مترادف وضع : اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج، حالت، حال، شکل، موقعیت، هیئت، گذاشتن، نهادن، جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه، ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد
برابر پارسی : نهادن، برنهادن، گذاردن، نِهش، نهشت
situation, status, condition, position, shape, posture, manner, disposition, enactment, levying, deduction
acy _, age _, attitude, configuration, case, condition, enactment, ence _, estate, footing, frame, imposition, ion_, lie, mood, ness _, or _, order, pass, place, position, posture, setup, shape, ship _, situation, standing, state, status, thing, tone, trim, ty _, way
اهنگ , مقام , جاي نگين , قرارگاه , کار گذاري , وضع ظاهر
اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج
حالت، حال، شکل، موقعیت
هیئت
گذاشتن، نهادن
جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه
ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد
۱. اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج
۲. حالت، حال، شکل، موقعیت
۳. هیئت
۴. گذاشتن، نهادن
۵. جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه
۶. ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد
وضع. [ وُ ] (ع مص ) بچه آوردن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || در آخر طهر و ابتدای حیض آبستن گردیدن زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در حال حیض آبستن شدن زن . (المصادر زوزنی ). در آخر پاکی آبستن شدن . (تاج المصادربیهقی ). || (اِ) آن بچه که نطفه برای جسم او در آخر ایام طهر نزدیک به حیض در رحم مادر بسته شود و مضغه گردد، و آن بچه ضعیف الخلقت باشد. (غیاث اللغات از نصاب الصبیان و منتخب اللغة و صراح اللغة).
بیدل (از آنندراج ).
محسن تأثیر (از آنندراج ).
وَضع ؛ به معنی اوضاع است که اوضاع هم خانواده و جمع وضع نیز هست .
نهش، برنهادن، نهشت