کلمه جو
صفحه اصلی

ایزد


مترادف ایزد : آفریدگار، الله، پروردگار، جان آفرین، خدا، فرشته، یزدان

فارسی به انگلیسی

God


god, lord

God, lord


فارسی به عربی

اله

فرهنگ اسم ها

اسم: ایزد (پسر) (اوستایی، پهلوی)
معنی: در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند

مترادف و متضاد

آفریدگار، الله، پروردگار، جان‌آفرین، خدا، فرشته، یزدان


god (اسم)
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو

فرهنگ فارسی

خدا، خدای یکتا ، وبه معنی فرشته، ملک
۱ - فرشته ملک . توضیح در دین زردشتی بفرشتگانی اطلاق شود که از جهت رتبه دون (امشاسپند ) هستند . تعداد ایزدان بسیار است و بدو بخش تقسیم شوند: مینوی جهانی. اهورمزدا در را ئس ایزدان قرار دارد . لفظ (یزدان ) جمع (یزد ) است و در پهلوی و فارسی بجای مفرد و بمعنی خدا بکارمیرود. ۲ - خدا آفریدگار الله . جمع : ایزدان.

فرهنگ معین

(زَ )(اِ. ) ۱ - فرشته ، ملک . ۲ - خدا، آفریدگار.

لغت نامه دهخدا

ایزد. [ زَ ] (اِ) در اوستا «یزته »، در سانسکریت ، «یجته » صفت از ریشه «یز» بمعنی پرستیدن و ستودن پس «یزته » لغةً بمعنی درخور ستایش و بفرشتگانی اطلاق میشده که از جهت رتبه و منزلت دون امشاسپندان هستند. این واژه در پهلوی «یزد» و در فارسی ایزد شده اما در فارسی ایزد به معنی فرشته نیست بلکه فقطخدا و آفریدگار کل است و در حقیقت اطلاق خاص بعام شده . (مزدیسنا ص 159). در استی «ایزئد» . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). خدا. آفریدگار. اﷲ. (فرهنگ فارسی معین ). نامی است از نامهای باریتعالی جل جلاله . (برهان ). رجوع به آنندراج ، غیاث اللغات و انجمن آرا شود :
کاین فژه پیر زبهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد از او ایزد دادار مرا.

رودکی .


هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.

بوشکور.


جز از ایزد توام خداوندی
کنم از دل بتو بر افدستا.

دقیقی .


همه حکمی بفرمان تو رانند
که ایزد مر ترا داده است فرمان .

دقیقی .


کز آن بوم خیزد سپهبد چو تو
فزون آفریناد ایزد چو تو.

فردوسی .


ایا کرده در بینی ات حرص و رس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس .

لبیبی .


شاهی است به کشمیر اگر ایزد خواهد
امسال نیارامم تا کین نکشم زوی .

فرخی .


مصر ایزد دادار بفرعون امین داد
کافر شد و بیزار شد از ایزد دادار.

فرخی .


ایزد همه آفاق بدو داد و بحق داد
ناحق نبود آنچه بود کار خدایی .

منوچهری .


ایزد ما این جهان نز پی جور آفرید
نز پی ظلم و فساد، نزپی کین و نقم .

منوچهری .


و توفیق صلح خواهیم از ایزد عز ذکره در این باب . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82). نخست ثقه درست کردم که هر چه ایزد عز ذکره تقدیر کرده باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341).
تا داد من از دشمن اولاد پیمبر
بدهد بتمام ایزد دادار تعالی .

ناصرخسرو.


آنکه در آفرینش عالم
غرض او بد ز ایزد ذوالمن .

مسعودسعد.


ایزد تعالی خیرات ... بر این عزیمت همایون مقرون گرداناد. (کلیله و دمنه ). ایزد تبارک و تعالی بکمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید. (کلیله و دمنه ).
ایزد ارتیغش پی مالک جحیمی نو کند
کان جحیم ارواح اعدا برنتابد بیش از این .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 338).


ایزد نیافرید هنوز آن دل
کاندر جهان درآمد و خرم شد.

خاقانی .


ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند و باز اعراض کند. (گلستان ).
اول دفتر بنام ایزد دانا
قادر روزی رسان و حی توانا .

سعدی .



ایزد. [ زَ ] ( اِ ) در اوستا «یزته »، در سانسکریت ، «یجته » صفت از ریشه «یز» بمعنی پرستیدن و ستودن پس «یزته » لغةً بمعنی درخور ستایش و بفرشتگانی اطلاق میشده که از جهت رتبه و منزلت دون امشاسپندان هستند. این واژه در پهلوی «یزد» و در فارسی ایزد شده اما در فارسی ایزد به معنی فرشته نیست بلکه فقطخدا و آفریدگار کل است و در حقیقت اطلاق خاص بعام شده. ( مزدیسنا ص 159 ). در استی «ایزئد» . ( از حاشیه برهان چ معین ). خدا. آفریدگار. اﷲ. ( فرهنگ فارسی معین ). نامی است از نامهای باریتعالی جل جلاله. ( برهان ). رجوع به آنندراج ، غیاث اللغات و انجمن آرا شود :
کاین فژه پیر زبهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد از او ایزد دادار مرا.
رودکی.
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.
بوشکور.
جز از ایزد توام خداوندی
کنم از دل بتو بر افدستا.
دقیقی.
همه حکمی بفرمان تو رانند
که ایزد مر ترا داده است فرمان.
دقیقی.
کز آن بوم خیزد سپهبد چو تو
فزون آفریناد ایزد چو تو.
فردوسی.
ایا کرده در بینی ات حرص و رس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس.
لبیبی.
شاهی است به کشمیر اگر ایزد خواهد
امسال نیارامم تا کین نکشم زوی.
فرخی.
مصر ایزد دادار بفرعون امین داد
کافر شد و بیزار شد از ایزد دادار.
فرخی.
ایزد همه آفاق بدو داد و بحق داد
ناحق نبود آنچه بود کار خدایی.
منوچهری.
ایزد ما این جهان نز پی جور آفرید
نز پی ظلم و فساد، نزپی کین و نقم.
منوچهری.
و توفیق صلح خواهیم از ایزد عز ذکره در این باب. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82 ). نخست ثقه درست کردم که هر چه ایزد عز ذکره تقدیر کرده باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341 ).
تا داد من از دشمن اولاد پیمبر
بدهد بتمام ایزد دادار تعالی.
ناصرخسرو.
آنکه در آفرینش عالم
غرض او بد ز ایزد ذوالمن.
مسعودسعد.
ایزد تعالی خیرات... بر این عزیمت همایون مقرون گرداناد. ( کلیله و دمنه ). ایزد تبارک و تعالی بکمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید. ( کلیله و دمنه ).
ایزد ارتیغش پی مالک جحیمی نو کند
کان جحیم ارواح اعدا برنتابد بیش از این.

فرهنگ عمید

۱. خدا، خدای یکتا.
۲. در آیین زردشتی، فرشتگان درجۀ دوم که از حیث رتبه از امشاسپندان پایین ترند و تعداد آن ها بسیار است.

دانشنامه عمومی

ایزد واژه ای اوستایی و یک مفهوم زرتشتی با طیف گسترده ای از معانی است اما به طور کلی به مفهوم الوهیّت یا خدایی است. این اصطلاح در معنای واقعی کلمه، به معنی «شایستهٔ پرستش و ستایش» است. ایزد به رب النوع ها، الهه گان، فرشتگان، خدای گان و اربابان طبیعی نیز گفته می شود.
لیست نام ایزدان، فرشتگان و اختران
در لغت نامه دهخدا در معنی رب النوع یا ایزد آمده است: فرشته ای که حق تعالی برای پرورش و حفاظت هر نوع نباتات و حیوانات و جمادات مقرر فرموده چنان که برای پرورش هر نوع، فرشته ای علی حده است.در فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی آمده است: اشراقیان می گویند هر نوعی از افلاک و کواکب و بسایط عنصری و مرکبات و اشباح مجرد پروردگاری دارند که عقل مدبر آن نوع است و اوست غاذی و منمی و مولد. ملاصدرا گوید: کلمه رب النوع را حکمای قدیم مانند انباذقلس و هرمس و فیثاغورس بکار برده اند و رب صنم هم نامیده شده است. مؤلف پس از شرح عقاید سقراط و افلاطون و ابوعلی سینا و یونانیان قدیم گوید: ماحصل کلام آنکه فلاسفه هریک با اختلاف خاصی که در تعبیرات خود دارند گفته اند که برای هر نوعی از انواع موجودات مادی جهان هستی فردی است عقلانی و نورانی و روحانی که حافظ نوع خود می باشد و در معرض تحولات و تغییرات و فساد نیست و افراد مادی تابع و مقهور پرتوی از آن ها می باشد و آن ها را به نام ارباب انواع و غیره خوانده اند.
میترا و آناهیتا از ایزدان آریایی هستند.
ایزد، در اوستا «یَزَتَ» و در سانسکریت «یَجَتَ» آمده است و به معنی «درخور ستایش» است. غالباً در اوستا از ایزدان مینوی و ایزدان جهانی یاد شده است. اهورامزدا، در سَرِ ایزدان مینوی و زرتشت در سَرِ ایزدان جهانی است. ایزد را در پهلوی «یزد» و «یزدان» گویند. مراد از یزدان، مفرد خداوند است و نظر به اینکه اهورامزدا، سرور بزرگ مینویان است و در عالم روحانی هر آنکس که در خور ستایش و نیایش باشد، در ذات او که آفریننده همه است، تمرکز دارد، از این جهت او را به صیغه جمع، یزدان نامیده اند. ایزدان، را از همکاران مَهین ایزدان، که آن ها را امشاسپندان گویند، شمرده اند.

آنتونی کروز (به انگلیسی: Anthony Cruz) با نام مستعار ای زد، خواننده رپ اهل آمریکا که سابقه نامزدی جایزه گرمی را دارد. امینم از وی به عنوان یکی از الگوهای اولیه خود نام برده است.

پروردگار - خدا


خدا


دانشنامه آزاد فارسی

ایزَد
به معنای پرستیدنی و درخور ستایش ، نام عام فرشتگان مینوی و این جهانی در آیین زَردُشتی. در اَوِستایی یَزَتَ و در پَهلَوی، یَزد تلفظ می شود. ایزدان در آیین زردشتی در مرتبه ای پایین تر از امشاسپندان قرار دارند. در اَوِستا از ایزدان مادّی نیز سخن به میان می آید. ایزدان در آیین زردشتی به دو گروه مینوی و مادّی تقسیم می شوند. اَهورامَزدا سرور ایزدان مینوی و زردشت سرور ایزدان مادّی است . واژه های یَسنا، یَشت ، یَزد و یَزدان (ایزدان ) برگرفته از همین نام است.

پیشنهاد کاربران

از ایجاد بوجود آمدن میاد

سایسته پرستش و ستایش

خداوند ، نام یکی از خدایان واحد

ایزد :
دکتر کزازی در مورد واژه ی ایزد می نویسد : ( ( ایزد در پارسی یکی از نام های پروردگار است . ستاک واژه در اوستایی یزته yazata و در پهلوی یزت yazat ، به معنی ستایش و نیایش است . . ریختی دیگر از آن را در یسنا و در یشت که نام پاره هایی از اوستاست ، باز می یابیم . این ستاک هنوز در یزد که نام شهری است نیمروزین ( جنوبی ) در ایران باز مانده است . یزدان نیز که در پارسی نامی است آفریدگار را ، از همین ریشه بر آمده است . "یزدان " ریخت پارسی یزتان yazatān در پهلوی است که ریخت جمع "یَزَت " است . یزتان یا ایزدان ، در جهان بینی زرتشتی ، دومین گروه از مینویان و فرشتگانند : 1 ) امشاسپندان ؛ 2 ) یزتان ؛ 3 ) فره وشها یا فره ورتیها . ) )
خرد بهتر از هر چه ایزدْت داد
ستایش، خرد را بِه از راهِ داد
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 181 )

پروردگار


کلمات دیگر: