ویل
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
نام چاهی است در جهنم .
فرارسیدن شروبدی، هلاک مصیبت، سختی، کلمه نفرین، به معنی وای، ویلک:وای برتو، ونیزویل نام جائی یا، چاهی است درجهنم
۱- (مصدر ) در آمدن بدی و شر. ۲- دردمند نمودن . ۳- مصیبت زده ساختن . ۴ - (اسم ) سختی . ۵ - تفیر و افغان از مصیبت : (( حاسدا . تامن بدین در گاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاست ویل و چنین . ) ) ( منوچهری ) ۶ - ( کلم. وعید و عذاب ) وای . ۷ - یا چاه ویل . محل خرج و مصرف پایان ناپذیر خرج خان. ما چاه ویل است . هرچه تویش بریزی پر نمی شود .
ظفر فتح و ظفر نصرت .
فرارسیدن شروبدی، هلاک مصیبت، سختی، کلمه نفرین، به معنی وای، ویلک:وای برتو، ونیزویل نام جائی یا، چاهی است درجهنم
۱- (مصدر ) در آمدن بدی و شر. ۲- دردمند نمودن . ۳- مصیبت زده ساختن . ۴ - (اسم ) سختی . ۵ - تفیر و افغان از مصیبت : (( حاسدا . تامن بدین در گاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاست ویل و چنین . ) ) ( منوچهری ) ۶ - ( کلم. وعید و عذاب ) وای . ۷ - یا چاه ویل . محل خرج و مصرف پایان ناپذیر خرج خان. ما چاه ویل است . هرچه تویش بریزی پر نمی شود .
ظفر فتح و ظفر نصرت .
فرهنگ معین
(وَ ) [ ع . ] (شب جم . ) نک ویک .
لغت نامه دهخدا
ویل. [ وَ ] ( ع مص ) درآمدن بدی و شر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || دردمند نمودن. || مصیبت زده ساختن. || ( اِ ) وای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: ویله و ویلک و ویلی ، و آن کلمه وعید و عذاب است و گویند: ویل الشیطان ( به نصب و رفع و جر لام ویل و اضافه )، و ویلا له ( به تنوین و رفع و نصب و جر )، و در ندبه گویند ویلاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
ویل. [ وَ / وِ ] ( صوت ، اِ ) وای ، وآن کلمه افسوس است. ( غیاث اللغات ). کلمه تقبیح و افسوس است. ( برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن ، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. ( غیاث اللغات ). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند :
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله چنگ.
درفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل.
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.
خواند باید بسیت ویل و ثبور.
ویل. [ وی / وَ / وِ ] ( اِ ) ظفر. ( لغت فرس ). فتح و ظفر. نصرت. ( برهان ). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. ( برهان ) ( انجمن آرا ). هنگام یافتن کاری به مراد. ( لغت فرس ) :
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.
ویل. [ وَ ] ( اِخ ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن. ( منتهی الارب ). نام جایی است در دوزخ. ( برهان ). نام رودی است در دوزخ ، و گویند سنگی است در دوزخ نعوذباﷲ. ( مهذب الاسماء ) :
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آمیخته.
ویل. [ وَ / وِ ] ( صوت ، اِ ) وای ، وآن کلمه افسوس است. ( غیاث اللغات ). کلمه تقبیح و افسوس است. ( برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن ، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. ( غیاث اللغات ). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند :
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله چنگ.
فرخی.
راست پنداری همی بینم که بازآیی ز مصردرفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل.
فرخی.
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.
منوچهری.
گر نباشی ز اهل ستر به زهدخواند باید بسیت ویل و ثبور.
ناصرخسرو.
|| سختی. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). || عداوت. ( غیاث اللغات ). || شور و فغان بر مصیبت. ( غیاث اللغات ) ( برهان ). نفیر و افغان از مصیبت ، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند. ( فرهنگ اسدی ). || هلاک. ( غیاث اللغات ) ( برهان ). هلاکت. ( برهان ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ).ویل. [ وی / وَ / وِ ] ( اِ ) ظفر. ( لغت فرس ). فتح و ظفر. نصرت. ( برهان ). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. ( برهان ) ( انجمن آرا ). هنگام یافتن کاری به مراد. ( لغت فرس ) :
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.
رودکی ( از لغت فرس اسدی ).
ویل. [ وَ ] ( اِخ ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن. ( منتهی الارب ). نام جایی است در دوزخ. ( برهان ). نام رودی است در دوزخ ، و گویند سنگی است در دوزخ نعوذباﷲ. ( مهذب الاسماء ) :
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آمیخته.
فرخی.
- چاه ویل ؛ در تداول ، تمامی نپذیرفتن هزینه و مصرف چیزی است. آنگاه که هزینه ها موجب اتمام کار نشود گویند: چاه ویل است ، هرچه بریزی تمامی نمی پذیرد، در تداول ، محل خرج و مصرف پایان ناپذیر: خرج خانه ما چاه ویل است ، هرچه تویش بریزی پر نمی شود. ( فرهنگ اصطلاحات عامیانه جمال زاده ).ویل . [ وَ ] (اِخ ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن . (منتهی الارب ). نام جایی است در دوزخ . (برهان ). نام رودی است در دوزخ ، و گویند سنگی است در دوزخ نعوذباﷲ. (مهذب الاسماء) :
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آمیخته .
- چاه ویل ؛ در تداول ، تمامی نپذیرفتن هزینه و مصرف چیزی است . آنگاه که هزینه ها موجب اتمام کار نشود گویند: چاه ویل است ، هرچه بریزی تمامی نمی پذیرد، در تداول ، محل خرج و مصرف پایان ناپذیر: خرج خانه ٔ ما چاه ویل است ، هرچه تویش بریزی پر نمی شود. (فرهنگ اصطلاحات عامیانه ٔ جمال زاده ).
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آمیخته .
فرخی .
- چاه ویل ؛ در تداول ، تمامی نپذیرفتن هزینه و مصرف چیزی است . آنگاه که هزینه ها موجب اتمام کار نشود گویند: چاه ویل است ، هرچه بریزی تمامی نمی پذیرد، در تداول ، محل خرج و مصرف پایان ناپذیر: خرج خانه ٔ ما چاه ویل است ، هرچه تویش بریزی پر نمی شود. (فرهنگ اصطلاحات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ویل . [ وَ ] (ع مص ) درآمدن بدی و شر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دردمند نمودن . || مصیبت زده ساختن . || (اِ) وای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: ویله و ویلک و ویلی ، و آن کلمه ٔ وعید و عذاب است و گویند: ویل الشیطان (به نصب و رفع و جر لام ویل و اضافه )، و ویلا له (به تنوین و رفع و نصب و جر)، و در ندبه گویند ویلاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ویل . [ وَ / وِ ] (صوت ، اِ) وای ، وآن کلمه ٔ افسوس است . (غیاث اللغات ). کلمه ٔ تقبیح و افسوس است . (برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن ، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. (غیاث اللغات ). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند :
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله ٔ زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله ٔ چنگ .
راست پنداری همی بینم که بازآیی ز مصر
درفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل .
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین .
گر نباشی ز اهل ستر به زهد
خواند باید بسیت ویل و ثبور.
|| سختی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || عداوت . (غیاث اللغات ). || شور و فغان بر مصیبت . (غیاث اللغات ) (برهان ). نفیر و افغان از مصیبت ، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند. (فرهنگ اسدی ). || هلاک . (غیاث اللغات ) (برهان ). هلاکت . (برهان ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ).
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله ٔ زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله ٔ چنگ .
فرخی .
راست پنداری همی بینم که بازآیی ز مصر
درفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل .
فرخی .
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین .
منوچهری .
گر نباشی ز اهل ستر به زهد
خواند باید بسیت ویل و ثبور.
ناصرخسرو.
|| سختی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || عداوت . (غیاث اللغات ). || شور و فغان بر مصیبت . (غیاث اللغات ) (برهان ). نفیر و افغان از مصیبت ، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند. (فرهنگ اسدی ). || هلاک . (غیاث اللغات ) (برهان ). هلاکت . (برهان ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ).
ویل . [ وی / وَ / وِ ] (اِ) ظفر. (لغت فرس ). فتح و ظفر. نصرت . (برهان ). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش . (برهان ) (انجمن آرا). هنگام یافتن کاری به مراد. (لغت فرس ) :
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل .
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل .
رودکی (از لغت فرس اسدی ).
وئل. [ وَ ءِ ] ( ع ص ) وَئیل. وَیْل ٌوَئِل ؛ سختی بسیار. وَیْل ٌ وَئیل. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. فرارسیدن شر و بدی.
۲. (اسم ) هلاک.
۳. (اسم ) مصیبت، سختی.
۴. فغان، فریاد، آه وناله.
۱. فتح و ظفر، پیروزی.
۲. فرصت: لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی: ۵۲۵ ).
۳. پیش دستی و دست یافتن به چیزی.
۲. (اسم ) هلاک.
۳. (اسم ) مصیبت، سختی.
۴. فغان، فریاد، آه وناله.
۱. فتح و ظفر، پیروزی.
۲. فرصت: لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی: ۵۲۵ ).
۳. پیش دستی و دست یافتن به چیزی.
۱. فرارسیدن شر و بدی.
۲. (اسم) هلاک.
۳. (اسم) مصیبت؛ سختی.
۴. فغان؛ فریاد؛ آهوناله.
۱. فتح و ظفر؛ پیروزی.
۲. فرصت: ◻︎ لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی: ۵۲۵).
۳. پیشدستی و دست یافتن به چیزی.
دانشنامه عمومی
شهر ویل (به آلمانی: Wiehl) در ایالت نوردراین-وستفالن در کشور آلمان واقع شده است.
آلمان
فهرست شهرهای آلمان
آلمان
فهرست شهرهای آلمان
wiki: کمون در فرانسه است که در canton of Bellegarde-sur-Valserine واقع شده است. ویل ۹٫۶۰ کیلومتر مربع مساحت و ۳۶۱ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
wiki: ویل (فرانسه)
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَیْلٌ: هلاکت - عذاب شدید -اندوه - خواری و پستی -قبح و زشتی -هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود - وای (در روایت است که "ویل" نام چاهی در جهنم است)
معنی ثُبُوراً: هلاکت - نابودی - واویلا- ناله ای به مضمون وای هلاک شدم(در اصل به معنی ویل و هلاک)
معنی وَیْلَتَنَا: وای بر ما (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند ...
معنی وَیْلَتَیٰ: وای بر من (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند ...
معنی وَیْلَکَ: وای بر تو (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند ...
معنی وَیْلَکُمْ: وای بر شما (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند...
معنی وَیْلَنَا: وای بر ما - هلاکت برما - عذاب شدید بر ما -اندوه بر ما - خواری و پستی بر ما -قبح و زشتی بر ما (ویل :هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود )
معنی وَیْلَتَا: وای - کلمهای است که هر کس هنگام هلاکت به زبان میآورد (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویل...
معنی لُّمَزَةٍ: بسیار عیب جو - بسیار ایرادگیر- بسیار بدگو(اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید و ...
معنی هُمَزَةٍ: کسی که بدون جهت و بسیار به دیگران طعنه میزند و عیبجویی و خردهگیریهایی میکند که در واقع عیب نیست (اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این ...
معنی یَلْمِزُکَ: بر تو خرده میگیرند- از تو عیب جویی می کنند(اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید و...
معنی یَلْمِزُونَ: عیب جویی می کنند - خرده گیری می کنند (اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید و خرده...
ریشه کلمه:
ویل (۴۰ بار)
وای. طبرسی فرموده: ویل لفظی است هر که در مهلکه واقع شود آن را بکار برد و آن در اصل عذاب و هلاک است. راغب از اصمعی نقل کرده ویل به معنی قبح است و گاهی در تحسّر و تأسف بکار رود ولی ویح در ترحم استعمال میشود جوهری گوید: آن کلمه عذاب است گویند: وَیْلَهُ - وَیْلَکَ - وَیْلی. نگارنده گوید: در هر حال کلمهایست حکایت از بدبختی و عذاب دارد خواه شخص گرفتار خودش بگوید مثل . و خواه از دیگری به دیگری باشد مثل . وای بر تو ایمان بیاور . وای در آن روز بر تکذیب کنندگان. در آیه . ظاهراً به معنی تعجّب است.
معنی ثُبُوراً: هلاکت - نابودی - واویلا- ناله ای به مضمون وای هلاک شدم(در اصل به معنی ویل و هلاک)
معنی وَیْلَتَنَا: وای بر ما (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند ...
معنی وَیْلَتَیٰ: وای بر من (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند ...
معنی وَیْلَکَ: وای بر تو (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند ...
معنی وَیْلَکُمْ: وای بر شما (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویلتاه از این باب است که به طور کنایه برسانند...
معنی وَیْلَنَا: وای بر ما - هلاکت برما - عذاب شدید بر ما -اندوه بر ما - خواری و پستی بر ما -قبح و زشتی بر ما (ویل :هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود )
معنی وَیْلَتَا: وای - کلمهای است که هر کس هنگام هلاکت به زبان میآورد (از "ویل"به معنی هلاکت ،عذاب شدید ،اندوه ،خواری و پستی ،قبح و زشتی ویا هر چیزی که آدمی سخت از آن حذر میکند و موجب اندوه او می شود.اینکه در هنگام مصیبت ویل را یا ویلاه ندا میکنند و یا میگویند یا ویل...
معنی لُّمَزَةٍ: بسیار عیب جو - بسیار ایرادگیر- بسیار بدگو(اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید و ...
معنی هُمَزَةٍ: کسی که بدون جهت و بسیار به دیگران طعنه میزند و عیبجویی و خردهگیریهایی میکند که در واقع عیب نیست (اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این ...
معنی یَلْمِزُکَ: بر تو خرده میگیرند- از تو عیب جویی می کنند(اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید و...
معنی یَلْمِزُونَ: عیب جویی می کنند - خرده گیری می کنند (اصل ماده همز به معنای شکستن است ، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است . ولی بعضی گفتهاند : بین آن دو فرقی هست ، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید و خرده...
ریشه کلمه:
ویل (۴۰ بار)
وای. طبرسی فرموده: ویل لفظی است هر که در مهلکه واقع شود آن را بکار برد و آن در اصل عذاب و هلاک است. راغب از اصمعی نقل کرده ویل به معنی قبح است و گاهی در تحسّر و تأسف بکار رود ولی ویح در ترحم استعمال میشود جوهری گوید: آن کلمه عذاب است گویند: وَیْلَهُ - وَیْلَکَ - وَیْلی. نگارنده گوید: در هر حال کلمهایست حکایت از بدبختی و عذاب دارد خواه شخص گرفتار خودش بگوید مثل . و خواه از دیگری به دیگری باشد مثل . وای بر تو ایمان بیاور . وای در آن روز بر تکذیب کنندگان. در آیه . ظاهراً به معنی تعجّب است.
wikialkb: وَیْل
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
نجات خواستن و پناه آوردن. موئل :پناهگاه . بلکه برای آنها وعدهای است که از آن پناهگاهی ندارند منظور از موعد روز قیامت است این لفظ تنها یکبار در قرآن آمده است.
نجات خواستن و پناه آوردن. موئل :پناهگاه . بلکه برای آنها وعدهای است که از آن پناهگاهی ندارند منظور از موعد روز قیامت است این لفظ تنها یکبار در قرآن آمده است.
wikialkb: ریشه_وئل
گویش مازنی
/vil/ پافشاری - رها هرزه افسار گسیخته
۱پافشاری ۲رها هرزه افسار گسیخته
جدول کلمات
فتح , ظفر, پیروزی, هلاک, مصیبت
پیشنهاد کاربران
چاه ها
ویل در قدیم باستان به شهر میگفتند
چاه جهنمی
وای بر
ویل در زبان عربی یا فارسی به معنی چاهی در جهنم است واژه ی انگلیسی Well به معنی چاه احتمالااز این واژه گرفته شده است .
ویل ville در زبان فرانسه به معنی شهر است
این کلمه فرانسوی در نام منطقه لوندویل دیده میشه در زبان فرانسه لوندویل معنی اش میشه شهر اسطوخودوس
این کلمه فرانسوی در نام منطقه لوندویل دیده میشه در زبان فرانسه لوندویل معنی اش میشه شهر اسطوخودوس
کلمات دیگر: