مترادف انس : خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی
برابر پارسی : ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری
human being
familiarity, tameness, sociability
فراموش کردن , فراموشي , صرفنظر کردن , غفلت , انساني کردن , انسان شدن , واجد صفات انساني شدن , با مروت کردن , نرم کردن , محفوظات را فراموش کردن , از ياد بردن
آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت
دوستی، محبت، وابستگی
۱. خو، عادت
۲. آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت
۳. دوستی، محبت، وابستگی
خو، عادت
( اُ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خو گرفتن . 2 - (اِ مص .) عادت . 3 - آرامش .
( اِ ) [ ع . ] (اِج .) مردم ، آدمیان .
(اَ نَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که بدو انس گیرند. 2 - گروهی که در یک جا مقیم باشند؛ ج . آناس .
انس . [ ] (اِ) بعربی اسطوخودوس است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اسطوخودوس شود.
انس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن زنیم بن عمرو کنانی دئلی شاعر عرب ، در جاهلیت نشأت کردو در ظهور اسلام پیغمبر را هجو کرد و از طرف پیغمبر مهدور الدم شناخته شد آنگاه مسلمان شد و پیغمبر را مدح کرد. انس تا روزگار عبیداﷲ بن زیاد فرمانروای عراق زندگی کرد و در 60 هَ .ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 1 ص 69 شود.
انس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابوثمامة، انس بن مالک بن نضربن ضمضم نجاری انصاری . از صحابه و خادم پیغمبر اسلام بود ده سال قبل از هجرت در مدینه بدنیا آمد و در کودکی مسلمان شد و بخدمت پیغمبر درآمد و تا ارتحال پیغمبر خدمتکار وی بود. پس به دمشق و بصره آمد و عمر درازی یافت و در 93 هَ .ق . درگذشت . مسلم و بخاری 2286 حدیث از وی روایت کرده اند. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به الاصابةفی تمییزالصحابة ج 1 ص 71 و قاموس الاعلام ترکی شود.
انس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابوسفیان . انس بن مدرک بن کعب کلبی . شاعر و فارس عرب بود اسلام را درک کرد و مسلمان شد. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 1 ص 73 شود.
انس . [ اَ ن َ ] (ع مص ) خو گرفتن و آرام یافتن بچیزی ونرمیدن از آن . (از اقرب الموارد). آرام یافتن بچیزی و بی پژمان شدن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) بی پژمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جماعت کثیر و قبیله ای که مقیم باشند بجایی . || مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
انس . [ اَ ن ِ ] (ع ص ) انس گیرنده و انیس . (ناظم الاطباء).
(از تذکره صبح گلشن ص 43).
انس . [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) واحد وزن معادل 28/35 گرم . (از لاروس ).
انس . [ اُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ انوس . (منتهی الارب ). و رجوع به انوس شود.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
(بوستان ).
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
(بوستان ).
حافظ.
انوری .
۱. کسی که به او انس گرفته شود.
۲. (اسم) گروه بسیار.
۳. (اسم) مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند.
مردم؛ بشر؛ انسان.
〈 انس و جان: آدمی و پری.
خو گرفتن به همنشینی با کسی؛ خوگرفتگی؛ همخویی؛ همدمی.
خو گیر