کلمه جو
صفحه اصلی

لولو


مترادف لولو : جمان، در، مروارید | مترسک، کریه المنظر، ترسناک، مهیب

برابر پارسی : مروارید

فارسی به انگلیسی

bogeyman, bogy, bogyman, bugbear, hobgoblin, pearl

bugbear


فارسی به عربی

عفریة , لولوة

فرهنگ اسم ها

اسم: لؤلؤ (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: lolo) (فارسی: لؤلؤ) (انگلیسی: lolo)
معنی: مروارید

مترادف و متضاد

جمان، در، مروارید


مترسک


کریه‌المنظر


ترسناک، مهیب


fright (اسم)
وحشت، هراس، لو لو، ترس ناگهانی

bogy (اسم)
شیطان، دیو، جن، لو لو، غول

bogeyman (اسم)
جن، مایه ترس ووحشت، لو لو

caddy (اسم)
شبح، پیشخدمت، لو لو، توپ تنیس، چای دان، دانش اموز دانشکده افسری، پسر کهتر

boggle (اسم)
خوف، لو لو، ادم زشت

bugbear (اسم)
لو لو

scarecrow (اسم)
لو لو، مترسک، ادمک سر خرمن

bogle (اسم)
لو لو، ادم زشت

bugaboo (اسم)
لو لو، غول

hobgoblin (اسم)
دزد، لو لو، غول، شبگرد، جنی

golliwog (اسم)
لو لو، عروسک سیاه و عجیب و غریب

gollywog (اسم)
لو لو، عروسک سیاه و عجیب و غریب

golliwogg (اسم)
لو لو، عروسک سیاه و عجیت و غریب

۱. مترسک
۲. کریهالمنظر
۳. ترسناک، مهیب


فرهنگ فارسی

شکل، مهیب، هیکل موهوم که بچه رااز آن میترسانند
( اسم ) لولو : شد حلقه بگوش لولو لالا در لالایی درج لولویش . ( عطار . چا . تفضلی ۳۳۷ )
دهی از دهستان چناران حومه ارداک شهرستان مشهد .

فرهنگ معین

(اِ. ) شکل موهومی که بچه را با آن بترسانند.

(لُ لُ ) [ ع . ] (اِ. ) مروارید، ج . لا´لی .

لغت نامه دهخدا

لولو. (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 57 شود.


لؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] ( ع اِ ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت. دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه مروارید. مروارید. ( از ترجمان القرآن جرجانی ) ( منتهی الارب ). مروارید خوشاب. ( مهذب الاسماء ). مرجان ( پیش تازیان ، به قول اسدی در لغت نامه ). ج ، لاَّلی. و بعضی گفته اند که این کلمه اطلاق شود تنها به مروارید درشت و صغار آن را که مرجان باشد لؤلؤ نخوانند و بعضی خلاف آن گفته اند. مرواریدو آن اعم است از درّ و مرجان ؛ و اللؤلوء جنس یشتمل علی نوعیه من الدر الکبار و المرجان الصغار کما قال ابوعبیدة بان الدر کبار الحب و المرجان صغاره و اللؤلوء یجمعهما. ( الجماهر للبیرونی ). فیه اربعة لغات : لؤلؤ بهمزتین ، لولو بغیر همزة، و بهمز اوله دون ثانیه ( لؤلو ) و عکسه ( لولؤ ). معتدل ، فی الحر و البردیفرح و یقوی القلب و الباه جداً، الشربة منه دانقان و فیه خواص کثیرة. حکیم مؤمن گوید: به فارسی مروارید و به ترکی اینجی نامند و بزرگ مقدار او مسمی به درّ است و آنچه در صدفی منحصر به یکی باشد با وجود بزرگی درّ یتیم نامند و گویند تا سه مثقال ممکن است و از خواص اوست که چون در صدف به نهایت نمو رسد باز به تدریج به تحلیل میرود، مانند ثمر نبات و بهترین او عمانی سفید مدور بزرگ است و زبون ترین او قلزمی و آنچه سیاه و ریز و مایل به سیاهی باشد و سیاه و زرد و غیر مدور و سوراخ دار او مستعمل اطبا نیست. روغن و عرق بوهای کریهه مضر او و جوشانیدن او در آب ترنج و مالیدن به سنباده رافع چرک او و رفع زردی آن و از اسراراست. در آخر دوم سرد و خشک و در تفریح قوی تر از طلا و غواص در اجزای بدن و ملطف و مقوی اعضا و رافع انواع خفقان و خوف و فزع سوداوی ، و جهت اسهال مراری و دموی و ضعف جگر و گرده و امراض و بدبوئی دهان و حصاة وحرقت البول و سدد و یرقان و رفع سموم و وسواس و جنون و ربو و ذرورا، و جهت قطع سیلان اعضا و التیام زخمها، و اکتحال او جهت رمد و سلاق و ظلمت بصر و بیاض و سبل و کمته و سنون او جهت پاک کردن دندان و تقویت لثه.طلای محلول او به قول ارسطو رافع برص است در تطلیه اول و غیرمحلول او جهت جذام و جمیع آثار و فرزجه او را در منع حمل مجرب دانسته اند و نگاه داشتن او مقوی دل و در دهان داشتن او جهت ازاله غم و ضعف دل مؤثرو گویند مضر مثانه و مصلحش بسداست و قدر شربتش تا نیم مثقال و بدلش صدف سفید است و طریق حل او در طریق پنجم از دستور اول مذکور است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

لولو. (اِ) قسمی سگ کوچک جثه ٔ درازپشم . || فاروغ . یک سر دو گوش . کُخ . بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج ) (برهان ). وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. بخ . مترس اطفال . ضاغث . ضاغب . لولوخرخره . لولوخرناس . صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند. صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون در بر و دیگی بجای کلاه بر سر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است .
- امثال :
لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد .


لولو. (اِخ ) نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر داشت و بهمن به عشق کسایون و به گفتار او همه گنج و سپاه در دست لولو نهاد تا همه ٔ بزرگان را به دینار و بخشش بنده کرد و قصد گرفتن بهمن کردند تا دانسته شد و بهمن با بارین پرهیزگارکه رستم فرستاده بودش بگریختند و به مصر افتادند و بعد سالها داماد ملک مصر گشت و سپاه آورد تا پادشاهی از دست لولو بیرون کرد، کسایون را بکشت و لولو را به شفاعت بزرگان بخشید و از پادشاهی بفرستاد (یعنی ازکشور اخراج کرد)... (مجمل التواریخ و القصص ص 53).


لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (اِ) لولب . نر ماده ٔ بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء) . لولا. و رجوع به لولا شود.


لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (ص ) لوالو. مردم سبک و بی تمکین . (آنندراج ) (برهان ).


لولو. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل .دارای 115 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، چغندر و سیب زمینی . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


لولو. (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه . کوهستانی و معتدل . دارای 265 تن سکنه .آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

هیکل موهوم که بچه را از آن می ترسانند، شکل مهیب، لولوخره.

مروارید، دُر.

دانشنامه عمومی

لولوبیان
لولوخورخوره، موجودی خیالی است ساخته و پرداخته پندار افراد جهت ترساندن کودکان شیطان.
لولو (آلبوم موسیقی)، آلبوم مشترک متالیکا و لو رید

لولو:(lwlw) در گویش گنابادی یعنی جیش، شاش. || نام یک دیو باستانی که از نام آن برای ترساندن کودکان برای نرفتن به تاریکی یا فضولی نکردن استفاده می شده است ، دیوی که کودکان را در جاهای خلوت و تاریک تنها گیر می آورد و می خورد.


فرهنگستان زبان و ادب

{lo-lo, lift-on lift-off} [حمل ونقل دریایی] نوعی بارگیری و تخلیه، به ویژه در کشتی های بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابه جایی بار استفاده می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶(بار)
مروارید. در قاموس گوید: «اَللُّلؤْلُؤُ: الدُّرُ» و در «درر» گوید: درّ به ضمّ اول لؤلؤ عظیم است یعنی مروارید درشت. مراد از آن همان مروارید است که ازدریا صید می‏شود. . از آن دو دریا مروارید و مرجان به دست می‏آید. . . . در باره آیه «یَخْرُجُ مِنْهُمَاالُّلؤْلُؤُوَ الْمَرجانَ» روایتی هست که در «برزخ» دیده شود. لؤلؤ مجموعا شش بار در قرآن بکار رفته یکی در باره مروارید دنیا دوبار در وصف خدمه بهشت، یکبار در وصف زنان بهشتی و دوبار در زینت اهل جنت.

[ویکی الکتاب] معنی لُّؤْلُؤُ: مروارید
ریشه کلمه:
لولو (۶ بار)

«لؤلؤ» و «مرجان» دو وسیله جالب زینتی است و در طب و معالجه بیماری ها نیز مورد استفاده قرار می گیرد، ضمناً مال التجاره و کالای خوبی است که از آن عوائد زیادی به دست می آید، و روی همین جهات، به عنوان دو نعمت در آیات فوق به آن اشاره شده است.
اما «لؤلؤ» که در فارسی آن را «مروارید» گویند، دانه شفاف و قیمتی است که در درون «صدف» در اعماق دریاها پرورش می یابد، و هر قدر درشت تر باشد، گرانبهاتر است، و در طب موارد استعمال گسترده ای دارد، اطبای پیشین داروهایی از آن برای تقویت قلب و اعصاب، و برطرف کردن انواع خفقان، و حالت ترس و وحشت، و تقویت کبد، و رفع بدبوئی دهان، و سنگهای کلیه و مثانه و یرقان، تهیه می کردند، حتی در بیماری های چشم نیز از آن استفاده می نمودند.
مروارید. در قاموس گوید: «اَللُّلؤْلُؤُ: الدُّرُ» و در «درر» گوید: درّ به ضمّ اول لؤلؤ عظیم است یعنی مروارید درشت. مراد از آن همان مروارید است که ازدریا صید می‏شود. . از آن دو دریا مروارید و مرجان به دست می‏آید. . . . در باره آیه «یَخْرُجُ مِنْهُمَاالُّلؤْلُؤُوَ الْمَرجانَ» روایتی هست که در «برزخ» دیده شود. لؤلؤ مجموعا شش بار در قرآن بکار رفته یکی در باره مروارید دنیا دوبار در وصف خدمه بهشت، یکبار در وصف زنان بهشتی و دوبار در زینت اهل جنت.

گویش مازنی

۱آلت تناسلی پسر بچه ی کوچک ۲لولو،موجودی خیالی و ترسناک جهت ...


/looloo/ آلت تناسلی پسر بچه ی کوچک - لولو، موجودی خیالی و ترسناک جهت ترساندن بچه ها

واژه نامه بختیاریکا

( لَو لَو ) اظهار عجز و فقر

پیشنهاد کاربران

رو رو . روان . روح . شبح

در فرانسه لو یعنی گرگ و برای ان از پیشوند ل استفاده می کنند شاید ل لو به معنی اقاگرگه در فرانسه وارد زبان فارسی شده و لولو تلفظ گردیده

من با نظر محسن موافقم چون من هم زبان فرانسه آشنایی دارم و وقتی به کلمه لو لو با معنی اش که گرگ است برخورد کردم گفتم از زبان فرانسه وارد فارسی شده چون لغات فرانسه بعد از عربی بیشترین واژه های خارجی در زبان فارسی نفوذ کرده

هیولا
حیوان نا موجود ترسناک/ درنده/وحشتناک

جمان، در، مروارید | مترسک، کریه المنظر، ترسناک، مهیب

در گویش تاتی لولو به ادرار، شاش گفته میشود.

در قدیم عرب ها میخواستند بچه ها را بترسانند می گفتند ابو لولو آمد.

اولولو

در زبان ترکی به لو لو " خوخان گفته می شود . وقتی که می خواهند بچه را بترسانند تا بخوابد می گویند: " یاتماسان خوخان گلر آپارار " یعنی اگر نخوابی خوخان می آید می برددت . البته خوخان در ترکی به قضیه ی حمله ی مغول ها بر می گردد .
در زمان حمله مغولان به ایران ٰ. . . . بی رحم ترین سردار آنان بیلاخو خان نام داشت . . . به صورتی که مخالفان خود را بعد دستگیری به سادگی نمی کشت و یکی یکی انگشتان دست آنان را قطع میکرد . و داستان لایک یا بیلاخ هم به این سردار مغول بر می گردد . ترک ها اسم بیلاخوخان را به شکل مخفف آن تلفظ می کردنند و به جای بیلاخوخان می گفتند "خوخان " . بنابراین نام این سردار بی رحم به عنوان هیولایی برای ترساندن بچه ها به کار رفت .

مروارید


کلمات دیگر: