کلمه جو
صفحه اصلی

دقاق

فرهنگ فارسی

دقیق، باریک، ری ه وشکسته وخرده چیزی، بسیارکوبنده، آردفروش، گازرهم گفته شده است
۱ - ( اسم ) باریکی . ۲ - ( صفت ) باریک دقیق . ۳ - خرده ریز .
ابن تتش بن الب ارسلان سلجوقی مکنی به ابو نصر و ملقب به شمس الملوک . از سلاجقه شام .

فرهنگ معین

(دَ قّ ) [ ع . ] (اِ. ) آردفروش .
(دُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. )باریکی . ۲ - (ص . ) باریک ، دقیق . ۳ - خرده ریز.

(دَ قّ) [ ع . ] (اِ.) آردفروش .


(دُ) [ ع . ] 1 - (اِ.)باریکی . 2 - (ص .) باریک ، دقیق . 3 - خرده ریز.


لغت نامه دهخدا

دقاق . [ دَق ْقا ] (اِخ ) لقب علی بن عبیداﷲ دقیقی . رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیداﷲ...) و علی (ابن عبیداﷲ...) شود.


دقاق . [ دَق ْقا ] (ع ص ، اِ) آردفروش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منسوب به دقیق که اشتغال به عمل آرد را میرساند. (از الانساب سمعانی ). || آنکه آرد بسیار دارد. (از اقرب الموارد). || کوبنده ٔ چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). || قصار، که جامه را می کوبد. (غیاث ) (آنندراج ). گازر. (ناظم الاطباء).


دقاق . [ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دقیق ، به معنی باریک . (غیاث ) (ناظم الاطباء). || ج ِ دقیقة. || ریزه و تراشه . (ناظم الاطباء).
- دقاق العیدان ؛ ریزه های چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دُقاق شود.
- دقاق الکندر ؛ ریزه های کندر که از او متقشر گردد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از مخزن الادویة).
|| همم دقاق ؛ همتهای فرومایه ، گویند: لهم همم دقاق ؛ أی خساس . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || نام معاء سیم از امعاء سته ، و نام دیگر آن لفایف است .(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دقیق و امعاء و امعاء دقاق شود.


دقاق . [ دُ ] (اِخ ) ابن تتش بن الب ارسلان سلجوقی ، مکنی به ابونصر و ملقب به شمس الملوک . از سلاجقه ٔ شام . وی 488 هَ . ق . پس از وفات پدرش در دمشق به سلطنت نشست و در هجدهم رمضان سال 492 هَ . ق . درگذشت و گویند مادرش او را با انگور زهرآلود هلاک نمود. (از دایرةالمعارف فارسی ) (طبقات سلاطین اسلام لین پول ). و رجوع به تاریخ ابن خلکان شود.


دقاق . [ دُ ] (اِخ ) از زنان مغنی و زیباچهره بود که غناء را نزد مغنیان بزرگ عهد عباسی فراگرفت و مدتی نزد حمدونه دختر رشید میزیست . (از اعلام النساء از الاغانی اصفهانی و نهایة الارب نویری ).


دقاق . [ دُ ] (ع اِ) ریزه و شکسته از هر چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- دقاق العیدان ؛ ریزه های چوب ،و آنرا بکسر اول نیز خوانند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| باریک . (منتهی الارب ). دقیق . (اقرب الموارد).


دقاق. [ دَق ْقا ] ( ع ص ، اِ ) آردفروش. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). منسوب به دقیق که اشتغال به عمل آرد را میرساند. ( از الانساب سمعانی ). || آنکه آرد بسیار دارد. ( از اقرب الموارد ). || کوبنده چیزی. ( غیاث ) ( آنندراج ). || قصار، که جامه را می کوبد. ( غیاث ) ( آنندراج ). گازر. ( ناظم الاطباء ).

دقاق. [ دَق ْ قا ] ( اِخ ) لقب حسن بن محمدبن دقاق نیشابوری ، مشهور به ابوعلی دقاق ، عالم قرن چهارم هجری است. رجوع به ابوعلی ( حسن بن... ) شود.

دقاق. [ دَق ْقا ] ( اِخ ) لقب علی بن عبیداﷲ دقیقی. رجوع به ابوالقاسم ( علی بن عبیداﷲ... ) و علی ( ابن عبیداﷲ... ) شود.

دقاق. [ دِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ دقیق ، به معنی باریک. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ دقیقة. || ریزه و تراشه. ( ناظم الاطباء ).
- دقاق العیدان ؛ ریزه های چوب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به دُقاق شود.
- دقاق الکندر ؛ ریزه های کندر که از او متقشر گردد. ( از تحفه حکیم مؤمن ) ( از مخزن الادویة ).
|| همم دقاق ؛ همتهای فرومایه ، گویند: لهم همم دقاق ؛ أی خساس. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || نام معاء سیم از امعاء سته ، و نام دیگر آن لفایف است.( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به دقیق و امعاء و امعاء دقاق شود.

دقاق. [ دُ ] ( ع اِ ) ریزه و شکسته از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- دقاق العیدان ؛ ریزه های چوب ،و آنرا بکسر اول نیز خوانند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| باریک. ( منتهی الارب ). دقیق. ( اقرب الموارد ).

دقاق. [ دُ ] ( اِخ ) از زنان مغنی و زیباچهره بود که غناء را نزد مغنیان بزرگ عهد عباسی فراگرفت و مدتی نزد حمدونه دختر رشید میزیست. ( از اعلام النساء از الاغانی اصفهانی و نهایة الارب نویری ).

دقاق. [ دُ ] ( اِخ ) ابن تتش بن الب ارسلان سلجوقی ، مکنی به ابونصر و ملقب به شمس الملوک. از سلاجقه شام. وی 488 هَ. ق. پس از وفات پدرش در دمشق به سلطنت نشست و در هجدهم رمضان سال 492 هَ. ق. درگذشت و گویند مادرش او را با انگور زهرآلود هلاک نمود. ( از دایرةالمعارف فارسی ) ( طبقات سلاطین اسلام لین پول ). و رجوع به تاریخ ابن خلکان شود.

دقاق . [ دَق ْ قا ] (اِخ ) لقب حسن بن محمدبن دقاق نیشابوری ، مشهور به ابوعلی دقاق ، عالم قرن چهارم هجری است . رجوع به ابوعلی (حسن بن ...) شود.


فرهنگ عمید

۱. بسیارکوبنده.
۲. آردفروش.
۳. گازر.
دقیق، باریک.

۱. بسیارکوبنده.
۲. آردفروش.
۳. گازر.


دقیق؛ باریک.


دانشنامه عمومی

دقاق یک نام خانوادگی است. افراد شاخص با این نام عبارت اند از:
دُقاق تیمور یالیغ، سرکرده اغوز و پدر سلجوق.
ابونصر دُقاق، سلطان سلجوقی شام.

پیشنهاد کاربران

کوچه ی باریک را نیز گویند



کلمات دیگر: