کلمه جو
صفحه اصلی

پلنگی

فارسی به انگلیسی

brindle, brindled, stripe, striped, stripy

لغت نامه دهخدا

پلنگی. [ پ َ ل َ ] ( اِخ ) رجوع به طایفه شیبانی شود.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به پلنگ.
۲. شبیه پوست پلنگ: لباس پلنگی.
۳. (حاصل مصدر ) [قدیمی] تندی و خشمگینی.

دانشنامه عمومی

پلنگی ممکن است اشاره به موارد زیر باشد:
پلنگی (جم)
پلنگی (دشتستان)
پلنگی (لامرد)

گویش مازنی

/palangi/ از توابع دهستان بابل کنار شهرستان بابل & از انواع رنگ دام - جایی که محل زیست پلنگ باشد و پلنگ در آن مکان فراوان باشد ۳نام سگ

از توابع دهستان بابل کنار شهرستان بابل


۱از انواع رنگ دام ۲جایی که محل زیست پلنگ باشد و پلنگ در آن ...


پیشنهاد کاربران

روستای شمس آباد پلنگ
. علی آباد پلنگ
در دهستان جهانگیری مسجدسلیمان
محل سکونت تیره رستمی پلنگ *شمس خلیلی *
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند *بختیاروند *

پلنگی : گستردنی گیاه بافت مانند حصیر و بوریا ، گستردنی از پوست پلنگ
شیر گیرانه سوی من تازد
چون پلنگی به زیرم اندازد
معنی بیت می ترسم که ( دنیا ) شیر گیرانه سوی من بتازد و مرا چون گلیمی به زیر پا اندازد و پی سپر کند .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 514 )


کلمات دیگر: