کلمه جو
صفحه اصلی

هیربد


مترادف هیربد : آموزگار، آموزنده، استاد، معلم، داور، پیشوا، موبد، موبدموبدان

فارسی به انگلیسی

Magian or Zoroastrian priest


guru, magian or zoroastrian priest

فرهنگ اسم ها

اسم: هیربد (پسر) (فارسی، اوستایی) (تلفظ: hirbad) (فارسی: هيربَد) (انگلیسی: hirbad)
معنی: آموزگار، معلم، شاگرد، آموزنده، پیشوای دینی در دین زرتشتی، رئیس آتشکده، ( اَعلام ) نام دانایی پاکدل که کلید دار سراپرده کاووس بود، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پاکدل و کلیددار سراپرده کیکاووس پادشاه کیانی

(تلفظ: hirbad) (اوستایی) آموزگار ، معلم ، شاگرد ، آموزنده ؛ رئیس آتشکده ؛ (در ادیان) پیشوای دینی در دین زرتشتی ؛ (در اعلام) نام دانایی پاکدل که کلید دار سراپرده کاووس بود .


مترادف و متضاد

آموزگار، آموزنده، استاد، معلم


داور


پیشوا، موبد، موبدموبدان


۱. آموزگار، آموزنده، استاد، معلم
۲. داور
۳. پیشوا، موبد، موبدموبدان


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- استاد آموزگار. ۲- شاگرد آموزنده . ۳- پیشوای دینی موبد موبدان . ۴- رئیس آتشگاه .
خدم و خدمتگار آتشکده بعضی خداوند و بزرگ و حاکم آتشکده را گفته اند

فرهنگ معین

(بَ ) (اِ. ) ۱ - پیشوای دین زرتشتی . ۲ - خدمتکار آتشکده . ۳ - قاضی و مفتی زرتشتی .

لغت نامه دهخدا

هیربد. [ ب َ] ( اِ مرکب ) خادم و خدمتکار آتشکده. ( برهان ). بعضی خداوند و بزرگ و حاکم آتشکده را گفته اند. ( برهان ). بزرگ آتشخانه و امین ملت. ( آنندراج ). || قاضی و مفتی گبران. ( برهان ). شخصی که گبرکان او را محتشم دارند و میان ایشان داور باشد و آتش افروزد در گنبدشان. ( حاشیه فرهنگ اسدی ) ( انجمن آرا ) :
به آب و به آتش میازید دست
مگر هیربد مرد آتش پرست.
فردوسی.
چو برداشت پرده ز در هیربد
سیاوش همی بود لرزان ز بد.
فردوسی.
اگر هیربد، بد بود بد مکن
که گر بد کنی خودتویی هیربد.
ناصرخسرو.
در هیرکده گر ز مدیح تو بخوانند
بیزار شود هیربد از زند و ز پازند.
امیرمعزی ( از جهانگیری ).
صدش هیربد بود با طوق زر
به آتش پرستی گره بر کمر.
نظامی.
بسی آتش هیربد را بکشت
بسی هیربد را دوتا کرد پشت.
نظامی.
این کلمه مرکب از دو جزء است ، نخستین که اثرا باشد به معنی آموزش و تعلیم و جزو دوم پئیتی ( = بد، پسوند اتصاف ) است به معنی مولی و صاحب و دارنده. اثریه در اوستا به معنی شاگرد و آموزنده است کلمات ائثرپئیتی وائثریه هر دو به معنی استاد و آموزگار و هم شاگرد و آموزنده در اوستا بسیار استعمال شده است. رجوع به مهریشت بند 116، فروردین یشت بند 105 یسنای 26 بند 7 شود. در هیچ جای اوستا ( ائترپئیتی ) ( هیربد ) به معنی آتربان یا موبد نیامده بلکه بعدها بدین معنی به کار رفته در بند 59 «ائو گمدئچا» کلمه ائثرپئیتی استعمال شده و در توضیحات آن افزوده اند: مغوپتان مغوپت یعنی موبدان موبد اما بدون شک بعدها از هیربد همیشه پیشوای دینی ( علی الاطلاق ) اراده شده چون در ایران پیشوایان دینی استاد و آموزگار بودند و به تعبیر دیگر آموزش و پرورش مردم به عهده آنان بوده. رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ص 417 شود. به همین مناسبت آنان را آتربانان و هیربدان ( هردو ) مینامیدند. تنسر پیشوای دینی معروف عهد اردشیر بابکان در تاریخ ایران به هیربدان هیربد مشهور است. کلیةً در ادبیات فارسی هیربد مترادف موبد است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || آتش پرست. || صوفی مرتاض که ریاضت کش باشد. ( برهان ). || استاد و آموزگار. || شاگرد و آموزنده. || رئیس آتشگاه. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. موبدانی که علاوه بر موبدی سمت استادی و آموزگاری هم داشته اند، معلم علوم دینی زردشتی.
۲. قاضی زردشتی.

دانشنامه عمومی

هیربُد یا هیربَد یا هیربَذ (پارسی میانه: hērbed، اوستایی: aēθrapaiti) یکی از پیشوایان آئین مزدیسنا است. در اوستا به صورت ائثَرپئتی به معنی آموزگار یا استاد یا آموزنده آمده و در زبان پهلوی ایرپت یا هیرپت و در فارسی هیربد گفته می شود. در نوشته های پهلوی از واژهٔ هیربد غیر از مفهوم آموزگار، پیشوای دینی نیز اراده می شود.
عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی. چاپ اول. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۴ .ISBN 964-315-437-8
کریستین سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان، ترجمهٔ رشید یاسمی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۷
عفیفی، رحیم، ارداویرافنامهٔ منظومِ زرتشت بهرامِ پَژدو، مشهد: دانشگاه مشهد، ۱۳۴۳، ص۱۶۲.
لغتنامه دهخدا، سرواژهٔ هیربد.
Kreyenbroek, Philip G. (2004), "Hērbed", Encyclopaedia Iranica, 12, Costa Mesa: Mazda
آنچه دانسته می شود در روزگاران پیش کار آموزش با پیشوایان دینی بوده و هیربدان که یکی از طبقات روحانیان بوده اند، این وظیفه را به عهده داشته اند. پائین ترین طبقهٔ روحانیان را مغان می نامیدند. پس از ایشان هیربدان و سپس موبدان بودند. در میانشان کسانی بودند که مأمور خواندن سرودها و نمازهای مذهبی بوده اند. آن ها را «زوت» می نامیدند و گروهی بودند که مأمور بودند که آتش را نگاه دارند و ایشان را «راسپی» می خواندند. خوارزمی خادم آتش گفته است. طبری حکایت می کند که خسرو پرویز آتشکده هایی بنا کرد و دوازده هزار هیربذ براین زمزمهٔ ادعیه و سرودن اغانی در آن آتشکده ها برگماشت. رئیس گروه هیربدها، هیربدان هیربد یا هیربَذان هیربذ نام داشت که بعد از موبد بزرگ یا موبدان موبد در رتبهٔ اول قرار داشته است.
در روزگار اولیه ساسانیان، هیربد لقب کلی روحانیانی بود که اجازه آموزاندن علوم دینی را داشتند و کرتیر، بلندپایه ترین روحانی آن دوره، نیز این لقب را برای خود استفاده می کرد. بعدها در ادبیات فارسی نو واژهٔ هیربد در معانی نادقیق و گوناگونی از جمله پیشوای دین زرتشتی، خدمتکار آتشکده و قاضی و دادستان زرتشتی کاربرد یافت. امروزه در میان زرتشتیان، به روحانیانی در ردهٔ پایین گفته می شود که مراسم ناوَر را گذرانده اند و اجازه انجام آیین های سطح پایین تر را دارند.
شاهنامه از اصطلاح هیربَد یاد می کند و بر خلاف متون اوستایی هیربَد پرده دار شبستان کیکاووس است. البته جنبهٔ روحانی هیربَد با چشم و دل پاک، به منزلهٔ آنست که او یک شخصیت دینی بوده چون اگر غیر از آن بود پاسبان حرمسرای کیکاووس گماشته نمی شد.

دانشنامه آزاد فارسی

هیربَد
(یا: اَئِثَر پَئیتی) عنوان پیشوایی دینی که کار او آموزش است . گاه به معنی موبد نیز به کار رفته است . اما در هیچ جای اوستا هیربد به جای موبد نیامده است و پیداست که در زمان های متأخر هیربد را موبد هم دانسته اند. تَنسر پیشوای معروف دورۀ ساسانی که از او در تاریخ ادب فارسی نامۀ تنسر در دست است ، یکی از هیربدان هیربد است . یعنی هیربدی که ریاست گروهی از هیربدان را دارد.

جدول کلمات

هربد

پیشنهاد کاربران

قاضی، آموزگار

دین پژوه و آموزگار دین از واژه ایئرپیتی اوستایی می آید

پیشوای دینی زرتشتی

هیربد. به معنی فرمانروا هم میشه

در آیین مزدیسنا سمت های دینی از هاوشت ( طلبه ) ، آتربان ( نگهبان آتش ) ، هیربد ( نگهبان دارایی ) آغاز و به موبد ( پیشوایی دینی ) و موبدان موبد ( بزرگ همه موبدان ) می رسید ، در همه آتشکده ها " هیربدان" دریافت کنندگان پیشکمش های مردم به نیایشکده ها بودند و به گونه ای امانتدار برزارش های مردمی در نهاد دینی بشمار می آمدند .

پیشوای دینی زردشتی

به متصدی و مسئول روشن نگاه داشتن آتش در آتشکده گویند ، وی هر چند مدت یکبار ، تکه های چوب را بر آتش هایی با قدمت زیاد، مثلا آتش وهرام در آتشکده یزد ، افزوده تا روشن بودن آتش محفوظ گردد.


کلمات دیگر: