبادیهای شهرستان ۱۵۸ و جمع نفوس آن حدود ۱۹۳٠٠٠ تن است . ۲ - شهر کاشان . مرکز شهرستان کاشان و یکی از قدیمترین شهرهای ایران است و آن در ۲٠۵ کیلومتری جنوب قم و ۲۵۲ کیلو متری جنوب تهران در دامنه شرقی سلسله جبال مرکزی کشور واقع است . جمعیت آن به موجب صورت اداره آمار ۵۴ ۶۶٠ تن است ولی در سالهای اخیر گروهی در تهران سکونت گزیده اند و فعلا بیش از ۵٠٠٠٠ تن جمعیت ندارد . چند رشته قنات کم آب وجود دارد که عموما اولین چاه آنها در قسمت مغرب و جنوب غربی شهر است و در طول شهر در عمق یک تا پنج متر از خانه ای بخانه دیگر میگذرد و اغلب بواسطه کم آبی بمحله هایی که طبق مدارک قدیم حق آبه ندارند نمیرسد . چاههای آب شهر کاشان بعمق ۲٠ تا ۳٠ متر است . بناهای ذیل از ابنیه قدیم کاشان محسوب اند : محل معبد دوره سلوکی مناره مسجد جمعه ( سلجوقی ) مناره زین الدین مقبره امام زاده سلطان میراحمد امام - زاده حبیب بن موسی ( عهد صفویه ) مدرسه سلطانی ( قاجاریه )
( اسم ) خانه کاشانه : [ بسته پیشت کمر دو پیکر وار بت مشکوی و لعبت کاشان ] . ( مسعود سعد )
ده کوچکی از دهستان احمدی شهرستان بندرعباس

لغت نامه دهخدا

کاشان . (اِ) کاشانه . خانه :
بسته پیشت کمر دوپیکروار
بت مشکوی و لعبت کاشان .

مسعودسعد.


|| منزل زمستانی . (ناظم الاطباء).

کاشان . (اِخ ) (شهرستان ) کاشان یکی از شهرستانهای استان دوم و حدود آن به شرح زیر است :از طرف شمال و شمال باختری به شهرستان قم . از طرف خاور و شمال خاوری بدشت کویر. از طرف جنوب خاوری به بخش اردستان . از طرف جنوب به دهستانهای مورچه خورت و ده حق علوی از شهرستان اصفهان . از طرف باختر به شهرستانهای گلپایگان و محلات . قسمت باختری منطقه ٔ کوهستانی و قسمت خاوری جلگه است که منتهی بدشت کویر میگردد.
آب و هوا: هوای شهرستان کاشان مانند سایر شهرستانهای مرکزی کشور نسبت به پست و بلندی متغیر است بدین معنی که قسمت های مرتفع، سردسیر و دامنه ها معتدل و جلگه مخصوصاً حاشیه ٔ کویر گرمسیر است . آب قراء کوهستانی از چشمه سار و قنات و آب قراء جلگه ٔ آن از قنات بوده ونزدیکی های کویر کمی لب شور است .
ارتفاعات : در این شهرستان دو سلسله جبال مشاهده میشود،سلسله جبال اول دنباله ٔ ارتفاعات مرکزی کشور است که تقریباً از وسط این شهرستان گذشته به ارتفاعات اردستان نائین متصل میگردد. جهت اصلی سلسله ٔ مذکور از شمال باختری ، به جنوب خاوری بوده دهستانهای اردهال ، قمصر، نطنز در دامنه و دره های خاوری و دهستان های نراق ،جوشقان ، میمه در دامنه ٔ دره های باختری این سلسله واقع است . مرتفعترین قلل این سلسله از شمال باختر بجنوب خاور عبارتند از: قله ٔ واقع در خاور قریه ٔ نیاسر به ارتفاع 3600 گز،قله ٔ گرکش واقع در جنوب قریه ٔ برزوک به ارتفاع 2515گز. کوه هفت کتل در باختر قریه ٔ خمب بارتفاع 3003 گز و قله ٔ مهم کوه کرکس واقع در باختر نطنز به ارتفاع 3898 گز است . ارتفاع شهر کاشان 945، نطنز 1372، قمصر 1830، مشهد اردهار 1770، طرق 2100، آران 930 گز است . سلسله ٔ جبال دوم تقریباً موازی با سلسله ٔ اول در قسمت باختری میمه و دلیجان واقع است و خط الرأس آن حد طبیعی شهر کاشان با شهرستان گلپایگان است و راه شوسه ٔ طهران به اصفهان بین رشته ٔ اول و دوم کشیده شده است . مرتفعترین قلل سلسله ٔ دوم بنام صالح کوه در حدود جنوب قریه ٔ لوشاب به ارتفاع 3132 گز میباشد. ارتفاع قصبه ٔ میمه از سطح دریا 2012، قصبه ٔ جوشقان 2226،گردنه ٔ قرقچی 2165 گز است .
رودخانه : رودخانه ٔ مهمی دراین شهرستان وجود ندارد تنها خشک رودهای مذکور از شمال باختری بجنوب خاوری عبارتند از رودخانه های دهنار، سار، وادقان ، کله ، اردهار، نابر، قمصر، قهرود، جهق ، تتاج ، وش ، هنجن ، نطنز رود، طرق رود برز رود از ابیانه تا خلطآباد، رودخانه ٔ سه مراوند، کپرکن ، میمه ، رباط ترک . رودهای ذکر شده بجز رودهای نابر، قمصر، قهرود، هنجن ، کپرکن ، که مختصر آب دائم دارند بقیه خشک رودی بیش نیستند ولی قسمت عمده ٔ قنوات آبادیها در طول رودهای بالا احداث گردیده است . چشمه های معروف شهرستان کاشان بشرح زیر است : چشمه ٔ فین ، چشمه ٔ نیاسر، چشمه ٔنابر، چشمه ٔ شاه ، چشمه ٔ جهق بالا، چشمه ٔ باری کرسف ، چشمه ٔ میلاجرد، کرش ، ابیاته . پنداس . کویر نمک کاشان در قسمت شمال خاوری شهرستان واقع و ارتفاع سطح کویر 800 گز مرتفعتر از سطح دریاست . ساکنین قراء و مزارع حاشیه ٔ کویر مانند چهار طاقی ، کدیش ، کلوبو و غیره از این دریاچه نمک استخراج نموده و در قصبه ٔ آران انبارشده و بداخله ٔ کشور حمل میگردد. سطح این دریاچه پوشیده از نمک و زیر نمک آب و باطلاقی است لذا عبور از حوالی کویر بدون بلد خطرناک است . فرورفتن عابرین و شکارچیان نابلد بسیار شنیده میشود.
سازمان اداری : شهرستان کاشان از پنج بخش زیر تشکیل شده است .
بخش مرکزی 39 آبادی 23 هزار نفر
"" آران 7 آبادی 32 هزار نفر
"" قمصر 40 آبادی 32 هزار نفر
"" میمه 22 آبادی 17هزار نفر
"" نطنز 49 آبادی 44 هزار نفر
شهرستان کاشان 50 هزار نفر
جمع آبادی شهرستان 158 و جمع نفوس آن در حدود 193 هزار نفر است .
نژاد، زبان ، مذهب : نژاد سکنه ٔ شهرستان کاشان از نژاد اصلی آریائی و اختلاط آن با نژادهای عرب و ترک بسیار ناچیز است . یکی از دلایل اصلی نژاد حفظ زبان فارسی قدیم که باصطلاح محلی رایجی و تاتی میباشد بوده و اکثر قراء به آن زبان آشنا هستند منتهی در لهجه ، مختصر فرقی با هم دارند. شرح هر یک از دهستان و بخش های تابعه ٔ شهرستان در جای خود داده شده است .
راه : 1 - راه شوسه ٔ قم ، کاشان ، نطنز، اردستان ، نائین تقریباً از ارتفاعات میگذرد 2 - راه آهن قم بکاشان در سال 28 افتتاح گردیده و قسمت کاشان به یزد در دست اقدام است . 3 - راه شوسه ٔ قم به اصفهان از وسط بخش میمه ٔ این شهرستان عبور مینماید. 4 - در فصل خشکی به قصبات و اکثر قراء مهم شهرستان از راه فرعی اتومبیل رفت و آمد مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


کاشان . (اِخ ) شهری است بسیارنعمت ... و از آنجا دبیران و ادیبان بسیار خیزند و اندر وی کژدم بسیار خیزد. (حدود العالم ص 143). شهری است در ماوراءالنهر و وادی اخسیکت دم دروازه ٔ آن واقع شده . (معجم البلدان ). نسبت بدان کاشانی و کاشی هم آمده است .
از سمرقند بسی کس بدعای تو شدند
بزیارتگه کاشان و عبادتگه اوش .

سوزنی .


و رجوع بماده ٔ ذیل شود.

کاشان. ( اِ ) کاشانه. خانه :
بسته پیشت کمر دوپیکروار
بت مشکوی و لعبت کاشان.
مسعودسعد.
|| منزل زمستانی. ( ناظم الاطباء ).

کاشان. ( اِخ ) شهری است بسیارنعمت... و از آنجا دبیران و ادیبان بسیار خیزند و اندر وی کژدم بسیار خیزد. ( حدود العالم ص 143 ). شهری است در ماوراءالنهر و وادی اخسیکت دم دروازه آن واقع شده. ( معجم البلدان ). نسبت بدان کاشانی و کاشی هم آمده است.
از سمرقند بسی کس بدعای تو شدند
بزیارتگه کاشان و عبادتگه اوش.
سوزنی.
و رجوع بماده ذیل شود.

کاشان. ( اِخ ) ( شهرستان ) کاشان یکی از شهرستانهای استان دوم و حدود آن به شرح زیر است :از طرف شمال و شمال باختری به شهرستان قم. از طرف خاور و شمال خاوری بدشت کویر. از طرف جنوب خاوری به بخش اردستان. از طرف جنوب به دهستانهای مورچه خورت و ده حق علوی از شهرستان اصفهان. از طرف باختر به شهرستانهای گلپایگان و محلات. قسمت باختری منطقه کوهستانی و قسمت خاوری جلگه است که منتهی بدشت کویر میگردد.
آب و هوا: هوای شهرستان کاشان مانند سایر شهرستانهای مرکزی کشور نسبت به پست و بلندی متغیر است بدین معنی که قسمت های مرتفع، سردسیر و دامنه ها معتدل و جلگه مخصوصاً حاشیه کویر گرمسیر است. آب قراء کوهستانی از چشمه سار و قنات و آب قراء جلگه آن از قنات بوده ونزدیکی های کویر کمی لب شور است.
ارتفاعات : در این شهرستان دو سلسله جبال مشاهده میشود،سلسله جبال اول دنباله ارتفاعات مرکزی کشور است که تقریباً از وسط این شهرستان گذشته به ارتفاعات اردستان نائین متصل میگردد. جهت اصلی سلسله مذکور از شمال باختری ، به جنوب خاوری بوده دهستانهای اردهال ، قمصر، نطنز در دامنه و دره های خاوری و دهستان های نراق ،جوشقان ، میمه در دامنه دره های باختری این سلسله واقع است. مرتفعترین قلل این سلسله از شمال باختر بجنوب خاور عبارتند از: قله واقع در خاور قریه نیاسر به ارتفاع 3600 گز،قله گرکش واقع در جنوب قریه برزوک به ارتفاع 2515گز. کوه هفت کتل در باختر قریه خمب بارتفاع 3003 گز و قله مهم کوه کرکس واقع در باختر نطنز به ارتفاع 3898 گز است. ارتفاع شهر کاشان 945، نطنز 1372، قمصر 1830، مشهد اردهار 1770، طرق 2100، آران 930 گز است. سلسله جبال دوم تقریباً موازی با سلسله اول در قسمت باختری میمه و دلیجان واقع است و خط الرأس آن حد طبیعی شهر کاشان با شهرستان گلپایگان است و راه شوسه طهران به اصفهان بین رشته اول و دوم کشیده شده است. مرتفعترین قلل سلسله دوم بنام صالح کوه در حدود جنوب قریه لوشاب به ارتفاع 3132 گز میباشد. ارتفاع قصبه میمه از سطح دریا 2012، قصبه جوشقان 2226،گردنه قرقچی 2165 گز است.

کاشان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، واقع در 125هزارگزی خاور حاجی آباد و 35هزارگزی باختر راه مالرو گلاشکرد به شمیل . کوهستانی و گرمسیر و دارای 38 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


کاشان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 8500 گزی باختری اهر ویک هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی و معتدل و دارای 212 تن سکنه است . آب از رودخانه ٔ آرغان چشمه دارد. محصول آن غلات و حبوبات و سر درختی و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی اهالی گلیم بافی است . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


کاشان . (اِخ ) شهر کاشان یکی از قدیمترین شهرهای ایران در 205هزارگزی جنوب قم و 252هزارگزی جنوب تهران در دامنه ٔ خاوری سلسله جبال مرکزی کشور واقع است ، مختصات جغرافیائی آن به شرح زیر است : طول 51 درجه و 27دقیقه . عرض 33 درجه و 59 دقیقه . ارتفاع 945 گز مرتفعتر از سطح اقیانوس (215 گز از تهران پست تر است ). اختلاف ساعت کاشان با طهران تقریباً 6 ثانیه است . در طهران ساعت 12 و در کاشان ساعت 12 و 6 ثانیه است . جمعیت شهر کاشان بموجب صورت اداره ٔ آمار 54660 نفر بشرح زیر است : 26632 ذکور و 28028اناث ولی چون در سالهای اخیر اغلب در طهران ساکن شده اند فعلاً بیش از 50هزار سکنه ندارد. شهرکاشان مانندسایر شهرهای قدیمی کشور خیابان و کوچه های مستقیمی نداشته و در خلال سنوات 1315 تا 1320 نقشه ٔ جامعی برای آبادی این شهر تهیه شده بود که قسمتی از آن اجرا و قسمت مهم آن باقی است . خیابانهائی که طبق نقشه احداث شده بشرح زیر است : 1 - خیابان پهلوی (سابق ): بطول 3هزارگز و مشجر است با اینکه 15 سال از تاریخ احداث آن میگذرد معهذا بواسطه ٔ فقر عمومی طرفین خیابان کاملاً آباد نشده است . ادارات فرمانداری ، شهرداری ، شهربانی ، پست و تلگراف ، اقتصاد، در این خیابان واقع و دارای 3 فلکه است . 2- خیابان صبا: از فلکه ٔ مقابل اداره ٔپست و تلگراف منشعب میگردد و بدروازه ٔ فین و جاده شوسه ٔ آن منتهی میشود و مشجر است . ادارات بهداری و کشاورزی در این خیابان واقعند. 3 - خیابان فیض از خیابان صبا منشعب و بمیدان فیض اول بازار منتهی و طول آن قریب 500 گز است . 4 - خیابان افضل که به میدان فیض منتهی میگردد و طول آن قریب سیصد گز است . بازار سرپوشیده قدیمی موازی با خیابان افضل تا محل نخل ممتد و شعبات فرعی نیز دارد و مانند سایر بازار شهرهای دیگرهر چند گزی متعلق بیکی از اصناف است . اماکن شهرکاشان بر حسب ممیزی اداره ٔ دارایی در سال بیست و هفت 8500 شماره بود و تعداد 2624 باب مغازه و دکان دارد. تعداد دستگاههای قالی بافی شهر کاشان در سال 1326، 4477 نفر مشمول مالیات داشته که اکثر یک یا دو و تعداد قلیلی بیش از دو دستگاه قالی داشته اند. در حدود دوهزار دستگاه مشکی بافی (پارچه وطن ) و 500 دستگاه مخمل دوزی و دستمال ابریشم بافی دارد. قالی کاشان از حیث نقشه و ظرافت بخوبی معروف و مخمل بافی و زری دوزی آن از قدیم الایام معمول بوده که فعلاً اهمیت قدیم را ندارد. در شهر کاشان یک کارخانه ٔ ریسندگی و یک کارخانه ٔ تصفیه ٔ پنبه و عدل بندی و یک کارخانه ٔ تصفیه ٔ پشم وجود دارد. اخیراً شرکت سهامی از بازرگانان تشکیل و در نظر است کارخانه ٔنساجی بزرگی وارد نمایند. یکی از معایب عمده ٔ شهر که هر تازه وارد فوراً احساس مینماید کمی آب شهر است . در ازمنه ٔ قدیم آب چشمه ٔ معروف سلیمانی فین و فاضل آب رودهای نابر، قمصر، قهرود که در اطراف شهر بمصرف زراعت میرسد آب شهر را نیز تأمین مینموده ولی بمرور زمان و پیدایش امنیت و آباد شدن قراء فینین ، دیزچه ، حسن آباد، متحر، آبهای مزبور بمصرف آبیاری در آبادیهای بالا رسیده قطره ای بشهر نمیرسد. فعلاًچند رشته قنات کم آب که عموماً اولین چاه آنها قسمت باختر و جنوب باختری شهر است و در طول شهر در عمق یک الی 5 گز از خانه بخانه دیگر گذشته و اغلب بواسطه ٔقلت آب بمحله هایی که طبق مدارک قدیم حق آبه دارند نمیرسند. اسامی قنوات و مقدار آب بها بشرح زیر است :
قنات میرباقر در حدود یک سنگ . قنات دولت آباد دو سوم سنگ . قنات نظرآباد یک سوم سنگ . قنات حاجی نیم سنگ . قنات عبدالرزاق خان دو سوم سنگ . قنات محمودآباد دوسوم سنگ . قنات چهار باغ نیم سنگ . قنات منظم آباد نیم سنگ . در شهرکاشان حدود 70 آب انبار عمومی بزرگ و کوچک وجود دارد که در زمستان آبگیری شده تابستان بمصرف میرسد. بزرگ ترین آب انبارهای شهر که در تمام سال دارای آب هستندعبارتند از: آب انبار حاجی سید حسین در بازار رنگرزها، آب انبار درب زنجیر در محله ٔ درب زنجیر، آب انبار مسجد میدان جنب میدان فیض ، آب انبارهای خان ، درب اصفهان ، میدان کهنه ، حاجی محمد باقر، نیز از آب انبارهای مهم و بزرگ شهر میباشند. چاههای آب شهر کاشان بعمق 20 الی 30 گز است . در شهر کاشان 3 دبیرستان ، 14 دبستان ، یک بیمارستان و سه درمانگاه وجود دارد. آثار قدیمه : صورت اماکن تاریخی شهر که در باستان شناسی گرد آوری شده بشرح زیراست : 1- مناره ٔ مسجد جمعه : تاریخ بنا دوره ٔ سلجوقیان 466 هَ . ق . بعلاوه ٔ باقیمانده ٔ محراب گچ بری دوره ٔ سلاجقه در این مسجد دیده میشود. 2- محل معبد سلوکی - بین شهر کاشان و فین . تاریخ بنا عهد سلوکی . محل مزبور موسوم به تپه ٔ سی ارک و اثر ظاهری از معبد دیده نمیشود. مسیو کریشمان باستان شناس مشهور در پائیز سال 1313 هَ .ش . جهت موزه ٔ لوور در آنجا حفاری نموده است . 3- مناره ٔ زین الدین : تاریخ بناقرن هفتم هجری . 4- مقبره ٔ امامزاده سلطان میر احمد:تاریخ بنای گنبد و یکی از دربهای چوبی آن سال 941 هَ . ق . است . 5- مسجد قیریا وزیر، کتیبه ٔ سر در مورخ به سال 1055 هَ . ق . است . 6- مسجد میدان فیض ، تاریخ بنا 855 تا 872 هَ . ق . (سلطنت ابوسعید گورکانی ). 7-بنای امامزاده حبیب بن موسی ، تاریخ بنا از عهد صفویه . 8- مدرسه ٔ سلطانی ، دوره ٔ قاجاریه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

=کاشانه

کاشانه#NAME?


دانشنامه عمومی

کاشان شهری تاریخی است که مرکز شهرستان است و بخشی از استان اصفهان محسوب می شود. این شهر در مرکز ایران واقع شده است.نمای هوایی کاشان (بهمن ۱۳۰۳)           مسجد و مدرسهٔ امام خمینی   مراسم سنتی مذهبی قالیشویان فین   خانه بروجردی ها
کاشان مهد تمدن و فرهنگ سنتی ایران و مشهور به دارالمؤمنین است. این شهر دارای بیش از ۷٬۵۰۰ سال قدمت شهرنشینی و یکی از زیباترین شهرهای ایران است.
کاشان اولین سکونت گاه جمع نشینی و شهرنشینی بشر روی کره خاکی با نام تمدن سیلک بوده و اولین تمدن آریایی و اولین گویش و لهجه و زبان آریایی و فارسی کنونی از این تمدن و این شهر بوده است…
کاشان شهری با اصالت و با مشاهیر علمی و ادبی زیادی است و نقش پررنگی در صنعت گردشگری ایران دارد. عده ای از مورخین کاشان را با اصالت ترین و اولین شهر ایران و جهان می دانند.

نقل قول ها

کاشان از شهرهای کهنِ ایران در استان اصفهان، در ۲۲۰ ک. م جنوب تهران و ۲۰۰ ک. م شمالِ شهرِ اصفهان.
• «شهر کاشان به دلیل مخمل و زری های زیبا و کم نظیرش با شهر لیون فرانسه که مرکز صنایع ابریشم اروپاست هم ارز و برابر است.»ولتر.• «از دیگر صنایع ظریفه ایران مخمل های قدیم کاشان است که بسیار قشنگ و زیبا و کم نظیر است. راستی جای تاسف است که بانوان متجدد ایران صنایع زیبای وطن خود را تحقیر می کنند و صنایع ناچیز اروپایی را ترجیح می دهند.»سرپرسی سایکس. -> تاریخ ایران.
• «شهرستان کاشان از جمله مناطق معدودی در کشور ماست که از اوایل قرون اسلامی با محبّت اهل بیت علیهم السّلام و شناختن حقیقت آنها معروف شد و از آغاز توانست در بین امواج متراکم و متلاطم سیاستهای اموی و عباسی، حقیقت را بشناسد. آن طوری که معروف است، امام باقر علیه الصّلاةوالسّلام فرزند خود جناب علی بن محمّدالباقر را که در مشهد اردهال مدفون است، برای توجّه دادن مردم و پاسخگویی به احساسات ارادتمندانه آنان به ساحت اهل بیت علیهم السّلام، به این منطقه گسیل کردند. در جمع علما و دانشمندان - چه فقها و محدّثان، چه دانشمندان علوم ریاضی، چه فیلسوفان و حکیمان و متکلّمان - نام کاشان برجستگی دارد. این سوابق را ما برای این تکرار نمی کنیم که خود را به گذشته دلخوش کنیم و از حال غافل بمانیم؛ نه. سوابق و افتخارات علمی و فرهنگی و هنری و سایر افتخارات تاریخی یک شهر، نشان دهنده استعدادهایی است که در حال حاضر از آن استعدادها باید کمال استفاده بشود. به مردمِ دارای چنین ریشه تاریخی ای نگویند که شما گذشته و تاریخ ندارید؛ چرا، همه جای کشور ما همین طور است.» -> سید علی خامنه ای
• آتِشِش فُروکَش کَردَ !(یعنی از هیجان افتاده است.)• آتشِ کفِ دَسَّ، نَه می شَ نِگِرِش داش، نَه می شَ وِلِش کَ !(یعنی باید با او بسازیم و بسوزیم.)• آخورِش پُرَ !(یعنی وضع خوراکش خوب است.) (جنبه تحقیر دارد)• آدِمِ بیکار آب تُو سِرکُو می کُنَ، می کُوبَ !(از بیکاری، کاری بیهوده و عبث انجام می دهد.)• آدَمیزاد به یَ چُس بَندَ !(انسان به یک باد بند است.)• آسِمو سوراخ شُدَ، یِکیه اُفتیدَ!. (به فرد لوس و عزیز کرده می گویند.) -> آسمان سوراخ شده است و این یک فرد افتاده است
• آش آلو!(آدم کمدست و پا وضعیف که رعایت نزاکت را نمی کند. (به تمسخر گویند)• آی چُسی ناشتا می اَی!(کنایه از پزآمدن، مانند جیب خالی، پز عالی.)• اِقِدِه لَی به هَواس که لَنگِ پِرِسکه پِیدا نیس !. (موقعی گفته می شود که انجام کارهای بسیار مهمی در پیش باشد اما شخص به کارهای کم اهمیت تری توجه داشته باشد.) -> آنقدر پا در هواست که پای کوچک پرستو پیدا نیست
• آله وا اُومِده !. (کم دست و پا، افتاده حال.) -> آله او جدا شده است
• آکِلِه گِرِفتَ !(به کسی که کثیف و ژولیده باشد و رعایت بهداشت را نکند. (به تمسخر گویند))• اَخلاقَ کِرمُوی دارَ !(زود رنج، احساساتی، تند و خشن است.)• اُونا دو نِفَر بودَن هَمرا؛ ما صد نِفَر بودیم تَنا !(از این مثل گاهی برای توبیخ تسیدن عده زیاد در برابر گروه کم و گاه از آن برای تحسین وفاق و یگانگی و تقبیح نفاق و اختلاف استفاده می کنند.)• اَ حَلیمِ قمُ شُوروایِ کاشُو وامُو !. (از هر دو چیز محروم ماند.) -> از حلیم قم و شوربای کاشان باز ماند
• اَ پُشتِ کُو قاف اُومِدَ !(دیر متوجه منظور می شود.)• اَ خَر می پُرسَ شَمبه کِیَّ !. (سوال از شخصی کردن که اطلاع وآگاهی نسبت به امری ندارد.) -> از خرمی پرسند شنبه چه روزی است
• اَ لِبُ لُوشاش مَلُومَ !(آشکار و معلوم است که دروغ می گوید.)• اِگه بِریم پِشگِل وَرچینی؛ خِرَم به آب می ری یَ !. (اگر بخواهیم کار پست و ناچیزی هم انجام دهیم، شانس و اقبال نداریم.) -> اگر برویم پشگل جمع آوری کنیم، خر هم در آب پشگل می اندازد
• اِگِه فُضُول نِباشَ، شا چه می دُونَ خُمبِّ دُرِّه کُجاس !(فضول است که خبرچینی می کند تا حکام دست تعدی و دخالت دراز کنند.)• اِگِه طِنابِ مُف پیدا کُنَ خودِشُ به دار می زِنَ !(به هر چیز رایگان و مجانی طمع دارد.)• اَنگار یَ خَر خِریدَم مُردَ !(تصور می کنم هزینه برای چیزکم ارزشی کرده ام و آن چیز نیز، فنا شده است.)• ای حَمُوم چَن تا اُوسّا وُ داسّی دارَ !. (برای کاری که چند نفر دستور دهنده داشته باشد.) -> این کار چند دستور دهنده دارد؟
• ای مُوقا، مُوقعِ شُتُر کُشُونِشُونَ !(کسانی که زمانی خاص،درآمد و سود دارند و در این هنگام حد انصاف وعدالت را رعایت نمی کنند.)• ای نیم گِزَم سِرِ اُو یَ گِزَ !(هیچ تفاوتی نمی کند. سر تا پا یک کرباسند.)• با پا بِری گیوه می دِرَ،با سر بری کالا !. (هیچ فرقی نمی کند.) -> با پا بروی گیوه پاره می شود، با سر بروی کلاه
• با چُس می خواد آب گرم کُنَ !(با چیز کمی می خواهد کاری بزرگ انجام دهد.)• با خَر میشَ زندگی کَ، با آدِمِ خَر نمی شَ !(درباره آدمی گفته می شود که هیچ منطقی را به جز منطق خویش قبول ندارد.)• باد تُو بُغِش کَردَ !. (متکبر و مغرور است.) -> باد در گلویش انداخته است
• باس به چَشم بِکِشی !(باید غنیمت بشمری و قدرش را بداری.)• بِنازَم قُدرِتِ دَسّه، که سِرکُو می آد پیشَ دَسّه !. (هرگاه قبل از آنکه عروسی به خانه خویش برود، بچه اش به دنیا بیاید از این ضرب المثل استفاده می کنند.) -> بنازم قدرت دسته را که سرکو پیش از دسته می آید
• بَندِ دِلِم سِلید !. (ترسیدم.) -> بند دلم پاره شد
• به اَندازه یَ خِرِ سیا خُدِشَ گِرِفتَ !(احمق، متکبر و خود خواه است.)• پاچه وَر مالیده !. (به کسی می گویند که پر رو،بی ادب و بی نزاکت باشد.) -> پاچه شلوار را جمع کرده و بالا زده
• پاش رُو مار باشَ وَر نِمی دارَ !(خطر را به جان می خرد، اماکاری برای کسی انجام نمی دهد.)• پُوسِّ دُمبَ !. (به کسی گویند که بی غیرت و بی خیال است.) -> پوست دنبه است
• پُوز تُوش وَر می کُنَ !. (بی اشتها و بی میل غذا می خورد.) -> دهانش را توی آن (ظرف غذا) می زند
• پُول به جُونِش بَسَّ !(کنس و خسیس است.)• پول دادِنُ زَردالو خِریدَ، خُونه خواه نِمی خواد !. (حق و حساب را پرداخت نمودن نیازی به خجالت و منت کشیدن ندارد.) -> پول دادن و زردآلو خریدن خونه خواه (خجالت) ندارد
• پَلُو پَمبه !. (به کسی که بسیار ضعیف و لاغر است می گویند.) -> پهلوان پنبه
• پیرِ هَپَل هَپُو !(پیر خرفت و نادان.)• پیشُ به دِلِش مالیدَ !. (دلش را خوش کرده است، صابون به دلش مالیده است.) -> پیه اش را به دلش مالیده است
• تابِسُّو پِدِرِ یِتیموُنَ !(افراد یتیم و مستمند در تابستان اگر بی لباس بمانند چندان مهم نیست.)• تاخونِ کاشی رُ قُمی میدَ !. (تاوان کار دیگران را دادن.) -> تاوان کاشانی را قمی می دهد
• تُحفِه نِطَنز !(جنبه تحقیر دارد.)• تَپَّش رُو آب اُفتیدَ !. (هدف و منظورش آشکار شده است. دستش رو شده.) -> تپه اش (پِهِن) روی آب افتاده است
• تَپّه چُسِنه !(به کسی می گویند که تنبل و بی حال باشد.)• تُمبُو اَ کُونِ آدَم می کِنَ !. (به شخصی گفته می شود که در انجام یک کاری سماجت خاصی دارد.) -> شلوار از پای آدم بیرون می آورد
• جنگ خَر شُومَ، پِشگِلِ خَر خُومَ !. (در موقعی گفته می شود که دعوا بین دو نادان و ابله اتفاق افتاده باشد.) -> جنگ خر شب انجام می شود و پِهِنِ خر خام است
• جنگِ زَرگِری می یُونجی نِمی خواد !. (در موقعی گفته می شود که دو نفر از روی سیاست و حیله بین خود جنگ و اختلافی ساختگی راه انداخته باشد.) -> جنگ زرگری (دعوای دروغین) میانجی نمی خواهد
• جُو سَختَ !. (کاربرد اول: وقتی که شخص بسیار خسیس باشد گفته می شود کاربرد دوم: وقتی که شخصی در برابر دردها و مشکلات روزگار بسیار مقاوم و صبور باشد گفته می شود.) -> جان سخت است
• جُو دَر یَ قالِب !. (دو نفر که بسیار دوست و شفیق بوده و با هم یکی باشند.) -> جان در یک قالب و جسم
• جُونِ نِکَندِه به تِنَ !. (به کسی می گویند که دوست ندارد کار کند چرا که نیروی بدن را می گیرد.) -> جانی که از تن خارج نشده باشد هنوز در تن قرار دارد
• چُس عَبّاسی !(کم وناچیز.)• چَشم پاره؛ یَ چَشم پاره ایَّ !(به کسی می گویند که بی حیا و پر رو است.)• چِقَد بَندِ تُمبُونِد کوتاس !. (چقدر کم حوصله و عجول هستی.) -> چقدر بند تنبانت (شلوارت) کوتاه است
• چِل سال پَرپاو خروس نِداش صبح نِشُد؟!. (هنگامی استفاده می شود که کسی فکر می کند با نبودش کار تعطیل می گردد.) -> چهل سال پَرپهان (دره ای در قمصر) خروس نداشت، صبح نشد؟
• حرف حق مِثِ کونِ خیار تَلخَ !(حقیقت تلخ است.)• حق بِده، حق بِسُّو صاف بُرُ قَبرَسُّو !. (کسی که حساب و کتابش روشن باشد، در برابر حیله گران و مکاران ضرر می بیند.) -> حق بده حق بگیر، مستقیم برو قبرستان
• حوصله دیو می خواد !(صبر و تحمل زیادی لازم است.)• حَیف از طِلا که خرجِ مُطَلّا کُنَ کَسی !(مانند ضرب المثل آفتابه خرج لحیم کردن است.)• خاله وارِسَ !(بسیار فضول وکنجکاو است.)• خدا قالِبِشُ گُم کَردَ !. (در زیرکی و زرنگی و حیله گری همانند ندارد.) -> خدا قالب او را گم کرده است
• خَر بِه جونِ خَر اُفتیدَ !(دو نادان و نااهل با یکدیگر جنگ و ستیز می کنند.)• خِرِ چِمُوشُ می بَندَن!(افراد شرور همیشه در زندان هستند.)• خر خاک خورَ کُوریش چَشمِ خودِش !. (انسانی که نصیحت نمی پذیرد خود زیان می بیند.) -> خر اگر خاک بخورد کوری اش به عهده خودش است
• خِرِ خُودمُونُ بِرُونیم !(کار خودمان را انجام دهیم.)• خر دیزِه خُودِشُ تُو چا میندازَ تا ضِرَر به صاحِبِش بِزِنَ !. (کسانی که حاضرند خود را به هلاکت برسانند تا دیگران ضرر ببینند.) -> خر چموش خودش را توی چاه می اندازد تا ضرر به صاحبش بزند
• خِرُ نِمیشَ بَسُّ جُو تُو آخُورِش رِخ، سِوارِشَم باس شُد!. (تنها نگهداری از وسایل لازم نیست بلکه باید از آن ها استفاده بهینه هم بشود.) -> خر را نمی شود بست و جو توی آخورش ریخت، بلکه سوار هم باید شد
• خِری که اَسَر تُو طِبیله نِمیرَ، باس اَکُو تُو طِبیلَش کَ !. (کسی که با نصیحت ادب نمی شود باید با تنبیه او را ادب نمود.) -> خری که از سر توی طویله نمی رود باید از کون (عقب) توی طویله اش کرد
• خُشوا قَمصِری می زِنَ !. (وقتی شخصی تعادفی می کند اما از ته دل راضی نیست.) -> تعارف قمصری می زند
• خُمبِ دُرِّی آدم کُش نِمیشَ !. (دل و جرات انجام کارهای خطرناک را ندارد.) -> خنب دره ای آدم کش نمی شود
• خدا اَ دَنِت بِشنُوَ !. (امیدوارم این اتفاق بیوفتد.) -> خدا از دهانت بشنود
• خیال می کُنَ تُخمِ دو زَرده دادَ !(فکر می کند کار بزرگی انجام داده است.)• دختر مِثِ سَکُّو دِرِ خُونَ، هَر کَ رِسید رُوش می شینَ !. (برای دختر دم بخت خواستگارهای زیادی می آید و آن هم از هز قشر و طبقه ای.) -> دختر مثل سکوی در خانه است که هرکس رسید روی آن می نشیند
• دِراز می کنی سیخ میشَ پَهن می کنی بیل میشَ !(با کوچکترین تغییری کاربرد دیگری پیدا می کند. با کوچکترین تغییری شکل یا رنگ عوض می کند.)• دِرُ کَندَ فَرقِ سِرِش گُذُشتَ !(شرم و حیا ندارد.)• دَسِّش باشَ سَی وَر نِمی دارَ سَی میندازَ !. (کار خیر انجام نمی دهد بلکه مشکلی هم درست می کند.) -> اگر از دستش برآید سنگ برنمی دارد بلکه سنگ می اندازد
• دَسَّش چَسبُونَ !(دست کج است. دزد است.)• دَسّه کارُ وا اُوُردَ !(وقتی کسی قسمتی از کار را به خوبی انجام نداده باشد یا آبروریزی کرده باشد، می گویند.)• دَم بِتُو!(کسی که کارهایش بسیار مخفیانه است.)• دَم سَردَ !(کسی که بسیار پر حرف است.)• دُمِش تُو بُشقابَ !. (کسی که متکبرانه به خود می نازد.) -> دُم او در بشقاب است
• دَندَد می خارَ !. (دنبال دعوا هستی و دردسر می خواهی.) -> دنده ات خارش دارد
• دَندِد نَرم !. (خودت مقصر هستی.) -> دنده ات نرم
• دودِ قِیلو به پا چُس دَر می آد !. (برای مقایسه کردن دو چیز به کار می رود.) -> دود قلیان ارزشش بیشتر از چُس است
• رُسَّم تُو حَمُومَ !. (به شوخی به فردنحیفی که داخل حمام است می گویند.) -> رستم توی حمام است
• روزی دَسِّ قُوزی یَ !. (از کار مردم گره گشایی نمی کند در حالی که می تواند.) -> روزی دست قوزی است
• ریدی به اُفُق !(کارت خراب بود. سه شد. سوتی دادی.)• زِمونه جُوری یَ که اَسُّخُونَ آخُورِ گاب می کُنَ کا رُ آخورِ سَگ !. (کارها را به اهلش واگذار نمی کنند.) -> زمانه طوری است که استخوان را به گاو می دهند وکاه را به سگ
• «کاشان که مصر روی زمین است در جهان // می خواست در ولای چنین یوسفی چنان»محتشم کاشانی. -> قصاید
• «و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد و باران تندی گرفت و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ، اجاق شقایق مرا گرم کرد»سهراب سپهری. -> به باغ همسفران
• «پس از تعمیر کاشان کز ازل می بود ویرانه // به یمن همت عالیش چون گردید آبادان // بنا شد خانه ی دلکش روان شد جوی آبی خوش // به خوبی روضه ی رضوان به صافی چشمه ی حیوان // زلال حوض آن پیوسته روح افزار و جان پرور // نسیم صحن آن همواره عنبربیز و مشک افشان // ازین دلکش بنا کاشان به اصفاهان همی نازد // سزد هر چند بر گلزار جنت نازد اصفاهان // چو از معماری لطف خدا بر پا شد این خانه // که در وی با نیش خرم زید با عمر جاویدان // پی تاریخ سال آن رقم زد خامه ی هاتف // همی نازد به اصفاهان ازین دلکش بنا کاشان»هاتف اصفهانی. -> ماده تاریخ ها
• «آب حیوان که خضر در ظلماتش می جست // گو بیا ظاهر و پیداش به کاشان بنگر // جدولی بین و در آن صف زده سی فواره // همه را بر ورق نقره درافشان بنگر // در میان جدولی از آب خضر مالامال // وز دو جانب دو تر و تازه گلستان بنگر // از نسیم سحرش رایحه ی روح شنو // وز زلال شمرش خاصیت جان بنگر // بس که می بالد ازین طرفه بنا کاشان را // سرهم چشمی شیراز و صفاهان بنگر // یافت چون زینت اتمام ز نظارگیان // این همی گفت به آن این بگذار آن بنگر // پیر عقل از پی تاریخ به هاتف گفتا // که به گلزار ارم چشمه ی حیوان بنگر»هاتف اصفهانی. -> ماده تاریخ ها
• «اهل کاشانم // روزگارم بد نیست. // تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. // مادری دارم، بهتر از برگ درخت. // دوستانی، بهتر از آب روان. // و خدایی که در این نزدیکی است: // لای این شب بو ها، پای آن کاج بلند. // روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.»سهراب سپهری. -> صدای پای آب
• «نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم // دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم // گر چه از دل می رود عشق به جان آمیخته // با وجود این وداع صعب گریان نیستیم // گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسوده ایم // درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم // آنچه مارا خوار می کرد آن محبت بود و رفت // گو به چشم آن مبین مارا که ما آن نیستیم // ما سپر انداختیم اینک حریف عشق نیست // طبل برگشتن بزن ما مرد میدان نیستیم // یوسف دیگر به دست آریم وحشی قحط نیست // ما مگر درمصر یعنی شهر کاشان نیستیم.»وحشی بافقی. -> غزلیات
• آران: از بخش های کاشان قدیم که همراه با بیدگل به شهر آران و بیدگل تبدیل شده است.• آکِلِه: نوعی بیماری پوستی، جذام.

پیشنهاد کاربران

کاشان=کا شان
کا= کا/کو/گا/گو =گاو
شان= شان/سان/دان=دانا
کاشان= گاو نر دانا=اهورادانا


کاسی ها اجداد قوم لر هستند

تیره کاشانی طایفه شهنی ایل راکی قوم لر آریایی

مردان
هنوز در شهر ابیانه کاشان از شلوار دبیت و گیوه و کلاه ایل لر بختیاری استفاده می کنند

شهر گوگد کاشان محل سکونت ایل لر بختیاری
علی خان بختیاری قلعه گوگد را به عنوان مهریه به زن خود داد



- شیراز ( شیر آز ) شیر=رنگ ولعاب آز=کم. . . شیراز=شهری که رنگ ولعابش کم است. . 2 - . شیراز یکی از فراورده های شیر است. مثل دوغ. که چربی کمی دارد. 3 - گاوی که شیرش کم است و گوساله باید از سبزیجات استفاده کند

کاشان ( کا شان ) هر کلمه ایی که آخرش، و یا اولش ، شان باشد. تورکی است. مثل چاشان. نیشان. دوشان. بوشان. آشان. . . . . . . هر کلمه ایی اولش و یا آخرش کا باشد. تورکی است. مثل کاشان. کاشمر. کابل ( بول =فراوان. مثل ، بابول. ایستان بول، بول برینگ ) . کارا. کام. کاش. . . . هاریکا. یوفکا. بوشکا. پوتوشکا. . . .

بر پایه یافته های باستانی و نوشته های کهن : کاسی ها یکی از دیرین ترین ویسهای ایرانی باشنده در کرانه های دریای کاسپیان بودند که پس از افزایش جمعیت به دو گروه کاسی و کاسپی بخش شده و گروه نخست از رزم آورترین آن مردمان به سراسر ایران باستان رفته و شهرهایی را پدید آوردند که یکی از آن شهر ها " کاسان" یعنی سرزمین ویس کاسی نام گرفت و امروزه کاشان خوانده می شود.

کاشان : کاش همریشه کلمه هوس انگلیسی واوشا به معنای منزل است و ( ان ) همان علامت جمع است وکاشان یعنی کاشانه ها.


کلمات دیگر: