کلمه جو
صفحه اصلی

ثور

فارسی به انگلیسی

bull, ox, taurus, old name for, old name of

ox, bull


Taurus, old name of


عربی به فارسی

گاونر , نر , حيوانات نر بزرگ , فرمان , مثل گاو نر رفتارکردن , بي پرواکارکردن , گاو نر


فرهنگ فارسی

یکی از صورت‌های فلکی منطقه‌البروج که به شکل گاو تصور می‌شود


صورت فلکی در نیمکره شمالی بشکل گاو .
گاونر، یکی ازصورتهای فلکی درنیم کره شمالی، برج دوم ازدوازده برج فلکی برابرماه اردیبهشت
( اسم ) ۱- گاونر بقر. ۲- گاو فلک گاو گردون : ثور. ۳ - سومین برج از بروج دوازده گانه که مطابق اردیبهشت ماه و ۲٠ آوریل تا ۲۱ مه فرنگی است .
نام اسب عاص بن سعید

فرهنگ معین

(ثُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گاو نر. ۲ - نام یکی از صورت های فلکی و دومین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود در اردیبهشت ماه در این برج دیده می شود.

لغت نامه دهخدا

ثؤر. [ ث ُءْ رْ ] ( ع اِ ) ج ِ ثأر.

ثور. [ ث َ ] ( ع اِ ) گاو نر. بَقر. || گاو فلک. گاو گردون. یکی از صور دوازده گانه منطقةالبروج میان حمل و جوزا و آن چون نیم گاوی تخیل شده که روی سوی مشرق و پشت به مغرب دارد و یکصد و چهل و یک ستاره بر آن رصد کرده اند و ثریا و عین الثور در این صورت باشد و بودن آفتاب در این برج به اردی بهشت ( نیسان سریانی ) باشد. رجوع به اردی بهشت شود. و بیت الشرف ماه در آن است. || یکی از دو خانه زهره است و خانه دیگر آن میزان است. ( مفاتیح العلوم ) :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسائی.
همیشه تا نبود ثور خانه خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه بهرام.
فرخی.
بداد ثور بسی شیر اول و آخر
به یک لگد که برآورد ریخت ناگاهان.
مسعودسعد.
به کوهی که با ثور بمناطحه میکوشید و بیشه ای که روی زمین از چشم کواکب می پوشید التجا کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || کالثور یضرب لما عافت البقر، مثل است. گوساله بسته رازدن. || ثور ابرد؛ گاوی که خالهای سیاه و سفید دارد. || ثور ثریا ( فلک )؛ گاو پروین. || ثور رامح ؛ گاوی که هر دو شاخ داشته باشد. ج ، اَثُور. اثوار. ثیار. ثَورَة. ثِیَرة. ثیران. || لخت بزرگ از پینو. پاره ای کشک. ج ، اَثُور. ثورَة. || مهتر. پیشوای قوم. || سفیدی بن ناخن. || دیوانگی. || سرخی تابان شفق. || پاره ای پنیر. || مرد نادان. احمق.

ثور. [ ث َ ] ( ع مص ) ثوران. انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن. انگیخته شدن خشم و فتنه. || برجستن به غضب برای زدن کسی. || برانگیخته شدن. || برآمدن حصبه و سرخجه بر اندام. || برجستن سنگ خوار و ملخ و جز آن. || ظاهر شدن خون. || بهیجان آمدن دل. || برآمدن آب و روان گردیدن آن.

ثور. [ ث َ ] ( اِخ ) پدر بطنی است از مضر و منسوب بدان قبیله است سفیان بن سعید ثوری.

ثور. [ ث َ ] ( اِخ ) وادیی است به بلاد مزینه. || کوهی است به مدینه در شمالی احد و آن کوچک و مدور است. ( منتهی الارب ). || کوهی است در مکه و آنجا غاری است مذکور در قرآن که رسول ( ص ) با صدیق در آنجا نهان شد گویند آن را ثور اَطحل می گفتند و آن کوههائی است در مکه و این گفته خطاست. در حدیث است که پیغمبراز ثور تا عیر را حریم مدینه قرار داد. ابوعبیده گفته است که اهل مدینه کوهی به اسم ثور نمی شناسند بلکه اهل حدیث گویند که پیغمبر حریم مدینه را از عیر تا احد قرار داد و بعد عبارت را غیر از این تأویل کرده اند. ( مراصد الاطلاع ). از آن رو آن کوه را ثور نامند که ثور ابن عبدمنات بر وی فرود آمدی. ( منتهی الارب ).

ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن ابی فاخته سعیدبن علاقه . تابعی است .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن تلیده . صحابی است .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن عُفیربن عدی . و او کندة است .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن عزرة. صحابی است .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن مرتّع. اسم او عمرو است واو از ملوک معدّ و از اجداد حجر آکل المرار از ملوک کنده و نیز از اجداد اشعث ابن قیس و فدکندة و از اجداد یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف عرب بوده است .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن محمدالرحبی . ابوخالد. تابعی است .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) پدر بطنی است از مضر و منسوب بدان قبیله است سفیان بن سعید ثوری .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) سلمی . صحابی است .


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) نام اسب عاص بن سعید.


ثور. [ ث َ ] (اِخ ) وادیی است به بلاد مزینه . || کوهی است به مدینه در شمالی احد و آن کوچک و مدور است . (منتهی الارب ). || کوهی است در مکه و آنجا غاری است مذکور در قرآن که رسول (ص ) با صدیق در آنجا نهان شد گویند آن را ثور اَطحل می گفتند و آن کوههائی است در مکه و این گفته خطاست . در حدیث است که پیغمبراز ثور تا عیر را حریم مدینه قرار داد. ابوعبیده گفته است که اهل مدینه کوهی به اسم ثور نمی شناسند بلکه اهل حدیث گویند که پیغمبر حریم مدینه را از عیر تا احد قرار داد و بعد عبارت را غیر از این تأویل کرده اند. (مراصد الاطلاع ). از آن رو آن کوه را ثور نامند که ثور ابن عبدمنات بر وی فرود آمدی . (منتهی الارب ).


ثور. [ ث َ ] (اِخ )ابن یزید اعرابی . رجوع به ابوالجاموس ثور... شود.


ثور. [ ث َ ] (ع مص ) ثوران . انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن . انگیخته شدن خشم و فتنه . || برجستن به غضب برای زدن کسی . || برانگیخته شدن . || برآمدن حصبه و سرخجه بر اندام . || برجستن سنگ خوار و ملخ و جز آن . || ظاهر شدن خون . || بهیجان آمدن دل . || برآمدن آب و روان گردیدن آن .


ثور. [ ث َ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است و از ابوعمر عبداﷲ بن عامر الیحصبی روایت کند.


ثور. در مجمل التواریخ (ص 25) او فرزند جمشید از پریچهره دختر زابلشاه دانسته شده است ولیکن در گرشاسب نامه این نام بصورت تور آمده است .


ثور. [ ث َ ] (ع اِ) گاو نر. بَقر. || گاو فلک . گاو گردون . یکی از صور دوازده گانه ٔ منطقةالبروج میان حمل و جوزا و آن چون نیم گاوی تخیل شده که روی سوی مشرق و پشت به مغرب دارد و یکصد و چهل و یک ستاره بر آن رصد کرده اند و ثریا و عین الثور در این صورت باشد و بودن آفتاب در این برج به اردی بهشت (نیسان سریانی ) باشد. رجوع به اردی بهشت شود. و بیت الشرف ماه در آن است . || یکی از دو خانه ٔ زهره است و خانه ٔ دیگر آن میزان است . (مفاتیح العلوم ) :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.

کسائی .


همیشه تا نبود ثور خانه ٔ خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه ٔ بهرام .

فرخی .


بداد ثور بسی شیر اول و آخر
به یک لگد که برآورد ریخت ناگاهان .

مسعودسعد.


به کوهی که با ثور بمناطحه میکوشید و بیشه ای که روی زمین از چشم کواکب می پوشید التجا کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || کالثور یضرب لما عافت البقر، مثل است . گوساله ٔ بسته رازدن . || ثور ابرد؛ گاوی که خالهای سیاه و سفید دارد. || ثور ثریا (فلک )؛ گاو پروین . || ثور رامح ؛ گاوی که هر دو شاخ داشته باشد. ج ، اَثُور. اثوار. ثیار. ثَورَة. ثِیَرة. ثیران . || لخت بزرگ از پینو. پاره ای کشک . ج ، اَثُور. ثورَة. || مهتر. پیشوای قوم . || سفیدی بن ناخن . || دیوانگی . || سرخی تابان شفق . || پاره ای پنیر. || مرد نادان . احمق .

فرهنگ عمید

١. (نجوم ) دومین صورت فلکی منطقة البروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.
۲. [قدیمی] دومین برج از برج های دوازده گانه، برابر با اردیبهشت، گاو.
۳. [قدیمی] گاو نر.
۱. برانگیخته شدن.
۲. بلند شدن گرد یا دود.
۳. برپا شدن فتنه.

١. (نجوم) دومین صورت فلکی منطقة‌البروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.
۲. [قدیمی] دومین برج از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با اردیبهشت؛ گاو.
۳. [قدیمی] گاو نر.


۱. برانگیخته شدن.
۲. بلند شدن گرد یا دود.
۳. برپا شدن فتنه.


دانشنامه عمومی

ثور نام چند چیز است:
برج ثور از برج های دایرةالبروج
ثور، نام گاو (صورت فلکی) است
ثور (اساطیر)، از خدایان اساطیر نورس
ثور (شخصیت کامیک)، از شخصیت های تخیلی دنیای مارول کامیکس
کوه ثور، کوهی در شهر مکه
غار ثور، غاری در شهر مکه
ثور نام دیگر اردیبهشت ماه خورشیدی

دانشنامه آزاد فارسی

ثور (Taurus)
صورت فلکی (یا: گاو) صورت فلکی۱ چشم گیر منطقة البروجی۲، در نیمکرۀ شمالی آسمان. در نزدیکی جبّار۳ واقع است و به شکل گاو ِنَر به نظر می رسد. خورشید از اواخر اردیبهشت تا اوایل تیر از این صورت فلکی گذر می کند. در احکام نجوم، روزهای بُرج ثور از یکم تا سی ویکم اردیبهشت است (← حرکت_تقدیمی). خوشۀ ستاره ای باز۴ قلایص۵ (اُشتر مادگان)، که به شکل عدد هفت است، سر گاو و دَبَران۶ چشم سرخ آن است. خوشۀ باز پروین۷ بر شانۀ گاو قرار دارد. ثور همچنین شامل سحابی خرچنگ۸ یا باقی ماندۀ اَبَرنواختر ۱۰۵۴م است که منبع قوی پرتوهای رادیویی و ایکس، و جایگاه یکی از نخستین تپ اختر۹های کشف شده است. شکل قراردادی صورت فلکی ثور فقط بخش پیشین بدن گاو را نشان می دهد. ستاره های بتا و زتا ثور۱۰ نوک شاخ های آن را مشخص می کنند. حقوق دان و اخترشناس غیرحرفه ای آلمانی، یوهان بایر۱۱، بتا ثور را متعلق به ارابه ران۱۲ تلقی می کرد و آن را گاما ارابه ران۱۳ نامیده بود. ستارۀ تی ثور، ستاره ای از ردۀ ستاره های متغیر۱۴ است و تصور می شود یکی از مراحل اولیۀ شکل گیری ستاره ها را نشان می دهد.Orion open Star cluster Hyades Aldebaran Pleiades Crab nebula pulsar Beta and Zeta Tauri Johann Bayer Auriga Gamma Aurigae variable starts

فرهنگستان زبان و ادب

{Taurus, Tau, Bull} [نجوم] یکی از صورت های فلکی منطقه البروج که به شکل گاو تصور می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سُورٍ: دیوار دور یک مکان - حصار
معنی سُوَرٍ: سوره ها( سوره : پارهای از کلمات و جملهبندیهایی است که همه برای ایفای یک غرض ریخته شده باشد)
معنی صُّورِ: بوق - شیپور (نفخ صور - دمیدن در بوق کنایه است از اعلام مطلبی را که باید همگی عملی کنند به جمعیت انبوهی چون لشکر ، مثل اینکه همگی در فلان روز و فلان ساعت حاضر خارج شوند)
معنی غَارِ: غار - شکاف کوه (سوراخ وسیعی است که در کوه باشد ، و مقصود از آن در "إِذْ هُمَا فِی ﭐلْغَارِ" غاری است که در کوه ثور قرار داشته ، و این غار غیر از غاریست که در کوه حرا قرار داشت و محل نزول اولین آیات قرآن کریم بر پیامبر صلی الله علیه وآله بود )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
«ثور» (بر وزن غور) به معنای پراکنده ساختن است و این که، عرب به گاو نر «ثور» می گوید، به خاطر آن است که زمین را با آن شخم می کند.

[ویکی فقه] ثور (ابهام زدایی). ثَوْر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: اعلام و اشخاص• ثور بن یزید کلاعی، فرزند یزید کَلاعی، محدّث قرن اول و دوم مکان ها• غار ثور، کوهی مشهور در جنوب مکه و مسجدالحرام و در راه یمن• کوه ثور مدینه، کوهی در شمال مدینه و حد حرم• کوه ثور مکه، کوه و غاری در جنوب مکه
...

پیشنهاد کاربران

خدای رعد و برق در اساطیر نروژی

در پارسی به گاو نر ( وَرزا= کاری ) گفته میشه که برابر تورس اینگلیسی و ثور عربی است

آدوکَنَیشه ( فروردین )
ثُورَ واهَرَ ( اردیبهشت )
ثایگرَچِش ( خرداد )
گَرمَ پَده ( تیر )
دَرَن باجیش ( مرداد )
کارباشیش ( شهریور )
باگیَادِش ( مهر )
ورکَزَنه ( آبان )
آثریادیه ( اذر )
اَنامَکَه ( دی )
ثویووا ( بهمن )
وییَخنَه ( اسفند )
tm
@IRANIKA
همانگونه میبینید در سنگنبشته هخامنشی ماه شهریور ثور نوشته شده
به نگر نمیرسه ثور سامی باشه، چون آریاییهای باستان همه چیزشون بومی بود اگرم تقلید میکردن برابر پارسی برایش می آوردند، ثور احتمالا پارسی هست

خدای آذرخش
خدای طوفان
ارباب رعد و برق


کلمات دیگر: