کلمه جو
صفحه اصلی

مضارع


مترادف مضارع : حال، آینده، زمان حال

متضاد مضارع : ماضی

برابر پارسی : زمان کنونی

فارسی به انگلیسی

tense common to the present and future

مترادف و متضاد

حال، آینده، زمانحال ≠ ماضی


فرهنگ فارسی

مشابه، مانند ، فعلی که به زمان حال یا آینده دلالت کند
۱- ( اسم ) مانند شونده . ۲ - ( صفت ) مانند شبیه .۳- بحری است که اصل آن چهار بار مفاعیلن فاعلاتن است ولیکن اصل سالم آن مطبوع و خوش آیند نیست و بیشتر غیر سالم ومزاحف آن معمول است . یکی از بحور غیر سالم مضارع که در فارسی بسیار متداول است مضارع مثمن اخرب است و تقطیع آن چهار بار مفعول فاعلاتن میباشد : دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا . ( حافظ ) و دیگر مضارع مکفوف مقصور که تقطیع آن چهار ابر مفاعیل فاعلات است : بهاراست و خاک خشک دهد سبزهای ترا جوانی جهان پیرهمی گیرد از سرا . ۴ - فعلی است دلالت بر زمان حال یا زمان آینده کند و آن بر دوقسم است : حال مستقبل .حال فعلی است دال بر زمانی که در آن هستیم . برای حال در فارسی صیغهای مخصوص نیست و فعل مضارع خود گاه برحال و گاه بر آینده و مستقبل دلالت کند . ساختن مضارع - فعل مضارع از ریش. فعل امر د ساخته شود . این قاعده در هم. افعال قیاسی وسماعی جاری است : رو رود زن زند خور خورد پس از آنکه بدین طریق سوم شخص مفرد مضارع بدست آید بوسیل. افزودن ضمایر آنرا صرف کنند : رو - م رو- یم رو - ی رو - ید رو - د رو - ند . گاهی در اول مضارع می در آورند ( اخباری ) : میروم میرویم میروی میروید میرود میروند و گاهی ب به در آورند ( التزامی ) : بروم برویم بروی بروید برود بروند . مضارع بر دوقسم است : یا مضارع اخباری . فعلی است که کار را بطریق خبر وقطع رساند : میروم میرویم میروی میروید میرود میروند . یا مضارع التزامی . فعلی است که کار را بطریق شک وخواهش و مانند آن رساند : بروم برویم بروی بروید برود بروند .

فرهنگ معین

(مُ رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) مانند شونده . ۲ - صیغه ای از فعل که به زمان حال یا آینده دلالت کند.

لغت نامه دهخدا

مضارع. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) شریک و شبیه و مانند شونده. ( غیاث ). شبیه و مانند. ( ناظم الاطباء ). مشابه. ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح صرف عربی ) فعلی که بر زمان حال یا آینده دلالت کند مانند: یعلم ، تعلم ، اعلم ، نعلم. مضارع [ در زبان عرب ] فعلی است که دلالت بر زمان حال و آینده کند مانند «یضرب » و هرگاه سین یا سوف در اول آن آید معنی آینده دهد و اگرلام مفتوحه درآید معنی حال دهد مانند: «سیضرب. سوف یضرب. لیضرب » و دارای چهارده صیغه است شش مغایب و شش مخاطب و دو حکایت نفس متکلم. فعل مضارع را از فعل ماضی گیرند به زیادتی یکی از حروف اتین که در اولش درآوردند و آخرش را مضموم گردانند. ( فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ص 504 ). مضارع اسم فاعل است از مضارعة که بمعنی مشابهت باشد و صیغه مضارع را از آن مضارع گویند که مشابهت دارد به اسم فاعل در حرکات و سکنات و عدد حروف و صفت نکره چون : رجل یضرب و ضارب و دخول لام ابتدا چون ان زیداً لیضرب و لضارب و مشابهت دارد به اسم جنس در عموم و خصوص یعنی چنانچه اسم جنس اطلاق کرده میشود و مشترک می باشد در میان افراد و مخصص می باشد به لام عهد چون الرجل همچنین مضارع مشترک می باشد میان حال و استقبال و مخصص می باشد به سین و سوف و لام مفتوح و وجه اشتقاق مضارعت بمعنی مشابهت از ضرع آن است که گویا اسم فاعل و مضارع از زمانه که بمنزله ضرع و احد است شیر می خورند پس هر دو اخوین رضاعی شدند. وجه دیگر آنکه چون مضارعت در حقیقت مأخوذ است از ضرع که بالفتح بمعنی پستان گاو و گوسفند است پس مضارع بمعنی بچه ای باشد که با بچه دیگر از پستان حیوان واحد شیر خورد و گویا معنی حال و استقبال ، دو بچه اند که از لفظ واحد که بمنزله ٔپستان است با هم شیر میخورند ای به وجود می آیند. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || ( در دستور زبان فارسی ) فعل مضارع از ماده ( بن ) مضارع به اضافه ضمائر «م »، «ی »، «د»، «یم »، «ید»، «ند» ماقبل مفتوح ساخته می شود. این قاعده در همه افعال قیاسی وسماعی جاری است. چنانکه بن مضارع از رفتن «رو» است پس فعل مضارع آن روم ، روی ، رود، رویم ، روید، روند، واز زدن «زن » است که زنم ، زنی ، زند، زنیم ، زنید، زنند شود و از خوردن «خور» میشود که خورم و خوری و خوردو خوریم و خورید و خورند ساخته می شود. گاهی اول مضارع «می » درآوردند ( اخباری ) می روم ، میروی ، میرود، میرویم ، میروید، میروند. و گاهی «بَ = به » درآورند ( التزامی ) بروم ، بروی ، برود، برویم ، بروید، بروند. چنانکه اشاره شد مضارع بر دو قسم است اخباری و التزامی.

مضارع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) شریک و شبیه و مانند شونده . (غیاث ). شبیه و مانند. (ناظم الاطباء). مشابه . (اقرب الموارد). || (اصطلاح صرف عربی ) فعلی که بر زمان حال یا آینده دلالت کند مانند: یعلم ، تعلم ، اعلم ، نعلم . مضارع [ در زبان عرب ] فعلی است که دلالت بر زمان حال و آینده کند مانند «یضرب » و هرگاه سین یا سوف در اول آن آید معنی آینده دهد و اگرلام مفتوحه درآید معنی حال دهد مانند: «سیضرب . سوف یضرب . لیضرب » و دارای چهارده صیغه است شش مغایب و شش مخاطب و دو حکایت نفس متکلم . فعل مضارع را از فعل ماضی گیرند به زیادتی یکی از حروف اتین که در اولش درآوردند و آخرش را مضموم گردانند. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ص 504). مضارع اسم فاعل است از مضارعة که بمعنی مشابهت باشد و صیغه ٔ مضارع را از آن مضارع گویند که مشابهت دارد به اسم فاعل در حرکات و سکنات و عدد حروف و صفت نکره چون : رجل یضرب و ضارب و دخول لام ابتدا چون ان زیداً لیضرب و لضارب و مشابهت دارد به اسم جنس در عموم و خصوص یعنی چنانچه اسم جنس اطلاق کرده میشود و مشترک می باشد در میان افراد و مخصص می باشد به لام عهد چون الرجل همچنین مضارع مشترک می باشد میان حال و استقبال و مخصص می باشد به سین و سوف و لام مفتوح و وجه اشتقاق مضارعت بمعنی مشابهت از ضرع آن است که گویا اسم فاعل و مضارع از زمانه که بمنزله ٔ ضرع و احد است شیر می خورند پس هر دو اخوین رضاعی شدند. وجه دیگر آنکه چون مضارعت در حقیقت مأخوذ است از ضرع که بالفتح بمعنی پستان گاو و گوسفند است پس مضارع بمعنی بچه ای باشد که با بچه ٔ دیگر از پستان حیوان واحد شیر خورد و گویا معنی حال و استقبال ، دو بچه اند که از لفظ واحد که بمنزله ٔپستان است با هم شیر میخورند ای به وجود می آیند. (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || (در دستور زبان فارسی ) فعل مضارع از ماده (بن ) مضارع به اضافه ٔ ضمائر «م »، «ی »، «د»، «یم »، «ید»، «ند» ماقبل مفتوح ساخته می شود. این قاعده در همه ٔ افعال قیاسی وسماعی جاری است . چنانکه بن مضارع از رفتن «رو» است پس فعل مضارع آن روم ، روی ، رود، رویم ، روید، روند، واز زدن «زن » است که زنم ، زنی ، زند، زنیم ، زنید، زنند شود و از خوردن «خور» میشود که خورم و خوری و خوردو خوریم و خورید و خورند ساخته می شود. گاهی اول مضارع «می » درآوردند (اخباری ) می روم ، میروی ، میرود، میرویم ، میروید، میروند. و گاهی «بَ = به » درآورند (التزامی ) بروم ، بروی ، برود، برویم ، بروید، بروند. چنانکه اشاره شد مضارع بر دو قسم است اخباری و التزامی .
- مضارع اخباری ؛ فعلی است که کار را در زمان حال یا آینده و گاهی در گذشته و نیزهر سه زمان به نحو خبر و قطع بیان کند: خورم ، خوری ،خوریم ، خورید، یا می خورم ، می خوری ، می خوریم ، می خورید. و چون همی بجای «می »آید ظهور معنی حال بیشتر است : همی خورم ، همی روم ، همی کنم .
- مضارع التزامی ؛ فعلی است که کار را در آینده به طریق شک و تردید و خواهش و مانند اینها بیان کند: بروم ، بروی ... بخورم ، بیابم . و رجوع به مستقبل شود.
|| (اصطلاح عروض ) نام بحری از بحور شعر. (از اقرب الموارد). نام بحری است از بحور اشعار و آن بحر را از آن مضارع نامیدند که مضارع بمعنی مشابه است و این بحر نیز به بحر منسرح مشابه است و در آن جزو دوم هر یکی ازاین دو بحر مشتمل است بروتد مفروق و بعضی نوشته اند که این مشابه است به بحر هزج در این معنی که در ارکان این هر دو بحر اوتاد مقدمند بر اسباب . (غیاث ) (آنندراج ). بحری است که اصل آن چهار بار «مفاعلین فاعلاتن » است ولیکن اصل سالم آن مطبوع و خوش آیند نیست ، بیشتر غیر سالم و مزاحف آن معمول است . یکی از بحور غیرسالم مضارع که در فارسی بسیار متداول است مضارع مثمن اخرب است و تقطیع آن چهار بار مفعول فاعلاتن می باشد مانند:
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا.

حافظ.


و دیگر مضارع مکفوف مقصور یا محذوف که تقطیع آن چهار بار مفاعیل فاعلات (یا فاعلن ) است :
بهار است و خاک خشک دهد سبزه ٔ تَرا
جوانی جهان پیر همی گیرد از سرا.

(از بدیع همائی ).


نام بحری است که اجزاء آن از اصل مفاعیلن فاعلاتن چهار بار مفاعیل فاعلات آید و زحاف این بحر یازده است : کف و خرم و حرب و قصر و حذف و سلخ و طمس و قبض و بتر و اسباغ و مراقبت ... (از المعجم چ 1 ص 110 و 111) :
بر بحر مضارع است شعرش
طق طاق تتن ، تتن تتاطق .

ناصرخسرو.


نام دایره ها و نام این هفده بحر چون هزج و رجز ورمل و هزج مکفوف و هزج اخرب و... مضارع و مضارع اخرب . (قابوسنامه چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 190).

فرهنگ عمید

۱. در دستور زبان، فعلی که به زمان حال یا آینده دلالت کند.
۲. در عروض، بحری بر وزن مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن.

دانشنامه عمومی

{کلمه ی عربی} حال که در زبان و ادبیات استفاده می شود


مضارع در لغت به معنای «مانند شونده» و صیغه ای از فعل که معمولاً به زمان حال یا آینده دلالت کند.
مضارع فعلی است که انجام گرفتن کار یا رخ دادن حالتی را در زمان حال بیان میکند.
مضارع ساده از بن مضارع و شناسه ساخته می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

در اصطلاح دستور زبان، فعلی که بر وقوع عملی یا پذیرفتن حالتی در زمان های حال و آینده دلالت کند و از بن مضارع ( ← بن_فعل) مشتق شده باشد. گونه های آن شامل اِخباری و التزامی و مستمر است: ۱. مضارع اخباری، برای بیان عملی است که قطعاً و یقیناً اتفاق می افتد و از پیشوند «می»+ بن مضارع + شناسه ساخته می شود: «می روم»؛ ۲. مضارع التزامی، برای بیان عملی است که احتمال روی دادن آن وجود دارد. ساخت آن چنین است: پیشوند «ب » + بن مضارع + شناسه: «بروم»؛ ۳. مضارع مستمر: برای بیان عملی که در حال وقوع است به کار می رود. ساخت آن چنین است: مضارع سادۀ فعل «داشتن» (به عنوان فعل معین) + مضارع اخباری فعل مورد نظر: «دارم می روم».

فرهنگ فارسی ساره

زمان کنون


پیشنهاد کاربران

کنون

واژه ی مَتار, mat�r در پارسی پهلوی به ماناک همان مضارع آمده است، دگردیسش و تغییر ت به ض یا بهتر بگوییم ز را در این لغت داشته ایم

به معنی آینده نیست و حال معنی میدهد

" پسینک= " pasinak" برابر نهاد این واژه در زبانشناسی "کنشاهای پسینک" میباشد از پس اینک نمود یافته است که دارای مفهوم زمان کنونی و آینده هست.


کلمات دیگر: