کلمه جو
صفحه اصلی

برابری


مترادف برابری : تساوی، عدالت، مساوات، معادله، همتایی، همسانی، هم سنگی، هم وزنی، تطابق، مطابقت، تعادل

متضاد برابری : نابرابری

فارسی به انگلیسی

tie, feminism, coequality, counterpoise, equation, equivalence, par, parity

equality


coequality, counterpoise, equality, equation, equivalence, par, parity


فارسی به عربی

ربطة , مساواة , معدل , مقارنة

مترادف و متضاد

comparison (اسم)
تطبیق، مقایسه، تشبیه، مقابله، سنجش، برابری، مطابقت، همسنجی

conformation (اسم)
تطبیق، توافق، ترکیب، برابری، سازمان

equality (اسم)
شباهت، تساوی، یکسانی، برابری، مساوات

parity (اسم)
تساوی، تعادل، توازن، برابری، زوجیت، زوج بودن

equalization (اسم)
تساوی، برابر کردن، برابری، برابر سازی

par (اسم)
تساوی، تعادل، برابری، بهای رسمی سهم

tie (اسم)
علاقه، بند، دستمال گردن، کراوات، قید، رابطه، گره، الزام، برابری، ربط

homology (اسم)
برابری، همسانی

equation (اسم)
برابری، معادله

parallelism (اسم)
برابری، همسانی، تقارن، موازات، ترادف عبارات، اشتراک وجه

oneness (اسم)
برابری، یگانگی، وحدت، یکتایی، یکی بودن

تساوی، عدالت، مساوات، معادله، همتایی، همسانی، هم‌سنگی، هم‌وزنی ≠ نابرابری


تطابق، مطابقت


تعادل


۱. تساوی، عدالت، مساوات، معادله، همتایی، همسانی، همسنگی، هموزنی
۲. تطابق، مطابقت
۳. تعادل ≠ نابرابری


فرهنگ فارسی

۱- برابربودن تساوی . ۲- هموزنی همسنگی تساوی . ۳- همواری . ۴- همدوشی همسانی همردیفی . ۵- تطابق مطابق بودن معادل بودن . برابری سال ۱۳۴٠ هجری شمسی با ۱۳۸۱ هجری قمری .
تعادل تساوی .

فرهنگ معین

جستن ( ~. جُ تَ ) (مص ل . ) مقابله کردن .

لغت نامه دهخدا

برابری. [ ب َ ب َ ] ( حامص مرکب ) تعادل. تساوی. یکسانی. مساوات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). همسری. ( آنندراج ). همتایی. همسنگی :
با روی تو ماه آسمان را
امکان برابری ندیدم.
سعدی.
- برابری کردن ؛ مساوات و همسری و یکسانی نمودن با کسی. ( آنندراج ) :
خورشید را سخی چو تو دانند مردمان
خورشید با تو کرد نیارد برابری.
فرخی.
سپهر با تو برفعت برابری نکند
که شرمسار شود مدعی بلا برهان.
سعدی.
جز صورتت در آینه کس را نمیرسد
با طلعت بدیع تو کردن برابری .
سعدی.
|| مقابله. مقابلت. ( آنندراج ). مقابلتی. ( از ناظم الاطباء ). تقابل. ( دانشنامه علائی ). برابری هست و نیست ، تقابل سلب و ایجاب. ( دانشنامه علائی ).
- برابری کردن ؛ مقابلی کردن. ستیزه کردن. منازعه کردن. ( از ناظم الاطباء ). همسری و مساوات. ( ناظم الاطباء ).
|| مقاومت. ( یادداشت مؤلف ) : و گر اطراف چوبش ( آزاد درخت ) بکوبی و بیفشاری آبش با انگبین بسرشی برابری زهرهای قاتل کند. ( الابنیه عن حقایق الادویه ). وی ( اترج ) بمضرتها ببردن با زهرهای قاتل برابری کند. ( الابنیه عن حقایق الادویه ).

فرهنگ عمید

۱. برابر بودن، هم وزن یا هم سر بودن.
۲. روبه رو شدن.
* برابری کردن: (مصدر لازم )
۱. با کسی روبه رو شدن.
۲. دعوی هم سنگی و هم زوری کردن.
۳. ستیزه کردن.
۴. همدوش و هم ردیف بودن.

۱. برابر بودن؛ هم‌وزن یا هم‌سر بودن.
۲. روبه‌رو شدن.
⟨ برابری کردن: (مصدر لازم)
۱. با کسی روبه‌رو شدن.
۲. دعوی هم‌سنگی و هم‌زوری ‌کردن.
۳. ستیزه کردن.
۴. همدوش و هم‌ردیف بودن.


دانشنامه عمومی


دانشنامه آزاد فارسی

برابری (equality)
در نظریۀ سیاسی، تساوی و برابری در شرایط یکسان. لیبرالیسم، سوسیالیسم، و جنبش زنان از نظریۀ برابری حمایت می کنند. تلاش های این جنبش ها و دیگر ایدئولوژی ها سبب شده اند که آگاهی اجتماعی و سیاسی از وضع موجود افزایش یابد ومبنایی حقوقی برای برابری نژادی، جنسی، یا برابری از دیگر جهات فراهم آید. در فلسفه، برابری مفهومی انتزاعی است و پیش از آن که به شکلی جدی به کار رود نیازمند پیش زمینه ای گسترده است. اگرچه کمتر کسی هوادار آزادی مطلق است، اما مباحثه های ناظر بر برابری حول این مسئله دور می زند که افراد یا گروه ها باید تا چه حد برابری فرصت ، برابری حیثیت، برابری حقوق، برابری در پیشگاه قانون، و مانند آن داشته باشند.

گویش مازنی

/beraaberi/ برابر – هم سان - از روبرو و از مقابل ظاهر شدن

۱برابر – هم سان ۲از روبرو و از مقابل ظاهر شدن


جدول کلمات

تساوی

پیشنهاد کاربران

توازن

تساوی، عدالت، مساوات، معادله، همتایی، همسانی، هم سنگی، هم وزنی، تطابق، مطابقت، تعادل


کلمات دیگر: