مترادف چرا : برای چه، به چه دلیل، به چه علت، ازچه، به چه جهت ، آری، بله | چریدن، علف چری
متضاد چرا : زیرا، برای اینکه، چون، نه، خیر
yes
grazing
forage, how, why
علفچری
برایچه، به چه دلیل، به چهعلت، ازچه، به چه جهت، ≠ زیرا، برایاینکه، چون
چریدن
۱. برایچه، به چه دلیل، به چهعلت، ازچه، به چه جهت، ≠ زیرا، برایاینکه، چون
۲. آری، بله ≠ نه، خیر
۱. چریدن
۲. علفچری
تغذیۀ حیوانات از هرنوع پوشش گیاهی
(چَ) (اِمص .) چریدن .
(چِ) از ادات استفهام به معنی برای چه ¿
فردوسی .
غضایری .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
مولوی .
فردوسی .
ناصرخسرو.
سنائی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
مولوی .
چرا. [ چ َرْ را ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم محالی است بسیار معتبر از محالات سلطان آباد عراق و وصل است بخاک ملایر دارای قری و آبادیها و املاک معتبر و حاصل و زراعت وافر و از هر قبیل ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 215).
شهید.
رودکی .
رودکی .
معصبی .
منجیک .
منجیک .
خسروی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
عنصری .
منوچهری .
منوچهری .
لبیبی .
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
ناصرخسرو.
انوری .
نظامی .
حافظ.
حافظ.
حافظ.
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
ناصرخسرو.
فردوسی .
ناصرخسرو.
علف خوردن حیوانات علفخوار در چراگاه؛ چریدن: ◻︎ نَفْس خرگوشت به صحرا در چَرا / تو به قعر این چهِ چون و چِرا (مولوی: ۹۰).
〈 چرا دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] به چرا بردن.
〈 چرا داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 چرا کردن
〈 چرا کردن: (مصدر لازم)
۱. کلمۀ تعلیل و پرسش؛ برای چه؛ به چه جهت؟: چرا این کار را کردی؟.
۲. (شبه جمله، قید) بلی؛ آری (در جواب پرسش منفی): ـ تو با ما نمیآیی؟ ـ چرا.
تکیه ای: čerâ
طاری: čerâ
طامه ای: čere
طرقی: čerâ
کشه ای: čerâ
نطنزی: čerâ
چریدن،چرای دام