مترادف گوشت : لحم
گوشت
مترادف گوشت : لحم
فارسی به انگلیسی
meat
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
نشخوار
فرهنگ معین
(اِ.) بخش های نرم بدن جانوران به ویژه مهره داران که معمولاً زیر پوست قرا ر دارد این بخش از بدن جانوران حلال گوشت کاربُرد غذایی دارد.
(گُ وِ) = گوش . گویش : 1 - (اِمص .) گفتن ، گفتار. 2 - (اِ.) یکی از آوازهای شش گانه است که قدما آن را تشخیص داده اند، گواشت .
(گُ وِ ) = گوش . گویش : ۱ - (اِمص . ) گفتن ، گفتار. ۲ - (اِ. ) یکی از آوازهای شش گانه است که قدما آن را تشخیص داده اند، گواشت .
لغت نامه دهخدا
درآمد یکی خاد چنگال تیز
ربود از کَفَش گوشت و برد و گریز.
به شهر اندرون گوشت ارزان کند.
به راه آورم گر نسازی شتاب.
از خس و خار و پله کاندر فلاست.
زخمهایی که در او خیره بماند ابصار.
- به گوشت ؛ فربه. فربی. باگوشت. گوشتدار. گوشتالو.
- به گوشت تر ؛ فربه تر : و کسی که خواهد که طبیعتش نرم شود آن خورد [ از عنب ] که به گوشت تر بود. ( الابنیه عن حقایق الادویه ).
- گوشت تنش ریختن ؛ لاغر شدن.
- گوشت روی گوشتش آمدن ؛ چاق و فربه شدن.
- گوشتش گوشتش را خوردن ؛ سخت متأثر بودن از دیدن امری نامطلوب.
- گوشت گرفتن ؛ فربه شدن.
- گوشت مرده ؛ گوشت غانغرایاشده. ( ناظم الاطباء ).
- گوشت و پوست کسی از نان کسی دیگر بودن ؛ در خانه او بزرگ شدن. از مال او ارتزاق کردن.
- مثل گوشت پخته ؛ میوه ای که شاداب نباشد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1480 ).
- مثل گوشت قربانی ؛ که هر جزء آن را کسی برد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1480 ).
- مثل گوشت گاو ؛ کسی که زود رام نگردد، به دلیل تسلیم نشود، دیر فریب خورد، نصیحت نپذیرد. کنایه از چیزی که دیر پزد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1381 ).
- امثال :
گوشت بر گاو ورزه نیکوتر.
سنایی ( از امثال و حکم ج 3 ص 1331 ).
گوشت بز هر قدر چرب باشد به چربی پیه نیست . ( از امثال و حکم ج 3 ص 1331 ).
اگر خواننده حرف نغمه راندی
گَوَشت از بینوایی گوشت خوردی .
یحیی کاشی (از چراغ هدایت ).
گوشت . [ گ َ وِ ] (اِ) نشخوار. || نشخوارکننده . (ناظم الاطباء).
معجز پیغمبر مکی تویی
به کنش و به منش و به گوشت .
محمدبن مخلد سگزی (از تاریخ سیستان ).
درآمد یکی خاد چنگال تیز
ربود از کَفَش گوشت و برد و گریز.
خجسته (از لغت فرس چ اقبال ص 104).
ابا همگنان تان بتر زآن کند
به شهر اندرون گوشت ارزان کند.
فردوسی .
چو دستور باشد مرا گوشت و آب
به راه آورم گر نسازی شتاب .
فردوسی .
گوشت همی سازند ازبهر تو
از خس و خار و پله کاندر فلاست .
ناصرخسرو.
گوش باید که مهرّا شده باشد در وی
زخمهایی که در او خیره بماند ابصار.
بسحاق .
- آبگوشت . رجوع به همین مدخل شود.
- به گوشت ؛ فربه . فربی . باگوشت . گوشتدار. گوشتالو.
- به گوشت تر ؛ فربه تر : و کسی که خواهد که طبیعتش نرم شود آن خورد [ از عنب ] که به گوشت تر بود. (الابنیه عن حقایق الادویه ).
- گوشت تنش ریختن ؛ لاغر شدن .
- گوشت روی گوشتش آمدن ؛ چاق و فربه شدن .
- گوشتش گوشتش را خوردن ؛ سخت متأثر بودن از دیدن امری نامطلوب .
- گوشت گرفتن ؛ فربه شدن .
- گوشت مرده ؛ گوشت غانغرایاشده . (ناظم الاطباء).
- گوشت و پوست کسی از نان کسی دیگر بودن ؛ در خانه ٔ او بزرگ شدن . از مال او ارتزاق کردن .
- مثل گوشت پخته ؛ میوه ای که شاداب نباشد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1480).
- مثل گوشت قربانی ؛ که هر جزء آن را کسی برد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1480).
- مثل گوشت گاو ؛ کسی که زود رام نگردد، به دلیل تسلیم نشود، دیر فریب خورد، نصیحت نپذیرد. کنایه از چیزی که دیر پزد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1381).
- امثال :
گوشت بر گاو ورزه نیکوتر .
سنایی (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت بز هر قدر چرب باشد به چربی پیه نیست . (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت به دست گربه سپردن ، نظیر: دنبه را به گرگ سپردن .گوسفند را به گرگ سپردن . (امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت جوان لب طاقچه است ؛ هزالی (لاغری ) که پس از بیماری برای جوان پیدا شود زود به فربهی بدل گردد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت چون گنده شود او را نمک درمان بود
چون نمک گنده شود او را به چه درمان کنند؟
ناصرخسرو (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت خر دندان سگ . (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت را از ناخن (استخوان ) نمی توان جدا کرد ؛ فرزند را از مادر، کسان و خویشان را از یکدیگر نتوان برید :
وصل تو بی هجر توان دید، نی
گوشت جدا کی شود از استخوان ؟
خاقانی (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت را باید از بغل گاو برید ؛ سود و بهره از مال فقیران بردن سزاوار نباشد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت را که خوردند استخوان به گردن نیاویزند . (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت سگ مردار به سگان اولی .
قرةالعیون (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشتش گوشتش را می خورد، گوشتم گوشتم را می خورد ؛ تحمل دیدار این کار زشت نمی توانست (نمی توانم ) کرد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشت گاو و زعفران ؛ در قدیم باریشه های گوشت خشک شده ٔ گاو عطاران در زعفران غش می کرده اند. (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشت و پوستش از تو، استخوانش از من ؛ وصیتی بود که پدران و مادران معلم و استاد را می کردند آنگاه که کودک خویش به دبستان می سپردند. (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشت یکدیگر را بخورنداستخوانشان را پیش غریبه نمی اندازند (دور نمی اندازند)؛ اجنبی را به اسرار خوده راه ندهند.
|| در میوه ها، آنچه غیر از پوست و هسته ٔ آن است . آنچه درون پوست میوه و محیط بر هسته و خوردن را به کار است . مغز. مزغ . لُب ّ. حشو : و تخم خربزه زداینده تر از گوشت او باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
|| شحم . پیه : گوشت انار؛ شحم الرمان . پیه انار. گوشت حنظل ؛ شحم الحنظل .
فرهنگ عمید
= گوش۲
۱. قسمتی از بافت بدن که در مهره داران روی استخوان ها و زیر پوست قرار دارد.
۲. جسم سرخ رنگی در بدن جانوران که مورد استفادۀ انسان قرار انسان قرار می گیرد.
گوشهای در دستگاه نوا.
گوش۲#NAME?
۱. قسمتی از بافت بدن که در مهرهداران روی استخوانها و زیر پوست قرار دارد.
۲. جسم سرخرنگی در بدن جانوران که مورد استفادۀ انسان قرار انسان قرار میگیرد.
اصطلاحات
دختری که اندام زیبایی دارد. جیگر
دانشنامه عمومی
بدون بوی بد ترشیدگی و غیرطبیعی
بدون لکه های غیرطبیعی و اثر ضربه یا خون مردگی
بدون بوی بد در هنگام پختن یا خوردن گوشت
دارای ظاهر و رنگ طبیعی
حمل و نقل آن با وسایل نقلیهٔ دارای سردخانه انجام شده باشد
عدم شل شدن بیش از اندازه و چسبندگی
گوشت در اقتصاد، فرهنگ و پزشکی بسیار مهم بوده و برای مصرف و تولید آن مقادیری در نظر گرفته شده است. گوشت بیشتر از آب، پروتئین و چربی ساخته شده است. معمولاً آن را به روش های گوناگون پخت و پز آماده کرده و سپس مصرف می کنند. همچنین گوشت در برابر فساد و خرابی بسیار آسیب پذیر است.
گوشت قرمز اصطلاحی است که به گوشت گوسفند، گوشت گاو، گوشت شتر، گوشت خوک، گوشت فک، گوشت شیر دریایی، گوشت خوک دریایی، گوشت اسب آبی و مانند این ها گفته می شود که سرشار از پروتئین ها و چربی ها می باشند.
برخی ویژگی های گوشت سالم:
دانشنامه آزاد فارسی
گوشت حیوانات برای مصرف خوراکی. این گوشت خوراکی در کشورهای غربی بیشتر از گاو، گوسفند، خوک و طیور تهیه می شود. بزرگ ترین صادرکنندگان گوشت عبارت اند از آرژانتین، استرالیا، نیوزیلند، کانادا، امریکا و دانمارک (بیشتر گوشت گوساله). پخت گوشت حداقل ۶۰۰هزار سال قدمت دارد. امروزه، بیش از ۴۰درصد از تولید غلۀ جهان را خوراک دام ها تشکیل می دهد. از آغاز، جامعۀ بشری، حیوانات را به منظور استفاده از گوشت آن ها شکار می کرد. اهلی کردن حیوانات برای تهیۀ گوشت از عصر نوسنگی در خاورمیانه، حدود ۱۰هزار پ م آغاز شد. تولید گوشت به لحاظ اقتصادی به صرفه نیست زیرا اگر چراگاه های دام را به زمین های کشاورزی تبدیل کنند، غلات ارزش غذایی بیشتری را نسبت به گوشت تولید می کنند. مصرف سرانۀ گوشت در ۱۹۸۹ در امریکا ۱۱۱ کیلوگرم، در بریتانیا ۶۸ کیلوگرم، در ژاپن ۳۰ کیلوگرم، در نیجریه ۶ کیلوگرم و در هند یک کیلوگرم بود. پژوهش ها نشان می دهند که در رژیم غذایی سالم، مصرف گوشت (به ویژه پُرچرب آن) نباید از ۳۰ کیلوگرم در سال بیشتر باشد.
گویش اصفهانی
تکیه ای: gušd
طاری: göžd
طامه ای: gušt
طرقی: göžd
کشه ای: güžd
نطنزی: gušt
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
من از آبادیس می خواهم که با کلمات جمله هم بسازد
لطفا از آبادیس می خواهم که با کلمات ما جمله بسازد
بنگالی ، ، کانارا ، گجراتی، مراتی Mānsa ( مانشو ) ، تلوگویی ، مالایالامی Mānsam ( مان سام ) ، سینهالی mas ، چکی Maso ، اسلواکی ، نپالی maso ( مه سو ) ، هاوائیایی Mea ai ، ساموآیی Meat لیتوانیایی Mesa ، ( اسلوونیایی ، بلغاری ، بوسنیایی ، صربی ، کروات meso ) ، بلاروسی Miasa ، لهستانی Mieso ( می سو ) ، ارمنی Mis ، آلبانیایی mish میش ، پنجابی Miṭa ، روسیmyaso ( می یاسو ) ، اوکراینی Myaso ( می یا سو ) ، مقدونی Месо
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در زبان آذری به گوشت اَت ( At ) در زبان ترکمنی Et ، در زبان ترکی استانبولی et ، قرقیزی et ، قزاقی Et
ترکی آذربایجانی Ət و تاتاری aт اَت گفته می شود .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در زبان کره ای به گوشت gogi ( گوگی ) می گویند به نظر می رسد تغییر یافته ی گوشت باشد . این واژه در زبان ولزی به Cig ( کیگ ) تغییر یافته . در زبان مجاری گوشت به hus ( هوش ) تبدیل شده و در زبان های ایسلندی Kjot ( کی اوت ) ،
نروژی kjott ، دانمارکی ) kod کود ) ، سوئدی kott ، یونانی Kreas ( کِری یَس ) با تغییراتی دیده می شود .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در زبان عربی به گوشت lahm ( لحم ) گفته می شود . این تلفظ با اندکی تغییر در ربان های مالتی Laham ، فنلاندی liha ، استونیایی Liha دیده می شود .
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
در زبان های کاتالان Carn ، اسپانیایی Carne ، ( ایتالیایی ، پرتغالی ، رومانیایی ، کورسی ، گالیسیایی
Carne ( گرنه ) ) به گوشت گفته می شود . و تغییر یافته آن در زبان های سبوانو Karne ، فیلیپینی Karne ، اسپرانتو Karno گرجی khortsi دیده می شود .
- - - - - - -
در زبان اندونزیایی ، جاوه ای ، سوندایی ، مالایی به گوشت Daging گفته می شود .
- - - - - - - - - - - - -
در زبان های خوسایی ، زولویی ، کینیارواندایی به گوشت Inyama گفته می شود .